هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

هری جیمز پاتر old09


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۷ یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۵۶ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱
از بردن نام ولدمورت لذت میبرم!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 113
آفلاین
سخنی با دانش آموزان!
عزیزان من! این کلاس بر خلاف کلاس دیگر من (ماگل شناسی) که محض خنده ای میباشد و تکالیفی آسان دارد و دست شما همه جوره برای پاسخ دادن به آن باز میباشد، مبتنی بر آموزش جدی رول نویسی است و هر جلسه تکلیف آن نوشتن ادامه کلاس در یک رول، با چارچوب خواسته شده یا با استفاده از روش خواسته شده که از آن در تدریس نیز استفاده شده میباشد! منظور از جدی مضمون داستان شما نیست که طنز باشد یا جدی، منظور این است که مانند دیگر تاپیک های رول سایت، باید یک داستان در چارچوب های نانوشته سایت نوشته شود! که طبیعتا داستانی که در یک پست نوشته میشود، نسبتا طولانیست.
این جلسه چون جلسه ی اول بود سعی کردم سطح کلی نمرات بالا باشد و از رول های کوتاه، فقط دو نمره کم شد اما از جلسه ی بعد نمره دهی جدی تر خواهد شد زیرا شما از روند کلاس مطلعید.
اووووووف! چه متن رسمی و خشکی نوشتم، برای خروج از این جو جدی یک فقره قر به اهتمام حرکات بندری به داخل کمر خود پرتاب نمایید






نمره دانش آموزان:




راونکلا: 30

لینی وارنر: 30+5 = 35 نمره
پیش از نمره: برای من از این ادا های فمینیستی در نیار کلاس های من به خاطر طرح تفکیک جنسیتی قرار بود مردونه برگزار بشه ولی خوب وزیر سحر و جادو طرح رو کنسل کرد و شما هم اومدین تو کلاس
خوشمان آمد! خوب قدرت ما را در کنترل کلاس نشان دادی!

لونا لاوگود: 30 نمره
خوب بود لونا، ولی باید بدونی که من عاشق خوراک سبزیجات های جینی هستم و بهتره بین من و همسرم تفرقه ایجاد نکنی

آندرومیدا بلک: 28 نمره
خوب بود ولی چون کل 30 نمره برای همین یک سوال بود باید یکمقدار طولانی تر مینوشتی

آنتونین دالاهوف:
27 نمره
رول خوبی بود ولی بهتره که فقط دیالوگ ها عامیانه نوشته بشه و خود داستان بیشتر به زبان نوشتاری نزدیک باشه مگر این که دلیل خاصی داشته باشه مثلا داستان از زبان کسی روایت بشه یا دلیل دیگه که در این جا به نظرم دلیلی وجود نداشت!





گریفیندور:
21

گودریک گیریفندور: 24+5 =29
تو متن سوال گفته شده که دانش آموز اغتشاش گر شمایید، ولی شما نوشتید سیریوس بلک!
توی ذهن خوانی تمام افکار فرد مفعول میره تو ذهن فرد فاعل! ولی توی رول شما افکار هری رو کل کلاس شنیدند!
یک مقداری هم این رول برای 30 نمره کوتاه بود!
در ضمن گودریک گیریفیندور ای دی اس ال میخواد چی کار؟

[b]جرج ویزلی:
30+5 = 35
البته با یک مقدار ارفاق! به نظرت منطقیه که بعد از بردن آبروی هری وسط کلاس و گفتن این که درس رو بلد نیست و همین طور نفوذ به ذهنش، هری نمره ی قبولی بده جای تنبیه؟
در عوض به خوبی تونسته بودی یک رول از زبان اول شخص که خیلی مرسوم نیست رو پیاده کنی!

پرسیوال دامبلدور: 22
استفاده ی بیش از حد از "..." یک مقدار ظاهر پست رو خراب کرده بود.
از طرفی مسائل درون سایت رو یک مقدار به نظرم زیاد وارد رول کرده بودید.
هری پاتر با پرسیوال دامبلدور این طوری حرف نمیزنه که شما نوشتید!
در سوال گفته بود دانش آموز اغتشاش گر شمایید که اگر متن تدریس رو خونده باشید متوجه میشید دانش آموز اغتشاش گر در حال کل کل با هری بوده نه در فکر و خیال خودش!
شخصیتی که در رول شما هری پاتر داره با شخصیت واقعیش خیلی متفاوته و فرهنگ قصه هم خیلی با فرهنگ داستان متفاوته که البته تا حدی رول ها به فرهنگ ما میتونه مربوط بشه ولی نه اینقدر!
قاچاق سوخت توسط هری پاتر؟ مرد سه زنه؟ زاینده رود؟






هافلپاف: 26

رز ویزلی: 28 + 0 = 28 نمره
رول خوبی بود ولی برای گرفتن کل 30 نمره ی یک کلاس کوتاه بود!
در ضمن سوال یک شما ذهن خونیو نوشتی که کلا فرق فوکوله!

