هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه دختران ریونکلا
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 239
آفلاین
خارج از رول:آنیت جون چرا روت نمیشه خودتو بیاری تو پست...من الان به راحتی خودمو میارم تو پست تو هم یاد بیگیر
__________________________________________________
الک تو مخش:هوووم!یانگوم،چو،بانو مرغ!هری،بچه دختر خاله جان،جان،سوسک،وینچر،آکادمی!!حالا کیو بربگزینم؟!
رو به افراد:من می رم تو اتاقم شماها یکی یکی بیاین تو تا یکیتونو انتخاب کنم!یا شایدم دو تا!
وینچر:یعنی چی!بابای من گفته الک خطر داره حسن!من با تو نمیام تو یه اتاق!
الک خیلی ریلکس:مشکلی نیست باباتم بیار تو اتاق

در این جا جان غیرتی شده رگ گردنش متورم میشه:یعنی چی باباتم بیار تو اتاق!زنک چش سیفید!

الکسا چادرشو دور کمرش محکم میکنه و زار زنان میگه:مگه تو اون موقعی که منو با شیش تا بچه ول کردی رفتی سراغ دختر عمه ت که از قضا(!)دوست صمیمی منم بود()،بووووق،من چیزی گفتم؟!مگه اون موقعی که بچه دختر خالتو به فرزندی قبول کردی،من چیزی گفتم؟!مگه وقتی با اون دوست خلت(khelt na...kholet)،کیه...فرید*؟!نشستید منو گذاشتید سرکار حالشو بردید**..من چیزی گفتم؟!...

و الک حدود دو ساعت یه بند حرف میزنه تا این که نفسش بند میاد و سکسکه ش میگیره و اشاره میکنه پنی براش آب بیاره!پنی و یانگوم هم میدون میرن یه لیوان شربت آلبالو درست میکنن و پنی میاره میچسبونه به دهن الک و در همون حال با نفرت به جان نگاه میکنه و زیر لب دو سه تا فحش می ده!

در همین حال شیش تا بچه ی الک ظاهر میشن و عین شیپیش***از سر و کولش بالا میرن که فضا هندی تر بشه!
جان که عذاب وجدان گرفته دماغشو با پشمای مک پاک میکنه و میگه:راست میگی الک...تو هم برو دنبال کِیست...پی فردا!!****
الکسا میشینه رو زمین:گناه من چی بود...؟به بچه هام چی باید میگفتم؟!اگه میپرسیدن بابامون کیه...اگه میپرسیدن اون مرتیکه ایکبیری که شبا عکسشو بغل میکنی زار میزنی کیه...چی باید میگفتم؟...اوهو(نکته:در تمام این مدت بچه های الکسا با چشم گریون و دماغ آویزون به باباهه خیره شدن)
جان با موذیگری:خب یکیو جام قالب میکردی
الکسا:همین کارم کردم...این پنی بود که تمام این مدت با ریش و سیبیل نقش بابای بچه ها رو ایفا کرد..

در اینجا پنی سیبیلاشو که خیلی تابلو با ماژیک پفی رو صورتش نقاشی شده پاک میکنه و میگه:تازه دوغعلی هم بچه خودمه...فک نکنی بعد پنج سال دراومدی میتونی زن و بچه مو از چنگم درآری...اونطوری هم نگا نکنید...مگه دخترا نمیتونن بابا بشن...
الکسا:خب حالا تو هم...بــله میگفتم...و پنی بود که تو مکانیکی اصغر آقا شاگردی کرد و خیلی تابل شبا منو مپیچوند و میرفت خونه اصغر آقا اینا...(در همین موقع از نواحی شکم الکسا جرقه ای دیده میشه!)...ببخشید...اس ام اس اومد...و دستشو میبره زیر چادرش تا موبایلشو بیاره بیرون که یهو میبینه شصتاد تا چشم زل زدن بهشو از اونجایی که خیلی باحیاس میگه:اهم...این گوشیمو بدجایی گذاشتم...میرم تو دستشویی جواب بدم بیام...
......

