تصویر شماره 6
دراکو مالفوی در حال گریه کردن بود.زیر چشمی در دستشویی یا میپایید تا نکند کسی وارد شود.
-اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده بدان عاشق شده و گریه کرد.
این صدای میرتل بود. دراکو برگشت و میرتل را نگاه کرد.
-وااای دراکو صورتت قرمز شده .چی شده؟
- این مسیله نه تنها به تو بلکه به هیچ کس دیگه ای مربوط نیست حالا زود از اینجا برو بیرون
-به نظرم تو باید بری بیرون چون اینجا دستشویی دختر هاست
-سر تابلوی ورودی نوشته پسر ها البته فکر نمیکنم سواد داشته باشی
میرتل زد زیر گریه
- من سواد دارم تو سواد نداری اگر دوست داری میتونی دوباره تابلو رو نگاه کنی تا ضایع بشی من سوادم از تو هم بهتره
-باشه نگاه میکنم فکر کردی میترسم؟
دراکو به تابلو نگاه کرد نوشته بود دستشویی دختر ها نمیدونست باید چیکار کنه
- تو... تو اونو جادو کردی و نوشتشو عوض کردی
-الان معلوم شد جز سواد مغز هم نداری چون من مردم. نمیتونم که جادو کنم
دراکو به چهره ی شاد میترل نگاه کرد
دفاعی برای خودش نداشت در نتیجه سریع از دستشویی بیرون رفت
فکر میکنم و امید دارم که بیشتر و بهتر از اینم میتونی بنویسی حتما...امیدوارم نا امید نکنی من رو...
تایید شد.
مرحله بعد: کلاه گروهبندی.