هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۴۴ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۶
#1
نام لیتا لیسترنج
گروه اسلایترین
سپر مدافع روباه
چوب دستی چوب خاکستر با ریسه قلب اژدها
اصیل زاده
در مدرسه
از درس خواندن متنفره ولی به موجودات جادویی و کوییدیچ علاقه منده هنر رو هم دوست داره چون خیلی اهل در خواندن نبود با نیوت اسکمند دوست و صمیمی شد ولی زمانی که نیوت به سفر رفت دیگه همدیگر رو ندیدن
اون خواهر شوهر بلاتریکس لیسترنج هم هست
ظاهر
مو های سیاه بلند و لخت بسیار زیبا ولی همیشه بی حوصله ست چشم هایش هم قهوه ای تیره است که به سیاهی میزنه
تقریبا ۳۰ سالشه
قدش بلنده و خیلی خوش استایله
دوستان زیادی نداره
در کودکی
وقتی بچه بود حدودا سال سوم مادرش رو از دست داد و مجبور بود تنهایی برادرش رو بزرگ کنه ولی نمی تونست همه کارا رو انجام بده سه سال بعد هم پدرش ترکشون می‌کنه برای همین لیتا محور میشه مدرسه رو ول کنه و دنبال کار برده تا بتونه برادرش رو به مدرسه بفرسته
زندگی نامه
اون مجبور میشه بیخیال نیوت بشه چون پول سفر کردن با اونو نداشت و به یکی از اعضای خاندان مالفوی ازدواج می‌کنه و زمانی که برادرش به مرگ خوار ها می پیونده و ازدواج می‌کنه اون هم از اون یارو جدا میشه چون خیلی عوضی بود اونو همش اذیت میکرد خلاصه تهش دوباره نیوت رو میبینن ولی ضعیف تر از اونی بود که بتونه باهاش به سفر بره و مریض میشه نیوت تمام سعی ش رو می‌کنه ولی لیتا خوب نمیشه و ماه بعدش از دنیا می‌ره
پایان


تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲۱ ۱۸:۵۸:۱۱

لیتا لسترنج


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۶
#2
نام پرسیوال گویز
جنسیت مرد
چوبدستی ابر چوبدستی
شهرت کارگاه عالی رتبه وزارت سحر و جادو امریکا
سن 45 سال
او شخصیتی خیالی بود که گلرت گریندل والد ساخت تا با استفاده از ان وارد وزارت سحر و جادو امریکا شود تا بتواند تیره گون را بیابد و از نیروی ان استفاده کند
ظاهر مو های سیاه خامه ای قد بلند پیشونی کشیده و چشمان سیاه و سرد بسیار جدی


معرفی شخصیت شما خیلی کوتاهه. لطفا بیشتر در موردش بنویسین.
فعلا
تایید نشد.


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۳ ۱:۲۳:۱۰

لیتا لسترنج


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۸ چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۶
#3
jresmaeili@gmail.com
سلام کلاه عزیز من طرف دار لرد سیاه و گریندل والد هستم بنظرم اسلایترین جای خوبی برامه من ادم باهوشیم و یکم بی اعصابم ولی در کل یه اسلایترینی واقعی ام شجاعم هستم و خیلی بلند پروازم و احساس میکنم می تونم دنیا رو تغییر بدم و بزرگترین جادوگر دنیا بشم مطمئنم تواناییش رو دارم تو رو خدا بزارتم اسلایترین خواهش


ویرایش شده توسط GellertGrindelwald در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۸ ۱۵:۲۵:۵۵