__________________________________________________

*:توجه داشته باشید فرید مثلا صمیمی ترین دوست جانه!
**:با نگاهی آزاد به فیلم چرت و مزخرف"نقاب"!
***:رجوع شود به پست آنیتا تو شبی از شبها!
****:برگرفته از منم میرم دنبال عشقم،پی فردا

با تشکر از شاهرخ خان،آمیتا باچان،اسکی(!!!)و دیگر دست اندر در کاران



Re: خوابگاه دختران ریونکلا
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۶

گابریل دلاکور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶
از هر جا فلور باشه!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 153
آفلاین
در این بین که افسر مین به سمت هری می تازیده مک هم به سمت او می شتافته،هری هم برای جور در اومدن سوژه رول به سمت اونا می دوئه و سرانجام...

گــــــــــــــــــــــــــــرووومپ!!!همگی می خورن به هم و نقش زمین می شن!

چو،یانگوم و فلور هم از اونجایی که خیلی اوا خواهرن شروع می کنن به جیغ و ویغ!

هری و مک و مین(!) کم کم به هوش میان ولی دوباره با جیغ دخترا از هوش می رن!

بعد از یه مدت دخترا بس که جیغ و ویغ کردن بی هوش می شن...
بعد دوباره...
خوانندگان این رول:اَه...جمش کن بینیم!گیر آوردی مارو؟

اهم...خب...کجا بودیم...آهان پسرا به هوش میان و شروع به داد و فریاد و کتک و فحش دادن به همدیگه می کنن...

مک به مین:تو مگه خودت ناموس نداری؟
مین به مک:مخ ناموس منو این آقا(اشاره به هری!)زده!
هری به مین و مک:بابا ناموس من و تو نداره که به قول شاعر "پسر ایرانی ناموس تو ناموس من..."

مین به سمت هری هجوم می بره و مک هم مین رو می زنه اون وسط هری که می بینه به مک داره آسیبی نمی رسه مکو می زنه!!!
بعد از چند دقیقه هرکدوم خونین و مالین یه گوشه می افتن و نمی دونن چی کار کنن که مک پیشنهاد می ده:آقا جون چرا انقد خشن و از روی احساس(!)برخورد می کنین!هرکسی کیس خودشو ور داره دیگه!
ناگهان ابری آسمان را فرا گرفت،نوری درخشید و نسیمی وزیدن گرفت و الکسا از آسمون افتاد پایین!!!!!

الکسا در حالی که لباساشو می تکوند گفت:کسی حرف کیس مناسب زد؟من در خدمتم!


احساس می کنم
درهر کنار و گوشه ی این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین

باغ آیینه
احمد شاملو

only Raven


Re: خوابگاه دختران ریونکلا
پیام زده شده در: ۹:۳۵ جمعه ۲۵ خرداد ۱۳۸۶

كورن اسميت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۷ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
از کوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 352
آفلاین
آقا من اصلا نفهمیدم سوژه ی اصلی داستان چیه یکی منو تفهمیم کنه!
آکادمی؟آکادمی چیه؟
اصلا به من چه!بره واسه نفر بعدی
------------------------------------------------------
هری و یانگوم در حال قدم زدن توی حیاط هاگوارتز بودن.
-ها!اسم من هریه اسم شما چیه؟!!
-مگه نمی دونی؟من یانگومم دیگه!
-خب ما اگه بخوایم صمیمی بشیم باید از اول شروع کنیم


در همین هنگام الک و جان و بچه ی جان هم توی حیاط هاگوارتز قدم میزدن
الک:جان باور کن من سال ها دنبال یه کیس مناسب گشتم!ولی جز تو هیچ کیسی ندیدم!
جان:منم همینطور عزیزم!
الک:خالی نبند بوقی!پس این بچه چیه؟
جان با خونسردی کامل میگه:خدا بیامرزه دختر خالمو!وقتی داشت آخرین نفسش رو می کشید وصیت کرد بچشو نگه دارم.
الک:پس اون که از نردبون افتاد دختر خاله ت بود؟!
جان:نه اون دختر عمم بود


پنی که در پست قبلی به شکل مشکوکی غیب شده بود دوباره ظاهر میشه!
پنی:ها الک جون چیزی میخواستی بگی؟
الک هم که همزمان داشت در عشق جان و سوسکه می سوخت و هم داشت مسائل ریاضی مذکور رو حل می کرد و ظاهرا عربی هم می خوند!بدون اینکه به پنی نگاه کنه می گه:نه!
پنی هم که میبینه او را کاری در این کارزار نیست(درسته؟) دوباره به طرز مشکوکی غیب میشه!


