جواب سوال1(10 امتياز):در روزگاران قديم يك جادوگر باهوش كه خيلي عصباني و بد دهن بود زندگي مي كرد اودر قديم استاد درس معجون سازي در مدرسه هاگوارتز بودو حال در خانه خود در يك محله ماگل نشين زندگي مي كرد يكشب او به تخت خوابش رفت و خوابيدناگهان او صداي عجيبي ماندن تركاندن يك بمب راشنيدو از خواب پريد او متوجه شد لامپ چراغ خوابش شكسته است و رفت تا يك لامپ جديد و جارو بياورد وقتي برگشت در راهرو متوجه سوزي عجيب وسرد شد او دنبال منبع اين سرما مي گشت كه با يك صداي ترق در جايش خشكش زد يك نفر با چوب بيسيبال چراغ هاي راهرو را يكي پس از ديگري ميشكست او برگشت تا چهره ي آن فرد را ببيند اما به دليل تاريكي بيش از حد چيزي نديد او حتي نمي توانست از سر جايش تكان بخورد يك نفر با او بازي مي كرد او با لباس سفيد خود مدام از اين طرف به آن طرف مي رفت و خنده هاي عجيب بلندي سر مي داد تا اينكه با يك ضربه كاري چوب بيسبال خودرابرسرپيرمردفرودآورد وقتي پيرمردبهوش آمدمتوجه شد در زيرزمين خانه خود است آن فرد سفيد پوش جلو آمد بله او يك زن بود و به پيرمردگفت:من از كارهاي تو خبر دارم وميدانم كه زندگي ات به بي كاري و بدخلقي گذشته اكنون وقت مرگ تو فرا رسيده است اما،پيرمرد:اما چي؟،
"بله،اما من به تو يك شانس ميدهم تو1ساعت فرصت داري تا كاري كني كه با يك معجون، شادي براي چند ساعت بر تو غلبه كند."پيرمرد بدون درنگ مشغول آماده كردن معجون شد و وقتي تمام شدآن را به زن نشان داد زن دستش را بسوي معجون تكان دادوانگارچيزي راديده باشد يكه خوردوروبه پيرمردگفت:مرهبا حال تو را آزاد ميكنم ولي تو موظفي كه صبح از اين معجون بنوشيوبعد همه جا تاريك شدصبح كه پيرمردبيدارشدفكركردهمه چيزراخواب ديده ولي معجون نارنجي رنگ ديشب روي ميز بود و او به قولش عمل كرد.
جواب سوال2(10امتياز):1.ممكنه كه شما سر كار باشيد ورئيس شما از كارتان راضي نباشد و حتي بخواهد شما را اخراج كند آنوقت شما با هركلمه حرف او به خنده مي اوفتيدو بعد اخراجو بدبختي.2.ممكنه كه همسر شما با شما شروع به صحبت كردن بكند و شما باهركلمه حرف او به خنديدن بيفتيد شايد او از كسي گله كند و شما به او بخنديدو او عصباني شود و شما را تهديد كندو شما هي بخنديد آنوقت طلاق و هزار جور دردسر.3.ممكنه كه توي بانك باشيد ويهو يه دزد بياد و گروگان بگيره اونوقت شما به حرف هاي او هي بخنديدو او شما را تهديد به مرگ بكندو شما باز هم بخنديدو او شليك كند آْنوقت شما مي ميريد
البته چيزهاي ديگه اي هم هست كه من حداقل 3موردشو گفتم اميدوارم پروفسور راضي باشدالبته همه اين ها به دليل مصرف زياد بوده ها!
جواب سوال3(10امتياز):حالا ديگه ميريد روي تخته فحش مي نويسيد بعدم اعتراف نمي كنيد استرجس:كاري ميكنم كه اخراجت كنندشكايت مي كنم،بقيه هم تعييدش ميكنند. بليز: راست ميگين؟همه:بله.بليز:بله كوفت الان نشونتون ميدم يهو هدي ميگه پشتتونو بليز رو به پشتش ميكنه و هدي با بالاش از پرواز ميكنه و از پنجره ميره بيرون يهو بليز ميگه مينيمم هروساگ يهو هدي جزقاله ميشه و ميفته روي زمين بليز
، بعد بليز ميگه حالا نوبت شماست
استرجسو چارلي ميگن نه نه خواهش ميكنيم غلط كرديم
ما تسليميم بليز ميگه ديگه نميتونم تحمل كنم خون جلوي چشممو گرفته
خيلي خب باشه پشتتونو بكنيد به من و بعد به هر كدوم 30 تا شلاق ميزنه كه هيچ كدومشون نمي تونند تا يه هفته راه برن بعد روي پشتشون مي نويسه:Iam mad ،hit me
بودن يا نبودن مسئله اينست. آيا شرافتمندانه تر است كه ضمير انسان تير طالع شوم ر