سدریک دیگوری: 27 نمره
خارج از درس: خوشم نمیاد ولی اگر یکی انقدر توانایی داشته باشه که بتونه آبروی منو بریزه ازم نمره میگیره!
داخل درس: همــــــ.... بد نبود، استفاده ی همزمان 8 شکلک نزدی هم ظاهر پست رو خراب میکنه!
از طرفی داستان خیلی کوتاه و خلاصه و بدون توصیف و تشریح نقل شده بود.

هوگو ویزلی: 19 نمره
یک سری کتاب داستان فانتزی هست به نام هری پاتر که پیشنهاد میکنم بخونید چون خیلی قشنگه تا جایی که ما میدونیم در فرایند ذهن خوانی فرد خودش نمیره توی مغذ طرف مقابل و ارتباطشون ذهنیه، در ضمن در دنیای جادوگری خبری از لپ تاپ و هک نیست! البته شوخی کردن با این مسائل و مخلوط کردنشون میتونه باعث طنز بشه اما به شرط این که با ظرافت خاصی انجام بشه! بعد از اون، کسی که استادش رو طلم میکنه و مغذشو هک میکنه (!) اونقدر بچه خوبی نیست که به حریم شخصی استادش هم احترام بزاره! اصلا چرا هری رو رو طلسم کرد از اول؟
در ضمن باید بگم که این رول برای گرفتن کل 30 نمره ی یک جلسه کوتاه بود!

کینگزلی شکلبوت: 30 نمره
احسنت به تو!
ولی حواست باشه شعری که آخر متن نوشتی رو اشتباه نوشتی!
هر کی با خاندان پاتر درافتاد، ورافتاد کچل سیاسوخته




اسلیترین: نوادگان سالازار اسلیترین جرات نکردند پاشون رو تو کلاس هری پاتر بزارند


ویرایش شده توسط هری جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۸ ۲۲:۳۳:۲۲

ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

هری جیمز پاتر old09


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۷ یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۵۶ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱
از بردن نام ولدمورت لذت میبرم!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 113
آفلاین
جلسه دوم!

پیش از درس: لطفا قبل از انجام تکالیف متنی که در پست بعدی (نمرات جلسه اول) قرار دارد را مطالعه کنید!


دانش آموزان تازه وارد کلاس شده بودند اما هنوز معلمشان نیامده بود.
کم کم عده ای شروع کردند به حرف زدن با بغل دستی و همهمه ای فضای کلاس را دربر گرفت.

- ولی عجب معلم توپیه ها! من که کیف کردم.
- آره، دیدی چه قدر روی درسش مسلط بود؟!

- خیلی خوش شانسیم که برای درس به این سختی یه همچین معلم باسواد و خوبی برامون گذاشتن!
- آره، هم اخلاقش خوب بود هم درس دادنش

- وای خدای من! باور نمیکنم هری پاتر معلم ما شده باشه ... چه قدر هم معلم خوبیه
- آره من تا حالا کلی کتاب راجع به زندگی این خوندم، از قوی ترین جادوگرهای تاریخ جادوگریه.

- من شنیدم هری پاتر حتی میتونه بدون جارو هم پرواز کنه!
- این که چیزی نیست! تنها قهرمان مسابقات سه جادو گر توی قرن اخیره.

- دیدی چقدر قشنگ ذهن همه رو خوند؟
- دهن ما که چیزی نیست! من شنیدم تو جنگش با اسمشونبر با خوندن ذهنش تونسته شکستش بده! میگن هیچکس نمیتونسته ذهن اسمشونبرو بخونه به جز این!



فلاش بک

هری پاتر خشمگین و عصبانی در میان قهقهه ی بی وقفه ی دانش آموزان کلاس فریاد زد: ساکت باشید! اصلا درسته، مناز چفت شدگی چیزی سرم نمیشه، ولی در عوض اصلاح حافظه رو خیلی خوب بلدم آبلیوی ایت!
دانش آموزان همه دچار بی حسی شدند و چند لحظه ای گیج بودند و هری هم از فرصت استفاده کرد و از کلاس خارج شد.

پایان فلاش بک


دانش آموزان کلاس که مشتاقانه منتظر آمدن معلم محبوب و باسوادشان بودند، با بازشدن در کلاس به احترام او از جا برخواستند اما به چای هری پاتر مردی با شنل تماما سیاه وارد کلاس شد. مرد کلاه بزرگ شنلش را روی سرش انداخته بود و نمیشد چهره اش را تشخیص داد. پس از ورود به کلاس با سرعت رفت و پشت میزش نشست و پس از این که با یک اشاره ی سریع دست او در کلاس خودش بسته شد، کلاه شنلش را عقب داد و شروع به صحبت کرد: به دلیل تغییراتی که در کادر مدیریتی مدرسه به وجود اومده و احتمالا شما ازش مطلع نیستید، از این به بعد من معلم درس سخت و پیچیده ی این زنگ، یعنی ذهن خوانی و چفت شدگی هستم. اگر خواستید میتونید بقیه ی زنگ رو نشسته دنبال کنید

علی رغم جمله ی لرد ولدمورت هرچ دانش آموزیسر جایش ننشست. انگار نیرویی جادویی همه را سر جایشان خشک کرده بود.
- احترام گذاشتن به لرد سیاه خیلی خوبه ولی من خوشم نمیاد در طول کلاس دانش آموز هام ایستاده باشن! این بار دستوری بهتون میگم: بشینید!

