کلمات:جادو،رنگ،عصبانی،نخ،رعد و برق،شاخه،دست،اژدها،پشمک،سیاه
رعد و برق میزد، بارون میومد که باعث میشد جارو توی
دستم بلغزه. آخه کدوم احمقی تو این وضعیت به کوییدیچ ادامه میده؟
- آهای پاتح، مواظب باش کجا میری اسلیترین بهت نیاز داره!
هری جستوجوگر تیممون بود، هیچکس فکرشو نمی کرد با وجود بودن پدرش تو گریف اون بیوفته اسلیترین.
+
پشمک این دیالوگه منه!
اینم از آقای مالفوی، نفر سوم اکیپمون. مهاجم تیم کوییدیچ، من خودم مدافعم و باید مراقب باشم بقیه ی بازیکنا از جمله اون دوتا احمق کار دست خودشون ندن.
× کی گفته فقط تو میتونی ازش استفاده کنی آقای
اژدها؟
موهای
سیاه رنگم جلوی دیدمو می گرفت، لعنت به این وضعیت! یه
شاخه رفت لای موهاممممم!
- خوبی آیلین؟
× اینو من باید ازت بپرسم پاتح! رو مخم نرو لطفا، میدونی اگه اسنیچو نگیری
عصبانی میشم! اگه گریف برنده شه خودم به دستای خودم دماغتو مث دماغ ولدی میکنم!
- یا ریش مرلین، دراکو الفراررررر!
یه بلوجر داشت میخورد تو سرش که به دادش رسیدم.
× به جای ور ور کردن برو کارتو بکن هری.
وارد دنیای
جادو شدن خیلی خوب بود، یادآوری زندگی کردنم با ماگلا واقعا باعث میشه بخوام بالا بیارم. یا شایدم با یه
نخ خودمو خفه کنم.
چند دقیقه گذشت، تا وقتی که...
+ لینننن! هری اسنیچو گرفت!
با این که خلاقیت خوبی به خرج داده بودی، ولی یکم سرسری نوشته بود. به هر حال نمیخوام اینجا متوقفت کنم.
تایید شد.
مرحله بعد: گروهبندی