در حالی که الک داشت دوباره مجذوب جان میشد موجودی دوان دوان به سمتش میاد و محکم به جان میخوره و جان با سر به زمین برخورد می کنه به طوری که مخ جان هم سطح زمین میشه!
این موجود دوان دوان که همون راجوی مذکوره بود در حالی که فریاد میزد همچنان به دویدنش ادامه می داد:یافتم!فیزیک هالیدی رو یافتم!....
در همین هنگام الک با خودش فکر می کنه که راجو هم میتونه کیس مناسبی باشه اما با صدای عر عر بچه ای که زیر جان داشت له می شد به خودش میاد و بچه رو از زیر جان میاره بیرون...
الک:آخیییی!عجب بچه ی نازی!بزار ببینم پسره یا دختر!
جان در حالی که به سختی سرش رو از چمن جدا کرده بود با ناله می گه:نمی خواد ببینی! پسره!
الک:واییییی!موش بخورتت!اسمت چیه؟میای با هم یه کم قدم بزنیم!


کمی اونطرف تر هری و یانگوم همچنان در حال قدم زدن بودن!
هری:آه یانگوم تو مناسبترین کیسی بودی که تا حالا دیدم!
یانگوم:ببینم تو گفتی می تونی کمکم کنی تا بانو چویی رو بکشم
هری:آره عزیزم پس چی؟
در پشت یکی از درخت های حیاط هاگوارتز چو و افسر مین جاگو در حال صحبت بودن!
چو:ببین یانگوم داره بهت خیانت می کنه تا مادر منو بکشه(نکته:بانو چویی مادر چوئه)
افسر مین:نفس کــــــــــــــــش!
کمی اونطرف تر مک در حال تماشای چو و افسر مینه و به شدت داره غیرتی میشه!
افسر مین با فریادی شمشیرشو در میاره و به سمت هری میره...
------------------------------
این قسمت کلا کپی رایت بای وینکی!
آیا اون بچه کیس مناسب الکه؟
آیا افسر مین هری رو میکشه؟
آیا پنی دوباره بر میگرده؟
آیا مک عاشق یانگوم میشه؟
همگی در آکادمی بعدی در انتظار شما خواهد بود


ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۵ ۱۰:۰۹:۵۷
ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۵ ۱۰:۱۴:۵۸

[b][size=medium][color=336600][font=Arial]ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد.دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم ، به کدام درگاه


Re: خوابگاه دختران ریونکلا
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۶

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
-بده بغلی!
-چی چیو بدم؟
- آکادمی رو!
- بده بغلی!
- وای چی چیو!؟
- آکادمی رو!

الک و جان و بچه دارن بده بغلی بازی میکنن! (همون بده به رفیق مذکور!) از اونجایی که بچه جان با دیدن فوت نابهنگام مامانش شوکه شده الک و جان دارن سعی میکنن این اتفاق غم انگیزناک رو از یادش ببرن!

در این بین الک در حالی که داره آکادمی رو تو بغل جان میذاره بچه آینده شو تصور میکنه که جان داره بهش شیر میده! (نکته شیر شناسی: از اونجایی که زن جان مرده (morde) پس جان مجبور میشه برای بچه اش هم مادر باشه هم پدر در نتیجه وظایف مادری رو یاد میگیره!! و از اونجا که الکسا فقط بلده مسئله ریاضی حل کنه پس نمیتونه برای بچه آینده شون مادری کنه و در اینجاست که این سوال پیش می آید که آیا فقط مردان می تونن مسئله ریاضی حل کنن...!؟ )


یدفعه در خوابگاه باز میشه و هری و یانگوم وارد میشن! (با تشکر از امور ورود و خروج ارزشی به پستها!)
هری به طرزی خفن متکبر وارد رول میشه!
یانگوم میاد جلوی هری میشینه رو زانو سرشم خم میکنه و..(اه همون که تو جواهری در قصر میبینین!)
یدفعه هری یه سیم سرور درمیاره و شروع میکنه به زدن یانگوم!
- این ضربه ها به تو کمک میکنن تا بتونی درس آشپزی رو بهتر فرابگیری!
- بله استاد!