همان نیروی جادویی دانش آموزان مبهوت را خیلی آرام سر جایشان نشاند. بعضی ها از آن بهت زدگی اولیه خارج شده بودند اما هیچ کس جرئت کوچکترین حرکتی را نداشت.
- بهتره درس رو از اول شروع کم چون با معلمی که شما داشتین بعیده کسی چیز مهمی یاد گرفته باشید یک نفر توضیح بده ذهن خوانی چیه؟

ابتدا هیچ کس دستش را بلند نکرد اما وقتی دیدند که اخم های لرد ولدمورت در حال تی هم رفتن است یکی دو نفر با احتیاط دستشان را بلند کردند.
- بگو رز ویزلی!
- ارباب در واقع ...
- این جا کلاس هاگوارتزه رز ویزلی و من هم پروفسور هستم. دوشیزه بلک شما بگین.
- پروفسور ... چفت خوانی ... چیزه، ذهن شدگی ... پروفسور الان میگم

- « لازم نیست شما ها بگید، خودم توضیح میدم.
ذهن خوانی در واقع یکی از پیچیده ترین و در عین حال مهم ترین شاخه های جادوئه. ذهن خوانی فرایندی کاملا ذهنیه کهدر اون شخص میتونه از افکار پرانده و پخش و پلای اطرافیانش استفاده کنه!
در واقع اگر افراد ذهن خودشون رو سازماندهی کنن و افکار پراکنده نداشته باشن خوندن ذهنشون خیــــــلی سخت تر میشه و نیاز به قدرت و تخصص بیشتری پیدا میکنه!
ذهن خوانی ذهن بسیار قوی و تمرکز نیاز داره. البته در فضایی مثل این جا که همه ی شما ذهن هایی شلوغ و پخش و پلا دارین من به راحتی و بدون کوچترین تمرکزی میتونم بگم که جرج ویزلی الان داره به این فکر میکنه که چند تا تافی تهوع آور باعث میشه من جلسه ی بعد نیام یا کینگزلی شکلبوت بدون این که به درس گوش بده در حال خواروندن قسمتی از بدنشه که زیر شلوارش قرار داره و در عین حال سخت در فکر معشوقشه و لونا لاوگود الان در حال شمردن پرلانسی های این اتاقه که البته این موجود وجود نداره و ساخته ی ذهن پدر مجنونشه و آنتونین دالاهوف داره به این فکر میکنه که امشب اربابش چه جریمه ای بهش میده اگر بفهمه ماموریتشو پیچونده ... به جای سیخ نشستن و زیاد کردن قطر چشماتون ذهنتونو جمع کنید!
دزواقع ذهن اگر یک چیز مادی بود شکل یک پیاز بود. افراد احمق و افرادی که از این هنر جادویی چیزی سر در نمیارن معمولا بدون هیچ ترتیبی افکارشون رو میریزن تو ذهنشون و فکر میکنن اگه به راز هاشون فکر نکنن کسی نمیتونه اون ها رو بخونه در صورتی که راز های بزرگی از زندگیشون تو لایه ی اول ذهنشونه و خودشون بی خبرن، راز هایی که ممکنه دودمانشونو بر باد بده! این طور نیست خـانـم وارنر؟ »

- بله پروفسور ... ینی الان شما ...
- بله! کامل و دقیق و با جزئیات!

لینی که هر لحظه صورتش سرخ تر میشد پس از این که رنگش از کبودی هم گذشت بیهوش شد.
- چیزی نیست، سکته کرده! دوشیزه لاوگود ببرش به درمانگاه.
لردسیاه تکانی به چوبدستی سفیدرنگش داد و ادامه درس را پیش گرفت: این تصویری که روی تخته میبینید، به صورت شماتیک داره ذهن رو نشون میده. در هر لایه اسم و توضیحاتش نوشته شده که از معدود چیز هایی که شما باید حفظش کنید چون توی کلاس من کار عملیه که مهمه! با توجه به این همه توضیحاتی که بهتون دادم احتمالا باید بتونید حد اقل لایه ی بیرونی ذهنتون رو از افکار پریشان خالی کنید. پس همین الان این کارو انجام بدید چون قصد دارم به این لایه از ذهنتون حمله کنم....



