هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۷
#12

هوکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
از جزاير بالاك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
فلش بك به زماني كه هوكي ميخواد به سوالات پاسخ بده--->

هوكي سقلمه اي به بليز ميزنه .
_ببينم لرد كاغذي در اين رابطه نفرستاده؟
بليز:نه اين كاملا خارج از برنامه بود.

هوكي كه ميبينه از دست كسي كاري برنمياد تريپ اي كيو سان با انگشت شروع ميكنه مغزشو ماساژ دادن تا اينكه بلاخره بعد از روشن شدن يك لامپ كم مصرف بالاي سرش به جواب سوالات دست پيدا ميكنه.

نقل قول:
- اولا ! تو حق نداری به من بگی نارسیسا ! تو یه جن خونگی هستی که به دلایل مشکوکی صاحب نداری ! هنوز معلوم نشده خودت اربابتو کشتی یا صرفا دق مرگش دادی ! این اولین سوال منم هست : چی به روز اربابت آوردی ؟


من از زماني كه هنوز واژه اي به نام مرگخوار وجود نداشت ، يك مرگخوار وفادار بودم و براي همين به جرم كشتن اربابم به ازكابان افتادم .

فلش بك --->

يك روز كه مثل هميشه براي اربابم قهوه درست كرده بودم و داشتم براش ميبردم ، در اتاق ارباب با صحنه عجيبي رو برو شدم ديدم تام ريدل چاقويي رو تا دسته توي چشم اربابم فرو كرده و اونو كشته.

تام ريدل:هوكي من فنجون هافلپاف رو ميخواستم براي همين اربابتو كشتم .. يوهاهاهاها .. حالا تو بايد قتل اربابتو به گردن بگيري و وفاداريتو به من ثابت كني قوهاهاهاهاهاه
هوكي:باشه بابا .. مسئله اي نيست برو خيالت جمع.

پايان


نقل قول:
سوال دوم : تو میگی سوژه داری ! سوژه هات کدومان ؟ هنوز ندیدم توی یه تاپیک یه سوژه شروع کرده باشی ! همه ترفنداتو گذاشتی واسه وزارت ؟ پس خانۀ ریدل این وسط چیکاره س ؟ چرا اونجا رول نمی زنی ؟


هوكي با شناسه هاي ديگه اش حسابي به خانه ريدل رسيده ، چه با شناسه گلگوماتش و چه با شناسه كلاه گروه بندي اش و چه زمان كوتاهي كه با شناسه گلرت گريندل والد اش بوده.

اين چند ماهه اخير من متاسفانه به خاطر مشكلاتي كه البته الان ديگه رفع شده كم تر تونستم به سايت بيام و سوژه سازي كنم اما الان كاملا اماده و سرحال با كوله باري از تجربه و سوژه برگشتم

نقل قول:
سوال سوم : چطور می خوای از پس رقابت با سفیدا بربیای ؟ یا نکنه می خوای وقتی وزیر شدی بذاری اونا با خیال راحت نفس بکشن ؟ یا برنامۀ خاصی برای رول نویسی مشترک داری ؟


همونطور كه توي فرم ثبت نام اشاره كردم ، شخصيت من سوژه اي داره كه بيشتر از همه ، سياها و سفيدا رو وادار به نوشتن ميكنه ، من تصميم دارم حال هواي سوژه هاي وزارت را درست مثل فضاي اوايل كتاب هفتم بكنم ، يعني يك وزارت كاملا سياه . اين كار باعث ميشه محفليا به خودشون بجنبن و براي مقابله با دشمن جديدشون تلاش بيشتري بكنن.

نقل قول:
سوال چهارم : ارتش وزارت این وسط چیکاره س ؟ ما مرگخوارا هیچ وقت با وزارتخونه میونۀ خوبی نداشتیم . چطور انتظار داری حالا بیایم و با ارتش وزارت همدست و یا همکار بشیم ؟؟؟


وقتي وزير دست نشانده ي لرد سياه و مرگخوار هاست مسلما ارتش وزارت هم حامي سپاهيان سياهي خواهد بود البته به شكلي كاملا مارمولك گونه و موزمارانه :ydevill: كه خود اين مسئله ميتونه كلي سوژه ساز باشه .

