هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۳ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۰۹ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر

در کتابخانه راه میرفت و به وقایع اخیر می اندیشید.روزنامه ای را باز کرد؛مطمئن بود حالش بدتر نمیشود.ولی به سرعت از کارش پشیمان شد.
عکس دوستی که به تازگی مرگش را با چشمانش دیده بود، اولین صفجه ی روزنامه بود.نوشته ی زیر عکس محتوای دقیقی نداشت.به یاد گذشته های نه چندان دور افتاد.
با سدریک به گردش های زیادی رفته بودند.اما سدریک هیچ وقت محبوب او نبود.
روزه افتتاحیه ی مسابقات کوییدیچ را به یاد آورد.
هری حتی زمانی که سدریک مدال گرفت هم او را دوست نداشت.
اما درست زمانی که به او علاقه مند شد،مرگ به سراغ سدریک آمد و...

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۷ ۱۸:۲۹:۵۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ سه شنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۹

آقای الیوندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۴ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۲۴ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
از دستت عصبانیم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 266
آفلاین
بعد مدت ها گفتم برگردم به سایت

کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر

سه دوست قدیمی دوباره در پاتوقشان یعنی کتابخانه نشسته بودند و از آخرین گردششان در هاگزمید صحبت می کردند.
هرمیون روزنامه پیام امروزی را که روی میز بود برداشت و شروع به خواندن اون کرد.
ناگهان گفت : هی بچه ها این جا رو ببینید.
هری و رون پشت هرمیون رفته و به محتوای روزنامه نگاه کردند.
رون گفت : هی اینجا رو ببین تیم کوییدیچ محبوب من تو اولین مسابقه لیگ پیروز شده!
هرمیون گفت : اون رو نمی گم که ! اینجا رو ببینین. این موسسه جادویی رو که می خواستن افتتاح کنند چند نفر شورشی هرج و مرج ایجاد می کنن و یه نفر هم کشته می شه.
هری گفت : وای بازم خبر مرگ ! واقعا باید برای این حوادث اخیر به وزیر مدال لیاقت داد.
هرمیون گفت : آره جدیدا وضع وزارتخونه خوب نیست.
رون گفت : ولش کنین بابا! من که می خوام برم به خوابگاه ، شمام میاین؟
هری و هرمیون سری تکان دادند و سه نفری به سمت خوابگاه رفتند.

ویرایش :

قدیما که می زدم سریع تر جواب داده می شد ولی الان ....


شما نیازی به تایید در بازی با کلمات ندارید


ویرایش شده توسط آقای الیواندر در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۶ ۱۶:۳۴:۵۲
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۷ ۱۸:۲۹:۳۴

چوبدستی ساز معروف
چوب می خوای؟
تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ سه شنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۹

روژیا.پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۷ شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۲:۲۱ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۱
از از نا کجا آباد شهر رویا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
مثل همیشه هرمیون در ( کتابخانه) نشسته بود و دنبال کتاب های ( محبوبش ) می گشت که هری با (روزنامه )ای که در دست داشت با عصبانیت وارد کتابخانه شد و روزنامه را روی میز نزدیک هرمیون پرت کرد ؛ هرمیون که ترسیده بود با صدای آرامی گفت : چی شده ؟ مگه تو الان با رون به ( اولین ) ( گردش ) سالانه کوییدیچ نرفته بودید ؛ پس این جا چی کار می کنی ؟
هری که صورتش را در هم کشیده بود و گویی می خواست گریه کند با حالتی غمناک گفت :
خودت این روزنامه پیام امروز رو باز کن و ببین . به راحتی و بدون هیچ دلیلی نوشتن در مراسم ( افتتاحیه ) ی مسابقه ( مدال ) های جادویی عده ای از جوانان جادوگر که برای شرکت در مسابقه رفته بودند با ( مرگ ) روبه رو شدند و هنوز مشخص نیست این کار توسط چه افرادی صورت گرفته
هرمیون که مات مانده بود با عصبانیت گفت : یعنی باز کار اون مرگ خوار هاست ولی پیام امروز به روی خودش نمی یاره ؟

تایید شد! دنباله دار نبود بهتر بود.