در این بین تصاویر سیاه و سفید میشن و ما صحنه هایی از کتک خوردن هری بوسیله نمید در گذشته های دور مشاهده میکنیم و اینجاست که میفهمیم هری عقده های درونی داره و این نشانگر آن است که نباید کودکان را در کودکی تنبیه بدنی کرد! (چی...!؟)

بعد از انجام عملیات آموزش آشپزی(!) توسط آشپز گدازه ها پسری که زنده ماند! یانگوم بلند میشه و هری و یانگوم شروع میکنن به طرزی خفن صمیمی شدن!!

---------------


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: خوابگاه دختران ریونکلا
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۶

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
آکادمی رو بده بغلی...!؟*

الکسا توی باغچه به یک درخت کاکتوس تکیه داده در حالی که یه شاخه گل رز بنفش توی دستانشه و دونه دونه گلبرگهای اونو از جا درمیاره و میگه:"منو دوست داره...هوم...منو دوست نداره..اوهوم..منو دوست داره..منو دوست نداره..."
بر طبلها کوبیده میشه و سکوت مرگبار فضا شکسته میشه و سرژ کنار الکسا ظاهر میشه: خوبی؟!
الکسا:اوهوم..جاااااااااااااان...
سرژ:خب من چی کار کنم؟تو خجالت نمیکشی به سرژ غریبه جان جان میکنی؟
الکسا:جاااااااان؟!
سرژ:جون و جان نداریم...من رفتم..
و سرژ هم از صحنه خارج میشه. در همین لحظه فضای آبی آسمان شکافته میشه و نور سیاه رنگی توی فضا موج میزنه . یه نردبون درست در مقابل جایی که آسمان ترک خورده ظاهر میشه و همه چیز برای الکسا در پس پرده ی ابهام خودشو پنهان کرده!
الکسا:یعنی چی میتونه باشه این موقعی که من چون عاشقم یادم نمیاد کی هستش؟!
پنی هم به عنوان مصدوم کنار الک میشینه و دلداریش میده: اینا اتفاق میفته...ببین دخترم!لاو!
و ناگهان جان بالای نربون ظاهر میشه که دست دوست جدیدشو گرفته و در پوست خودش نمیگنجه و داره پوست میندازه!(تشبیه به مار شده در اینجا!)
الکسا چون عاشقی از شادی میگشاید دست:
آه ای شهزاده ،ای محبوب رویایی...من هم اکنون خواب دیدم که می آیی..
پنی یکی کوفت بر سر وی، کاین چه خالی بود که او بسته بر جی!**
جان همچون یک مار نیشخند زنان خراش بر دل الک میکشد...
جان:من دیگه شهزاده ی رویایی تو نیستم..جمع کن خودتو! بوقی. اینجا زن و بچه هستش. نه عزیزم؟
در حالی که شکلک لاو اطراف سر و صورت جان تشکیل شده به دختری که کنارشه نگاه میکنه.
دختره: صد درصد!
الکسا با سرعت به طرف نردبون میره تا ازش بره بالا و سیستم چهره ی دختر مورد نظر از هم بپاشه!!! اما جان با ضربه ی خیلی شدیدی اون رو از نردبون دور میکنه..الکسا به گوشه پرتاب میشه و سرش با صدای تق آرومی به زمین میخوره..چند ثانیه سکوت..به کمک دستانش که آهسته تکون میخورن سرش و بعد بدنش رو از زمین بلند میکنه .صدای نفس نفس زدنش همه ی فضا رو پر کرده.الکسا با سرعت به طرف نردبون میره ،طوری که جان هیچ جوره وقت نمیکنه بفهمه آفتاب از کدوم طرف دراومده مهربون شدن...
و نردبون بی معطلی پرتاب میشه و جان و دختر مذبور به همراه یک بچه ی اندازه ی وینچر میفتن زمین و نردبون به اینکه به زمین برخورد میکنه پودر میشه .
جان از جا میپره و به طرف دختر میره: نهههههههههه! نباید بمیری...
در حالی که اشک توی چشماش جمع شده رو به الکسا:تو کشتیش...تو...
الکسا در حالی که چهرش مچاله شده به پنی نگاه میکنه:پنییییییییییییییییی!!!!
....
===========
نکات پایانی:
*بر اساس بازی بده به رفیق...اسم بازی رو نمیدونم چی هستش
**مخفف جان...مجبور بودیم!
---
سولات تشریحی:
با بچه چی کار کنیم؟
آیا جان و بچه خودکشی میکنن؟
آیا جان دوباره عاشق الک میشه ؟
آیا جان عاشق یه کیس دیگه میشه؟
و آیا ینگوم میتونه بعد از فرار خودشو به جادوگران و مستقیم به ریون برسونه؟
و آیا "چو" به همشهری خودش یانگوم کمک میکنه؟!!!!!!:hamme:


