هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۶
#1
خب سلام
اسمم اونا
گروه گریفیندور
سن 15
موها زرد چشم ابی قد متوسط 169. لاغر. پوست سفید.
ادم خونگرم و مهربون. دارای دلی عجیب به نام دل شیر😆
عاشق دوستان و خانواده
پاترنوس:ققنوس
جنس چوبدستی: پر دم ققنوس. اندازه 27cm انعطاف بالا
خلاصه زندگی نامه: در یک روز سرد زمستانی در خانواده ای مشنگ چشم به جهان گشود. دوران بچگی را به دنبال چیز های عجیب و غریب سپری کرد تا الان که اینجاست. عاشق کوییدیچ.
جاروشم:نیمبوس 2017(چیه الان 2017ایم دیگه😌)


معرفی شخصیتت یه کمی کوتاهه. لطفا بعدا برگرد و تکمیلش کن.
تایید شد.
خوش اومدی.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۳ ۱۴:۴۷:۱۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۷:۵۵ دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۶
#2
سلام
خب من آدم شجاعی هستم و سرم واسه دردسر درد میکنه. دیوانه بار عاشق دوستام و خانوادم هستم و همه کاری واسه اونا میکنم. کتاب خوندنو دوست دارم و و ازش لذت می برم.
عاشق کارهای خطرناک و وحشت برانگیزم هستم.
گروه های گریفیندور و اسلیترین رو دوست دارم.
کلاه عزیز جان خودت منو تو یکی از این دوتا بنداز


ویرایش شده توسط zhina-potter در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۲ ۹:۴۵:۲۸

سال های بعد.....
زمانی که پیر شدم.......
و روی صندلی ام نشسته ام.......
و مشغول کتاب خواندنم.......
و اطرافیان به من می گویند.......
باز هم...........
در جواب به انهاخواهم گفت.......
هری پاتر همیشه برای من تازگی دارد❤


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶
#3
تصویر 3 کارگاه نمایش نامه نویسی

از نیمه شب گذشته بود. سوروس اسنیپ در راهرو های قلعه در حال پرسه زنی بود تا اگر چشمش به دانش اموزانی خورد که مشغول فضولی و کنجکاوی و پرسه های شبانه بودند مچشان را بگیرد.غرقه در افکارش بود. پاتر بی نهایت به پدرش شبیه بود و تا فرقش با او چشمانش بود. چشمانی که انگار چشمان لی لی بودند. هرگاه به این فکر میکرد که لرد سیاه قصد دارد این پسر را بکشد و او نمیتواند لرد سیاه را از خواسته اش منصرف کند اندوهگین می شد. مهم نبود پدر پاتر که بود. مهم مادرش بود لی لی. لی لی خود را بخاطر پسرش فدا کرد اگر اسنیپ میتوانست جان این پسر را نجات دهد دیگر کار لی لی و مرگش بی ارزش واقع نمیشد.
اسنیپ غرق در افکارش بود و برای خود راه میرفت. وقتی سرش را بالا اورد خود را در مقابل دری یافت. در را باز کرد. اتق مخوف و تاریکی بود. چوبدستی اش را بیرون اورد و فضا را روشن کرد. چشمش به آینه ای افتاد که با پارچه ای رویش را پوشانده بودند. پارچه را کنار زد. در آینه تصویر خودش را دید اما با یک تفاوت! لی لی عزیزش در آغوشش فرو رفته بود و می خندید. اشک های سوروس دیگر قدرت باقی ماندن در چشم هایش را ندانشتند پس ریختند؛ ریختند و او را خالی کردند. این بی شک آینه نقاق انگیز بود همان آینه جادویی! اگر انروز به لی لی همچین حرفی را نمیزد، تصویر در آینه واقعی بود.
: اه لی لی عزیزم نمیدانی چقدر دلم برایت تنگ شده. بعد از مرگت از لرد سیاه جدا شدم. او به من قول داده بود تا تو را در امان نگه دارد ولی او تو را کشت. با تمام بی رحمی تو را کشت. لی لی عزیزم قسم میخورم که نگذارم نقشه های شوم لرد سیاه به عمل بینجامد. از پسرت مراقبت خواهم کرد!

درود بر تو فرزندم.

بد نبود. میتونی خیلی بهتر بنویسی، چه ظاهر پست و چه جزئیاتش.

با امید به اینکه بتونی بعدا مشکلاتت رو برطرف کنی، تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی!


ویرایش شده توسط zhina-potter در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۱ ۱۹:۴۱:۴۱
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۱ ۲۳:۵۹:۲۵
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۱۲ ۰:۰۰:۰۹

سال های بعد.....
زمانی که پیر شدم.......
و روی صندلی ام نشسته ام.......
و مشغول کتاب خواندنم.......
و اطرافیان به من می گویند.......
باز هم...........
در جواب به انهاخواهم گفت.......
هری پاتر همیشه برای من تازگی دارد❤






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.