هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

جنگ ارتش تاریکی در برابر وزارتخانه سحر و جادو!

لرد ولدمورت به همراه ارتش تاریکی فراخوان حمله‌ای به وزارتخانه سحر و جادو داده است که پایه‌های جامعه جادوگری را لرزانده است! او تنها یک پیام دارد: اگر واقعا فکر می‌کنید در مقابل ما می‌توانید زنده بمانید، بیایید و از جامعه جادوگری دفاع کنید!

پس در این حمله جزء غارتگران باشید و وزراتخانه را تصاحب کنید، یا سفید بمانید و همراه با وزیر سحر و جادو از جادوگران دفاع کنید! (لیست نبردها) بازه‌ی زمانی: از 16 بهمن تا پایان 26 بهمن




Re: ماجراهای مرموز مدرسه هاگوارتز
پیام زده شده در: ۳:۳۲ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
#1
باشد که الف دال پیروز باشد!

... اما نباید جلوی رومیلدا چیزش را لو میداد! بنابراین تصمیم گرفت او را دست به سر کند.
- رومیلدا گروه 1 ! برو زمین کوییدیچ رو بگرد!
- من؟ یک نفره؟ یک گروه؟
- تو خودت صد تا گروهی عزیزم! برو بگرد!
- باشه.

رومیلدا نگاه مشکوکی به زینوف کرد و سپس رفت. بلافاصله زینوف رو به الف دالیون کرد و گفت:همین الان یه چیز به من الهام شد: این یارو رومیلدا نیست، یه آدم بده که رومیلدای واقعی و گودریک رو با کمک همدستاش پنهون کردن و در اتاق ضروریات رو یه راز کردن که رازدارش هم همین رومیلدای الکی و الان داره میره پیش همدستاش. باید سریعا تعقیبش کنیم!
ملت الف دال:
- چرا معطلید؟ سریع تعقیبش کنید دیگه!
الف دالیون سریعا پاورچین پاورچین دنبال رومیلدا رفتند و متوجه شدند که او دور زد و به سمت اتاق ضروریات رفت. سپس رو به مکانی خالی کرد و گفت: این جا اتاق ضروریاته!

بلافاصله الفدالیون که پشت زره ها پنهان شده بودند دیدند که در اتاق ظاهر شد. رومیلدای الکی در را باز کرد و وارد اتاق شد و چند لحظه بعد در خود به خود بسته شد. الف دالی ها به سرعت از پشت زره بیرون آمدند و پشت سر گرابلی به داخل اتاق حجوم بردند. بلافاصله آمبریج از زیر شنل نامرئی بیرون آمد و چشمش به آن ها خورد. آمبریج چوبدستیش را بیرون کشید اما پیش از آن الف دالی ها همه با هم ا. را طلسم کردند. درنتیجه ی طلسم های مخلوط آمبریج خون دماغ شد، بیهوش شد، شاخ درآورد، حلزون بالا آورد و انگشت های پایش یک متر رشد کردند!

الف دالی ها سریعا 3 نفر دیگری را که در اتاق بودند را محاصره کردند: دراکو مالفوی، رومیلدای الکی، رومیلدای واقعی و گودریک!

- بوقی این که 4 تا شد
- مگه من ریاضیدانم؟ این چیزا به سپتیما مربوط میشه!


- به نفعتونه تسلیم شین و اعتراف کنید. ما ده برابر شماییم!
- باشه فقط قول بدین از اون شاخ ها برای ما نذارین!
- اعتراف کنید!
- من میلیسنت بالسترودم و ابنم دراکو مالفوی. ما قصد داشتیم مخفیانه پروفسور آمبریج رو به قلعه بیاریم و با کمک اون دوباه جوخه رو راه بندازیم و الف دالو نابود کنیم و دراکو پیشنهاد کرد این جا رو راز کنیم!

در تمام مدتی که میلیسنت-رومیلدا داشت اعتراف میکرد، دراکو عاجزانه به او نگاه میکزد تا خودشان را ندهد اما میلیسنت که همچنان با انزجار به انگشتان آمبریج و شاخ مسخره اش مینگریست توجهی به او نکرد.
- سپتیما و دیدالوس، این دو تا رو پیش پروفسور دامبلدور ببرید.

و به این ترتیب بار دیگر الف دال پیروز گشت!
پایان سوژه

ببخشید که دیر شد ولی خواهشا قبول کنید.


امضاء: دابی ، جن


Re: ثبت نام کاندیدای وزارت
پیام زده شده در: ۰:۵۸ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
#2
نام: دابی
مدت عضویت در ایفای نقش: 3 ماه
برنامه ها: وزیر قبلی جن بود، وزارت خونه رو به یه چیزی کشید که اگه بگم بلاک میشم! میخوام نشون بدم هر جنی این جوری نیست و یه جن خونگی خوب میتونه وزارت رو از این رو به اون رو کنه. (اه چه شعاری دادم!) من سپیدی رو به وارتخونه بازمیگردانم و سیاهی رو شوت میکنم بیرون. من اختلاف طبقاتی رو که ابن جا داره بیداد میکنه رو از بین میبرم.

پی نوشت: اینا که همش شعار بود، آخری هم که ته چرت و پرت بود! اما در کل من سعی میکنم تا وزارتخونه فعال ترین انجمن سایت بشه و جلوی پراکنده شدن سیاهی در سایت رو میگیرم(بازم که شد شعار!)


امضاء: دابی ، جن


Re: اگه ميتونستي از يه ورد استفاده كني اون چي بود؟
پیام زده شده در: ۰:۲۷ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
#3
صد درصد طلسم فرمان(ایمپریو) چون کار اکثر طلسم ها رو انجام میده: طرف رو وادار میکنی خودشو بکشه(آواداکداورا) ، طرف رو وادار میکنی چیزی رو گه میخوای واسط بیاره(اکسیو)، طرف رو وادار میکنی طلسمی رو که میخوای اجرا کنه!(همه ی طلسم ها) و ...


امضاء: دابی ، جن


Re: ارتباط با سران الف دال
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸
#4
1. یه هفته خوفه اما 5 روزم کافیه.

2. روش فعلی بدک نیست اما به نظر من بهتره که در ماموریت ها سعی کنیم مسیر رول های تاپیک های دیگر رو رو به سفیدی تغییر بدیم تا این که سوژه ی خودمون رو ادامه بدیم. حتی میشه چند تاپیک با سوژه ای که رو به سیاهیه مشخص بشه تا هر کس یکیش. انتخاب کنه.


امضاء: دابی ، جن


Re: غرفه بازی با مرگ
پیام زده شده در: ۰:۱۲ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۸
#5
لوسیوس به سمت تسترال که با سرعت بسیار کمتری رشد میکرد رفت تا افسارش را بگیرد و به قصابی تسترال ها ببرد اما لرد با عصبانیت لگد جانانه ای به شکم لوسیوس زد و به سمت معجون های پشت پرده که همه روی زمین پخش شده بودند رفت. دیگر بایش هیچ چیز مهم نبود و فقط نمیخواست تسترال بماند. حتی اگر تبدیل به لرد ولدمورت شاخ دار میشد!
دهانش را باز کرد و تمام معجون های زمین را به داخل دهانش کشید. دراکو که داشت از ترس میمرد با عجله خواست جلوی او را بگیرد، اما لرد-تسترال مانند لوسیوس او را با لقدی ناکار کرد.

حالا باید منتظر میماند تا معجون ها اثر کند.
در همین زمان لوسیوس به زحمت از جایش بلند شد و به دنبال چوبدستیش که گم شده بود گشت.
شترق

تسترال با صدای بلندی به لرد تبدیل شد و لوسیوس را از جا پراند.
- مای لرد؟
- ژوهاهاها! بالاخره به شکل خودم دراومدم! پسر ابلهت کو؟
- دراکو اینجاست...

لوسیوس به جایی که تا لحظه ای قبل مالفوی آن جا بود اشاره کرد اما متوجه شد که خبری از او نیست.
- معلوم نیست کجا رفته. مای لرد؟ شما چرا این جوری شدین؟ شما تسترال شدین؟
- کار پسر ابله تو. میکشمش. تو رو هم تنبیه میکنم لوسیوس حالا ببین
-
- چرا میخندی؟
- آخه ...