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: خوابگاه دختران ریونکلا
پیام زده شده در: ۱۳:۳۲ پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۶

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
ادي:يك لحظه!!
ملت:هوم؟!؟
ادي: الان دييقا! هدفتون ازين حركات چيه؟!؟
ملت:هين! دور هم باشيم!
ادي هم كه كم آورده جايگاه رو ترك مي كنه!!
آرويل: نرو! تو هم مثه من نمي توني دووم بياري نــرو!‌ تو هم مثه من تو غصه كم مياري نــــرو! وااااي نرو! نرووووووهوهوهوهو! نرو! تو كه ميدوني من بي تو! تو بي من! يعني حسرت! تو كه مي دوني بي جواب مي مونه، عشق و عادت! تو كه ميدوني كم ميشم! تو كه ميدوني كم ميشي!‌ تو كه ميدوني... اسير غم ميشي...نرو!! آآخ نرو! نروووهوهوهوهو!!!
ملت:
ادي:
و در اينجا صحنه هاي دراماتيك و آره و اينا ايجاد ميشه و ملت كلا سرژ و سوسك و اين حرفا يادشون ميره و ازونجايي كه خيلي هيز و بي جنبه و بوقن با چشمان دريده اون صحنه ها رو نگاه مي كنن!!
وينكي: وينچر جون عزيزم شما نگا نكن برات بدآموزي داره!!
وينچر: برو بابا!!‌الان كلي داريم با عمو گيلدي حال مي كنيم برو مزاحم نشو!
وينكي:ماااااااااااا!
ازان طرف الك نيز به اين حركات توجهي نميكنه به دو دليل يكي انكه بسي باجنبه مي باشد و ديگر آنكه دارد براي شمردن پشم هاي مك و گرفتن جايزه ي نوبل در قرنهاي آتي تلاش مي كند!
سرژ:هوووم... الك چطور مطوري؟!؟
الك:هوم؟!...اوهوم!(سرش شلوغه داره رياضي حل ميكنه!)
سرژ: تو خدايي از ريش من نفهميدي كه من خودمم!؟
الك: هان!....نه خداييش خيلي قيافه ت عوض شده همچين خوشتيپ تر به نظر....
در همين هنگام گوشيه الك زنگ ميخوره!!
رزي: الــــــك!! جان به تو خيانت كردهههههه!!!
الك: چي؟!؟ نـــــــــــه!!! تو دروغ ميگي!! اين غير ممكنه!! عــــــــــر!!
و او نيز نزد پني مي رود و زر زر ميكند!!
الك: من هرجور شده بايد انتقامم رو از اين جان بگيرم!!! موهاهااااااا!!!
در همين هنگام راجر به طور معصومانه اي ازونجا رد ميشه:
-كسي فيزيك هاليدي منو نديده؟!؟
الك نگاهي موذيانه به وي ميكند و لبخندي شيطاني ميزند!
پني:هوم؟!؟ حالا ميخواي نه!! ها!؟
.
.
.
ادامه دارد؟!