1. لایه های مختلف ذهن را نام برده و توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی)
2. در یک رول ادامه ی کلاس و حمله ی بدون اطلاع ولدمورت به دانش آموزان را شرح دهید. در پایان رول با استفاده از عناصر تعلیق و غافلگیری پایان متفاوتی برای کلاس ایجاد کنید!


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۶:۱۹ دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۰

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 842
آفلاین
2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)

- این طوری فکر میکنی پسره ی بی تربیت؟ الان معلوم میشه من این درسو بلدم یا نه، لجیلیمنس!

طلسم هری به سينه‌ی كينگزلی خورد و كينگزلی در حالی كه پوزخند هری را از نظر می‌گذراند، به همراه او در ذهن خودش فرو رفت( ) ...

« يه پسر بچه‌ی سياه‌ پوست داشت گل گوچيك بچه‌های محله‌اش رو با اشتياق تماشا می‌كرد...

- پسر، پسر، ميشه منم باهاتون بازی كنم؟ من عاشق گل كوچيكم !

در اين لحظه پسری كه كينگزلی كوچولو صداش كرده بود، توپ فوتبال رو زير پاش نگه داشت و رو به يكی از بچه‌ها كه قد بلند و موهايی بور داشت، گفت:
- شاپور، واسه اين كله كچل جايی مونده بياد بازی كنه؟

شاپور در حالی كه به دروازه‌ی تيم مقابل نگاه می‌كرد، گفت:
- دروازه‌ی شما تير دروازه نداره، اين كله كچل رو بذارين جای تير دروازه.

كينگز با شور و شوقی وصف ناپذير جلو اومد و جای تير دروازه واستاد و در حالی كه با حالتی تشكر آميز شاپور رو نگاه می‌كرد، پرسيد:
- بچه‌ها، هر كدوم از شما يه لقبی دارين... مثلا" شاپور رونالدو، سهراب بكهام، ممد مسی، لقب من چی‌ باشه؟

يكی از بچه‌ها بعد از كمی مكث، با پوزخندی گفت:
- كنيگزلی تير دروازه!

كينگزلی لبخندی زد و با خوشحالی گفت:
- آخ جون!‌چه اسم خوف و باحالی! كينگزلی تير دروازه »

هری:
-

در اين لحظه هری كه به دليل خنده مجبور بود برای چند لحظه از خواندن ذهن كينگز دست بكشد، چوبدستيش را پايين آورد، اما كينگزلی از فرصت بدست آمده نهايت استفاده را كرد و چوبدستيش را به طرف هری گرفت:
- لجيليمنس!

طلسم به هری خورد و كينگزلی به ذهنيات‌ او نفوذ كرد...

« يك عدد عمو ورنون و يك عدد خاله پتونيا به انضمام يك عدد دادلی در ابعاد گوريل انگوری ( )، جلوی هری پاتر كوچولو واستاده بودن و به طور پی در پی مسخره‌اش می‌كردن:
- هری كله زخمی. هری كله زخمی. هری كله زخمی ...

صحنه عوض شد....

هری با آشفتگی از خواب پريد. يه نگاه به زيرشلواری اش انداخت و در حالی كه ناراحت به نظر می‌رسيد، يواشكی به طرف كمد لباس‌هاش رفت و يه زيرشلواری جديد پوشيد... زير شلواری قبلی‌اش رو توی روزنامه پيچوند تا بوی كثافت كاری‌اش بلند نشه و لو نره .

صحنه عوض شد...

جينی ويزلی جلوی هری روی كاناپه‌ی برگی لميده بود و با حالتی تحقير آميز هری رو نگاه می‌كرد:
- امروز بچه‌ها رو می‌بری گردش، ناهار رو درست می‌كنی، ظرف ها رو می‌شوری، می‌ری وزارتخونه حقوقتو می‌گيری، ماليات رو پرداخت می‌كنی، منو ليف می‌زنی، ماساژم می‌دی...

هری:
-

صحنه تيره شد... »

هری خودش را از بند طلسم كينگزلی آزاد كرد، و در حالی كه آشفته به نظر می‌رسيد و نفس نفس می‌زد، ليوان آب روی ميزش را جرعه جرعه نوشيد و با عصبانيت كينگزلی را از نظر گذراند كه با هر جمله‌اش بچه‌ها از خنده منفجر می‌شدند... هری قبل از اين كه بچه‌ها به طور مستقيم او را مسخره كنند، با عجله و آشفتگی از كلاس خارج شد.

و اين جاست كه شاعر گفت: « هر كه با كينگز در افتاد ور افتاد »



Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)

(هری) چوبدستیش را به سمت دالاهوف کوچک گرفت و گفت: این طوری فکر میکنی پسره ی بی تربیت؟ الان معلوم میشه من این درسو بلدم یا نه، لجیلیمنس! ()

دهان دالاهوف باز و چشمانش خیره ماند ()

هری پاتر از پسر دالاهوف درست اندازه خود اون بدش میومد و از اینکه موفق شده بود وارد ذهن این پسر بشه کلی خوشحال بود و حالا سعی میکرد یکی از بزرگترین رازاشو کشف کنه و با همون دستش بندازه.

