هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴:۳۳ پنجشنبه ۹ آذر ۱۴۰۲
#1
آستوریا آرام وارد آواتار فروشی شد.
نگاهی به داخل مغازه انداخت و لبخندی تحسین آمیز روی لب هایش آمد.
اسکورپیوس که مشغول کارش بود سرش را بالا آورد و او را دید. کاملا معلوم بود که شوکه شده است.

_مامان؟!

آستوریا جلو تر رفت .

_مامانتو دیدی مرلینو ندیدی که

اسکورپیوس دستپاچه شده بود.

_آخه خیلی وقته ندیدمتون... یکمی تعجب کردم.

آستوریا لبخند زد. خیلی وقت بود پسرش را ندیده بود و دلتنگش شده بود.

_مشکلی نیست اسکور. دلم برات تنگ شده بود پسرم. ولی کار و بار خوبی راه انداختی.

_ممنونم مامان. منم دلم خیلی برات تنگ شده بود ولی... حالا ولش کن. براچی اومدین اینجا؟

_اومدم پسرمو ببینم . شنیدم آواتار های خیلی خوبی درست میکنی پس بزار منم یه آواتار سفارش بدم.

_ باشه حتما مامان.

_اینو رو باید پر کنم اسکور درسته؟

_بله مامان همین.

آستوریا شروع به پر کردن کرد.
سبک آواتار : واقعی
آواتار رنگی باشه
مشخصات آواتار:
یه دختر
رنگ چشم:سیاه
رنگ مو:قهوه ای تیره
رنگ پوست: سفید و رنگ پریده
با لباس اسلیترین
مکان آواتار:
هاگوارتز

یه گل رز قرمز که خشک شده هم دستش باشه
نگاهش هم به یه طرف دیگه باشه

_بیا اسکور. ببینم چیکار میکنی.

_مطمئن باشین عالی میشه.

_باشه پسرم. من برای تحویل گرفتن آواتار میام ولی اینو بدون که از الان به بعد من قراره بیشتر وقتمو اینجا بگذرونم در کنار پسرم.



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
#2
نام و نام خانوادگی : آستوریا گرین گراس

تولد : 14 ژانویه 1982

رده خونی : اصیل زاده

گروه : اسلیترین

جبهه : بی طرف

پاترونوس : اسب تک شاخ

چوب دستی : چوب درخت مو طلایی ، مغز موی تک شاخ، اندازه 9/2 اینچ، انعطاف پذیر

ظاهر :
قد بلند و لاغر، موهای قهوه ای تیره تا کمر، چشمان سیاه، پوست سفید و رنگ پریده

خصوصیات اخلاقی:
او با اینکه یک اسلیترینی بود دختری مهربان و دوست داشتنی بود.

علاقه مندی ها : معجون سازی، خانواده، اسلیترین

توضیحات :
در سال 1982 در خانواده ی اصیل گرین گراس متولد شد. پدر و مادر او فلوریان و آدوربلا گرین گراس بودند. یکی از اجداد گرین گراس دچار نفرین خونی شد . این نفرین به بعضی از اعضای خانواده گرین گراس منتقل شد . متاسفانه نفرین خونی در آستوریا هم ظاهر شد. در خانواده آستوریا فرزند کوچک بود و به او اهمیت زیادی داده نمیشد. او به مدرسه جادوگری هاگوارتز رفت و در گروه اسلیترن افتاد. در اواخر دوران تحصیلش در هاگوارتز دراکو مالفوی به او علاقه‌مند شد و بعد از مدتی دراکو و آستوریا عاشق هم شدند. پدر و مادر دراکو لوسیوس و نارسیسا با ازدواج آنها مخالف کردند چون آستوریا نفرین خونی داشت اما دراکو به دلیل عشق شدیدش به آستوریا با پافشاری زیاد پدر و مادرش را راضی کرد و آنها ازدواج کردند. آستوریا در 18 سالگی با دراکو مالفوی که 20 ساله بود ازدواج کرد. دراکو بعد از ازدواج با آستوریا تازه معنی خوشبختی را فهمید و آنها زندگی خوب و عاشقانه ای داشتند. بعد از گذشت سه سال از ازدواجشان فرزند آنها اسکورپیوس به دنیا آمد. نفرین خونی آستوریا باعث ضعیف شدن سلامت او شده بود و بعد از تولد اسکورپیوس بدتر شد و سرانجام باعث مرگ او شد. او خیلی زود همسر و فرزندش را ترک کرد. بعد از مرگ آستوریا دراکو که خیلی همسرش را دوست داشت دوباره تنها شد و دیگر هیچوقت شادی را تجربه نکرد .