لوسیوس به سر لرد اشاره کرد. ولدمورت دستی به سرش کشید و متوجه شد که شاخ گوزنی روی سر اوست!
لرد دوباره به آرامی تبدیل به شکل تسترال درآمد و دوباره به شکل خودش درآمد. اما این بار صدایی نیامد.
- من جانونما شدم لوسیوس ببین!
لرد چند بار تغییر شکل داد و سپس گفت: اما من دوست داشتم یک مار باشم نه یک تسترال! تازه من شاخ نمیخوام مگر دستم به دراکو نرسه ...


امضاء: دابی ، جن


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۸
#6
خلاصه ی هافلگاموتی:
چند تا از دخترهای هافلپاف برای شکایت از کثیفی و خرابی تالار به نزد کارکاروف میروند (به روز شد: نزد پرسی) و او میگوید که به خودشان مربوط است. در همین هنگام عده ای جادوگر مشکوک به هاگوارتز میآیند و ادعا میکنند بازرس اماکن جادویی بین المللی هستند و از سازمان ملل جادوگری متحد س.م.ج.م آمده اند(ممکنه این ادعا دروغ باشه) پیوز که تصور دارد آن ها میخواهند در هاگوارتز را تخته کنند آن ها را دست به سر میکند اما آنتونیون آن ها را باز میگرداند و پیوز که متوجه ورود دوباره ی آن ها نشده بود آن ها را جک و جونور خطاب میکند.

ادامه ی ماجرا:

- این چه وضعشه؟ مگه شما به دین آسلام اعتقاد ندارید؟ این کارای بی ناموسی چیه اینا میکنن؟
مرد به ریتا و آسپ که هنوز متوجه چیزی نشده بودند اشاره میکند.
- مگه تو مرلینی؟ مگه کوییرلی؟

پیوز محکم بر سر زاخاریاس که حواسش نبود با چه کسی صحبت میکند زد تا او را به خود آورد اما چون دستش از سر او عبور کرد، کار او تاثیری نداشت!
نیمفادورا سعی میکرد که ریتا را متوجه کند و او را عقب کشید.
ریتا و آسپ که تازه متوجه وخامت اوضاء شده بودند بلافاصله به سمت خوابگاه مختلط فرار میکنند.

- زاخاریاس شوخی میکرد قربان! این دو تا هم مال هاگوارتز نبودن که، مهمون بودن. از بوبالتون اومدن مهمونی. و الا ما تو هاگوارتز اصلا بیناموسی و کار غیرآسلامی نداریم. حرف های منم به خاطر این بود که ...
- بسه. بعدا راجع به حرفات تصمیم میگیریم. الآن اومدیم وضعیت رو بررسی کنیم. اون ترک گنده رو دیوار چیه؟

مری که سعی میکرد جلوی ترک دیوار بایستد گفت: کدوم ترک؟ دیوار این جا که سالمه!
ملت: بله سالم سالمه.
- پس اون سوسک چیه؟ اون عنکبوتا چی؟ این جا استاندارد نیست.
- بله موافقم
آنتونین این را گفت و بازرس ها را به سوی حمام راهنمایی کرد ...


امضاء: دابی ، جن


Re: غرفه بازی با مرگ
پیام زده شده در: ۹:۳۸ شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۸
#7
لرد روی زمین افتاد و به سم هایش خیره شد تا بلکه تبدیل به دست شود. اما تبدیل به دست که نشد هیچ بلکه با سرعت سرسام آوری شروع به رشد کرد.
دراکو که چوبدستیش را رو به لرد گرفته بود به شدت شکه شده بود و نمیدانست چه کند. لرد هر 10 ثانیه دوبرابر میشد.
کم کم لرد به اندازه ای شد که تمام قفسه ها و پیشخوان مغازه را شکست.
- نه نه! باید رشتتو متوقف کنم! معجون رشد سریع سمندر رو خوردی! توقف کن! توقف کن ...

دراکو به سمت معجون ها دوید اما همه شکسته بودند و به بیرون ریخته بودند. دراکو سریعا قسمتی از معجون های روی زمین را که به رنگ سبز تیره بود و شبیه معجون کوچک کننده بود را با چوبدستی داخل بطری کوچکی کرد. سعی کرد معجون خالص را جدا کند اما کمی مایع دیگر هم قاطی معجون شد.