هری شروع به کند و کاو در ذهن دالاهوف کوچک کرد ():
گرگینه ... عنکبوت ... باسیلیسک ... اژدها ... شب ادراری! ...

هری پاتر چوبدستیش را پایین آورد و دالاهوف کوچک به حالت طبیعی برگشت...
هری: هاهاهاها! پسره کوچولو مچتو گرفتم! زود از استادت معذرت بخواه وگرنه راز بزرگتو در کلاس افشا میکنم!

پسر دالاهوف که فک میکرد هری پاتر قپی اومده فقط براش شیشکی کشید و خندید! هری پاتر هم نامردی نکرد و جلوی روی همه دانش آموزا ودر ملا عام بلند گفت که پسر دالاهوف عین بچه ها هنوز شب ادراری داره!
همه دانش آموزان کلاس زدند زیر خنده () و آبروی دالاهوف رفت.

هری پاتر با خیال اینکه حال یه جوجه فسقلی بچه مرگخوارو گرفته خوشحال و شاد و خندان پایان کلاس رو اعلام کرد و دانش آموزانو مرخص کرد و یکسره بسمت اتاق اساتید رفت. هری هنوز در اتاق رو باز نکرده بود که یه دانش آموز صداش کرد و وقتی برگشت فقط صدای زمزمه طلسم لجیلیمنس رو شنید...

بعد از چند دقیقه هری به حالت طبیعی برگشت و هیچ کس رو اون نزدیکی ندید ولی مطمئن بود کار، کار پسر دالاهوفه پس پیش مگ گونگال(مدیر جدید مدرسه) رفت تا این تعرض پسر دالاهوف به یکی از استادارو گزارش کنه و موجب اخراج اون از مدرسه بشه ولی مگ گونگال به هری گفت که کار خودشم اشتباه بوده که وسط کلاس ذهن پسر دالاهوفو خونده!
در کل هری بیخیال قضیه شد ولی نمیدونست پسر دالاهوف از بزرگترین رازش سر در آورده.

جلسه بعد کلاس چفت شدگی


هری وارد کلاس شد و همه دانش آموزا رو از نظر گذروند و یه چشم غره اساسی به پسر دالاهوف که پوزخند روی لبش بود زد و طبق معمول همیشه رفت در گنجه اساتید رو باز کنه تا رداشو اونجا آویزون کنه و کلاسو شروع کنه که...
تا در گنجه رو باز کرد یه دیوانه ساز پرید بیرون و با دهان باز که نشانه بوسه دیوانه ساز بود و دستان لزج سبزرنگ بسمت هری اومد! هری هم که از دیوانه سازها بیشتر از هر موجود دیگه ای میترسید تا چشمش به اون افتاد پا گذاشت به فرار و از کلاس در رفت ()

اما همه دانش آموزان آروم سر جاشون نشسته بودند و از خنده ریسه میرفتند () چون پسر دالاهوف قبلا به اونا گفته بود که با خوندن ذهن هری فهمیده اون از دیوانه سازا بیشتر از همه میترسه و بهمین خاطر یه لولوخرخره رو گذاشته تو گنجه تا خودشو بشکل دیوانه ساز دربیاره و هری رو بترسونه.



Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ جمعه ۱۰ تیر ۱۳۹۰

پرسیوال دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۱ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۵۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از این همه ریش خسته شدم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)
پرسیوال دامبلدور سالخورده تک و تنها در انتهای کلاس نشسته بود در حالی که غرق در افکارش بود:

- اِ...اِ...اِ...دیدی پرسی؟....دیدی چطور این یه الف بچه جلوی همه ضایع ت کرد؟دیدی چطور تو رو تو محفل که ارث پسرت بود راه نداد...!اونوقت تو حالا اومدی تو کلاسش نشستی به خزعبلاتش گوش بدی؟آی زکی....

در این وقت توجه هری که در حال تدریس بود به پرسیوال جلب شد.
- خب خب خب بگذارید ببینیم جناب دامبل با این همه دبدبه و کبکبه میتونه در مقابل این طلسم دووم بیاره؟

و صدای پوزخند دانش آموزان دیگر بلند شد چرا که پرسیوال حداقل 220سال از تمام آنها پیر تر و حتما ضعیفتر بود.

هری چوبدستیش را بالا آورد و با غرور خاصی زمزمه کرد: له جی لی منس!

پرسیوال که متوجه هیچ یک از سخنان هری نشده بود احساس کرد که در خاطراتش با کسی سهیم شده....با اندکی دقت دریافت که پاتر بوده...اما کمی دیر شده بود...خاطراتی گم شده از پس ذهنش رخ می نمایاندند.روزهای نامزدی با کندرا در ویلای ساحلی....شب...اتاق خواب...

اما پرسیوال باید انتقام آبروی رفته اش در فرم عضویت محفل را می گرفت...