[b][siz


Re: خوابگاه دختران ریونکلا
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۶

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
آنیتا: من پشیمونم!(کپی بای الکسا!)

ناگهان ویولت از کنار سوسک شهید شده که همون الک می باشه فریاد می زنه!

ویولت: زنده است!

****************************
ویولت جان ما توی رول مردن نداریم!شرمنده اینو زدم!منم گفتم یک اسمی از آنیتا آورده باشم!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: خوابگاه دختران ریونکلا
پیام زده شده در: ۲۰:۱۹ چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۶

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
و این بار آنیتا ظاهر میگردد:اصلا نترسید ریونی های عزیز!سوپر وومن آنیتا در خدمت شماست!
شنلی عظیم و قرمز رنگ در پشت او موج میخورد که اینجا دوستان تدارکات اشاره میکنن که وقتی بادی نیست چطور شنل موج میخوره و من هم میگم که ژانر تخیلی که این حرف ها رو نداره!اینجا دختران ریون در میابند که این پسرا بی بخارن و همه شون هم خیلی نامردن(از زبان فلور!)و خودشون دست به کار میشن به این ترتیب که فلور چکشش رو بر میداره و آنیتا سوسک کش تار و مار برمیداره و بقیه هم یه دمپایی یه چیزی برمیدارن و میریزن سر سوسک ها که این وسط آنیتا جوگیرز میشه و با تارو مار میزنه الک رو خفه میکنه!الک هم شهید در راه علم میشه و روحش به سمت آسمان پرواز میکنه و ملت ریونی بی خیال سوسک ها میشن و به آنیتا به حالت:ای قاتل نگاه میکنن و آنیتا هم:قورت!
این ور و اون ور رو نگاه میکنه.از اونجا که کلا الک بچه خیلی خوفی بوده و همه بر و بچس خوابگاه عاشقش بودن(خالی بندیه!شما توجه نکنید که ملت میخوان سر به تنش نباشه! )
آوریل:اون قاتل رو بکشید!الک دوست و یار دیرینه من بود!الک سیم ثانیه دیگه قاتلت رو میفرستیم خودت حسابش رو برسی!الک جووووووووون!
و همه ملت به این حالت به آنیتا نزدیک میشن...
=============
توجه:این پست هیچ جنبه ارزشی ورزشی فرهنگی نداشته و تنها در راستای حضور آنیتا در سوژه میباشد که بنده خیلی اوچیکشم!


But Life has a happy end. :)


Re: خوابگاه دختران ریونکلا
پیام زده شده در: ۱۱:۱۲ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۶

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
آکادمی برای نفر بعدی؟

پنج تا پای مک به طور همزمان بالا میرن تا الک رو لگد کنن...!!
و لگد می‌شه!
(پشت صحنه! اههههههه!)
مک: آخیش تموم شد! برم سر درسم! و می‌ره که خر بزنه!
ملت که در کف این حرکت موندن و نمی‌دونن چه کنن هویجوری ثابت می‌مونن!
اصغر سوسکه که هنوز نفهمیده که ملت فهمیدن که اون سرژ هست که بلاک شده که الان قاچاقی بیاد! (جملاتی از تست‌های قلم‌چی برای پنجم دبستان بود این! تعداد که ها را بیابید! ) یاد کارتونای تام و جری میفته که وقتی یکیشون پرس می‌شد، خودشو باد می‌کرد! الک سوسکی که له شده رو برمی‌داره که ببره بادش کنه
!!!! (بیب بیب بیب!) به دلیل خراب شدن سوژه دوباره ضبط می‌شه

----------
پنج تا پای مک به طور همزمان بالا میرن تا الک رو لگد کنن...!!
و الک هویجوری داره نگا می‌کنه و در تصورش هست که پنج‌تا پا با چه زاویه‌ای باید بیان که هر کدوم سهم مساوی در لگد کردنش داشته باشن!! از اون‌جایی که در ریاضیات بووووقه!! و حتما باید حل کنه! چون مخش ظرفیت سوال ناجواب رو نداره! در یه حرکت انتحاری جاشو با اصغر عوض می‌کنه! مک اصغر رو له می‌کنه و الک می‌پره رو مک و تصادفا!!! دقیقا 36000* تا از موهای مک رو می‌کنه و می‌ره که این تقسیم رو حساب کنه! **

