هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۵
#1
سلام خیلی دوست دارم به اسلیترین برم.



پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۰:۴۵ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۵
#2
سلا م کلاه جون خیلی دوست دارم برم تو گریفندو حالا هر چه خود دانی😘💗



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۵
#3
اوف بچه ها چقدر مدرسه این چند روزه خسته کننده شده
-اوه هرمیون چقدر قر میزنی . (برعکس من توی یکی از دوره های بزرگ زندگیمم یعنی مسابقات جام آتش )
هرمیون با بی حوصلگی دستاش به بالا کش داد و خمیازه ای سرداد و به رون و هری با خستگی گفت
-شب بخیر بچه ها
-شب بخیر
هری از روی تخت خوابش بلند شد و به اتاق تاریک نگاهی کرد و رفت به سوی پنجره تا به بیرون نگاهی بندازد ولی همان گاه چیزی عجیب دید
-رون رون بیابیا
رون تا آمد از تخت بیاد پایین تق افتاد ولی خیلی زود خودش جمع و جور کرد و پا شد و به سمت هری رفت
-چی شده هری آخر شب چی به سرت خورده
-پایین نگاه کن
بیرون تاریک بود و فقط یک فانوس به چشم میرسید چهره فرد خیلی واضح نبود ، فرد ناشناس دارای لباسی سبز و زرد و قرمز بود که نمی شد گروه او را تشخیص داد ولی کار جالبی داشت انجام میداد .. اون داشت زین های اژدها ، ها رو شل میکرد
رون آنقدر متعجب بود که نمی توانست تکان بخورد و به آرامی به هری گفت :
-هههررریییییی ؛میییمیخواییی چه ککاااررر کنی
- باید به دانبل دور بگیم
هری و رون از اتاق رفتن بیرون و پا به راه پله تاریک گذاشتن راه پله های متحرک هری مسیر رو عوض میکرد ولی هری و رون تونستن به اتاق پرفسور دانبلدو برسن ولی تا آمدن در را واکنن یک ضربه درد ناک به کمر رون و هری خورد و آنها بی هوش شدن
-هری هری هری .رون رون رون
این صدای هرمیون بود که هری و رون را که مثل جسد روی تخت افتاده بودن صدا میکرد و میگفت :
-هری پاشو تو امروز مسابقه داری
-آه هرمیون برو رد کارت
-پاشو پاشو
-باشه بیدار شدم
هری با تعجب به دور برش نگاه کرد و سریع به سمت در رفت تا موضوع دیشب را برای دامبلدور تعریف کنه و وقتی جلوی در رسید مردی با لباس سبز و زرد و قرمز را دید ( یعنی همان مرد دیشبی ) هری از تعجب داشت شاخ در میآورد و تا پرفسور از اتاق بیرون آمد همه چیز رو برای پرفسور تعریف کرد و ماجرای این مرد را برای پرفسور تعریف کرد ولی پرفسور با خنده گفت :
-هههههههه این الیور است این پسر خیلی قابل اعتماد و این فقط یک خیال بده
و با لحن جدی تری به هری گفت :
-آقای هری پاتر دیگه نبینم به بقیه بی احترامی کرد ی ، برو و تمرین کن که فقط یک ساعت دیگه به مسابقه مونده
هوای خیلی گرمی بود هر کدوم از بچه ها داشتن در یک گوشه حیاط مدرسه تمرین میکردن اژدها ، ها کاملا خواب بودن ولی درحالت خواب هم ترسناک بودن هری در همین هین جاروی خود را در آورد و هی تلاش میکرد تا میتواند سریع تر حرکت کند و بالا تر برود که ناگهان صدای شیپور آمد و شروع مسابقه را اعلام کردند
هرمیون به هری گفت :
- هری تلاشت بکن خواهش میکنم
-باشه مرسی
همه تماشا گران در گوشه های میدون نشسته بودن و تیم خود را تشویق میکردن ولی هری نگران زین اژدها ، ها بود و در همین هین شیپور چی با صدای بلند گفت :
- نفر اول که مسابقه رو شروع میکنه ........ هری پاتر از گریفندو
صدای جیغ جمعیت و تشویق هری پاتر بلند شد
هری در وسط زمین قرار گرفت تا زمانی که بتونه روی پشت این اژدها بشین و باهاش پرواز کنه ، تنها این گونه یک نفر می توانست بنده لیگ جام آتش شود
صدای بوغ شروع زده شد
هری هی تلو تلو میخورد تا اژدها را گیج کند ، زمانی که اژدها از دست هری عصبی شد آتشی به سوی هری پرتاب کرد کرد تا از او دور شود ولی هری از جاش تکون نخورد و تازه جلوتر هم رفت و دوباره به تلو تلو خوردن ادامه داد تا زمانی که سر اژدها گیج برود ولی این دفعه اژدها به سوی هری رفت تا او را نابود کند ولی هری با رسین به یک سنگ ، از روی سنگ پرید و اژدها با صورت به سنگ برخورد کرد و این بهترین فرصت هری بود و هری به سرعت به پشت اژدها پرید و اژدها را به سمت آسمان هدایت کرد و زمانی که به هوا رسید زنگ پایان خورده شد ولی هری هنوز نفهمیده بود الیور با زین ها چه کار کرده
هرمیون و رون باسرعت به طرف هری رفتن و هرمیون با خوشحالی گفت :
-هری هری عالی بود فکر کنم نفر اول بشی
-اوه مرسی هرمیون
همه بازیکن ها به ترتیب رفتن به بازی ولی همه یا همون اول انصراف میدادن یا هم زمان بلند شدن اژدها این روند تا آخر ادامه یافت تا اینکه پرفسور دانبلدو با صدای بلند گفت:
-برنده امسال لیگ جام آتش کسی نیست جز هری پاتر
همه ی مردم دست و جیغ کشیدن و پرفسور از هری خواست بیاد و جایزه اش را بگیرد
ولی هری هنوز نمیدانست که چرا چرا این گونه شده تا اینکه همان شب در اتاق هری به صدا در آمد و ........ الیور به هری با خند گفت :
-سلام هری من زین های بقیه بچه ها رو دست کاری کردم تا تو برنده بشی
هری با خستگی و بی حالی گفت :
-چرا این کار رو برای من کردی
-برای اینکه من با خانواده تو دوست بودم ما خیلی صمیمی بودیم من چند سال بود که دنبال تو بودم ولی پیدات نمیکردم و زمانی که پیدات کردم میخواستم بهت کمکی کنم
-واقعا ممنونم آقای الیور
-شب بخیر هری بعدا میبینمت
-باشه شب بخیر