هری احساس کرد با قدرت به عقبی که انتهایی نداشت پرت میشود و از خاطرات دامبلدور پیر دور و دورتر می شد.

چشمان دامبلدور مستقیم بر روی چشمان پاتر فیکس شده بود.
چوبدستی دامبلدور یک حرکت دورانی بلند را آغاز کرد و او زمزمه کرد:مایندلس اینترنس کانترولس کانفیوزیسیو ویشیزیا ممورندا...

و فریاد هری بلند شد چرا که میدانست این یک طلسم باستانی بسیار نیرومند است که در اعماق ذهن نفوذ میکند،خاطرات را بیرون کشیده و برای همه به نمایش می گذارد.

و بر روی تخته سیاه کلاس شکل گرفت:
شب ...در یک چادر...در کنار زاینده رود...او و جینی تنها....و صدای فریاد هایی....
ظهر....صدای فرود آمدن دسته ی جارو بر یک جمجمه...و صدای فریاد دردآلود هری....و صدای فحش هایی که معلوم بود صدا برای یک زن است
شب....در منزلی دیگر....او و لینی تنها...دست در دست هم....صورت بر روی صورت هم.....
عصر...دستبند بر دست...با بیست و پنج تن سوخت قاچاق....رهسپار به سوی زندان
ظهر....اتاق ملاقات زندان....دعوای سه زن برای این که بفهمند هری همسر کدامشان است!
دفتر طلاق....آندرومیدا گریه کنان...هری وحشتزده از قیمت 124000سکه تمام بهار...

هری بدلیل تقلای زیاد برای خلاصی از شر این طلسم قدرتمند به نفس نفس افتاده بود....سر انجام توانست با اجرای دشوار طلسم خلع سلاح جادوی دامبلدور را متوقف کند.

دامبلدور بار دیگر چوبدستیش را به چنگ آورد و آرام و با نیشخند به هری گفت:استاد تاریخ ازدواج هاتون با این سه زن چه موقعه ؟میخوایم براشون کادو بیاریم...

تمام بدن هری از عرق شرم خیس بود .او با چهره ای سرخ فریاد زد:
- تفریح کافیه...من گستاخی هیچ کسی رو در...

بقیه ی حرفش در صدای شیشکی دانش آموزان گم شد.

- همگی تون رو این ترم مینداز....

و صدای قهقهه ی تمسخر آمیز دانش آموزان بر آسمان بلند شد.

گودریک نعره زد:
-بچه ها....استاد سرخ کرده میخورید؟

هری نفرین کنان و در حالی که از شدت خشم گریه اش گرفته بود از کلاس دوان دوان بیرون رفت.


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۱ ۱۲:۳۴:۵۵

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱:۰۵ جمعه ۱۰ تیر ۱۳۹۰

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۳:۱۶:۲۰ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
2.‏
لجيليمنس
اين صداي فرياد هري هري بود كه همزمان با فرياد هوگو به گوش مي رسيد كه زبانش بيرون و دهانش به اندازه ي دهانه ي غار علي صدر باز شده بود و مي گفت: نهههههههه.
هري با دماغ وسط ذهن هوگو بود و به موقعي كه خواهرش به او دامن پوشانده بود مي خنديد و با سرعت به بخش خيلي خصوصي وارد شد.

در آن جا

هوگو در گوشه ي اتاق كز كرده بود و...

شترق اين صداي كتاب رز بود كه از صد فرسخي به عينك هري اصابت كرد هري به گوشه اي افتاد و هوگو كه به خود آمده بود سريع چوبش را برداشت و با صدايي لرزان طلسم لجيمينس را روي استادش اجرا كرد ناگهان مانند روحي به سر هري رفت او در جايي عجيب بود, دور تا دورش تلويزيون ها و رايانه هايي بودند روي يك رايانه با خطي سبز رنگ نوشته شده بود خيلي خصوصي.
سر صندلي كنارش نشست و تا دستش را روي ماوس گذاشت نوشته محو شد و با خطي قرمز پيامي نمايان شد:
رمز عبور.
هوگو به اين دليل كه كمي با درس هك آشنايي داشت لبخندي پيروز مندانه اي زد و بعد از 5 دقيقه رمز را يافت و وارد شد ولي به دليل حفظ حريم خصوصي استادش سريع از ان حالت بيرون آمد .
دهان دانش آموزان كارخانه ي كف سازي راه انداخته بود و هري با شرمساري از كلاس بيرون رفت

يك روز بعد

تمام بچه ها كتابي يكسان در دست
داشتند
كتابي با جلد قهوه اي و عنواني با خط طلايي با نام:( وقتي ذهن هري پاتر هك شد.)


همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰

آندرومدا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۰۰ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸
از ماست که بر ماست...
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 252
آفلاین
2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)


طلسم در آخرین لحظه که به سمت آندرومیدا می رفت به سر او بر خورد کرد و پاتر وارد افکار او شد !!
_آخ جون !! بالاخره یکی بهم گفت پسر !! واقعا من اگه پسر می شدم چی می شد ؟!! آی خداههههه ! هیچی !! چی می شد !؟؟ میتونستم دامنه ی شیطنتم رو افزایش بدم !!
_خانم بلک !! شما خیلی دوست داشتید پسر می شدید ؟!!
ملت : آندرومیدا ؛ پسر !!!
درون افکار آندرومیدا : ای وای !!! از فردا لینی و لونا و آرنولد و زنوف و همه مسخره م می کنند .!! حالا چی کار کنم ؟!! بزار یه حالی از این پاتر بگیرم !!!
و چوب دستی ریزش که به قیمتی گزاف خریده بود و زیر انگشت اشاره اش چسبانده بود را به سمت هری گرفت و طلسم را به صورت ذهنی انجام داد .
درون افکار هری :
_وای که چه حالی میده این دتانش آموز ها رو ضایع کنی !! بزار یه خورده دیگه حالشو میگیرم بعد درس رو ادامه میدم .
آنی که دید از این قسمت چیزی دستگیرش نمی شود به قسمت خاطرات هری و اسنیپ وارد شد و هری را دید که در دفتر اسنیپ بود و نمی توانست ذهنش را به روی اسنیپ ببندد و اسنیپ خواب هری را دیده بود . خوابی که منجر به مرگ سیریوس شد .
آنی رو به هری : مثل این که این چفت شدگی کار دستتون داده !! شما که حتی خودتون نمی تونید ذهنتون رو به روی اسمشو نبر و پروفسور اسنیپ ببندید چطوری می خواهید ما این کار رو انجام بدیم ؟!! نه شما واقعا خجالت نمیکشید ؟!
بر و بچس :
پروفسور که از شدت خشم رنگش مثل رب گوجه (!!) شده بود گفت : خانم بلک ؛ شما شنبه ی هفته ی بعد به دفتر من میاید تا تنبیهتون رو انجام بدید . بیست امتیاز هم از گروه راونکلاو کم میشه و الآن هم میتونید برید بیرون .
او به بیرون کلاس رفت تا انتظار بازخواست را بکشد.
بازخواست بچه های راونکلاو برای کم شدن بیست امتیاز حیاتی از گروهشان .
بیست امتیازی که می توانست باعث پیروزی گروهشان شود.



Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۸:۴۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۹۰

جرج.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۲۵ یکشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱
از یه جایی که اصلا انتظارشو نداری!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 121
آفلاین
1. چفت شدگی چیست؟ در چند خط توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی)

به عکس العملی گویند که فردی که توسط طلسم لجیلیمنس مورد هجوم ذهنی واقع شده از خود نشان می دهد تا فردی را که می خواهد به زور به اطلاعات شخصی اش وارد شود،

را از آنها دور نگه دارد و جلوی بر ملا شدن اسرارش را بگیرد،که این عکس العمل نیاز به ذهنی قوی دارد تا به موقع مانع انجام این عمل شود.


2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)
_ خیلی خب جرج آماده ای ((لجیلیمنس!))

دکی!یهو همه چی سیاه شد و همه محو شدن به جز هری که اومده بود وسط مخ ما!

_ سعی کن از اطلاعات شخصی حفاظت کنی!

زرشک!چی می گی دادا؟اطلاعات شخصی کدومه؟اما قبل از اینکه فکر بیشتری بکنم هری یه سری از خاطرات قدیمی رو اورد جلو چشمم،

_ اصلا خوب نیست ویزلی!من راحت دارم همه خاطراتتو می بینم و ...اهم اهم...!

_ چی شد پروفسور؟چیزی گیر کرده گلوتون آب بدم خدمتتون؟

_ نه خیر آب بخوره تو سرت!آخه این چیه؟؟؟

من برگشتم به اون طرفی که داشت پروفسور اشاره می کرد و...ماتم برد!اوهو!یعنی تا اینجا پیش اومده نه یه قدم جلو تر بره تمام اسرار زندگیم فاش میشه بحث یه عمر

آبرو خانواده ویزلی ها در میونه!میگید نه؟آخه شما که نمی دونین لا مصب تا کجا جلو رفته بود که!!نه باید یه غلطی می کردم و گرنه به عنوان کسی که وجودش برای جامعه ی

جادوگری مضره می فرستادنم آزکابان و صد البته که فرد هم سلول بقلی از لنگ آویزون می کردن!

با تمام قدرتی که نفهمیدم یهو از کجا اومد پروفسورو از قسمت خطرناک خاطراتم پرت کردم بیرون،اما خب میدونین انگار یه ذره زیاد زور زدم چون من پریدم وسط خاطرات اون!

و عجب جایی هم فرود اومدم!اصل کار یعنی سال پنجم...اتاق ضروریات...و چو چانگ...!!دیگه بقیه شو خودتون می دونین!