نقل قول:
سوال پنجم : چرا مسابقۀ اول ما رو با تیم پروتاگونیست انداختی درست وسط شلوغ کاریای انتخابات ؟ مگه نمی دونی این مسابقه می تونه به شدت جذاب باشه ؟ با وجود جو شلوغ و پرطرفدار انتخابات ، رقابت ما تماشاچیان لازم رو نخواهد داشت و از همه بدتر ، میزبان تیم مقابل ماست ! آیا از همین حالا داری سیاهی رو شروع می کنی و جو مسابقه رو به نفع بلیز و یارانش تغییر میدی ؟ صرفا چون اون از من سیاهتره ؟ اونم از دو جنبه ؟


شما اون جنبه اشم در نظر بگير كه نيم فصل دوم بازي اخر ، بين شما و پروتاگونيسته و در ورزشگاه خانگي شما

البته من ساعت ها فكر كردم تا يه ارتباط معنايي ميون اين سوال و انتخابات وزارت پيدا كنم

هوكي بعد از پاسخ به سوالات از خوانندگان دعوت ميكنه كه رول قبلي رو بخونند و نمايشنامه رو از اونجا ادامه بدند ..

_______________________

پاسخ به سوالات دوستان ديگر :

بارتي:

من همينجا اين سو تفاهم رو بطرف كنم ، درسته كه من نماينده مرگخوارها هستم و تصميم دارم سوژه هاي سياه رو در تاپيك هاي وزارت خونه به اجرا درارم اما اين دليل نميشه كه در پشت پرده شخص من با محفلي ها دشمني داشته باشه ، مسلما فعاليت هاي مشترك و نمايشنامه نويسي هاي مشترك زيادي وزارت با اين جرگه خواهد داشت كه اكثرا در قالب جنگ و جدال و درگيري خواهند بود ، به نظر من سوژه شخصيت من جوريه كه باعث ميشه محفل يه كم به خودش بجنبه و فعال تر از الان بشه.

پاسخ به سوالات مري باود جادوگر فهيم:

من دلايل غيبتم رو در سه ماه اخير هم به مرگخواران و هم به مديران توضيح دادم و مطمئن باش اينقدر قانع كننده بودن كه باعث بشن هم مديران نظارت انجمن پر كار كوئيديچ رو به من بدن و هم مرگخواران براي كانديدا شدن ، من رو تاييد كنن.

حتي يادمه زماني كه قرار بود از طرف ريون كلاو كانديد بشم دلايلي كه اورده بودم اعضاي ريون و حتي خود شما رو هم قانع كرده بود و به من به عنوان نماينده گروهتون اعتماد كرده بوديد.

نكته ي ديگه اي كه لازمه اضافه كنم ، مرگخواران گروه بزرگي هستند و نويسنده هاي تواناي زيادي دارند ، پس بدون از روي اجبار منو انتخاب نكردن و گزينه هاي متعدد زيادي داشتند .


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۳ ۱۷:۰۲:۴۶
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۳ ۱۷:۰۸:۳۳
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۳ ۱۸:۱۵:۱۳

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۱ سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۷
#11

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
... در این راستا ، اسمشو نبر اعلام کرد ، تنها کسی که اجازه دارد اسمش را ببرد ، جن خانگی محبوبش هوکی ست که ثابت کرده تنها و تنها به او وفادارست ولاغیر !

خبرنگار ما ، به قصر مالفوی ها رفت تا با نارسیسا مالفوی مصاحبه کند ولی با چهره درهم لوسیوس مواجه شد که اعلام داشت ، بانو مالفوی مشغول استراحتند و کسی را نمی پذیرند .


صدای عصبانی و فریاد لوسیوس از رادیو به گوش می رسد :
+ برین پی کارتون ! زن خودمه ... زدمش که زدمش ! اختیارشو دارم ! رو حرف لرد حرف زده ؟ بهش می فهمونم مرد این خونه کیه ! راه افتاده وسط ملت واسه من مصاحبه ترتیب داده . به هوکی گیر داده !

صدای گریه آلود نارسیسا از اعماق دوردست ها :
- انتخابات آزاده ! همه حق رای دارن . می فهمی ؟ منم حق دارم نظرمو بگم ... اوهو ... اوهو ... اوهو ...

+ نظر تو بوقه ! هرچی شوورت بگه ! حکومت سیاهو نمی دونی یعنی چی ؟ یعنی حرف لرد سیاه ماورای هرچیزی تو دنیاست !

لوسیوس به خبرنگاران تشر می زند :
+ چتونه وایسادین دماغ گنده تونو توی زندگی خصوصی یه مرگخوار فرو می کنین ؟ برین پی کارتون !


و پااااااااااااااااااااااق ... صدای کوبیده شدن درب !

هوکی پیچ رادیو را چرخاند و آنرا خاموش کرد . دیگر سکوت جایز نبود . اگر کمی دیرتر به سوالات ایجاد شده پاسخ می داد ، ممکن بود تمام اهداف لرد نابود شوند ، پس باید کاری می کرد . کمی پودر فلو برداشت و در شومینه ریخت . سرش را در شومینه فرو کرد :
- قصر مالفوی ها !

