ریموس یه وری رو تخت خوابیده بود که یهو صدای کشداری از پشت در اتاقش اومد...
همه توی همون طبقه ای که اتاق 666 توش بود جمع شده بودند و داشتند فکر میکردند که چی کار کنن...
ملت با صدای کش دار!: موددددییییی رووووو تحووووویل بدیییییم! اینطوریییی بهترهههههه..
مودی:
ادامه ی ملت بدون کشدار: خوب بالاخره یه بار مرده بود دیگه...چیزی نمیشه که
مودی:ای نامردا! جرات دارید بیاید جلو!
در همون زمان در طبقه ی دیگه ای صدای کش دار دیگه ای داشت حرف میزد: بلاتريكس، تو اون اتاق ها رو بگرد. من فعلا میرم تو اين اتاق. شايد مودی اينجا باشه. اتاق چنده؟ آها 666...
ولدمورت در اتاق رو باز می کنه...
ریموس جیغ میکشه:
ملت همه به طرف اتاق میدون...و شروع می کنن به جیغ کشیدن:
تو این گیرو ودار که همه دارن جیغ میکشن و اسانسور خراب بود ، بلاتریکس داشت هن و هن از پله ها میومد بالا(بالاخره پیره دیگه!!موهاهاههاهاها)
ریموس: من یه فکری دارم!
ملت که از الکی جیغ کشیدن خودشون شرمنده شده بودن به پدر مادر ریموس هشدار دادن که بهتره به بجه اشون به جای جیغ کشیدن صحبت کردن یاد بدن!
ولدمورت توی طبقه پایین با تعجب به اتاقی که 6 7 تا پیرزن توش نشستن و دارن بافتنی میکنن نیگا میکنه و در میکوبه میاد بیرون...ولدمورت پیش خودش: پس این اتاق 999 بوده! و با سرعت از پله ها شروع میکنه بالا اومدن!( واسه فلسفی شدن قضیه اتاق های شماره بالا تر، پایین تر بودن!)
ملت دور تخت ریموس جمع میشن...
مودی: خوب فکرت چیه؟
ریموس: یادتون باشه که من یه دانشمندم...حالا از یه روش علمی که ارشمیدس توی جنگ با رومی ها فکر کنم!! استفاده کرده بود استفاده می کنم..
ملت ذوق زده:خوب خوب!
ریموس:خوب من احتیاج به اینه دارم..هی چی تعداد اینه ها بیشتر باشه بهتره! و تا موقعی که اینه ها رو پیدا نکردید...سعی کنید سرعت مرگ خوارا رو توی پله ها کم کنید!
مودی:خوب بعدش تو با اینه ها چی کار میکنی؟؟
ریموس:خیلی ساده اس..با اینه ها مثه ارشیمدس...نور خورشید رو منعکس می کنم روی مرگ خوارا..اونا هم از شدت اشعه متمرکز شده اتیش میگیرن و میمیرن!!!!
مودی با تعجب:
خوب نمی شد حالا به جای روح ارشمیدس..روح یکی دیگه توت حلول میکرد!
ریموس جیغ می زنه و میگه که باید همین کارو بکنن...یه سری میرن دنبال اینه های تو بیمارستان..یه سری به رهبری مودی..دم پله ها وایمیستن که جلوی مرگ خوارا رو بگیرن!