تایید شد!
خیلی خوش اومدی.


ویرایش شده توسط Zdzdzdzdzdzdzd در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۸ ۷:۲۳:۴۰
ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۲۸ ۱۰:۴۱:۰۹


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۲
#3
سلام کلاه
یه دختر درونگرا و ساکتم خیلی هم حیله گرم
رنگ سبز و مار ها رو دوست دارم
اصیل زاده ام و تمام خاندانم توی اسلیترین بودن و من میخوام اسلیترینی باشم



پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۵ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۲
#4
در حالی که از "پله"های عمارت شان پایین می آمد، "خنده" ای بخاطر ذوق زیادش کرد.
پایش از آخرین پله روی زمین رفت.
صدای مادرش توجه او را جلب کرد:
_هی دختر! بابات منتظره زود باش!
دستپاچه گفت :
_باشه مامان. فقط به نظرت اون "کلاهم " که "رنگش"سبز بود بپوشم یا آبیه رو؟
مادرش کلافه گفت :
_من نمیدونم . بابات بیرون منتظره و اگه خسته بشه دیگه نمیتونی به کوچه دیاگون بری. "منظورمو" میفهمی دیگه؟
با "تردید" کلاه سبز رنگ را روی سرش گذاشت.
"کاغذ پوستی" را از روی میز برداشت و به آن نگاه کرد. لیست لوازمی که یک سال اولی باید داشته باشد.
_من رفتم مامان.
_صبر کن! فکر کردی میزارم معجونت رو نخوری و بری؟ اول معجون رو میخوری بعد میری.
_اما مامان اون معجون خیلی بد مزس. تازه مگه خودت نگفتی بابا منتظرمه؟ باید برم تا منتظر نمونه.
_ نخیر باید بخوری. صبح همش "عطسه"میکردی. نمیخوام که همین اول یه عضو خانواده ی پر "قدرت" ما مریض باشه.
تسلیم شد و معجون را سر کشید. "تلخی" معجون را حس کرد.
_من رفتم مامان.



خیلی خوب بود! فقط دو تا نکته... برای نوشتن دیالوگ باید از "-" استفاده کنی و نه "_" بعلاوه این که لطفا فراموش نکن "می‌ذاری" درسته و نه "می‌زاری"! در واقع "بذار" درسته و نه "بزار". دومی یعنی زار زدن.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۱۸ ۲:۱۶:۵۶


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۲
#5
سلام کلاه
حال ندارم توضیح بدم خودت میفهمی دیگه
فقط بگم یه دختر درونگرا و ساکتم خیلی هم حیله گرم
اصیل زاده ام و تمام خاندانم توی اسلیترین بودن و من میخوام اسلیترینی باشم


سلام. اول باید تو بازی با کلمات تایید بشی و بعد برای گروهبندی بیای. پس لطفا مراحل ورود به ایفای نقش رو به ترتیب زیر طی کن:

1. خواندن قوانین ورود به ایفای نقش.
2. نوشتن داستانی کوتاه در تاپیک بازی با کلمات با توجه به آخرین کلمات داده شده.
3. مطالعه‌ی بیوگرافی گروه‌های چهارگانه هاگوارتز و مراجعه به تاپیک گروهبندی.
4. انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۱۷ ۰:۳۴:۴۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.