هری: باور نکردنیه! اونجا رو نگاه کن هاگرید اون کافه رو می گم میشه بریم اونجا؟
هاگرید: کجا رو می گی هری؟ اگه منظورت اون کافه ای که سمت چپی کنار جارو فروشیه نمی تونیم اونجا بریم اونجا واقعا جای خطر... اوه مادم ماکسیم اینجا چی کار می کنه؟ هری یه دقیقه اینجا وایسا!!!
هری: مادام ماکسیم واقعا ازت ممنونم!!!
هری به سرعت به سمت مغازه ای که به نظر می آمد تازه باز شده باشد رفت. بالای در فروشگاه با خط درشت نوشته شده بود: کافه تسترال سواران
هری لحظه ای مردد ماند او به یاد حرف هاگرید افتاد هاگرید چند دقیقه پیش به هری گفته بود اونجا به درد هری نمی خوره ولی روحیه کنجکاویش مثل همیشه او را به سمت در کشاند. هری در را باز کرد. اما همه چیز عادی بود. چند ساحره در گوشه ای مشغول گفتگو بودند، در گوشه ای دیگر یک ساحر که صورتش به طور کامل پوشیده شده بود مشغول خوردن نوشیدنی کره ای داغ بود. اما عجیب تر این بود که این کافه حتی از 3 دسته جارو نیز تمیز تر و زیبا تر بود.
به راستی چه چیز باعث شده بود که هاگرید بگوید اینجا چیزهایی دارد که به دردش نمی خورد؟ هری در حال فکر کردن بود که ناگهان صدایی از پشت باجه توجه او را با خود جلب کرد. مرد قدبلندی که صورتی استخوانی و دماغی نوک تیز داشت با صدای رسایی گفت: آلیس جکسون در مقابل جیمز سوروس به میدان می رود لطفا جلوی بخاری وایسید...
همینکه مرد پشت با جه این را گفت یکی از ساحره ها که موی طلایی بلندی داشت که تا روی شانه اش می رسید و همان ساحری که مشغول خوردن نوشیدنی کره ای بود بلند شدند و به طرف بخاری رفتند.
هری تازه فهمیده بود اینجا چه خبر است، بله اینجا یک باشگاه دوئل است!!! هری به سرعت روی خود را برگرداند تا برگردد اما صدای سرد مرد او را سر جای خود میخکوب کرد.
مرد با صدای تهدید آمیزی گفت:بچه جون داری کجا می ری؟ حق نداری پات رو از اینجا بیرون بذاری!!!
هری آب دهانش را قورت داد و گفت: شما کی هستید؟ اینجا کجاست؟
مرد لبخند سردی زد و گفت: من؟ من آقای هیچ کس هستم!!! لطفا بشین آقای پاتر!!!
هری با تعجب پرسید: شما اسم منو از کجا می دونید؟
مرد با سردی جواب داد: چیز مهمی نیست. و اما شما آقای پاتر با کی دوئل می کنی؟
هری با ترس گفت: من برای دوئل اینجا نیومدم
مرد گفت: اوه پسر کوچولو، ترسیدی؟
هری گفت: من از اینجا میرم و دوئلم نمی کنم!!!
مرد ناگهان عربده ای کشید و گفت بشین سر جات لعنتی!!! وگرنه همین الان می میری!!!
و به سرعت چوب دستیش را در آورد و به سمت هری نشانه رفت.
هری سرجایش نشست و با شجاعت گفت: من می خوام با خودت دوئل کنم.
مرد که از جواب هری متعجب شده بود با ترس جواب داد: من؟ معلومه که خیلی دل و جرئت داری
هری دوباره حرفش را تکرار کرد و مرد مردد ماند. در همین حین که داشت فکر می کرد. در با صدای محکمی باز شد و چند نفر با سرعت وارد شدند و چوب دستی هایشان را به سمت مرد نشانه رفتند و یکی از آنها که قیافه خشنی داشت، با صدای محکمی گفت: تو به نام عدالت دستگیر می شی، هر چیز که اینجا بگی بر علیه خودت استفاده می شه.
مرد که غافلگیر شده بود چوب دستیش را به سمت یکی از کارآگهان نشانه رفت ولی مردی که قیافه خشنی داشت با سرعتی سرسام آور گفت:اکسپلیارموس!!! و چوب دستیش در دست او قرار گرفت و بعد گفت:اینکارسروس!!!
بعد مرد با بدنی طناب پیچ شده روی زمین افتاد.
درود فرزندم.
سوژه خوب و جدیدی رو انتخاب کرده بودی. البته آخرش روندش یه کمی سریع رخ داده بود، انگار که بخوای زودتر تمومش کنی.
دیالوگ ها رو هم با خط تیره (-) بنویس. و لازم نیست هردفعه گوینده دیالوگ رو بنویسی کافیه با یه خط توصیف توضیح بدی دیالوگا بین چه افرادیه. اینطوری:
نقل قول:هری: باور نکردنیه! اونجا رو نگاه کن هاگرید اون کافه رو می گم میشه بریم اونجا؟
هاگرید: کجا رو می گی هری؟ اگه منظورت اون کافه ای که سمت چپی کنار جارو فروشیه نمی تونیم اونجا بریم اونجا واقعا جای خطر... اوه مادم ماکسیم اینجا چی کار می کنه؟ هری یه دقیقه اینجا وایسا!!!
هری: مادام ماکسیم واقعا ازت ممنونم!!!
هری به سرعت به سمت مغازه ای که به نظر می آمد تازه باز شده باشد رفت. بالای در فروشگاه با خط درشت نوشته شده بود: کافه تسترال سواران
هری رو به هاگرید گفت:
- باور نکردنیه! اونجا رو نگاه کن هاگرید اون کافه رو می گم میشه بریم اونجا؟
- کجا رو می گی هری؟ اگه منظورت اون کافه ای که سمت چپی کنار جارو فروشیه نمی تونیم اونجا بریم اونجا واقعا جای خطر... اوه مادم ماکسیم اینجا چی کار می کنه؟ هری یه دقیقه اینجا وایسا!!!
(برای اینجا میتونستی همچین جملهای به کار ببری)هری زیر لب گفت:
- مادام ماکسیم واقعا ازت ممنونم!!!
هری به سرعت به سمت مغازه ای که به نظر می آمد تازه باز شده باشد رفت. بالای در فروشگاه با خط درشت نوشته شده بود: کافه تسترال سواران
تایید شد!
هيچگاه در دنيا خود را با ديگران مقايسه نكن! كه اگر چنين كني به خود توهين كرده اي!