سر هوکی از داخل شومینه وارد نهارخوری مالفوی ها شد و با آنچه دید ، نزدیک بود چشمانش از حدقه درآیند . نارسیسا روی یکی از صندلی های ناهارخوری نشسته بود و لوسیوس نبات داغی که طرز تهیه آنرا از یک ساحره ایرانی یاد گرفته بود در حلقوم نارسیسا فرو می کرد . دراکو هم پشت مادرش را ماساژ می داد . لوسیوس به آرامی گفت :
- بخور عزیزم ... برا تبلیغ سیاهی ، مجبور شدی اونقدر پشت اون در جیغ بزنی و الکی گریه کنی که صدات رفته . نکنه سردرد گرفته باشی ؟

هوکی : اهم ... اهم ... میشه بگین اینجا چه خبره ؟

نارسیسا ناگهان چشمانش را باز کرد و تا هوکی را دید شروع به غرزدن کرد :
- %$&^%&^%#$%*&*(*)&*&^&^$%%^*

هوکی : نیفهمم !

لوسیوس با نگرانی به نارسیسا نگاه کرد :
- تو حرفی نزن عزیزم . حالت بدتر میشه .

و رو به هوکی ادامه داد :
- دیدیم تو داری هنوز فکر می کنی ، گفتیم به خورده از اون تفریحات سیاهمون استفاده کنیم دور همی یه نموره بخندیم ( ک . ر . ب یکی از بروبکس اسلی که یادم نیس کی کپی رایتشم تازه الان یادم اومد ) منتها نارسی نقششو زیادی جدی گرفت واسه جیغ زدن زیادی از حنجره ش استفاده کرد اینطوری شد ! ببینم ، تو نمی خوای جواب سوالاشو بدی ؟

هوکی :
- جواب سوالاش اونقدر واضحه که فکر می کردم توهین به شنونده و خواننده و رقصنده و خورنده و ...

دراکو که حوصله اش سر رفته :
- خوب ... حالا هرچی ... بگو بینیم چی می خوای بگی !

- خوب ... فکر کردم همه جوابشو میدونن . واسه همین تاحالا نگفتم . دلخور نشین . جوابتون آماده س ...


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۳ ۱۸:۴۸:۱۲


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۷
#10

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
پیامهای بازرگانی!!!

- آیا از خرافات خسته شده اید؟ آیا خواستار یک اصلاح کلی میباشید؟ اگر نشدید پس با هم ببینیم.

تصویر عوض میشه و آرتور ویزلی بر روی صفحه تلویزیون نمایان میشه ... آرتور ویزلی لبخند ملیحی روبه دوربین میزنه .. ناگهان تصویر می ایسته و زیر تصویر با حروف قرمز عبارت زیر پدیدار میشه:

این مرد یک مشنگ پرست کلاهبردار است!

آرتور در حالی که یک دو شاخه بدست گرفته:
- خب حالا من به وسیله این اختراع ماگولی قصد دارم چراغ را به خونه های شما بیارم! فقط کافی است که این دو شاخه رو وارد پریز برق کنم ... با هم ببینیم!

همون لحظه در خانه سکوت برقرار میشه و حضار با دقت به آرتور خیره میشن و در اون میان دوربین خبری ما نیز که خودشو در آستانه یکی از بزرگترین اکتشافات جامعه جادوگری میبینه روی لامپ مزبور زوم میکنه!

آرتور دو شاخه رو داخل پریز میکنه و کمی اونورتر جینی جیغ میکشه و بر اثر برق گرفتگی میمیره!

آرتور: اه خانم چی کار کردی! صد بار بهت گفتم این سیمه رو وصل کن به لامپ کی گفتم به جینی آویزونش کنی؟ ببین بچمونو زدی کشتی!
مالی: لباس بچم پاره شده بود ... براش دوخته بودم خب! هی مرد! جای این خرید این چیزا برامون سوزن نخ بخر! تا کی میخوای این جورابای پاره پورتو پات کنی؟
بیل و چارلی و پرسی و فرد و جرج و رون گریه کنان:
- واااااییییی ! خواهرمون مرد .. بیخواهر شدیم بدبخت شدیم!

آرتور: هههههعه! آزمایشمون با شکست روبه رو شد ...
مالی: غصه نخورین بچه ها چیزی که فراوونه بچست! مگه نتایج سنوگرافی رو بهتون نگفتم!
همه با بهت به مالی خیره میشن!
آرتور: یعنی ممکنه؟
مالی: ما به زودی صاحب یه دختر کوچولو میشیم!
آرتور: آخ جون ... اونوقت میتونم دوباره اکتشافاتمو با کمک دختر کوچولومون ادامه بدم تا چراغ برقی رو سر سفره ها بیارم!
مالی: وایییی.... پول لباساشو از کجا بیاریم! ما که پول نداریم ...
آرتور: خانم اصلا نگران خرجش نباش چون همون لباس های جینی براش مناسبه .... البته شاید یه ذره گشاد باشه براش ولی مطمئنم دخترم باهاش کنار میاد!

