[spoiler=یه ضرب المثل جادوگرانی میگه:صفحه سفید دیده از رول بلند میترسه!]هیکل چهارشانه ای با موهای ژولیده روی تخت مشاوره دراز کشیده بود و آهسته با دکتر روانشناس صحبت می کرد:
- خیلیا میگن جرمه ! گرچه بعژیا که باانشاف ترن میگن بیماریه! البته نظر من اینه که یه بیماریه که منجر به جرم میشه ولی خب...نمی دونم! به هر حال هر چی که هشت اشمش اعتیاده و چنگالش رو در من اشیر کرده...
- منظورت اینه که در چنگال اعتیاد اسیر شدی و در عذابی دیگه! نه؟
مورفین روی تخت یکوری شد و رو به دکتر گفت:
- بیبین دکتر! قاشق، چنگالش رو نمی دونم! این حرفای شدتا یه غاز رو هم از تو تلویژیون و رادیو یاد گرفتم وگرنه، نه از اعتیادم احشاش عژاب می کنم، نه از گذشته پشیمونم، نه تصمیم دارم با دوستای نابابم قهر کنم.
- پس مشکل شما با اعتیاد چیه آقای گانت؟!
مورفین روی تخت نشست و کتش را پوشید و در حالیکه جیب هایش را به دنبال سیگار جستجو می کرد گفت:
- من مشکلی با اعتیاد ندارم، دکتر! اطرافیانم باهاش مشکل دارن؛ خواهرژاده ام بهم ماموریت نمیده. بچه اش منو هو می کنه. مرگخوارا به دید یه انگل بهم نگاه می کنن. بارها شعی کردم معتادشون کنم تا درکم کنن! تا متقاعد بشن که اینم یه شیوه ی زندگیه. تا به راهی که برای آینده ام انخاب کردم ایمان بیارن! تا باورم کنن، دکتر! می فهمی؟!
- تا بحال چندبار تصمیم به ترک گرفتی؟
- امممم... راشتش... هیچی!
آخه میدونی میگن خیلی شخته. میگن خیلی درد داره.
- یعنی فقط به خاطر دردش ترک نکردی؟
- نه! گفتم که. من اشلا مشکلی با اعتیاد ندارم. به قول خواهرژاده ام؛ اعتیاد تو خونمه. اشلا من آب هم که بخورم، چاق... یعنی معتاد میشم!
دکتر به سمت میزش رفت. روی تکه ای کاغذ چیزی نوشت و آن را به مورفین داد:
- این آدرس یه مرکز ترک اعتیاد تضمینی و بدون درده. بد نیست یه بار هم ترک رو امتحان کنی. شاید مشکلت حل شد.
***
مورفین برای بار سوم نیم نگاهی به آدرس روی کاغذ و بعد نگاهی به ساختمان مقابلش انداخت. روی کاغذ نوشته شده بود:
کوچه ی دیاگون- دیاگون 3- طبقه ی بالای بنگاه املاک گرگینه ی صورتی- موسسه ترک اعتیاد تضمینی بدون جیغ (مدیریت: جیمز سیریوس پاتر)اما ساختمان مقابلش که دیوارهای صورتی رنگی پر از عکس یویوهای صورتی و خرس های اسباب بازی قهوه ای داشت، بیشتر شبیه اسباب بازی فروشی بود تا مرکز ترک اعتیاد!
مورفین با تردید به پسر جوانی که در حال دستمال کشیدن شیشه ی بنگاه املاک بود نزدیک شد و با صدایی ضعیف پرسید:
- ببخشید آقا! موششه ی ترک اعتیاد تژمینی بدون جیغ با مدیریت شفابخش جیمژ شیریوش پاتر همینجاشت؟
پسرک طره موی سفید و نارنجی اش را از جلوی چشمش کنار زد و گفت:
- کوری، مفنگی؟! تابلوی به اون بزرگی رو نمی بینی؟
- چرا ولی...
- ولی چی؟! نکنه میخوای بگی دائاش ما کارش رو بلد نی؟ نکنه میخوای بگی اینم مثل بقیه ی مدیرهای شفابخش کلاه برداره؟ ها؟!
- نه قربان! اشلا قشد جشارت نداشتم، فقط ظاهر اینجا...
- پس برو بالا! دیر بجنبی نوبت ویزیتت میفته چارماه بعد ها!
مورفین به ناچار از پله هایی که به طبقه ی دوم بنگاه ختم میشد بالا رفت و به پشت دری چوبی رسید. روی در نقش اژدهایی طلایی رنگ که یویویی صورتی در دهان داشت، به زیبایی هر چه تمامتر حکاکی شده بود.
مورفین دکمه ی زنگ را فشار داد و ناگهان صدای جیغ گوشخراشی همه جا را پر کرد.
