http://www.jadoogaran.org/modules/xcg ... 82/wp_inquisition_col.jpg" rel="external" title="">تصویر شماره 4 کارگاه نمایشنامه نویسی
جینی ویزلی، دختر ساکت و منزوی خانواده ی ویزلی، در گوشه ای از کتاب خانه ی هاگوارتز، در حالی که با یک دست با موهای قرمز و مجعدش بازی میکرد،با بی حوصلگی یکی از کتاب های جلوی دستش را ورق میزد که ناگهان جو سنگینی را پشت سر خود احساس کرد؛ خواست برگردد و پشت سرش را ببیند که متوجه حضور پسری لاغر اندام و سفید پوست با موهای کوتاه و شانه خورده و بور شد که به سادگی و با اولین نگاه میتوانست آثار غرور را در چهره ی پسر ببیند.
از ردای دراز و سیاه و سبز پسر میشد فهمید که از گروه اسلایترین است.
جینی دراکو مالفوی را شناخت و خیلی سریع خودش را جمع و جور کرد و وانمود کرد که با دقتو تمرکز مشغول خواندن کتاب است.
سعی کرد خودش را بی توجه به مالفوی نشان دهد اما نتوانست مثل همیشه عشق خود را نسبت به مالفوی مخفی نگه دارد.
سعی کرد سر صحبت را با مالفوی باز کند...
با استرسی که با صدای لرزان و ضعیفش قاطی شده بود،گفت:عه...اهم...سلام؛منظورم اینه که کاری داشتی؟
دراکو که حتی چهره ی مغرورش را برای صحبت کردن با او پایین نیاورد،چشمانش را کمی پایین انداخت تا به چشمان پر از خجالت جینی نگاهی بیندازد و با صدایی رسا،محکم و مغرور،با خشونت گفت: فکر نمیکنم نیازی باشه برای کارایی که میکنم بهت جواب پس بدم ...دنبال یک کتاب راهنما برای کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه میگشتم.
و قبل ازینکه جینی بتواند عکس العملی نشان دهد، مالفوی برگشت و مثل همیشه،بی توجه به افراد و اتفاقات اطرافش،آرام به بخش دیگر کتاب خانه رفت...
درود فرزندم
بد نبود. تقریبا تونسته بودی سوژه رو درست پردازش کنی. حواست باشه که بعد از علائم نگارشی فاصله بدی و کلمه بعدی رو بنویسی و دیالوگ ها رو با دوتا اینتر از توصیفاتت جدا کن.
با استرسی که با صدای لرزان و ضعیفش قاطی شده بود، گفت:
- عه...اهم...سلام؛ منظورم اینه که کاری داشتی؟
دراکو که حتی چهره ی مغرورش را برای صحبت کردن با او پایین نیاورد، چشمانش را کمی پایین انداخت تا به چشمان پر از خجالت جینی نگاهی بیندازد.
بعضی از قسمت های رولت هم نیازی به سه نقطه نداشت.
تایید شد!
مرحله بعد: گروهبندی