همون لحظه بیل و چارلی و پرسی و فرد و جرج و رون از خوشحالی میپرن همدیگر رو بغل میکنن:
- آخ جون ... بابا با این اختراع کلی معروف میشه!

همون موقع فریاد دردناکی از پشت در شنیده میشه و در باز میشه و هری گریه کنان خودشو میندازه رو جینی:
- اوه جینی عزیزم .. منو بچه ها رو تنها نذار ... نه تو رو در راه پیشرفت علم کشتن! من بهت افتخار میکنم ای همسر مهربان! ای خداااااااااا (فریاد با تمام وجود)
خانواده ویزلی

==== فلش بک هزار سال قبل=====
بابا بزرگ سالی: اه چقدر اینجا تاریکه ... لوموس!!!
====پایان فلش بک=====

جادوگران و ساحران محترم! با رای خودتان وزیری رو انتخاب کنید تا بتواند این عناصر ننگین را از جامعه جادوگری پاک کند و با کمک و همیاری شما جامعه ای سرتاسر جادویی و اصیل و به دور از هر گونه عقاید ماگولی را از نو بنا کند.
رای ما هوکی.


پایان پیام بازرگانی!!!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۲ ۱۸:۳۳:۱۵
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۲ ۱۸:۴۳:۱۷



Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۷
#9

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ سه شنبه ۳ دی ۱۳۸۷
از اون دنیا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 208
آفلاین
فلش بک

-ها ها ها ها....هوکی رو ؟ ها ها ها... ببینین چی میگه بچه ها؟ ها ها ها...

چند جن خانگی کوچک دور هوکی رو گرفتن و دارن اونو مسخره می کنن. هوکی هم بی توجه بو اونا داره زمینو پاک میکنه.

-میگه می خواد وزیر سحر و جادو بشه .

-ها ها ها ...هر هر هر ...کر کر کر...

جن خانگی پیرتر که در اون اطراف بوده جلو میاد ونگاهی به هوکی میکنه که همچنان با نارضایتی دوزانو در حال پاک کردن کف زمین وزارت بوده و در حالی که سر کوچک هوکی رو نوازش میده میگه:

-هوکی جان پسرم ، ما همیشه محکوم به نوکری و کلفتی و اطاعت از جادوگرا و ساحره هاو...بودیم . از ابتدای خلقت ما در پست ترین موقعیت های جامعه ی جادو گری بودیم.:mama:

-هوکی که از نوازش سرش در حال پوستمال شدن بوده یهو از جا بلند میشه و یک مشت میخابونه تو دهن جن پیره.

-بتوچه پیری. تو چه کاره ای ؟ کی باتو حرف زد صمیمی میگیری؟

هوکی: بچه ها بریزین سرش...

دوستای هوکی هم که تنشون واسه دعوا می خاریده بدون اینکه بفهمن موضوع چیه فریاد میزنن.

-آخ جون دعوا....هی...هی... بنگ...گیش ...گوبس...آخ...

جن پیر در حال کتک خوردن:

-نمیتونی...آخ...سرنوشتو عوض کنی هوکی...اوف...هیچ کس نمیتونه...

هوکی فریادی میزنه این بار جفت پا میره تو دهن جن پیره.

پایان فلش بک

هوکی همچنان در حال فکر کردن به سوالات نارسیسا بود.


ویرایش شده توسط فنریر گری بک در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۳ ۱۰:۴۴:۴۵
ویرایش شده توسط فنریر گری بک در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۳ ۱۰:۴۶:۲۵

[b]زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست ، هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ، صحن


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۷
#8

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
خب من فکر میکنم که در دنیای جادوگری امروز جادوگران فهیمی(4) هستند که خیلی چیزها رو زود درک میکنن !


در دورانی که قرار بود از طرف ما نماینده بشی ، نکته ای رو ذکر کردم که فکر میکنم اکنون در زیر تعصبات بقیه و حتی دوتی مدیران پنهان شده !

شخصیت هوکی چند پست در ایفای نقش ارسال کرده ؟ در مورد نزدیک به سه ماه حضور؟

من الان میخوام به شمایی که از طرف مدیرانی که ادعای یکسانی و فردی مثل اینیگو رو به خاطر معلوم نیست چی ؟ رد میکنن !؟!!!!!! تایید شدید ، که فکر میکنم فقط به صرف این بوده که از طرف مرگخوارا هم نماینده ای باشه رای بدم ، اما آیا شما خودتون رو با سه رول در سه ماه شایسته برگرفتن رول سایت میدونین ؟


پ.ن : این پست بیشتر خطاب به مدیران و دیگر افراد فهیم سایت(4) است !