لحظاتی بعد در به آرامی باز شد ولی هیچکس پشت آن نبود. مورفین آهسته به داخل سرک کشید اما از پشت پرده ی ضخیم آویز چیزی دیده نمی شد. ناگهان احساس کرد، کسی پاچه ی شلوارش را می کشد. به پایین نگاه کرد و پسرکی کوچک را دید که به زحمت قدش به بالای زانوی مورفین می رسید.
پسرک کت و شلوار آراسته و مشکی رنگی به تن داشت و پاپیونی قرمز یقه ی چیندار پیراهن سفیدش را می فشرد.
- شلام کوچولو! آقای پاتر تشریف دارن؟
- خودمم!
- نه. منژورم باباته. آقای جیمژ شیریوش؛ متخشش ترک اعتیاد.
پسرک یویوی صورتی رنگش را به طرزی تهدید آمیز بالا و پایین کرد و گفت:
- جیمز سیریوس خودمم. بیا تو.
***
در دفتر جیمز سیریوس، مورفین در حال پر کردن فرم ثبت نام بود. جیمز نیز پشت میز ریاستش نشسته بود و در حالیکه تنها قسمت های بالای بینی اش از پشت میز دیده میشد و پاهایش را که به زمین نمی رسید تکان تکان میداد، در مورد موسسه اش توضیحات لازم را ارائه می کرد:
- در این موسسه از جدیدترین متدهای 2009 در هفت مرحله، برای ترک اعتیاد افراد استفاده میشه و همونطور که احتمالا خودت هم بدونی تمام این مراحل کاملا بدون
جیــــــــغ... یعنی بدون جیغه.
راستی حساب عضو شتاب داری؟!
- امممم... بله آقا. هفته ی پیش به مناشبت هژار و شد و دواژدهمین شالگرد تولد شالاژار اشلیترین کبیر، خواهرژاده ام یه حشاب جغدطلایی تو گرینگاتژ برام باژ کرده.
- بسیار خب. هزینه های درمان ویژه 7000 گالیونه و تماما در مرحله ی ثبت نام از مراجع دریافت میشه!
- 7000 گالیون؟!
ولی این پول معامله ی 40 تن مورفین خالشه، بی انشاف!!!
- امممم، خب
... به من چه!
- باشه، پرداخت می کنم.
جیمز سیریوس دستگاه چوبدستی خوان را جلوی مورفین گذاشت و گفت: پس لطفا زودتر پول رو واریز کن تا مراحل درمان رو شروع کنیم.
***
مورفین و جیمز در برابر تونلی که بر دیواره هایش نقاشی های مربوط به دوره ی مصر باستان بود ایستاده بودند.
- بسیار خب، آقای گانت! شما باید مسیر 40 متری این تونل رو تا انتهاش برید و یویویی که متعلق به فرعون آمیسنس چهل و پنجم بوده رو بردارید و برگردید.
- همین؟
- همین!
مورفین با اعتماد به نفس کامل، قدم به داخل تونل گذاشت.
نیم ساعت بعدمورفین از تونل خارج شد، در حالیکه شمشیرها و خنجرهای گوناگونی به داخل بدنش فرو رفته بود، پوستش به علت سوختگی، سیاه شده بود، تمساحی پای چپش را تا زانو در دهان داشت و گرزی فولادی داخل جمجمه اش گیر کرده بود. مورفین، جلوی پای جیمز نقش زمین شد و یویوی جواهرنشان، از دستش رها شد.
جیمز خم شد و یویو را برداشت:
- بدک نبود، آقای گانت. مرحله ی اول رو با موفقیت پشت سر گذاشتین... راستی، وقتی یویو رو از روی سکو برداشتی اتفاقی نیفتاد؟
- نه...
- هوممم... احتمالا هدش کثیف شده با تاخیر عمل می کنه.
- چی با تاخیر عمل می کنه؟
جیمز خودش را کنار کشید و گفت:
- اون سنگ کروی شکل دو تنی که بعد از برداشتن یویو آزاد میشه و در مسیر برگشت تعقیبت می کنه.
- شنگ کروی شکل دو تن...
خرررررررررچ!سنگ کروی شکل دو تنی از تونل خارج شد و از روی مورفین و کنار جیمز گذشت.
- گفتم که! احتمالا هدش کثیف شده. باید به تدی بگم تمیزش کنه.
***
مرحله ی دوممورفین و جیمز در برابر اتاقکی شیشه ای ایستاده بودند و جیمز توضیح میداد:
- سلولهای بدن تو، چون خوشی زده زیر دلشون معتاد شدن. باید یه کمی سختی ببینن و در کوره ی حوادث و مشکلات پخته بشن تا دیگه دور و بر اعتیاد نرن. میشه بری تو این اتاقک؟
مورفین که سرتا پا چسب زخم های ضربدری خورده بود، وارد اتاقک شد و جیمز در اتاقک را بست و قفل کرد. عینک مخصوص جوشکاری را روی چشمش گذاشت و دستش را به طرف کلید درجه ای کنار در برد.
