برودریک این را گفت و همراه با سایرین آماده حرکت شد.
دست نگه دارید!!! (صدای ترمز!)
الک:هیچ معلوم هست اینجا چه خبره!؟؟
همه: نــــــه! چه خبره؟
الک: خب کوفت! خب من چی پس؟! من نباشم؟
همه: نــه! تو واسه چی باشی؟!
الک: من که جیک و جیک میکنم برات! تخم کوچیک میکنم برات! (
) بذارم برم؟!؟
بری: برو الک جان این حرفا رو به ما نباید بزنی! باید به ققی بزنی برای بقای نسل!
در همین میان یه شی پرنده با سرعت نور میاد تو صورت الک!
کفیه در حالی که با نوک می کوبه تو چش و چال الک: تو خجالت نمی کشی؟!؟ تو حیــــاااا نمی کنی؟!؟ این زن داره!!! میفهمی!؟؟؟ بی ابرو! دکتر برو دکتر! دو دو تا ده تا!
و دو نفر از ناکجا آباد میان و به علت اینکه بعد از انتخابات حرف سیاسی زده پر و بال کفیه رو با باتوم آش و لاش می کنن و میندازنش توی یه گونی و می برنش به یه ناکجا آبادی تو کهریزک قاطی باقالیا!
الک بعد این که توی بیسیمش شماره ی پلاک کفیه رو مخابره می کنه لبخند پهناوری رو به سایرین میزنه
-: خب... کسی گفت که نمیخواد منو توی حذب راه بده؟!
ملت به هم نگاه می کنن و آب دهان خود رو فرو میدن!
ناگهان صدای عربده ای از دور دست به گوش می رسه و همه ادی رو می بینن که از شونصد متری یه چماق گرفته دستش و داره به طرفشون میاد و با خشانت داد میکشه!
ادی: اَاَاَاَاَاَاَاَ
.
.
.
یک ربع بعد:
ادی: اَاَاَاَاَاَ
ملت با بیقراری به ساعتاشون نگا میکنن!
مورگان: بابا کامان دیگه! من یه رب دیگه با ولدی قرار دارم! ایش!
بری: بله! منم با کودکان یک مهدکودک مشاوره دارم!
ادی همچنان: اَاَاَاَاَاَاَ...
و ناگهان متوجه میشه که فضا زیادی سنگینه! بنابر این نگاهی به دور و بر خودش میکنه و متجه میشه همه با حالت
بهش دارن نگاه میکنن و آمادن که دل و جیگرشو بریزن بیرون! بنابر این
ای میزنه و جلوی یک تاکسی رو میگیره و بقیه ی راه رو با دربست میاد! (نکته ی هری پاتری: تاکسی رو عوامل بی ناموس به وسیله ی جادو توشو کوچیک کرده بودن و ادی در بغل راننده ی تاکسی بود و راننده ی تاکسی لبخند مشکوکی بر لب داشت!
)
بلاخره انتظارها به پایان رسید و ادی از ماشین پیاده شد! و دوباره یادش افتاد: اَاَاَاَ...
و با سیلی ای که توسط مونتگومری به گوشش نواخته شد ساکت شد!
ادی: کی عامل نفوذیه!؟
همه: دشمن!
ادی: کی خسته س؟!
یک معتاد که جون سالم از ناکجا آباد کهریزک به در برده!: من هشتم ولی خشته م!
گابریل: ادی ادی ادی این ساحریکه(
)رو که اینجا می بینی عامل نفوذیه همین الان کفیه رو فرستاد برد و اینا!
ناگهان ادی الک رو می بینه
-:اه اه اه! کی تو رو اینجا را داده؟!
و یه مشت می کوبه تو دماغش!
-: همونیکه تو رو اینجا را داده!
و محکم پای ادی رو لگد میکنه!
-ادی!!
-الک!!
و برای جلوگیری از عوامل بیناموسی با هم دست میدن!
ادی: بابا این از خودمونه! جاسوسمونه کلی به دردمون میخوره!
مورگان: حالا چیکار کنیم؟
ادی: منتظر شیم تا ققی بیاد!