-سلام خانم منشي.امروز نامه اي چيزي نداريم؟
-سلام آقاي مدير!بله يه نامه دارين!
بدون توفق،نامه را از دست منشي قاپيد و به دفتر خود رفت.دفتر او مملو بود از قفس هاي جغد و كفتر و كفتار و شغال و گربه و موش و...!از بچگي علاقه ي خاصي به حيوانات داشت.شايد به همين خاطر بود كه از طرف آل سو، رئيس بخش حيوانات جادويي شده بود.دفترش هميشه بوي فضله ي حيوانات را مي داد.با صداي آنان آميخته مي شد و با رنگ موي آنان تزئين!چوبدستيش را به سوي نامه اش گرفت و تكان كوچكي به آن داد.سپس به سوي ميزش رفت.نامه خود به خود باز شد و كاغذ درون آن در برابر چشم هاي او قرار گرفت:
-سلام!من يك موش دم درازم!من هرميون را خيلي دوست مي دارم!به من خيلي ظلم مي شود.!ارباب من به من خيلي ظلم مي كند!او لباس هاي سوروس اسنيپ و مرگ خواران را به من مي دهد تا بشويم!او از من كار مي كشد.او به من غذا نمي دهد!لطفا مرا نجات دهيد!لطفا به خانه ريدل بياييد و مرا نجات دهيد!در ضمن اگر مي توانيد ترتيبي فراهم آوريد تا با هرميون گرنجر ملاقات كنم!همه شما را دوست مي دارم!به همه سلام برسانيد!
قربان شما!پيتر پتي گرو!از عصبانيت كاغذ را در هوا قاپيد و محكم در دستان خود فشرد.اذيت و آزار حيوانات براي او،زجر بود.در حالي كه به سختي بر لرزش سر و بدنش مسلط شده بود گفت:
-بايد جلوي اين عمل ننگين رو بگيرم!كار كشيدن از يه موش!خداي من!اوج حقارت بشري!واسه تحقيق يه ممد رو مي فرستم!بله همينه!
در همين موقع يكي از شغال ها،غرشي از خشم سر داد!
و چند روز بعد...تق!تق!تق!-پيتر درو باز كن ببينم كيه؟زودباش موش بوقي!
پيتر دوان دوان به سوي در رفت و آن را باز كرد.
-سلام آقا!به ما خبر دادن در اين جا به يه موش ظلم شده!من از طرف اداره موجودات جادويي براي تحقيق اومدم.
-اون كسي كه بهش ظلم شده منم!
بفرمايين تو تا ببينين!
ممد و پيتر وارد خانه شدند.او را به سالن پذيرايي راهنمايي كرد.جمعيت سياه پوش مرگ خواران،بر روي مبل هاي قديمي سالن نشسته بودند.همه به اندرزهاي لرد گوش فرا مي دادند.با ورود ممد به سالن،همه با تعجب به او نگاه كردند.حتي لرد نيز سخنان خود را قطع كرد.
-پيتر چه كسي رو وارد خونه كردي؟به خاطر اين كاري كه كردي شكنجه مي شي!شكنجه هاي مخوف و خفن!موهاهاها
اين حرف هيچ تغييري در حالت ممد ايجاد نكرد.او به حدي مجذوب فضاي سالن شده بود كه متوجه حرف هاي لرد نشد.ديوارهاي خاتم كاري شده،پنجره هاي نقش دار،آينه هاي بزرگ و سقف هاي مرتفع باعث حواس پرتي او شده بود.با سقلمه ي پيتر او به حالت عادي بازگشت.
-آها!بله!مثل اين كه ايشون يه نامه به سازمان حيوانات جادويي فرستادن كه بيانگر اين بوده در اين جا بهشون ظلم شده!ظاهرا شما شرايط سختي رو واسشون فراهم كردين.من اومدم براي تحقيق!اگه اين طور باشه بازخواست مي شين آقاي ريدل
شنيدن اين حرف ها براي لرد ولدمورت كبير،بسيار مشكل بود.شخصيت او تحقير شده بود.اما مجبور بود در برابر ممد سر تسليم فرود آورد.اول با اين حالت(
) نگاهي به پيتر كرد و سپس رو به ممد كرد و گفت:
-اختيار دارين!
ما و شكنجه؟اصلا چرا نمياين بشينين!؟
لرد از روي صندلي خود،كه مي شد آن را بترين صندلي سالن و نزديك ترين به شومينه ناميد بلند شد و به صندلي كناري نقل مكان كرد.
-خيلي خوب!توضيح بديد!شما اين موش بيچاره رو اذيت كردين يا نه؟
-
ممممم...من غلط كنم!پيتر جان حتما شوخي كردن!
نگاهي به پيتر انداخت كه تنها خود او توانست معني نگاه را بفهمد: انتقام!
ادامه داد:
-پيتر جان خيلي آدم خوبيه!پيتر بابا بيا ماچت كنم!
چشم هاي پيتر گشاد شد.قبل از آن كه پيتر بتواند حرفي بزند،لرد محكم گردنش را گرفت و به سوي خود كشيد.ماچي نثار او كرد و در هنگام جدايي آرام آرام در گوشش زمزمه كرد:
-تو رو تجزيه مي كنم پيتر!
پيترآب گلوي خود را قورت داد.
-يعني شما مي گيد هيچ آزاري اونو نداديد؟
-من؟
پيتر بابا بيا يه ماچت كنم!
ماچ!-پس انكار مي كنيد زندگي سختي رو واسه ايشون فراهم كردين؟
-من هيچ وقت به مرگ خواران عزيز تر از جانم(!!!) سختي نمي دم!پيتر بابا بيا يه ماچت كنم!
ماچ!-آقاي ريدل اين ديالوگ خز شد!
يه ديالوگ ديگه بگيد!
-حتما!پيتي جيگر!
بيا نون كره اي بخور پسرم!
پيش از آن كه پيتر بتواند حرفي بزند دستي حامل نان كره اي به سويش دراز شد.نان كره اي در دهانش چفت شد.
-خيلي خوب مي رسيم به شما آقاي پتي گرو!حرفي دارين واسه دفاع از خودتون؟
نان كره اي چنان در گلويش چفت شده بود كه هيچ صدايي از حلقومش بيرون نمي آمد.
-حرفي نداريد آقاي پتي گرو؟
-
-بسيار بوقي تشريف دارين آقاي پتي گرو!
به خاطر اين دروغتون مجازات مي شيد.هفته بعد به اداره مراقبت از موجودات جادويي بياين.بازخواست سختي در انتظارتونه!خداحافظ همگي!
ممد از سالن پذيرايي بيرون رفت.صداي بسته شدن درب خروجي به گوش رسيد.
-
-:
-كروشيو پيتر!كروشيو!دابل ايكس لارج كروشيو!آقا بريزين رو سرش!زاغ سياه مارو چوب مي زني؟كروشيو!شكنجيوس!زجر كشيوس!الكتريوس!پتريفيكيوس توتالوس!لوموس! آواداكداورا!ديش!بوف!تق!
-جيـــــــــــــــــــــــــــغ!