پسرا!! می‌رن که فلور رو بهوش بیارن!
و دخترا هم تو کف این حرکت می‌مونن و برای بی‌کار نبودن، به خاطر از دست رفتن اصغر سوسکه! خوشحالی می‌کنند! (شما بگیر حرکات ناموزون!)
همین موقع آوریل با لشکر آکادمی می‌رسه! و این صحنه رو می‌بینه
گیلدی که استثانا! با اونا بود به تصور پیژامه پارتی خودش رو میندازه وسط!
جناب دکتر در مورد مسائل فرهنگی و این‌که امیدش به ریون است که سطح مطالعاتش رو افزایش بده سخن‌رانی می‌کنه
ارباب خاندان (مملی) می‌ره که بلاک کنه! بعد یادش میفته اصلا دسترسی نداره و خودش هم می‌پره وسط!
دارک لرد!: در یه حرکت دارکانه! و تحت یه حرکت باستانی سوسک رو زنده می‌کنه که همه جا حال‌گیر باشه!
ملت! سووووووووووسک!
دوباره از نو....
ادامه دارد؟


قرن‌ها بعد: الکسا! به خاطر کشف جدیدی در تقسیم کردن! مدال نوبل رشته ریاضی رو می‌گیره! (نداریم )


* با دقت یک‌صدم درصد!!!
** طریقه‌ی محاسبه! 5تا ظرف بر می‌داری و دونه دونه موها رو به هر کدوم اضافه می‌کنی، به حالت یکی برا من یکی برا تو یکی برای توی دومی! و...! بعد که موها تموم شد! ببین تو هرکدوم چندتاس!


ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۲۲ ۱۱:۳۹:۳۲

!


Re: خوابگاه دختران ریونکلا
پیام زده شده در: ۰:۴۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۶

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
همچنان آکادمی رو میذاریم برای نفر بعدی! من نگرفتم قضیش چیه!!
-------------------------------

فلور در حالی که غش میکنه چشمش یه تکون مشکوکی میکنه و بر حسب تصادف به شکل یه چشمک در میاد، چشمک مورد نظر به طور کاملا اتفاقی روانه مک میشه! فلور میفته پایین!

مک یه نگاه به دور و برش میکنه و کشف میکنه که چو رفته واسه خودش فیزیک بخونه، در نتیجه چشماش از خوشحالی برق میزنن و با علاقه ای باورنکردنی به طرف فلور شیرجه میزنه!

در این میان دو سوسک مغتشش(از آثار عربی خوندن!) دارن با اوضاع ملت حال میکنن!

اصغر سیاه: ژوهاهاها...دیدی چه جور ترسید برم مدیرای فاضلابان(چیزی در حدود جادوگران!) رو هم اینجوری بترسونم ببینم خر میشن منو مدیر کنن!
الک: ها ایول برم همه قضیه رو به چو تعریف کنم بره با مک دعوا کنه نمره فیزیک من ازش بیشتر بشه!!

در همین اثنا افکار دو سوسک توی شکلی ابرمانند به بیرون از ذهنشون رسوخ(؟) میکنه و در نتیجه همه افکارشون رو میبینن!!

صحنه فید تو بلک میشه و تصاویری سیاه و سفید از جلوی چشم ملت رد میشه...روزی که سرژ در نیروگاه اتمی ژوهاهاها گفت....تاریخ تشکیل حذب...عروسی چو و مک....نشانه های ضربات جسمی چو بر پشمهای مک...

ملت به مدت یک دقیقه به احترام تصاویر پخش شده سکوت میکنن...طی این یک دقیقه سکوت ذهن همه باز میشه و همه به طوری کاملا فوری و فوتی با به یاد آوردن واژه مقدس ژوهاهاها میفهمن که اصغر سیاه کسی نیست جزسرژ!!

از اینطرف مک با قیافه بسی خشمناک از فلور جدا میشه و به طرف الک سوسک شده بدبخت میره!

پنج تا پای مک به طور همزمان بالا میرن تا الک رو لگد کنن...!!!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.