لیتا لسترنج


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۶
#4

http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=309848
هوا هنوز تاریک بود در برج مخروبه شهر در بالاترین اتاق چراغ روشن بود ولی امکان نداشت چه کسی سه صبح به انجا میرفت خودش به خاطر کابوسی وحشتناک در مورد اژدها و پسری به نام هری بود ولی او یک ماگل بود و به اژدها و جادو اعتقاد نداشت در شهر کوچک او همه بعد از ساعت دوازده شب در خانه هایشان بودند و از نیمه شب به بعد پرنده در خیابان پر نمیزد اما الان سه صبح بود و نوری از پنجره برج ترسناک شهر که بر همه چیز سایه افکنده بود سوسو می زد .
فانوسش را در دست گرفت کمی دودل بود ولی بالاخره تصمیم گرفت برود و ببیند انجا چه خبر است به راه افتاد هیجان زده بود بنابرین بخشی از راه می دوید برج در تاریکی واقعا ترسناک بود ارام به راه افتاد و به طبقه آخر رسید در اتاق کسی حضور داشت که با مردی که مشخص نبود صحبت میکرد مرد جوان و قد بلند بود او میگفت : سرورم همه چیز آماده است ما فردا در مسابقه تیم کویدیچ مدرسه اونو میفرستیم تا شر اون پسره مزاحم پاتر رو از بین ببریم.
صدای مرد دوم خشن و بی روح بود : شاخدم اماده ست کرواچ؟
کرواچ جواب داد : بله سرورم اونو طلسم کردیم که تا شر پاتر رو نکنه اروم ننشینه
مرد دوم خندید خنده اش سرد و ترسناک بود : خوشم اومد این ایده خوبی بود . اون مودی فضول احمق چه طوره ؟ معجون حاضره ؟
کرواچ : بله سرورم مودی رو زندانی کردیم و چندتا از بچه ها حواسشون بهش هست
مرد دوم که احتمالا لردی چیزی بود گفت کرواچ به نظر میاد مهمون داریم
-چی ؟ مهمون؟ آه بله یه ماگل !
- ادبت کجا رفته دعوتش کن بیاد تو
- چشم سرورم . او امد و پسر را با خودش به داخل برد
نصف اتاق در تاریکی قرار داشت در نیمه تاریکی شخصی بر روی مبلی باشکوه که مانند تخت پادشاهی بود نشسته بود ظاهر مرد در تاریکی بود و دیده نمی شد بقیه اثاثه اتاق اصلا با تخت جور نبود و بسیار کثیف بود همه جا را خاک گرفته بود و تنها منشع نور شومینه بود که درونش اتشی در حال سوختن بود . مرد گفت :
خیلی وقته حرفامونو گوش میکنی ؟ و فریادمرد گفت آوادراکداورا آخرین صدایی بود که او شنید.
هری امروز مسابقه کوییدیچ داشت مسابقه مهمی بود اگر تیم ریونکلا را شکست می دادند به صدر جدول بر میگشتند و به احتمال زیاد جام کوییدیچ را می بردند از زمانی که الیور وود درسش را تمام کرده و فارغ تحصیل شده بود هری کاپیتان تیم کوییدیچ شده بود او پسری با چشمان بادامی سبز و موهای مشکی بهم ریخته و نامرتب بود و پنجمین سال تحصیلش در هاگوارتز را میگذراند .
مسابقه تا لحظاتی دیگر شروع میشد و هری مطمئن نبود که اماده است یا نه ؟ او وارد زمین کوییدیچ شد .
دور تا دور زمین سکوی تماشاچیان قرار داشت و در هر طرف زمین سه تیرک به ارتفاع پانزده متر شبیه دسته حباب سازی ماگل ها وجود داشت.
مسابقه با سوت خانم هوچ معلم پرواز و داور مسابقه شروع شد سی ثانیه از شروع بازی نگذشته بود که غرشی عظیم همه را میخکوب کرد و یک شاخدم مجارستانی (هری پارسال در مسابقه جام آتش با یکی از انها روبرو شده بود ) وارد زمین کوییدیچ شد و به سمت هری حمله کرد هری جا خالی میداد و سعی میکرد فرار کند ولی فرار عملا غیر ممکن بود اژدها او را همواره دنبال میکرد همه جیغ میکشیدند و سعی میکردند زمین را ترک کنند اساتید سعی میکردند با جادوی خواب آور اژدها را خواب کنند ولی چندان تاثیری نداشت اوشعله اتشی به سمت هری پرتاب کرد هری به پایین شیرجه رفت اژدها کمی خواب الود شده بود و هری توانست دم شاخدم را که داشت به سمتش می امد دفع کند.
هری حس بدی پیدا کرد انگار یک سطل یخ رویش ریخته بودند و به خود نگاه کرد استتار شده بود کسی طلسم سرخوردگی را رویش اجرا کرده بود.
شاخدم گیج شده بود نمی دانست چه کند هری پاتر ناپدید شده بود اساتید همه چوب دستی هایشان را بالا اوردند و اژدها را خواب کردند و به سراغ هری آمدند . پرفسور فیلت ویک گفت : پناه بر خدا این از کجا پیداش شد ؟ سپس از هری پرسید : چه طور طلسم سر خوردگی رو رو خودت اجرا کردی ؟ این طلسم پیشرفته ایه .
هری گفت : من نکردم !
دامبلدور پرسید : پس کی کرده ؟
هیچ کس جوابی نداد . و هیچ کسی متوجه نشد که اسنیپ در بین جمع نیست و چوب دستی اش را در دست گرفته و برای بار دوم طلسم سرخوردگی را این بار روی خودش به اجرا در می اورد و به دفترش باز میگردد.
و لرد ولدمورت بار دیگر در کشتن هری شکست خورد.