ویرایش شده توسط روژیا پاتر در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۵ ۱۴:۵۰:۳۰
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۵ ۱۶:۴۱:۴۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۰۴ سه شنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۹

ریونکلاو

ارگ کثیف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۰ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۶:۳۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از این به بعد...
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
پیام: 108
آفلاین
کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر




مردی ژنده پوش با چهره ای بشاش و کنجکاو سرش را روی یک روزنامه خم کرده بود و چنان با اشتیاق ان را برانداز می کرد که انگار در حالی نگاه کردن به محبوبش است , گویا محتوای روزنامه او را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود ؛ پس به صفحه ای رفت که خبر به صورت کامل در ان شرح داده شده بود :


متاسفانه صبح امروز کتابخانه وزارت سحر و جادو بسته شد و دلیل ان هم مرگ وحشتناک و مشکوک یکی از کارکنان انجا اعلام شده , این کتاب خانه که سال هاست وزیر سحر و جادو برای افتتاح ان زحمت کشیده در اوایل فعالیتش در چند هفته اخیر دچار حاشیه های فراوانی شده از جمله , اولین گردش داخل کتاب خانه که با حضور رئیس وزارت سحر جادو انجام شد و به سو قصد به جان ایشان انجامید تا مرگ یکی از کار کنان ان که صبح همین امروز رخ داد , به خاطر این اتفاقات وزیر این کتاب خانه رو تا اطلاع ثانوی تعطیل اعلام کرد !

فرد به قتل رسیده به نام مایکل هریس از تحصیل کردگان هاگوارتز می باشد که دارای مدال افتخار کمک به مردسه و مدال برترین ارشد هم می باشد همچنین وی در خانواده ای مشنگ تبار ...



مرد با دهانی باز و چهره ای متعجب سرش را از روزنامه بلند کرد , به نقط ای نا معلوم خیره شد و دو باره به اسم برادرش که به قتل رسیده بود نگاه کرد!

تایید شد! سعی کن کوتاه تر بنویسی. موفق باشی


ویرایش شده توسط مرد هزار چهره در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۵ ۰:۰۵:۳۳
ویرایش شده توسط مرد هزار چهره در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۵ ۰:۱۱:۲۷
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۵ ۱۶:۴۳:۱۰

arAm EsSa


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹

نجینیold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
از ور دل ولدمورت
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 20
آفلاین
بیحال و بیرمق برروی صندلی لق و رنگ و رو رفته ای در کتابخانه نشست.روزنامه ی آنروز را در دست گرفت و با بی تفاوتی محتوای آنرا از نظر گذراند. که ناگهان تیتری نظرش را بخود جلب کرد : " مرگ مشکوک ...،کارمند وزارت سحر و جادو،پس از برگزاری مراسم افتتاحیه ی جام جهانی کوئیدیچ! "
احساس میکرد که چشمانش کمی گرم شده اند و آماده گریستن است. این اولین باری نبود که خبر مرگ یکی از دوستان محبوبش را میشنید! چشمان اشک آلود خود را بست تا شاید بتواند خاطره ی گردش اخیرش با او و حرفهایش را بیاد آورد. میدانست که کسانی که دوستش را به قتل رسانده اند دنبال اویند و او میبایست خود را از خطری که تهدیدش میکرد نجات دهد...!

تایید شد!


