هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
#1
خب دوباره منم😊
اوممم یهو میرم سر اصل مطلب؛ برونگرا ومهربون و بازیگوشم، با اینکه واسه انجام کارای جدید خیلی هیجان‌زده میشم اما خیلیم زود حوصله‌ام سر میره و ولش میکنم، عاشق خوندن کتاب غیردرسی‌ام و به مشورت و کارگروهی خیلی اعتقاد دارم و ازش لذت میبرم، درعین حال بعضی وقتاهم حوصله هیشکیو ندارم و باید خیلی اروم تو یه اتاق نیمه روشن فیلم ببینم یا کتاب بخونم، به اصالت و این چیزا هم اعتقادی ندارم چون به برابری شدیدا معتقدم
اها از مار و کرم به شددددت میترسم و بدم میاد :/
خلاصه که گروهای پیشنهادیم ریونکلاو و گریفیندور هست



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۷ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
#2
_بیلی استایلینسون

باشنیدن اسمش به زمان حال برگشت و نگاهی به دوربرش انداخت، سالن بزرگی که جادواموزان بزرگتر دور میزای طولانی نشسته بودن و فقط خودش و چهارپنج نفر دیگه مونده بودن تا گروه‌‌بندی بشن، باید روی صندلیه کوچک کوبی‌ای که جلوی میز اساتید بود مینشستند و کلاهی رو روی سرشون میذاشتن، این کاری بود که بچه‌های قبل از اون انجام داده بودن؛

همزمان با دستی که کمرش رو لمس کرد و به جلو هدایتش کرد، صدای پسری رو شنید که گفت:"برو پسر! برو منتظر چی هستی؟"

قدمی لرزان به جلو برداشت و سعی کرد خونسردیشو به دست بیاره، روی صندلی نشست و کلاهو روی سرش گذاشت اما اصلا تمرکز نداشت؛

به خانواه‌ی ماگل وپرجمعیتش فکر میکرد، اگه خودشو به حساب میورد با پنج برادر و پدربزرگ مادربزرگش ده نفر بودند، کاری که نه نفر دیگه انجام نمیدادن. گناه بیلی دختر بودن بود،که با توجه به عشق زیاد پدر مادرش به پسر، اصلا گناه کمی نبود، گناهی که مجازاتش پوشیدن لباسای کهنه برادراش و بی توجهی و کار زیاد بود. با اون موهای همیشه کوتاه و لباسای مندرس پسرونه و اسم مشترک، تعجبی نداشت که همه فکر کنن پسره، اوایل سعی میکرد بقیه رو از اشتباه دربیاره و ثابت کنه که دختره، اما بعد یه مدت دیگه تمایلی به این کار نداشت، اما الان میترسید، از زمانی که بقیه بفهمن دختره و فکر کنن از قصد گولشون زده، از روزی که معلوم نبود چه برخوردی ببینه،

توی همین فکرا بود که صدایی نجواگونه شنید:"اگه روزی قدرتش رو پیداکنی، چطوری ازشون انتقام میگیری دخترجون؟"

نفس کشیدن رو از یاد بردو عرق سردی روی پیشونیش نشست، انتقام از کی؟ چی؟ چرا؟ اون کی بود که جنسیت واقعیشو میدونست؟ نفس عمیقی کشید و سعی کرد افکارشو جمع و جور کنه، یاد کلاه افتاد هنوز روی سرش بود،
با خودش فکر کرد، اگه روزی قدرتشو داشته باشه، چه انتقامی از خانوادش میگیره؟ انتقام کارای سخت و بی توجهی و ته‌مونده غذاهایی که غذای اون میشد و... یاد برادرش تام افتاد که برخلاف بقیه همیشه هواشو داشت و مخفیانه تو اتاقک کوچیک زیرشیروونیش شیرینی‌های خوشمزه میذاشت،

نه!
با اینکه خیلی اذیت شده بود، اما اونا خانوادش بودن، حتی بخاطر تام هم که شده اسیبی به اون خانواده نمیرسوند،

تصمیمش رو گرفته بود، لب باز کرد اما قبل از اینکه کلمه‌ای به زبون بیاره دوباره صدای کلاهو شنید که فریاد زد:

"گریفیندور!"



"من سعی کردم اما نشد که به عکس خودش پیوند کنم، درهرحال این مال تصویر پنجم، جادواموزی روی صندلی و کلاه‌گروهبندی به سر هستش😊"

درود بر تو فرزندم.

جالب نوشته بودی و احساسات رو خوب منتقل کرده بودی.
فقط یکی دو مورد ظاهری پستت رو بهت میگم:

نقل قول:

همزمان با دستی که کمرش رو لمس کرد و به جلو هدایتش کرد، صدای پسری رو شنید که گفت:"
برو پسر! برو منتظر چی هستی؟"


بهتره که دیالوگ هارو به این شکل بنویسیم:

همزمان با دستی که کمرش رو لمس کرد و به جلو هدایتش کرد، صدای پسری رو شنید که گفت:
- برو پسر! برو منتظر چی هستی؟


و همچنین اینجا:
نقل قول:
تصمیمش رو گرفته بود، لب باز کرد اما قبل از اینکه کلمه‌ای به زبون بیاره دوباره صدای کلاهو شنید که فریاد زد:

"گریفیندور!"

بهترین کار اینه که بین دیالوگ و شخص گوینده‌ش فاصله نندازیم. پس اینجا به این شکل نوشته میشه:

تصمیمش رو گرفته بود، لب باز کرد اما قبل از اینکه کلمه‌ای به زبون بیاره دوباره صدای کلاهو شنید که فریاد زد:
- گریفیندور!


تایید شد!

مرحله بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط billie در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۲۲ ۱۸:۳۸:۲۶
ویرایش شده توسط billie در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۲۲ ۱۸:۴۰:۰۱
ویرایش شده توسط billie در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۲۲ ۱۸:۴۱:۱۷
ویرایش شده توسط billie در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۲۲ ۱۸:۴۲:۵۵
ویرایش شده توسط billie در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۲۲ ۱۸:۴۶:۰۱
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۶/۱۱/۲۲ ۱۹:۱۸:۱۴


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۹۶
#3
سلام
خب من عاشق کتاب خوندم، البته درسی نه😊
تقریبا باهوشم
حافظه‌ام داغونه
مهربون و شوخم
درمورد شجاعتم میشه گفت تقریبا کله خرابم
اولویت خاصی‌ام ندارم ک کودوم گروه بیفتم







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.