ویرایش شده توسط مری باود در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۲ ۱۶:۱۴:۲۰

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۷
#7

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
هوکی را در حال فکر کردن به سوالات نارسیسا رها کرده و میریم به:

زندان آزکابان

دالاهوف دو دستی از دم روحش گرفته و آن را به بدنش بازگرداند:
- بابا اینقدر بی جنبه نباش! من از طرف لرد سیاه حامل یه پیغام مهمم!

رییس دیوانه سازها که روی میزش خم شده بود تا دوباره روح دالاهوف را بمکد با شنیدن نام لرد سیاه به صندلیش برگشت:
- لرد سیاه چه پیغامی داره؟
- قول میدی وقتی پیغام رو رسوندم، کاری به کارم نداشته باشی؟
- قول؟
دالاهوف برخاست تا برود. دیوانه ساز فریاد زد:
- قول! قول! قول دست گندیده ای!

دالاهوف با تردید سر جایش نشست و اینطور شروع کرد:
- خب، همونطور که می دونید انتخابات وزارت سحر و جادو شروع شده و مثل هر دوره لرد سیاه هم مهره ی نفوذی خودش رو در انتخابات شرکت داده و تصمیم داره حتما در این دوره برنده ی انتخابات بشه و جامعه ی جادوگری رو از لوث وجود خون لجنی ها و مشنگ شیفته ها پاک کنه. مطمئنا برای اینکار به کمک شما نیاز داره و حتما می دونید که کمک یک گروه به لرد سیاه یعنی تامین منافع اون گروه. یعنی مکیدن شادی مخالفان سیاست های وزارت که همون سیاست های لرد سیاهه. حالا سوال من اینه که آیا ما می تونیم روی رای و کمک دیوانه سازها حساب کنیم؟

ارتفاعات آلپ

پوککککککشششش! (افکت یکی شدن ایوان روزیه با صخره ها)
ایوان به سختی روی پاهایش ایستاد و بعد از اینکه دستمال سفیدش را در جیب پالتو اش پیدا کرد، آن را در برابر چشمان رییس دوازده متری غول ها تکان داد.
رییس غول ها درحالیکه با تردید به دستمال سفید خیره شده بود از مشاورش پرسید:

- این حرکت چه معنی داشت؟ فحش بود؟!
- ندانست رییس! باید کتابچه ی "تاریخ روابط دیپلماتیک فیمابین غول ها و انسان ها" را نگاهی انداخت.
- ولی من گفت این حرکت فحش بودها!باید تنبیهش کرد.
- زود قضاوت نکرد، رییس! اول گذاشت من کتابچه را نگاه کرد.
- پس تا تو کتابچه را نگاه کرد، من یکمی گلف بازی کرد.

چماق رییس قبیله بار دیگر ایوان را مثل اعلامیه به صخره ها چسباند.

- فهمید، رییس! فهمید!
- چی بود؟ فحش بود؟ رکیک بود؟ بی ناموسی بود؟...
- نه ارباب! علامت صلح بود!
- صلح چی بود؟
- ندانست. باید کتابچه را نگاه کرد!
- پس تا تو کتابچه را نگاه کرد، من گلف بازی کرد.
...

مرزهای افغانستان- مزارع کشت خشخاش جادویی


- ایم مامیبو ان نهنم نمیار ممویم مم مینم!
- چی بلغور می کنی برای خودت؟

مورفین لوله ی کلاشنیکف را از دهانش خارج کرد و رو به سردسته ی قاچاقچی ها گفت:

- آخییشش! بابا میگم این لامشب رو اژ دهنم دربیار،بتونم حرف بژنم.
- خب. حرف بزن!
- ژونم براتون بگه که...

خانه ی ریدل- دفتر لرد سیاه

لرد سیاه در حالیکه نجینی را نوازش می کرد، کنار شومینه نشسته بود و بلاتریکس لسترنج لیستی را برای اربابش می خواند:

...زندانیان، قاچاقچیان، گرگینه ها، سانتورها، اجنه، دیوانه سازها، مردم دریایی و تمام نیروهای اهریمنی دنیای جادویی گرچه با نامزدی یک جن خانگی مفلوک مخالف بودند ولی به خاطر شما موافقتت خودشون رو با هوکی اعلام کردند.
ارباب!نمیشه یه نفر دیگه رو جای این جن خونگی بفرستین وزارت؟
- هوممم! هوکی جن خونگی اربابه،بلا! تسلط جن خونگی ارباب بر وزارتخونه یعنی تسلط ارباب بر اونجا! و در نظر داشته باش که یک جن خونگی هیچوقت بر ضد اربابش طغیان نمی کنه.
- شما خیلی باهوشید،ارباب!
- می دونم!... راستی! غول های غارنشین چی؟ من موافقت اونا رو هم می خوام! اسمشون تو لیست نبود.
- وظیفه ی مذاکره با غول ها بر عهده ی ایوان بوده ارباب، که تا این لحظه خبری ازش نداریم.