دراکو به سمت لرد دوید و معجون را در دهان لرد ریخت و عقب رفت. لرد تمام فضای مغازه را پر کرده بود و دیوانه وار عرعر میکرد.
رشد لرد متوقف شد و به شدت کوچک شد. به قدری که در کف دست جا میگرفت! اما بلا فاصله به اندازه ی غرفه درآمد. وبار دیگر به اندازه ی کف دست شد.

لرد بر اثر خوردن معجون های کوچک و بزرگ هر ثانیه از سایز xxxx large به سایز small تبدیل میشد ...


امضاء: دابی ، جن


Re: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۸
#8
صبر مدافع من شکل جورابه! چون جوراب منو آزاد میکنه، جوراب هم منو از بند دیوانه ساز ها رها و آزاد میکنه.


امضاء: دابی ، جن


Re: حمام عمومي هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۸
#9
بازرس ها وارد تالار شدند و به در و دیوار تالار زل زدند.
هر کس جلوی ترک بزرگی از دیوار ایستاده بود تا ترک دیده نشود و دابی هم به حمام رفته بود تا آن جا را تمیز کند.
ملت هافلی:

در همین هنگام پیوز جلو رفت و تعظیم کنان به بازرس ها گفت: به تالار هافلپاف خوش اومدید! من و ایشون ( پیوز به مری اشاره کرد ) ناظرین این تالار هستیم. اگر کاری دارید عرض بفرمایید.
بازرسی که مطمئن بود هاگوارتز تخته خواهد شد از بالای عینک دودی اش به پیوز نگاه کرد و گفت: میشه بگید اینا چرا سوت میزنن؟

- رسم این تالاره! یه جور خوشامد گویی.
- شما ناظرید؟ شما که یه روحید! چه جوری میتونید امور تالارو سر و سامون بدبد؟
- امور؟! ای آقا! این جا که کاری نیست. همه با هم خوبن و مشکلی ندارن، تالارم که همیشه تمیزه و همه چیزم نو و سالم. منو گذاشتن ناظر که یه چیزی باشم. حالا شما کاری داشتید؟
بازرس دیگری گفت: دیدی گفتم خبری نیست؟ حالا بیا بریم نتیجه ی گزارشمون به مدیر این جا بگیم و بریم.

- صبر کن. من مطمئنم این جا خبری هست. مگه حرف مدیر رو نشنیدی؟
- ببخشید این جا تالار هافلپافه.
- کارتون این بود؟ من که گفتم! بعله تالار هافلپافه.
- دیدی؟ اشتباه شنیدی!
- خودتونم شنیدین. من مطمئنم هاگوارتز استاندارد نیست!
- بیا بریم. ببخشید آقایون ... و خانوم ها. ما رفتیم.

بازرس ها فرد عینک دودی زده را با خود کشاندند و رفتند. در تالار را باز کردند و دم در آنتونیون دالاهوف که در این مدت معلوم نبود را دیدند.
- سلام. شما؟
- ما بازرس اماکن جادویی بینالمللی هستیم و از سازمان ملل جادوگری متحد(سمجم) اومدیم.
- خوب؟
- اومده بودیم وضع هاگوارتزو بررسی کنیم که دیدیم خیلی خوبه. الانم داریم میریم.
- مطمئنید خوبه؟
- بله.
- با کسی مصابحه کردید؟
- راستش نه چون ناظر گفت همه چیز رو به راهه و ما میخوایم بریم.
- البته اگه راستشو گفته باشه!

بازرس عینکی این را گفت و به آنتونیون خیره شد.
- بله ممکنه راست نگفته باشه. نمیخواین با همه ی اعضای تالار مصاحبه کنید یا از نزدیم همه جارو بازرسی کنید؟
- موافقم


ویرایش شده توسط دابی در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۱۱ ۱۶:۲۲:۴۸

امضاء: دابی ، جن


Re: بررسی پستهای دهکده هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۸
#10
این تاپیک نقد نمیکنه؟ من خیلی وقته این زیر درخواست دادم.


امضاء: دابی ، جن






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.