مورفین گفت: "ببخشید آقای پاتر! میشه بپرسم اسم این اتاقک چیه؟"
جیمز پاسخ داد: " کوره ی حوادث و مشکلات!
" و کلید را تا آخرین درجه چرخاند.
نور شدید شعله های آتش درون اتاقک، همه جا را روشن کرد.
***
مرحله ی سومجیمز کنار استخر بزرگی نشسته بود و در حالیکه سوت میزد به حباب های بزرگی که به سطح آب رسیده و می ترکیدند خیره شده بود.
20 دقیقه بعدجیمز کنار استخر خوابش برده بود و هیچ حبابی روی سطح آب دیده نمی شد!
***
مرحله ی چهارمجیمز به انتهای تسمه نقاله خیره شده بود و فریاد میزد: ... این کار باعث میشه سلولهای معتاد ناحیه ی کمرت از وسط نصف بشن. البته یکمی دندونه هاش کند شده، آخه فرصت نکردم از درمان قبلیم تمیزشون کنم ولی کارت رو راه میندازه...
خررررررررررررررررررررررررررررر....چ....چ...چ...چ....فیـــــ
ــــسسسس!
جیمز آهی کشید: اه! ارّه ی لعنتی! بازم تسمه اش وسط کار گیر کرد. طاقت بیار آقای گانت! تا ده دقیقه ی دیگه روشنش می کنم.
***
مرحله ی پنجمجیمز بالای چهارپایه ای ایستاده بود و چوبدستی دوربین دارش را به سمت سیبلی که فردی باندپیچی شده به آن بسته شده بود، نشانه رفته بود:
- با کمک این دوربین می تونم سلولهای معتاد بدنت رو ببینم و نابودشون کنم، آقای گانت. آوادا سوراخیوس منفجریوس!
***
مرحله ی ششمجیمز کنار صفحه کنترلی با دکمه های فراوان ایستاده بود.
واکی تاکی بزرگی را کنار دهانش گرفت و در حالیکه به منظره ی کویر لم یزرع روبرویش خیره شده بود، فریاد زد:
- اصلا نگران عواقب زیست محیطیش نباش، آقای گانت. این بیابان در اختیار ارتش آمریکاست و اونا هم تمام آزمایشات مشابهشون رو همینجا انجام میدن. در ضمن سعی نکن طنابهایی که باهاش به بمب بسته شدی رو باز کنی. روش پسوورد گذاشتم.
جیمز واکی تاکی را خاموش کرد. دوباره عینک مخصوص جوشکاری اش را به چشم گذاشت و دکمه ی قرمز رنگی را فشار داد.
غبار عظیم نورانی و قارچی شکلی در افق پدیدار شد.
***
مرحله ی هفتم و آخرجیمز لباس کارمندان ناسا را پوشیده و به راداری که بر روی صفحه نمایشگری عظیم نشان داده میشد چشم دوخته بود. جیمز داخل گوشی اش زمزمه کرد:
- آقای گانت! اگه هنوز ذوب نشدی، باید بهت بگم که تا 15 ثانیه ی دیگه وارد محدوده ی گرانشی خورشید میشی و 5 دقیقه بعدش در هسته ی خورشید خواهی بود. سفر خوشی رو براتون آرزو می کنم.
***
دو ماه بعدهیکل چهارشانه و باند پیچی شده ای با چند تار موی سوخته، روی تخت مشاوره دراز کشیده بود و آهسته با دکتر روانشناس صحبت می کرد:
- خیلیا میگن دیوونه شدم. گرچه بعضیا که باانصاف ترن میگن شوک حاصل از ترک اعتیاده! البته نظر من اینه که وقتش رو بیشتر کنن، چون با اون دندونه های کند ارّه که نمیشه به مرکز خورشید سفر کرد. فرعون آمیسنس چهل و پنجم هم سعی کرد همسرش رو به سیبل ببنده ولی قبل از اینکه بتونه تو کوره ی حوادث و مشکلات آبدیده بشه تو استخر خونه اش با انفجار هسته ای ترکید!!!
راستی دکتر تا حالا اعتیاد، چنگالش رو تو چشمت فرو کرده؟... من یه موسسه ی ترک اعتیاد خوب سراغ دارم که تو هفت مرحله...
دکتر بی توجه به مورفین گوشی تلفن را برداشت و شماره گرفت:
- الو؟! سنت مانگو؟!... بی زحمت وصل کنید به بخش پذیرش بیماران روانی...
[/spoiler]