ناگهان در باز شد و هیکل آش و لاش ایوان، کف اتاق پهن شد:
- مذاکره موفقیت آمیز بود،ارباب!
- آفرین، روزیه! ولی یادت باشه در هر حالتی هم که باشی باید قبل از ورود به اتاق ارباب، در بزنی! کروشیـــــــو! موهاهاها!


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۲ ۱۶:۲۱:۵۰
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۲ ۱۶:۲۵:۵۶
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۲ ۱۶:۲۸:۰۲


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۳ دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۷
#6

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
هوکی به سمت بلیز رفت تا خود را برای مراحل بعدی آماده کند ولی ناگهان ضربه کوچکی را در پشت سر خود احساس کرد و وقتی با دست خود پشت سرش را لمس کرد ، متوجه خیس بودن آن شد . به کف دستش نگاهی انداخت و قرمزی رقیقی دید . فریاد کشید :
- خون ! خون ! محفلیا حمله کردن ! هنو هیچی نشده شمشیرو از رو بستن ! مرگخوارا به دادم برسین !

بلیز دستش را جلوی دهان هوکی گذاشت و جن کوچک را که دست و پا می زد و سعی می کرد دست بلیز را گاز بگیرد و خود را نجات دهد ، به عقب کشید و درگوشش گفت :
- تو یه کم ساکت میشی ؟ این که فقط یه گوجه فرنگی پلاسیده بود . هان ؟ یه گوجه فرنگی پلاسیده ؟ اونم به نمایندۀ لرد سیاه ؟ چه جسارتااااااااااااااا ... کار کی بوده ؟ خودش زود بیاد جلو

از بین جمعیت ، بانویی با موهای طلایی بلند و رفتاری مغرور پیش آمد . بلیز با حیرت به او خیره شد :
- نارسیسا ! تو ؟ یه مرگخوار ؟ چطور می تونی به طرف نمایندۀ لرد سیاه گوجه فرنگی پرت کنی ؟ اصلا به کلاست میاد ؟

نارسیسا با تبختر به بلیز نیم نگاهی انداخت و تنها یک عبارت کوچک به زبان آورد :
- من نبودم !

+ پس چرا جلو اومدی ؟

- گفتم ، من نبودم . ولی نگفتم از طرف من نبود !

با سر به طرف وینکی اشاره کرد . وینکی که به خاطر اخراج از سوی خانوادۀ کراوچ شرمسار بود ، تصمیم گرفته بود امروز به فرمان نارسیسا گوش کند بلکه از طرف خانوادۀ مالفوی استخدام شود

+ ولی چرا باید ازش بخوای اینکار رو بکنه ؟

- به این دلیل ، که این جن خونگی مورد قبول من نخواهد بود مگر اینکه به سوالات من جواب بده ! حتی لوسیوس هم نمی تونه منو وادار کنه به کسی رای بدم که سوالات ذهنی منو بدون پاسخ گذاشته باشه .

هوکی که متوجه شده بود مورد حمله یک ساحره اشرافی قرار گرفته بوده است ( واه ! چه فعل گنده ای !!! ) قد کوتاهش را تا جایی که می توانست برافراشت ، سینه اش را جلو داد و سعی کرد مثل یک مرگخوار واقعی به حملات پاسخ گوید . ( تیریپ رسمی کردن و کلاس گذاشتن واسه رول ) :
+ مشکلی نیس نارسیسا ! هرچی می خوای بپرس . جواب میدم !

- اولا ! تو حق نداری به من بگی نارسیسا ! تو یه جن خونگی هستی که به دلایل مشکوکی صاحب نداری ! هنوز معلوم نشده خودت اربابتو کشتی یا صرفا دق مرگش دادی ! این اولین سوال منم هست : چی به روز اربابت آوردی ؟

سوال دوم : تو میگی سوژه داری ! سوژه هات کدومان ؟ هنوز ندیدم توی یه تاپیک یه سوژه شروع کرده باشی ! همه ترفنداتو گذاشتی واسه وزارت ؟ پس خانۀ ریدل این وسط چیکاره س ؟ چرا اونجا رول نمی زنی ؟

سوال سوم : چطور می خوای از پس رقابت با سفیدا بربیای ؟ یا نکنه می خوای وقتی وزیر شدی بذاری اونا با خیال راحت نفس بکشن ؟ یا برنامۀ خاصی برای رول نویسی مشترک داری ؟