درود فرزندم

خیلی بهتر شد. علامت گذاری ها هم بهبود پیدا کردن. فقط حواست باشه که دیالوگ ها رو به این شکل و با دوتا اینتر از توصیفاتت جدا کن. این شکلی:

دامبلدور پرسید :
- پس کی کرده ؟

هیچ کس جوابی نداد . و هیچ کسی متوجه نشد که اسنیپ در بین جمع نیست و چوب دستی اش را در دست گرفته و برای بار دوم طلسم سرخوردگی را این بار روی خودش به اجرا در می اورد و به دفترش باز میگردد.

و لرد ولدمورت بار دیگر در کشتن هری شکست خورد.


تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی



ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۸ ۰:۲۹:۱۱
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۸ ۰:۲۹:۴۵

لیتا لسترنج


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۶
#5
دراکو :إ اینجا رو باش یه ویزلی که انقدر پول داشته که خوندن یاد گرفته !
جینی : ساکت باش مالفوی
نویل وارد صحنه می شود و از جینی می پرسد : چیزی شده ؟ چرا داری با این بچه دماغو حرف می زنی ؟
دراکو : هه یه فشفشه به من می گه دماغو؟ میدونی تو این کتابا که تو حتی نمی تونی یکی از وردهاشو تلفظ کنی چی نوشته؟
نویل : بزار حدس بزنم اممم این چه طوره چه طور دماغو نباشیم ؟
دراکو: الان نشونت میدم . او چوب دستی اش را برمیدارد و بدن نویل را قفل میکند جینی از جایش بلند میشود و میگوید : بسه مالفوی اونو به حالت اولش بر گردون
دارکو : مثلا می خوای چی کار کنی ؟
کل کتابخانه دارند آنها را نگاه میکنند مسئول کتابخانه حواسش به بچه ها نیست و مشغول تمیز کردن کتاب هاست
جینی : منم بلدم طلسمت کنم مالفوی طلسم های بدرد بخور مخصوص تو هم خوب بلدم
سپس چوب دستی اش را بالا میبرد و طلسم ابدماغ خفاشی را روی مالفوی به اجرا در می آورد مالفوی از درد به خود می پیچد و از دماغش ماده لزجی بیرون می آید همه برای جینی دست میزنند و او را تشویق می کنند و این باعث می‌شود که اسلایترین و گریفندور هر کدام پنج امتیاز به دلیل استفاده از طلسم در کتابخانه از دست بدهند و مالفوی مجبور میشود سه روز در درمانگاه بماند
ولی هیچ کس حواسش به نویل که بدنش قفل شده بود نبود و او مجبور شد ساعت ها در کتابخانه بماند تا او را پیدا کنند
تصویر ۴

درود فرزندم

توصیفاتت کم بودن. باید بیشتر توصیف میکردی تا خواننده احساس بهتری موقع خوندن داشته باشه. سوژه‌ای که انتخاب کردی هم جای کار بیشتری داشت و میتونستی بهتر از این ها بنویسی.

فعلا... تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۶ ۱۹:۴۵:۲۲

لیتا لسترنج






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.