اشکالات خیلی کوچیکی داره که با ورود به ایفا و کمک دوستان رفع میشه!

تایید شد.

گروهبندی و معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۵/۳/۱۹ ۲۰:۱۸:۲۸


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
#4
آنلاین
چیز چیز
وای پروفسور دامبلدور حوصتون باشه
هری تو برو یک جا پناه بگیر آه نه .
-میگیرمت کاری که باید چند سال پیش میکردم الان میکنم، تو پیر مرد نمیتونی جلوی منو بگیری
-باید از رو جنازه من بگزری تا هری رو بهت بدم
همه جا خراب شده بود دیگه همه چیز خورد شده بود . به غیر از مجسمه ی پشت سر پروفسور ،هری پاتر سریع رفت پشت مجسمه یک یک هو دامبلدور گفت:
-وای نه داره به من قلبه میکنه هری برو نزار دستش به تو برسه
-هاهاهاها دیدی دیگه تونستم بهت تسلط پیدا کنم پروفسور دانبلدو وای ببخشید تو که دیگه پرفسور نیستی چوب خشک پشمک من پروفسور هستم
ناگهان هری پاتر چون ققنوس خود را از شلوار آبی رنگ کهنه اش در آورد و گفت :
-من تو رو شکست میدم تو هیچ وقت نمیتونی پرفسور و من و مدرسه و دوستام اذیت کنی
بعد با نور قرمزی که از چون جادوییش در آمد به سمت ولدمورت رفت و ....... اون تبدیل به یک وزغ تبدیل شد
-پروفسور شما خوبید
-هری برو خودت نجات بده فقط اگه من مردم نزار مدرسه به دست مرگ خواران نیفته
-باشه ولی پروفسور دوام بیارید من کمک میارم
هری با گریه و دوام دوام به سمت مدرسه رفت و کمک خواست
-کمک کمک پرو ، پروفسور دادا نبلدور اون اون داره میمیره کمک لطفا
هاگرید با اون هیکل درشتش به دنبال هری رفت ولی وقتی به اونجا رسیدن دیگه نه اثری از پرفسور بود نه از اون وزغ ؟

داستان شما میتونست خوب باشه اگر بهش خوب پرداخته میشد!
با این سبک داستانتون ضعیفه.غیر از ایرادات نگارشی و داشتن غلط املایی که مشخصه به خاطر باخوانی متن بوده و همینطور عدم استفاده از اینتر و علایم نگارشی مناسب در انتهای جملا بزرگترین ایراد ماهوی متنتون اینه که سوژه ای رو که برای نوشتن انتخاب کردین به خوبی پردازش نکردین.

بیشتر پست شما از دیالوگ تشکیل شده و دیالوگ به تنهایی نمیتونه فضای پستو برای خواننده ترسیم کنه.شما باید انقدری از توصیف و فضا سازی بهره ببرین که خواننده بتونه صحنه ای که تو ذهن دارین رو مجسم کنه.شما داستان رو به شدت سریع پیش بردین و از روی صحنه هایی که میشد و حتی لازم بود بیشتر توصیف بشن گذشتین و پشت سرتون برای خواننده یه علامت سوال باقی گذاشتین که خب....الان چی شد؟

شما از بین اینهمه صحنه حتی اگر یکیشون رو انتخاب میکردین و به طور کامل بهش میپرداختین کفایت میکرد.پس نظر من اینه برگردین و بیشتر روش کار کنید.


فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۵/۲/۲۷ ۱۷:۲۸:۱۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.