هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۰:۳۴ سه شنبه ۱ تیر ۱۴۰۰

لوسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۶ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 252
آفلاین
طولی نکشید که آن چیز تیز به سمت مرگخواران به پرواز در امد و صاف به دست تام خورد و دستش را از جا کند.
تام با عصبانیت دستش را از روی زمین برداشت چیز تیز را از رویش جدا کرد و سر جایش زد.

در آنطرف رودولف داشت سعی داشت مخ یکی را بزند
-چه وحشی با کمالاتی!
وحشی در جواب یک مشت وسط دماغش تحویل داد و از آنطرف بلا...
-کروشیو رودولف!کروشیو!
رودولف پخش زمین شد و بلا و وحشی زدند قدش.
بعد به ادامه ی جنگ پرداختند.
که ناگهان موج روی جزیره فرود آمد و وحشی ها را به درون دریا برد.
-چی شد؟
-من با موجه معامله کردم! گفتم اگر بیاد و این وحشی ها رو ببره،ماهم بهش...چیز میدیم!
-چیز؟
-نمیدونم،قرار شد یه چیزی بدیم ولی نمیدونم چی!


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۲۱:۴۴:۵۳ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 312
آفلاین
چون دست سرنوشت این کار را با پلاکس کرده بود. قطره ای اشک از گونه ی پلاکس پایین چکید.
-سرنوشت هیچ وقت با من مهربون نبود.

اما احساسات خدشه دار شده ی پلاکس برای هیچ یک از آن زنانِ پوستِ پلنگ و برگ به تن و نیزه به دست اهمیتی نداشت.
مرگخواران اعتراض داشتند.
اول که مجبور شده بودند توسط یک قورباغه آموزش شنا ببینند... سپس در دریا غرق شده بودند و یک موج دنبالشان کرده بود. حالا هم از همه بد تر گیر ده ها زنِ وحشی افتاده بودند.
-هووووی! دور شید از ما وحشیا! دارید با قوی ترین ارتش جادویی رو به رو میشید!
-وگرنه با چوب می‌زنیمتون.
-آره راست میگه... ما اگه بخوایم میتونیم خیلی مخوف باشیم.

تنها کسی که به نظر می‌رسید خیلی هم معترض نیست رودولف بود.
-هی وایسید حالا... شاید بتونیم با صحبت درستش کنیم. به نظرم صفت "وحشی" خیلی مناسب یه خانم نیست.

مرگخواران به او خیره شدند و بلاتریکس لبخندی تحویلش داد.
-خب چیه؟! اصلا نمیتونیم کار دیگه ای به جز صحبت کردن باهاشون بکنیم به نظرم.
-راست میگه... اون مو قهوه ای سمت چپیه یه چیز تیزی تو دستش داره.




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۲۵ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۰

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۲۴:۵۴ سه شنبه ۱۲ دی ۱۴۰۲
از عشق من دور شو!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 263
آفلاین
پلاکس که گیج شده بود گفت:
-مگه اینا خوراکیه؟

پیتر گفت:
-آره چجورم! میگن که آب دریا باعث افزایش آی کیو آدم میشه. مگه نه ردولف؟

اما ردولف نمیدانست آی‌کیو چیست.
-ها؟
-میگم آب دریا باعث افزایش آی‌کیو میشه دیگه! مگه نه؟
-ها؟ آره آره!

بلاتریکس داشت توی آب دریا جوهر ها را از روی صورتش پاک میکرد. اما لعنتی مگر پاک میشد؟
-اه! چرا پاک نمیشه؟!

او دستش را بالا برد تا کروشیویی نثار جوهرهای پاک‌نشونده بکند ولی یادش آمد به صورت خودش میخورد. ناراحت از اینکه یک موقعیت کروشیو زدنش از دست رفته بود( با ذکر این نکته که کروشیوی خونش هم افتاده بود) چوبدستی اش را در انگشتانش چرخاند و به سمت اولین کسی که مناسب به نظر میرسید کروشیویی شوت کرد.

-واهاهاهاهاهاهابییییی!

پلاکس که استخوان هایش از کروشیوی بلا درد گرفته بود، از جا بلند شد و ناله کرد:
-چراااا من؟!