ویرایش شده توسط ...!!! در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۳ ۱۶:۳۹:۰۷
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۵ ۱۶:۴۲:۱۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۴۵ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۱ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۴۳ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر

اولین گردش ماهیانه اش را پس از افتتاح کتابخانه ی محبوبش که در طبقه ی دوم قرار داشت آغاز کرد. از کنار قفسه ی مدال هایی که درون راهروی طبقه دوم قرار داشت گذشت و چشمش به تیکه ی روزنامه ای افتاد که کلمه ای عجیب با حروف درشت روی آن نوشته شده بود.
خم شد و به آرامی روزنامه را برداشت. به آرامی زیر لبش کلمه ای که روی روزنامه نوشته بود را زمزمه کرد: «مرگ!». ناگهان ترسی که اخیرا پس از بیدار شدن از خواب داشت را حس کرد. روزنامه، کیف و تمام محتویاتی که همراهش بودند را روی زمین انداخت و شروع به دویدن کرد...

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۵ ۱۶:۴۱:۴۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۸:۴۹ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۱ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۰:۰۰ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
فقط چند ساعت دیگه به (افتتاح) مجمع کوییدیچ مانده بود.هری میخواست در این ساعتهای باقی مانده برای استراحت در (کتابخانه) (گردش) کنه و نگاهی به تیتر (روزنامه ها) بکند.کار زیاد (اخیرا) خیلی خسته اش کرده بود.به این فکر میکرد که بعد از افتتاح مجمع دوباره شهرت و (محبوبیت) قبلش را بدست میاره.میخواست از کتابخانه خارج بشه که مردی دوان دوان به سمتش آمد و کاغذی درون دستهایش گذاشت.خبر مربوط به (مرگ) روز ویزلی صمیمی ترین دوست هری بود.هری دیگه به افتتاح مجمع فکر نمیکرد.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۱ ۱۱:۵۳:۱۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۹

پانسی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۸ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از خونمون.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر
برای( اولین) بار بود که پرسی ویزلی بدون(مدال)ارشدیش وارد (کتابخانه) شده بود.او(محتوای)کتب را نگاه می انداخت.
هری که در حال خواندن پیام امروز بود(روزنامه) را کمی پایین آورد و او را نگاه کرد.اما او به سراغ( محبوب) ترین کتاب مدرسه یعنی کوییدیچ در گذر زمان رفت.


تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۱ ۱۱:۵۳:۰۲

[siz


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۸۹

mahdi. karami


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۴ سه شنبه ۸ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۳:۱۱ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹
از Qom
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
شب بود و هری در زمین بازی گوییدیچ با (جاروی پرنده ) اش در حال بازی بود که ناگهان (پروفسور ماگل) را دید که با حالتی بسیار عصبانی به سمت هری آمد و به او گفت که چرا به ( سرسرا) بزرگ نیامده ای در آنجا (جشن) بزرگی برپا است و ( ويكتور كرام) در حال سخنرانی است پروفسور ماگل در حال که به هری( چپ چپ) نگاه میکرد به داخل سرسرا رفت، هری نیز که از رفتار پروفسور ماگل (متحير) شده بود به دنبال ماگل به سرسرا رفت و به سخنان ویکتور کرام که در حال صحب در باره ی (شومینه) های هاگوارتز بود گوش فرا داد.

لطفا با این کلمات داستان بنویسید:
کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۱ ۱۱:۵۲:۳۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۰۸ دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹

The Lord of wizards


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۹ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ سه شنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
کتابخانه مثل همیشه شلوغ بود.رون سرگرم خواندن روزنامه محبوبش بود . همین که از محتوای روزنامه که ازمرگ یکی از اعضای وزارتخانه خبر می داد آگاه شد آنرا به گوشه ای پرتاب کرد وبا عصبانیت به هرمیون گفت :هر روز باید یه خبر بد بهمون برسه . این مرگ خوارا ول کن نیسن.
هرمیون با حالتی عصبی گفت :از این خبرا هر روز میشنویم .اینکه چیز تازه ای نیست.


تایید شد!


ویرایش شده توسط The Lord of wizards در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۷ ۱۱:۲۹:۰۴
ویرایش شده توسط The Lord of wizards در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۷ ۱۱:۴۰:۳۰
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۷ ۱۵:۱۱:۲۸







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.