هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۹۶
#1
سلام کلاه گروه بندی .
من یه دختر باهوش ، مغرور و با استعداد هستم . هوشم خیلی خوبه . همچنین ریاضیاتم . زود رنجم خیلی .
و دیگران رو خیلی قضاوت میکنم . تحلیل گر خوبیم . قوه تخیلم خیلی خوبه . اصلا پشتکار ندارم . همچنین تقصیر ها رو گردن بقیه می اندازم .

اولویت ها گروه :

1- ریونکلا
2- گریپفندور
3- هافلپاف




ویرایش شده توسط hermionrian در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۱۳ ۱۵:۵۵:۵۱


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۶ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
#2
جینی ویزلی ارام و ساکت بر روی صندلی ، پشت میزهای کتابخانه نشسته بود . در دست های استخوانی اش کتابی داشت که عنوانش چنین بود:
نکاتی که حتما در امتحانات خواهد امد .
سرش از یک لحاظ گرم کتاب و بود و از یک طرف دیگر سخت در رویا شیرین در کنار هری بودن را تصور میکرد.
-اوو.. دوشیزه ویزلی جوان رو ببین ... داری چیکار میکنی .

جینی سرش رو برگرداند و با کسی روبه رو شد که نه تنها هری بلکه خانواده اش هم اوز او متنفر بودند.
جینی درحالی که کتاب را میبست با عصبانیت گفت :

-فکر نمی کنم به تو ربطی داشته باشه مالفوی .

- اووو بله ... جینی داستان شیدایی تو و اون پاتر اشغال همه جا پخشه البته هیچ انتظاری هم نمی شد داشت معمولا دوتا بی اصل و نسب به هم میرسن . مگه نه ؟

- خفه شو مالفوی . خودتم خوب می دونی که هری شبا تو خوابگاهشه . تو فقط داری گناه خودت و پار کینسون رو گردن منو هری می اندازی .

- اووو ... جدی؟ تو چه مدرکی درباره منو پارکینسون داری که اینجوری درباره ی منو پارکینسون صحبت میکنی ویزلی !

- همون طوری که تو داری درباره ی منو هری میگی .

- ویزلی مثل اینکه خیلی دلت میخواد تا تبدیل به گرازت کنم .. هان ؟

مالفوی چوب دستی اش را بالا برد اما قبل از اینکه عکس العملی نشان دهد . جینی اونو طلسم کرد .

مالفوی روی زمین افتاد . از بینی اش به شدت خون میریخت . مو های جینی به خاطر عصبانیتش به طرز عجیبی سرخ تر از قبل خودنمایی میکرد . مسیول کتابخانه جلو اومد .

- اوه مالفوی چی شد ؟ خانم ویزلی اینجا کتابخونه ست همه اینجا به ارامش احتیاج دارن ... شما حق ندارین کسیو اینجا طلسم کنین.

-خودم اینو میدونم . اما اقای مالفوی داشت گنده تر از دهنش صحبت میکرد ... انگار کسی نمیدونه اونو پارکینسون ..

- بسه خانم ویزلی ... اینجا یه محل فرهنگیه ... اگه بخاین اینجوری صحبت کنین لطفا از کتابخونه بیرین بیرون تا تحریمتون نکردم . نانسی تو برو خانم پامفری رو خبر کن .

جینی با عصبانیت کتابش را برداشت و از کتابخانه بیرون رفت . به خودش افتخار می کرد که چنین کاری انجام داده است . حتما اگر هری و برادرهایش متوجه می شدند به او افتخار می کردند .

البته همه به جز پرسی.

درود دوباره فرزندم.

بهتر شد، اگرچه هنوزم کمبود توصیفات توی رولت حس میشه اما بهتر از رول قبلیت بود. اینجا تا حدودی میشد صحنه‌ها رو تصور کرد. روند سوژه هم یه کمی آروم تر شده بود ولی میتونستم آرومتر از این هم بنویسی.

بخاین نه... بخواین.

با این امید که اشکالاتت توی فضای ایفا حل بشن...

تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۱۲ ۲۰:۲۲:۰۷
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۱۲ ۲۰:۲۳:۰۳


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶
#3
جینی ویزلی ارام و ساکت بر روی صندلی ، پشت میزهای کتابخانه نشسته بود . در دست های استخوانی اش کتابی داشت که عنوانش چنین بود:
نکاتی که حتما در امتحانات خواهد امد .
سرش از یک لحاظ گرم کتاب و بود و از یک طرف دیگر سخت در رویا شیرین در کنار هری بودن را تصور میکرد.
-اوو.. دوشیزه ویزلی جوان رو ببین ... داری چیکار میکنی .
جینی سرش رو برگرداند و با کسی روبه رو شد که نه تنها هری بلکه خانواده اش هم اوز او متنفر بودند.
جینی درحالی که کتاب را میبست با عصبانیت گفت :
-فکر نمی کنم به تو ربطی داشته باشه مالفوی .
- اووو بله ... جینی داستان شیدایی تو و اون پاتر اشغال همه جا پخشه البته هیچ انتظاری هم نمی شد داشت معمولا دوتا بی اصل و نسب به هم میرسن . مگه نه ؟
- خفه شو مالفوی .
- نه اخه چرا خفه شم هان ؟ مگه دروغ میگم همه میدنن تو و پاتر شبا تو ایوون مدرسه ... ای ای
مالفوی روی زمین افتاد . از بینی اش به شدت خون میریخت . مسیول کتابخانه جلو اومد .
- اوه مالفوی چی شد ؟ خانم ویزلی اینجا کتابخونه ست همه اینجا به ارامش احتیاج دارن و...
-خودم اینو میدونم . اما اقای مالفوی داشت گنده تر از دهنش صحبت میکرد ... انگار کسی نمیدونه اونو پارکینسون ..
- بسه خانم ویزلی مین الا از کتابخونه بیرین بیرون . تحریمتون نکردم . نانسی تو برو خانم پامفری رو خبر کن .
جینی با عصبانیت کتابش را برداشت و از کتابخانه بیرون رفت . همه ان روز جینی را دیدند که به ارامی اشک می ریخت.

درود فرزندم.

روند سوژه‌ات خیلی سریع بود. همه چیز طی سه چهارتا دیالوگ رخ داد. مخصوصا صحنه افتادن مالفوی روی زمین... اصلا معلوم نشد جینی کتکش زد یا مثلا طلسمش کرد. هر رولی نیاز به توصیفات و فضاسازی داره تا ما بتونیم خودمونو جای شخصیت های رول بذاریم و تصور کنیم چه اتفاقی داره می‌افته.

بعد از نوشتن رول یه دور از روش بخون تا اشکالای تاپیت رفع بشن.
دیالوگ‌ها رو هم با دوتا اینتر از توصیفاتت جدا کن.
نقل قول:
-خودم اینو میدونم . اما اقای مالفوی داشت گنده تر از دهنش صحبت میکرد ... انگار کسی نمیدونه اونو پارکینسون ..
- بسه خانم ویزلی مین الا از کتابخونه بیرین بیرون . تحریمتون نکردم . نانسی تو برو خانم پامفری رو خبر کن .
جینی با عصبانیت کتابش را برداشت و از کتابخانه بیرون رفت . همه ان روز جینی را دیدند که به ارامی اشک می ریخت.


-خودم اینو میدونم . اما اقای مالفوی داشت گنده تر از دهنش صحبت میکرد ... انگار کسی نمیدونه اونو پارکینسون ..
- بسه خانم ویزلی همین الان از کتابخونه برین بیرون . تحریمتون نکردم . نانسی تو برو خانم پامفری رو خبر کن .

جینی با عصبانیت کتابش را برداشت و از کتابخانه بیرون رفت . همه ان روز جینی را دیدند که به ارامی اشک می ریخت.


با دقت تر بنویس و توی تموم کردن رول هم عجله نکن. اتفاقاتی که داره رخ میده رو توصیف کن و بذار خواننده اون ها رو تصور کن.

میدونم که میتونی خیلی بهتر بنویسی...
تایید نشد!



ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۹ ۱۸:۳۶:۱۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶
#4
سلام کلاه گروهبندی من یک دختر شجاعم که که حاظرم خودمم رو از بالای برج ایفل پرت کنم

در ضمن هوشم هم بدک نیست من بین گریپفندور و ریونکلاو یکی رو میخوام .







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.