سوال چهارم : ارتش وزارت این وسط چیکاره س ؟ ما مرگخوارا هیچ وقت با وزارتخونه میونۀ خوبی نداشتیم . چطور انتظار داری حالا بیایم و با ارتش وزارت همدست و یا همکار بشیم ؟؟؟

سوال پنجم : چرا مسابقۀ اول ما رو با تیم پروتاگونیست انداختی درست وسط شلوغ کاریای انتخابات ؟ مگه نمی دونی این مسابقه می تونه به شدت جذاب باشه ؟ با وجود جو شلوغ و پرطرفدار انتخابات ، رقابت ما تماشاچیان لازم رو نخواهد داشت و از همه بدتر ، میزبان تیم مقابل ماست ! آیا از همین حالا داری سیاهی رو شروع می کنی و جو مسابقه رو به نفع بلیز و یارانش تغییر میدی ؟ صرفا چون اون از من سیاهتره ؟ اونم از دو جنبه ؟

+ منظورت از دو جنبه چیه ؟ از کدوم دو جنبه از تو سیاهتره ؟

- هم رول هاش سیاهتره و هم شخصیت بلیز کتاب سیاه پوسته ! می خوای بگی اینو نمی دونستی ؟ بگم فک و فامیلم بریزن شپلخت کنن ؟

بلیز سعی کرد فضا را تغییر دهد :
+ نیازی به خشونت ، اونم با یه هم گروهی نیس نارسیسا ! مطمئن باش هوکی به خوبی جوابتو میده !

- منتظرم !
و با همان تکبری که جلو آمده بود ، به میان جمعیت برگشت .


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۱ ۱۹:۳۶:۰۷


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۷
#5

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
خب ... می خواستم رول رو ادامه بدم ، ولی خب از کافی نت آن شدم و وقت کافی رو ندارم . برای همین از کاندیدای محترم و آستاکباری و دارک سؤالی از برای دانستن بیشتر در مورد ایشان می پرسیم . باشد که در کنار لرد سیاه دارکتر و آستاکباری تر گردید !


غیر از اینا . با توجه به اینکه شما کاندیدایی دارک و سیاه هستید و پیرو خط سالازار اسلیترین کبیر و لرد ولدمورت کبیر هستید ، چه برنامه ای برای محفل ققنوس و افراد سفید دارین ؟







Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۷
#4

هوکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
از جزاير بالاك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
به نام ارباب لرد ولد مورت سياه !!

كليه اهداف و برنامه هاي من در رول زير خلاصه شده ، دوستاني كه سوالي در مورد برنامه هاي من دارن حتما لازم نيست كه نمايشنامه ها رو ادامه بدن ميتونن سوالات خودشون رو مطرح كنن.

________

بليز با همون تيپ جواتي كه داشت دم در ورودي ستاد منتظر وايساده بود و با ديدن هوكي دست كرد توي جيبش و يه تيكه كاغذ در اورد.
_بيا اينو بگير .. كليه اهداف و برنامه هاي لرد سياه براي وزارت توش نوشته شده ... توي اولين سخنرانيت بايد همشونو اعلام كني ... لرد سياه منتظره
هوكي دست نوشته رو ، از دست بليز گرفت ، نگاهي بهش انداخت و شديدا گرخيد .

عصر همان روز - محل برگزاري اولين سخنراني

تپه اي از اجساد مشنگ زاده ها روي هم انباشه شده بود و هوكي قرار بود اولين سخنراني خودش رو در اين مكان ايراد كنه.
جمعيتي از مرگخواران ، خلاف كاران و زندانيان مخوف ازكابان محوطه رو پر كرده بودند و با دادن شعار هاي ضد اخلاقي حمايت خودشون رو از هوكي اعلام ميكردن.

پشت صحنه:

هوكي:بليز جون مادرت بيخيال شو .. من عمرا برم اين بالا .. بابا من از خون و جسد و اين حرفا ميترسم ، به چه زبوني بت بگم.
بليز:ببين تو از الان بايد استكبار خودتو نشون بدي ... تا ملت حمايتت كنن .. تو كه نميخواي لرد رو نا اميد كني

بعد از اينكه هوكي شكنجه هاي لرد رو در ذهن خودش تجسم كرد ترجيح داد بالاي تپه بره و سخنراني مربوطه رو ايراد كنه.

بالاي تپه جسد ها

هوكي كاغذ مربوطه رو دراورد و مشغول روخوني شد:

اي جادوگران .. اي ساحران .. اي اصيل زادگان .. اگر طالب جامعه اي اصيل و بدون خون كپكي ها هستيد به صحبتهاي من گوش بديد ... اگر طالب اين هستيد كه جامعه ما همچون گذشته به فعاليت وا داشته بشه و رنگ و بوي تازه تري بگيره به صحبت هاي من گوش بديد .. دليل اصلي اينكه درصد فعاليت در سايت پايين اومده .. دليل اصلي اينكه پستها كيفيت گذشته رو ندارند ، همه و همه در دو كلمه خلاصه ميشه و اون دو كلمه چيزي نيست جز نداشتن سوژه.