داشتم تماشا می کردم که ببین خواهر بیچاره مو دست چه جونوری دادم که یه چیزی مثه دژکوب باهام اصابت کرد!اما من از رو نرفتم تازه داشت جالب می شد اما

بی فایده بود از خاطره شگفت انگیزش پرت شدم بیرون و به خاطرات واقعا خسته کننده ای برخورد کردم...می دونین یه جورایی کنف شدم!آخه به من چه که بیستو خرده ای

سال پیش همراه دامبلدور رفته که اسلاگهورنو متقاعد کنه که بیاد تو میدون!کم کم حالیم شد که بله!کار خودشو که مارو به راه راست هدایت می کنه ونمی زاره بعضی خاطراتو

ببینمو بعضی ها رو چرا!

از ذهن پروفسور خارج شدم و اون با صدای بلند گفت:

_ خب جرج ویزلی تو به خوبی تونستی تو ذهن من نفوذ کنی نمره قبولی رو گرفت حالا هر چه سریعتر بفرما بیرون!

خب چه کنیم دیگه!ما اینیم دیگه!


ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۷ ۹:۰۶:۰۰

یه بزرگی(فرد یا جرج ویزلی) میگه:بخند تا دنیا بروت بخنده!([color=006600][font=Arial]صبر �


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰

سدریک دیگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵
از این طرف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
خارج از درس: شما خوشحال میشید آبرویتان برود؟

2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)

طلسم هری به سمت سدریک رفت ولی او کاملا ماهرانه جاخالی داد. در همان موقع سدریک فریاد زنان گفت: « لجیلیمنس. »
هری هم که متعجب بود که چه طور سدریک جاخالی داده هیچ کاری برای دفاع از خود نکرد و طلسم وارد بدن او شد.

افکار هری: « چه جوری این پسره تونسته جاخالی بده؟ خداییش اگه من بودم که نمی تونستم. یه جورایی بهش حسودیم شده. »

سدریک که دید این جا چیزی دست گیرش نمیشه تصمیم گرفت بیشتر بر مغز هری فشار بیاورد.

افکار هری: « وای. جینی هم که باهام قهره به خاطر همین باید بچه ها را پوشک کنم و ظرف ها را بشورم. کاش کسی بود کمکم می کرد برم آشتی کنون. »

سدریک هم جوری که همه کلاس بشنوند خطاب به هری گفت: « پروفسور نمی خواهین من باهاتون برم آشتی کنون خانومتون. اخه پوشک کردن بچه ها و شستن ظرف ها کار آسونی نیست. مگه نه ؟ »

هری:

بچه های کلاس: :grin:

هری:

سپس با همان قیافه خجالت زده اش از کلاس بیرون رفت.




Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
تکالیف:
1. چفت شدگی چیست؟ در چند خط توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی)

یک واکنش شیمایی گرماده است که در آن شخصی میتواند وارد ذهن فرد دیگری شده و از هر چیزی که در مغز او می گذرد و خاطراتی که قبلا داشته است با خبر شود. انرژی فعال سازی با وردی میسر شده و گرمای حاصل ، از سر شخص مورد ذهن جویی خارج می شود.

2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)

رز لحظه ی آخر چشمانش را بست تا ورد را نوش جان کند. هری با غرور وارد مغز رز شد.
ولی ناگهان با دیواری آجری مواجه شد که تقریبا باعث نا امید شدن او شد..
رز پوزخند به لب می توانست حتی با چشمان بسته کله ی زخم کله زخمی را ببیند که تلاش می کند وارد مغزش شود. هر چه قدر که می توانست تمرکز کرد و هری را پس زد. هری به روی خودش نیاورد و گفت:

- دیدی من بلدم بچه! اگه اون فکراتو برای همه بگم...

- کدوم فکرا؟ لجیلیمنس!

این بار رز وارد مغز هری شد. هری کاری کرد نتوانست جلوی او را بگیرد.


وای... نکنه چو بفهمه من زن گرفتم؟ نه بابا... از کجا بفهمه؟ اون وقت با من به هم میزنه... اگه این ماه حقوقمو نده این مدیر دیگه پول ندارم شیر خشک بخرم واسه لی لی... جیمز هم پوشکش تموم شده... جینی هم که رفته آمریکا واسه دو ماه گردش. ظرفا هم مونده باید بشورم... وای نه... پول آبو ندادم... آب قطعه.

سکوت کلاس با خنده ی رز شکسته شد.

- فکر نمی کردم این قدر فقیر باشی! فقیر فقرا معمولا این قدر پز نمیان! میدونستم برای نگاه کردن به اون زخم مسخره ات کسی بهت پول نمیده!

- اولا که به زخم من توهین نکن. دوما بشین سرجات.

گودریک سریع آبروی ریخته اش را جمع کرد. و بدون اینکه مشخص باشد چند لحظه پیش کلاسش به هم ریخته ، ادامه ی تدریسش را از سر گرفت...

- بخون لینی!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!











شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.