پیتر لبخند موذیانه ای زد.
-کروشیو باعث کاهش آی‌کیو میشه. الان باید پلاکس آب دریا بخوره تا آی کیوش بره بالا. مگه نه ردولف؟

جوابی نیامد.

-ردولف؟

ردولف همانجا ایستاده بود. ولی جوابی نمیداد. پیتر رد نگاه او را گرفت و چشمش افتاد به یک زن خوش‌اندام.
زنی که لباس های برگی به تن داشت. زنی که وحشی بود.
پیتر سوت زد. اما هنوز سوتش تمام نشده بود که جمعیت زیادی از زنهای وحشی آنها را محاصره کردند.

-عه! چی شد؟!

ملانی گفت:
-ما به دست... به دست... به دست ساحره های وحشی محاصره شدیم!

پلاکس جیغ زد:
-چرااااا من؟!


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۱۴ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۰

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_انشاالمرلین که جوهره!
_

بلاتریکس دیگر از این مسخره بازی‌ها خسته شد...چوب جادویش را از ردایش بیرون کشید و مستقیما در اختاپوس فرو کرد و آن را کشت!
_یه خورده خشونت این صحنه زیاد بود....پیتر روت رو بکن اونور برای تو بدآموزی داره این صحنه ها!

موج عصبانی دریا اما کماکان روبروی ساحل در حال غرش و خط و نشان کشیدن برای مرگخواران بود...
_این موج رو چیکارش کنیم؟
_چه گیری داده به ما!
_ولش کنید اصلا...چیکارش داریم؟ تا صبح که نمیتونه اینجا بمونه...خسته میشه بلاخره میره!
_خیلی پیشنها هوشمندانه‌ای بود...صرفا سوالی که اینجا مطرح هست اینه که ما میتونیم تا صبح اینجا بمونیم؟

مرگخوارن با این پرسش به اطراف نگاه کردند...جزیره شبیه یک جزیره استوایی بود...شاید میتوانستند...
_خب...میتونیم پلاکس رو بفرستیم از اون نخل ها برامون نارگیل بیاره!
_چرا من؟
_میتونیم حتی پلاکس رو بفرستیم شکار کنه حیونات اینجا رو گوشت بخوریم!
_چرا من؟
_نه بابا...شکار چیه؟ الان اختاپوس داریم دیگه...همین رو میخوریم!
_خوبه من توش نقشی نداشتم این دف...
_آره...پلاکس رو بسوزونیم آتیش درست کنیم با همون چوب بلاتریکس به عنوان سیخ، کبابش کنیم!
_چرا من؟

هیچ یک از مرگخواران واکنشی به پرسش های پلاکس نشان نمیدادند...
_تشنمه...آب میخوام!
_خب...این همه آب....وسط دریایم...برو آب بخور!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰

مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۰۴:۱۴ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 234
آفلاین
-بکش!

مرگخواران همه پشت همدیگر جمع شده بودند و با کشیدن‌های هماهنگ، سعی در بیرون کشیدن اختاپوس از موهای بلاتریکس کردند، ولی هرچقدر که تلاش می‌کردند، اختاپوس سفت‌تر از قبل به بلاتریکس می‌چسبید.

گابریل قبل از گرفتن کمر کتی دست‌هایش و کمر کتی را ضدعفونی کرد و بعد از آنکه کمر کتی را گرفت و همراه با بقیه سعی در بیرون کشیدن اختاپوس داشت متوجه شد که دونفر از مرگخواران هنوز به جمعیت آن‌ها نیامده بودند. یکی از آن‌ها لیسا بود که... تعجبی نداشت.
-کارتون مسخرست. من قهرم.

و دیگری پیتر بود که به طرز عجیب غریبی برای اختاپوس شکلک درمی‌آورد، بالا پایین می‌پرید و به ایوا و پلاکس اشاره می‌کرد و همین باعث شد اختاپوس یک لحظه متوقف شود.
-صبر کنین. دوستتون... داره چیکار میکنه؟

همه به عقب برگشتند و پیتر دست از کارش کشید.
-من؟ هیچی. من داشتم تشویقتون می‌کردم.
ایوا برگشت و گفت:
-داشتی به اختاپوس میگفتی بیاد و به سر من بچسبه؟
-نه بابا... چه حرفیه میزنی، من هیچوقت همچین کاری نمیکنم.
و برای اینکه خودش را تبرئه کند تصمیم گرفت که با مرگخوارها همکاری کند.

-بکش!
-کی داره اون وسط هل میده؟! هل ندین دیگه!

همین‌طور که مرگخوارها درحال کشش بودن ناگهان اختاپوس لرزید و کوچک شد و این باعث شد مرگخوارها به عقب پرت شوند و همه روی هم بیوفتند.
لحظه‌ای بعد بلا با صورتی جوهری و سری که اختاپوس هنوز به آن چسبیده بود به آن‌ها نگاه کرد.
-من... جوهری شدم!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۴:۰۶:۴۶
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
اسلیترین
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 552
آفلاین
-لطف می کنم.

پیتر در حالی که با تمام توانش سعی داشت محکم ترین قدم های تمام زندگی اش را بردارد از روی پلاکس و ایوا له شده پیاده شد.

مرگخواران به اطرف جزیره نگاه کردند. ظاهرا موج نمی خواست از این گونه الطاف از خودش نشان دهد و آنها را رها کند‌ زیرا همچنان دور جزیره می چرخید و برای مرگخواران زبان درازی می کرد.

-چه گرفتاری شدیما! حالا با این موج روانی چیکار...

موج که اصلا از این حرف خوشش نیامده بود توقف کرد‌. اختاپوسی را از درون جیبش بیرون کشید و مستقیم به سمت مرگخواران پرتاب کرد‌.

-یکی اینو از موهای من بکشه بیرون!

مرگخواران به سرعت برای کمک شتافتند اما هر چه اختاپوس را به سمت خود می کشیدند او بیشتر پاهایش را در موهای بلاتریکس فرو می برد.


Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۱ شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه متوجه شدن که مرگخوارا شنا بلد نیستن! برای همین یه قورباغه به اسم قوری رو به عنوان مربی شنا استخدام کردن که به مرگخوارا شنا کردن یاد بده.ولی آموزششون موفقت آمیز نبود و مربی انصراف داد و الان همگی در حال غرق شدن هستن. موج بزرگی هم داره دنبالشون می کنه.

.........................

مرگخواران سعی کردند طی چند ثانیه انواع و اقسام شناها را یاد گرفته و از موج فرار کنند... ولی مگر به این سادگی ها بود؟

پیتر به سختی خودش را به پلاکس رساند.

اشک در چشمان پلاکس جمع شد. پیتر قصد داشت نجاتش دهد. چقدر فداکار بود. چقدر از خود گذشته.
پلاکس از حرف هایی که در مورد پیتر زده بود و کارهایی که برای نابودی اش انجام داده بود، بسیار پشیمان شد.

تا این که پیتر ایوا را گرفت و به طرف پلاکس کشید. دست ایوا را در دست پلاکس گذاشت و آن دو را به هم وصل کرد و سوار هر دویشان شد.

کل پشیمانی های پلاکس، یکباره دود شد و به هوا رفت.

پیتر، پست فطرتی بیش نبود.

چاره ای نداشتند!

موج بالاخره به مرگخواران ناشناگر رسید و آن ها را به هوا بلند کرد.

-ایول! خیلی خوبه!
-هیجان انگیزه!
-یوهوووووو!

و مرگخواران، توسط موج عصبانی روی جزیره ای کوچک در وسط اقیانوس، کوبیده شدند.

-لعنت! اصلا خوب نبود!
-درد آور بود!
-آآآآآآآآخ!

موج، دور جزیره می چرخید. مرگخواران می دانستند که به این سادگی ها نجات پیدا نخواهند کرد.

-پیتر... می شه لطف کنی و از روی ما پیاده بشی؟!





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۹

آموس دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۰ پنجشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۱:۴۶ پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۰
از بچم فاصله بگیر!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 89
آفلاین
مرگخوارا با وحشت، به چیزی که نزدیکشون میشد، نگاه کردن، بعد به مروپ.
- بانو؟ میشه فرار کنیم؟
- خب... میخواین فرار کنیم و سدریک مامانو تنها بذاریم؟ سدریک مامانی که سعی کرد هممونو نجات بده؟

صدای مروپ، با نزدیک شدن موج، بیشتر می لرزید. همه مرگخوارا و مروپ با تردید به موج و سدریک نگاه میکردن. نجات سدریک، یا فرار از موج؟

- همه جونتونو بردارین و فرار کنین!

ظاهرا همه منتظر این لحظه بودن، چون بی تردید در سمت مخالف موج، شنا کردن.
- عجله کنین!
- داره بهمون میرسه!
- چرا هر کاری میکنیم موج نزدیک تر میشه؟

مرگخوارا یادشون رفته بود که هنوز یاد نگرفته ن شنا کنن!


گاد آو دوئل

با عصا


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۴:۴۶ دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۹

حسن مصطفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۰:۲۱:۳۱
از قـضــــاااا
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
پیام: 183
آفلاین
فراسوی آب ها، لیتل هنگلتون

بعد از مدت ها لرد سیاه فرصتی پیدا کرد بود تا لیست جنایت هاش رو تکمیل کنه. پشت میزش نشسته بود و داشت با فونت ایران نستعلیق "زنگ خونه ماگلی رو زدن و در رفتن" رو به انتهای یه طومار پوستی اضافه میکرد. لبخند رضایتی رو لباش نشست. قلم پرو انداخت رو میز و چوبدستی ش رو برداشت و تکون داد. لیوان ماگ مزین به عکس بغل تو بغل خودش و مامان مروپش که با طرح استیکرهای قلب جلوش خودنمایی میکرد به دنبال حرکت چوبدستیش پر از آب شد.

- اهه اهه اهه! هووقق!

لرد آب پر از تکه چوب و شن و ماسه رو قبل از بلعیدن به بیرون تف کرد و غرغر کنان از پشت میزش بلند شد و بعد از پایین اومدن از راه پله به سمت آشپزخونه قدم ورداشت...

- این همه بودجه وزارت رو می چاپن نمیکنن آشغال ماشغالای لای چوبدستی رو بگیرن! فاضلاب هم اینقدر غنی نیست!

وارد آشپزخونه خانه پدریش شد. چه جای غریبی! یادش نمیاد آخرین بار چند سال پیش پاشو اونجا گذاشته بود. یهو یادش اومد بسه فضاسازی اربابی و همین دیروز داشت به قابلمه تسترال پلوی مامانش انگشت میزد. قطعاً لرد حاضر نبود زیر بار تکنولوژی ماگل ها بره. نتیجتاً پرده جادویی که نقش در یخچال رو ایفا میکرد رو کنار زد و پارچ آب رو ورداشت. دور و برش رو نگاه مختصری کرد که مطمئن بشه هیچ کدوم از مرگخوارای بی مصرفش این اطراف نباشن. بعد با لبخندی موذیانه پارچ آب خنک رو قلوپ قلوپ سر کشید و یک دهم باقیمونده رو داشت میذاشت تو قفسه یخچال که یهو پارچ از دستش میوفته رو پاش و خودشم پخش زمین میشه.

- کروشیو! آوادا...ک...دا...عـــــــــــاح! کمک! عــــــــــــــــــــــــــح!

کم کم داشت اکسیژن کم می آورد. قدرتمند ترین جادوگر سیاه تاریخ داشت توی پنجاه سی سی آب غرق می شد و لعن و نفرین آب هم فایده ای نداشت. آب بی شعورتر از این حرفا بود که با این وردا راه بیاد. لرد برای یه لحظه به خودش اومد. با مرگخواران وفادارش چیکار کرده بود؟ خودش حتی نمیتونست تو نصف لیوان آب شنا کنه. به خودش اومد و کف آشپزخونه چارزانو نشست. حتی نصف لیوان هم نریخت. پارچ پلاستیکی بود و درپوش محکمی داشت. بدون شک باز مامان مروپش از جادوهای اصلاح رفتار های ناپسند استفاده کرده بود که اگه کسی از پارچ سر کشید، توهم غرق شدن تو اقیانوس به سرش بزنه. ولی پی بردن به این موضوع چیزی از عمق فاجعه کم نمیکرد. وجدانش کمی به درد اومد. در تلاش بود به چیز دیگه ای فکر کنه اما این حقیقت که حتی خودشم شنا بلد نیس داشت از درون آزارش میداد...


وسط دریا

بر خلاف بقیه مرگخواران که با سرعت یه لوله آزمایش هکتور در ساعت آب دریا رو مثل شراب مزه مزه میکردن، سدریک داشت همچنان علیرغم نیمه جون بودن بی وقفه آب شور رو مثل جاروبرقی می کشید داخل خودش.

- مرگخواران مامان! اینطوری فایده نداره. لطفاً سدریک مامان رو کمک کنید. دهن به دهن کنید آبو تا غرق نشیم.

به دنبال فتوای مروپ، ساحره های مرگخوار به چهره بسیار زیبا و جذاب سدریک زل زدن و با سختی به سمت بدن بادکنک شکلش شنا میکردن.

- به به! سدی جون! قربونت برم!
- آقا شما اخیراً آزمایش دادی؟ سالمی دیگه؟ ها؟
- عزیز جان! اون دهنش نیست! بچرخونش.
- من چشامو می بندم سدریک جان!
- باوو! اون نافشه نه دهنش! برو بالاتر! گفتم بالاتر! جهتا رو تشخیص نمیده واسه من مرگخوارم شده.
- سلام علیکم! حالتان خوبه؟ سال نو شما مبارک باشه!
- مطمئنید این جرونا نداشت؟
- بانو! این خیلی باد کرده! خداییش من نمیتونم صورتشو پیدا کنم.
- هیــــــــــــــــــــــــــــش! هیچی نگو عزیزم! ریلکس باش!
- سدریک، کی آخرین بار مسواک زدی ناموسا؟
- تو مرزهای آناتومی رو جابجا کردی به تنهایی، دلبندم! نمیخواد. بیا حلواتو بخور.

حتی رودولف هم از بین جمعیت جادوگرها در انتهای صف ساحره ها اما جلوی صف جادوگرهای تو آب قرار گرفت. او همواره به باطن ساحره ای سدریک اعتقاد ویژه ای داشت. قبل از اینکه نوبت انتقال آب به جادوگرها برسه، دریا مواج میشه و چیزی شبیه به آنتن بیرون زده از سطح آب با سرعت به سمت مرگخواران شنا میکنه.


ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۹ ۴:۴۹:۵۷
ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۹ ۴:۵۱:۴۵
ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۹ ۴:۵۴:۲۹
ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۹ ۵:۵۳:۳۷
ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۹ ۵:۵۵:۱۵






پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵ پنجشنبه ۵ تیر ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین

-سدریک مامان ...بیا جلو!

سدریک با دهانی نیمه باز جواب داد:
-نمی تونم مادر ارباب. الان سرگرم کاری بس مهم می باشم.

مروپ به حرکات بی معنی سدریک دقت کرد. به دست و پا زدن های نامتعادلش...و این حرکات اصلا مهم به نظر نمی رسیدند.
-نکنه داری از زیر خوردن حلوا در می ری!

سدریک به دهانش اشاره کرد.
-این جا رو ببینین مادر ارباب. من دارم آب دریا رو می نوشم! فکر می کنین چرا تا الان غرق نشدین؟ من هی دارم قلپ قلپ آب دریا رو قورت می دم. تا الان بیست و سه لیتر آب و سه بچه قورباغه نابالغ کرم مانند قورت دادم. اینجوری هر چقدر که شما پایین می رین، سطح آب هم پایین می ره و در نتیجه غرق نمی شین. ولی زودتر باید راهی پیدا کنین. دیگه نمی تونم! قلپ...قلپ...

این بار نگاه های تحسین آمیز بود که نثار سدریک می شد.

-سدریک فداکار! من پیشنهاد می کنم همگی به ترتیب همین کارو انجام بدیم. اینجوری غرق نمی شیم. بعد هم راهی برای حرکت به سمت ساحل بیابیم! مثلا می شه کنار هم جمع بشیم و هکتورو به عنوان موتور به خودمون وصل کنیم. تحرکش زیاده!





ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۲/۲۵ ۱۳:۴۵:۱۴








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.