در مدت اين 5 سالي كه جامعه جادوگري فعاليت داشته تقريبا همه ي سوژه ها مورد استفاده قرار گرفته و حالا ديگه اون سوژه ها كه زماني زيبا به نظر ميرسيدند كليشه اي به نظر ميرسند ، من به شما وعده ي سوژه داغ و تنوري ميدم .. من به شما وعده وزارتي رو ميدم كه پايه و اساسش رو سياهي و ظلم و استكبار() تشكيل ميده .. من به شما وعده وزارتي رو ميدم كه نه با برگزاري جلسات و كنف هاي متعدد ، بلكه با ايجاد سوژه هاي نوين انجمن هاي اين سايت رو به هم ديگه مرتبط كنه و بينشون وحدت ايجاد كنه .

من به شما وعده چيز ديگري ، به جز دادن سوژه هاي جديد كه موجب فعاليت بيشتر بشند رو نميدم ، چرا كه كل جامعه جادوگري و كل اين سايت به سوژه ي رول ها خلاصه شده و شخصيت من و نحوه فعاليت من و وابستگي ها ي من ، به گونه اي هست كه اين سوژه رو در اختيار اعضا قرار ميده و انگيزه رو از نو در اون ها ميدمه و من به شما قول ميدم كه سايت در دوران وزارت من دوباره متولد خواهد شد.

صداي تشويق حضار به گوش ميرسه ..
و فرياد .. هوكي هوكي زمين رو ميلرزونه...()

هوكي نفس راحتي ميكشه و كاغذ رو تا ميكنه و توي جيبش ميذاره ، جمعيت دوباره با دادن شعار هاي ضد اخلاقي حمايت مجدد خودشون رو از هوكي رو اعلام ميكنن ، هوكي به سمت بليز ميره تا براي مراحل بعدي خودشو اماده كنه ...


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۱ ۱۸:۱۹:۲۷
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۱ ۱۸:۲۶:۵۱
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۱ ۱۸:۳۱:۱۲
ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۱ ۱۸:۳۳:۲۶

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


Re: ستاد انتخاباتی هوکی
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۷
#3

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
ستاد انتخاباتی هوکی!

هوکی به طرز خفنی روی یه صندلی مدل پدرخوانده لم داده و یه سیگار برگ هم گوشه ی لبشه ولی به دلیل کوتاه بودن ساق پا، از گذاشتنشون روی میز معذوره!

یه عده مرگخوار هم دورتادور میز رو گرفتن و در حال بحث و گفتگو هستند.

هوکی: من همیشه به رقابت سازنده و مثبت اعتقاد داشتم، با یه رقابت سالم ، آدم می تونه به خوبی رقیب رو شکست بده...

ملت: بله... عجب! هوکی ... گولاخیوس هوکی!

هوکی بادی به غبغب می اندازه و ادامه میده: خوب میریم سراغ مرور برنامه ها، مرگخوار شماره ی 1، ستاد انتخاباتی مری باود در چه وضعیتیه!

- همون طور که گفته بودی، به شدت جو رو بی ناموسی کردیم و یه عده گیلدی نما رو دم اتاق مری قرار دادیم تا جرئت بیرون اومدن نداشته باشه!

- خیلی خوبه ، فقط یادتون باشه تا زمانی که نگفتم، اجازه ی پیشروی بهشون ندید!.... مرگخوار شماره 2، ستاد آندروان در چه وضعیه؟

مرگخوار شماره ی 2: پرسی ویزلی رو اونجا مستقر کردیم تا تمرکزش به هم بخوره!!

هوکی میاد تا ادامه ی گزارشات رو بگیره که ناگهان مورگان سراسیمه وارد میشه و علاوه بر اینکه خودش رو به زور وارد داستان می کنه !!،میگه: هوکی... بلیز اومده کارت داره، میگه می خواد باهات کلاس خصوصی فشرده ی کاندیداتوری بذاره!

هوکی برای چند لحظه به این صورت در میاد و کمی کلمه ی کلاس خصوصی رو با شخصیت بلیز تطبیق میده و بعد خیالش راحت میشه و بلند میشه و با عجله از اتاق خارج میشه!

کیلومترها آن طرف تر... خانه ی ریدل ها.

ولدمورت ژوهاهاهاهاها، میکنه و برای کوتاه شدن پست همه چیز رو در یک جمله لو میده:

هاها... این دست نشانده ی من مثل بوق از من دستور میگیره!!

ا سال ها از ایجاز این جمله صحبت خواهد شد!!


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۱ ۱۷:۰۴:۳۵

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.