1: دو نمونه از جانوران گوشت خوار را نام ببرید و همچنین دو نمونه از جانورانی را که رژیم غذایی عجیبی دارند را نیز نام برید(4 امتیاز)
برقک و تسترال 2 جانور گوشت خوار هستند,همچنین آرمادیلو حیوانی که از عصاره ی آن استفاده می شود رژیم عجیی دارد . او هنگام رژیم 3 برابر معمول غذا می خورد!!! بدین ترتیب باید جانور کپلی باشد!!(البته من تا به حال آرمادیلو ندیدم پروفسور) یکی دیگر از جانورانی که دارای رژیم غذایی عجیبی است کرم فلوبر است.
کرم فلوبر طبق تصورات خود فکر می کند برگ کاهو او را لاغر می کند. اولین کرم فلوبری که این کشف را کرد در جنگل های آمازون می زیست . او این اندیشه را با کرم ها ی فلوبر سراسر جهان در میان گذاشت و به نتیجه رسید که سبزینه(کلوروفیل)موجود در کاهو باعث لاغر شدن کرم های فلوبر می شود. در ضمن اکثر کرم ها برای خودکشی از کاهو استفاده می کنند.!!!!
2:فرض کنید یکی از دوستان شما سعی داشته که به هیپوگریف غذا دهد ولی هیپوگریف به او حمله کرده ، احتمال می دهید او چه اشتباهی مرتکب شده است؟؟(2 امتیاز)
چند احتمال وجود دارد 1- خوب توی چشم های هیپوگریف نگاه نکرده باشه2- بیش از اندازه پلک بزنه3- هنگام تعظیم کمرش زاویه ی 90 درجه درست نکرده باشه4- غذا را روی زمین انداخته باشد.
3:هر کدام از جانوران ذکر شده از چه غذایی می خورد؟؟(9 امتیاز)
تسترال : گوشت . خون - تیغ تیغالو : شیر . ماست. دوغ . پنیر . کره . کشک . خامه . سر شیر غول غارنشین : آدم!! . حیوانات . در کل گوشت خوار است البته سبزی خوردن هم دوست دارد!!
4:مقاله ای بنویسید و احساستان را در هنگام غذا دادن به هیپوگریف شرح دهید(15 امتیاز)
وای پروفسور چه کارای سختی رو می گه !! آخه من برم جلوی یک هیپوگیریف یه راسو بگیرم جلوش تا بخوره؟!!! در همین موقع صدای پروفسور اومد
-ویزلی .. چارلی ویزلی .. نوبت توست.
خب انگار منو رو ویبره موبایل گذاشته بودن!! شبیه ژله شده بودم و در حال لرزش به سمت پروفسور رفتم . راسو رو ازش گرفتم. قبلش یه عالمه پلک زدم تا اون موقع زیاد پلک هامو نبندم!! بعد کمرم رو خم کردم و تو چشم هاش نگاه کردم . چه قدر ترسناک بود . چه رنگ نارنجیه براقی داشت.
یه قدم برداشتم و چشم هام همون موقع پر اشک شد . غیر از ترس هیچ حسه دیگه ای نداشتم . یه دفعه هیپوگریف هه سرشو برام خم کرد . چرا؟ بیاد راسو رو بخوره دیگه !!! دوباره تو چشم هاش نگاه کردم و براش تعظیم کردم . به من چشم غره رفت!!
چرا؟ حرف هایی که پروفسور سر کلاس زده بود رو تو ذهنم مرور کردم . فهمیدم!! الان می تونم بهش راسو رو بدم . راسو رو بردم با لا و گفتم پیش پیشپیشپیش. و بعد اونو پرت کردم هیپوگریف راسو رو بلعید و به من چشمک زد!! اون موقع هر احساسی از ترس داشتم از ذهنم پاک کردم
و با صدای بلند خندیدم
. که پروفسور بهم گفت : خل شدی پسر؟!!!
برو نوبت نفر بعدیه!! :