تصوير شماره ٥ذهن صنم : واى خداى من باورم نميشه بلاخره زمانش رسيد . من به هاگوارتز اومدم .
خب اميدوارم بتونم براى گروهم امتياز بيارم و همينطورم اميدوارم اون هرى پاتر مشهور رو ببينم.
پروفسور مك گناگال: خب بچه ها حالا اسم هر كس رو كه خوندم بياد و روى اين صندلى بشينه تا گروهش رو معلوم كنيم.
خانم هرميون گرنجر
هرميون: خب خب خب اصلا نترس چيزى نيست فقط يه گروهبندى سادس!
كلاه گروهبندى: همممم...... بزار ببينم ذهن باحالى دارى .باهوشم كه هستى اما شجاعت و پشتكارم دارى ! حالا تو كدوم گروه بزارمت......
گريفيندور!
هرميون با خوشحالى از جاش بلند ميشه و به طرف ميز گروهش ميره
صنم:واى خدا اون هرى پاتره !!!
پروفسور مك گوناگال: رونالد ويزلى!
رون با تمام استرسى كن تو چهرش موج ميزنه ميره و روى صندلى ميشينه .
كلاه:بازم ويزلى !! خب ميدونم چيكارت كنم
نسلشونم ماشالا زياده .....
گريفيندور!
برادرانش براش دست ميزنن و اون هم ملحق ميشه .
پروفسور : صنم ### .
با ترس و وأهمه جلو ميرم هيچ دوست ندارم تو اسلايترين باشم چون شنيدم همشون بدن.
كلاه: چه خبره اين تو ...، خب ، اها اما نه ، سخته خيلى سخته، اها
گريفيندور!
تو پوست خودم نميگنجيدم خيلى خوشحال بودم از اينكه تو گريفيندور بودم . بلاخره رفتم و با همه سلام و عليك كردم . تا اينكه ،
پروفسور: هرى پاتر!
سكوت سنگينى برقرار شد. همه ميخواستن بدونن هرى تو چه گروهى ميافته . پروفسور دامبلدور و پروفسور اسنيپ كاملا معلوم بود كه بي نهايت منتظر نتيجن .
كلاه: واى خدا چقد سخته تو وجودت همه چى هست .. بزار فكر كنم .
٥ دقيقه ميگذرد و هرى تمام مدت فقط يك چيز رو تكرار ميكرد ، اسلايترين نباشه
من كه از خدام بود بياد گريفيندور .
كلاه: و حالا اگر ميخواى .
گريفيندور!
ووواااىىىى خدا اومد گريفيندور!!!
خیلی نزدیک به کتاب بود و اگه بیشتر خلاقیت به خرج میدادی بهتر بود. فقط سه تا نکته. یکی اینکه دیالوگها پشت هم نوشته میشن و نیازی نیست با اینتر بخشی از اونو به خط بعد انتقال بدی. دوم اینکه علائم نگارشی به کلمه قبل از خودشون میچسبن و با یه اسپیس از کلمه بعد جدا میشن. در نهایت هم بهتره فامیلت رو همه جا در معرض نمایش نذاری و فقط در صورت لزوم ازش اسم ببری که من اینو از تو متنت حذف کردم.
راستی! "بذار" درسته.
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی