هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۴:۱۰ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۹

سمانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۳ چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲:۵۰ شنبه ۴ آذر ۱۳۹۱
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 28
آفلاین
بعد از غروب بود که هری , رون و هرماینی می خواستند به دیدن هاگرید بروند پس برای اینکه بخاطر خارج شدن در آن ساعت از قلعه تنبیه نشوند شنل نامرئی هری را روی سرشان کشیدند و از قلعه خارج شدند , اواسط راه بودند که رون ویزلی ناگهان در جای خود میخکوب شد و پس از کشیدن نعره ای بیهوش شد , هری و هرماینی سراسیمه به اطراف خود نگریستند که علت این اتفاق را بفهمند ناگهان عنکبوت غولپیکری را نزدیک جنگل دیدند که به قلعه نزدیک میشود بنا بر این رون را بلند کردند و به سرعت به سمت در ورودی برگشتند هری هدویک را صدا زد و پیغامی برای هاگرید فرستاد تا برای دور کردن عنکبوت به آنجا بیاید جغد پرواز کنان از آنها دور شد و پیغام را به هاگرید رساند و او پس از مدت کوتاهی توسط طعمه ای عنکبوت را به جنگل بر گرداند

تایید شد!


ویرایش شده توسط samane potter در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۱۲ ۴:۱۶:۴۴
ویرایش شده توسط samane potter در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۱۲ ۴:۲۰:۵۱
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۱۲ ۱۲:۵۷:۵۱

هر سد و مانعي مي تواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد



تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۵۴ پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۹

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
کلمات جدید:
عنکبوت - شنا - پرواز - تنبیه - غروب - میخکوب - شنل - جغد - نعره - رون ویزلی

نقل قول:

پرفسور کوییرل نوشته:
يک داستان كوتاه و زيبا بنويسيد:
1) از 10 كلمه فوق حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود.
2) از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3) كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود.
4) برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
لی لی لی لی لی لی


آن روز در هاگوارتز عروسی بود، دو نوگل عاشق که قرار بود بعد از سال های خون آلود جنگ؛ با هم عروسی کنند....

جن * با لباس سفید عروسی و شبح با لباس سیاه دامادی دست در دست هم وارد تالار هاگوارتز شدند...

ناگهان همه جا تاریک شد....
دختری داد کشید " علامت شوم "
سایه ی وحشتناک ماهی مرکبی بر دیوار نقش بست....
سکوتی مرگبار همه جا را فرا گرفته بود...
که ناگهان صدایی برآمد
- قاااااااااااااااااارتتتتتتتتتت**

(ملت جمعیا رفتار مشکوکی از خود نشان دادند! که از توان نوشتاری بنده خارجه و لطفا فضاسازی رو خودتون انجام بدید :دی)

-------------------
* جن در بانک گرینگاتز کار می کرد!
** رجوع شود به ماهی مرکب های ارزشی و وقایع آن دوران
- چرا همه غمبار و اشک الود می نویسن؟؟ یه ذره لغات شاد بدید ملت ینویسن :دی

شما نیاز به تایید در بازی با کلمات ندارید.


ویرایش شده توسط بلاتریکس در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۸ ۲۱:۴۴:۴۰
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۹ ۱:۱۷:۱۳



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹

ونوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹
از کاخ المپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 385
آفلاین
تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه مي گيرند در هاگوارتز سايه ها رنگ سياهي
وزان اعضای قدیمی شبح های تاریکی فراهم
تو را من چشم در راهم .

شباهنگام ، در آن دم كه بر جا جن ها چون مرده ماران
خون آلودنند

در آن نوبت كه نشیند خاک گور بر سایت جادوگران
گرم يادآوري يا نه ، من از يادت نمي كاهم
تو را من چشم در راهم

شما نیاز به تایید در بازی با کلمات ندارید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۹ ۱:۱۸:۰۸



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰ دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹

دابیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۴۸ پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰
از اتاق شکنجه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 275
آفلاین
دورود

شبح - سایه - جن - هاگوارتز - گرینگوتز - خون آلود - وحشتناک - سفید - سیاه - تاریک


سیاهی همه جا را فرا گرفته بود. همه جا در تاریکی مطلق فرو رفته بود. جنگل پر بود از موجودات شوم واهریمنی ای که به کمین نشسته بودند. در تاریکی شب جن کوچکی با سر و رویی خون آلود ، در حالی که با چشمان درشت همانند تنیسش اطراف را جستجو میکرد ، با سرعت زیادی راه می رفت. صدایی از دور دست شنیده شد.." تو هستی؟"
جن کوچک خودش را جمع و جور کرد و با صدای جیر جیر مانندی گفت:" بله قربان! من هستم ، از گرینگوتز اومدم.
ثانیه ای طول نکشید که مرد بلند قدی با شنلی سفری به جن نزدیک شد.
در پس نور مهتاب ، چهره ی جن از وحشت بی حالت شد و به صورت وحشتناکی که با چشم هایی که مردمکی عمودی و سرخ رنگ داشتتد ، خیره شد...
ولدمورت همچون شبحی به سمت جن نزدیک شد و انگشتان سفید و بلند را به سمت جن دراز کرد و گفت :" چیزی که ازت خواستم رو انجام دادی جن؟"

جن بلافاصله دستش را در کتش کرد و شی را به در دستان ولدمورت گذاشت. لبخند رضایتمندی بر گوشه ی دهان بی لب ولدمورت نقش بست و چوب دستیش را بیرون کشید...

لحظه ای بعد نور سبز رنگی جنگل تاریک و مخوف ممنوعه را روشن کرد و جن کوچکی با چشمانی باز و بی حالت ، به خوابی ابدی فرو رفت...


با تشکر

سلام. باریکلا، شخصیت ایفای نقش خودتونو در یه ماجرای قشنگ ترکیب کردید و خیلی خوب و جالب نوشتید. البته شما قبلا عضو ایفای نقش بودید و نیاز به تایید در این تاپیک ندارید. لطفا به تاپیک معرفی شخصیت برید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۵ ۱۷:۰۷:۲۷

[b] به یاد شناسه ی قبلیم:«د�


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۴۹ جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۸۹

هلنا  راونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۰۶ پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۰:۴۵ یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
شبح دخترک به آرامی از سایه ها بیرون آمد و به کافه نزدیک شد و از لای در نیمه باز ،به داخل آن نگاهی انداخت.درون کافه ساکت بود.تاریکی هوا باعث میشد پیکر صاحب کافه که پشت به نور مشعل ایستاده بود،مانند هیولای سیاهی،وحشتناک به نظر برسد.همین که خواست از در وارد شود کسی محکم از پشت سر توی سرش زد.
-آییییییی
مادرش با چهره ای خشمگین پشت سرش ایستاده بود.
-چند هزار بار به تو بگم اشباح از دیوار میرن تو،از در نمیرن!! با این کارات همون یه ذره ترسناکیمون رو هم از بین میبری.
-ولی آخه...
مادرش در حالی که پشت یکی از میزها می نشست حرفش را قطع کرد و گفت: آخه چی؟مردم میرن سینما که چیز ترسناک ببینن،واسه همینه که هرچی قرارداد فیلمه با خون آشاما میبندن و کسی دیگه اشباح رو تحویل نمیگیره.چون اونا می دونن که باید خون بخورن نه آب هویج!!!
خون آشامی که پشت میز کناری نشسته بود پوزخندی زد و جرعه بزرگی از لیوان خونی که در دست سفیدش داشت،نوشید.سپس با بدجنسی لب های خون آلودش را لیسید.
-دیگه توی گرینگوتز پولی واسمون نمونده.باید قرارداد این فیلمو ببندیم...
در همین لحظه جن شیک پوشی از در کافه وارد شد و به محض دیدن آنها جلو آمد و کنارشان نشست.
-من تهیه کننده هستم.متاسفانه باید بهتون اطلاع بدم که قرار شده فیلم جدیدی که در هاگوارتز فیلم برداری میشه راجع به خون آشام ها باشه...
لبخند بر لب مادر خشک شد.

تایید شد!
موضوع متفاوت و خوبی بود ولی غیر از پایانش زیاد هری پاتری نبود و میتونستید کوتاه تر هم بنویسید.


ویرایش شده توسط The Little Witch from North در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۲ ۲:۰۴:۲۰
ویرایش شده توسط The Little Witch from North در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۲ ۲:۰۹:۱۲
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۲ ۱۲:۰۲:۵۵



Wit beyond measure is man's greatest treasure


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۹

دراکو  مالفوی oldd


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۴ پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۷:۳۸ شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹
از ریش دامبل خنده ام میگیره!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
شبح - سایه - جن - هاگوارتز - گرینگوتز - خون آلود - وحشتناک - سفید - سیاه - تاریک

چندین هزار جن از گرینگوتز وارد هاگوارتز شده بودند. شبانه بدون آنکه به کسی اطلاع دهند آمده بودند تا پس از صد سال باز هم آن اتفاقات وحشتناک را بازسازی کنند.تاریک بود و پیکر کوتاه جن ها در سیاهی شب دیده نمیشد.جن ها به کار خود مشغول شدند. در سرسرا باز شد و سایه ای بلند قامت روی زمین افتاد. جن ها با دیدن پیکر سفید پوش دامبلدور سریعا فرار کردند. دامبلدور جلو آمد و چوبدستی اش را روشن کرد.نور چوبدستی بر اجساد خون آلود روی زمین افتاد. در انتهای صف طویل اجساد جسد هری پاتر ، پسری که زنده ماند، بیش از دیگر اجساد خودنمایی میکرد.

تایید شد!
آفرین خیلی خوب نوشته بودی.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۱ ۲۲:۰۱:۳۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹

هلگا هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۵ یکشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۲:۴۷ دوشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۰
از میستیک فالز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5
آفلاین
همه چیز در هاگوارتز نا آرام بود.در آن تاریکی اتفاقات وحشتناکی در حال وقوع بود، پیکر های بی جان خون آلود در اطراف دیده می شد که مو را بر اندام هر کسی سیخ می کرد!
شبحی در سیاهی سایه ها پنهان شده بود ولی نمی دانست سفیدی بی اندازه اش توجه هر کسی را به سوی خودش جلب می کند، آهی از سر نا امیدی کشید و به امید اینکه پروفسور دامبلدور را پیدا کند از مخفیگاهش خارج شد.

تایید شد!
آفرین چه قشنگ از تضاد استفاده کرده بودید. "در سیاهی سایه ها بود ولی نمیدانست سفیدی بی اندازه اش..."


ویرایش شده توسط هلگا هافپاف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۴ ۲۰:۴۹:۵۶
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۴ ۲۳:۴۰:۱۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ دوشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۹

الستور مودي


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۳ شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۸ پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰
از بکستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
- جن عوضی.فکر نکردی در گرینگوتز می بیننت؟
-ببخشید رییس مالفوی.
-از کی تا حالا من را رییس مالفوی صدا می کنی؟
-از وقتی شما من را جن عوضی صدا می کنید!!!!
-فکر کردی خیلی بامزه ای؟چرا دست هات خون آلود هست؟
جن با قیافه ای وحشتناک به او زل زد.جوابی نداد.
-چرا جواب نمیدی؟
-وقتی رفتم گرینگوتز اشتباهی به قسمت ممنوعه رفتم و وارد هاگوارتز شدم.
شبح های ترسناک بر دیوار سایه انداخته بودند.
-لباس سیاه پوشیده بودی؟
-بله.
-خوب معلومه.شبح ها به لباس سیاه علاقه زیادی دارند.
-به هر حال ان شبح ها من را زخمی کردند.در آخر هم یک لباس سفید به من دادند.
مالفوی از کار دابی ناراضی بود و برای ادب او. او را در گودال تاریک انداخت.

تایید نشد.
خوب نبود. میتونی بهتر بنویسی. معنای درستی نداشت. ربط دادن قسمت ممنوعه گرینگوتز با هاگوارتز معقولانه نیست و دیالوگ ها هم خوب نبودند. ضمن اینکه یادآوری کنم لطفا عکسهایی که سایز صفحه را به هم میزنه در امضاتون قرار ندید.


ویرایش شده توسط الستور مودي در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۰ ۱۰:۵۱:۴۰
ویرایش شده توسط الستور مودي در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۰ ۱۰:۵۲:۵۶
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۲۷ ۱۱:۵۰:۲۴

کریسمس شما مبارک.
[img]http://www.roozgozar.com/piczibasazi/zibasaz/20/www.roozgozar.com


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۹

الستور مودي


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۳ شنبه ۱۱ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۸ پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰
از بکستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
- - - - - - - - -

-مطمعنی؟
-آره.مطمعنم.آن جن توسط ولدمورت خون آلود شده بود.ولدمورت خیلی بی رحمه.
-دقیقا
-راستی از هاگوارتز چه خبر؟
-خبر خوبی ندارم.اسنیپ مدیر شده.
-شبح ها در چه وضعی هستند؟
-همه خوب هستند.
-کدامشان وحشتناک تره؟
-هیچ کدام.
-ااا آن جا رو سایه یک نفره؟
-اا سلام.شما؟
-من ارگم.یکی از کارکنان گرینگوتز.
-ببخشید شما می دونید خیابان سیاه سفید کجاست؟ما چند وقته داریم دنبالش می گردیم.
-خیابان تاریک شنیده بودیم ولی اینجوری نه.شما دو نفر مشنگید؟تصویر کوچک شده


ایندفعه را تایید کنید .


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۲ ۲:۳۵:۲۴
ویرایش شده توسط الستور مودي در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۲ ۱۰:۲۳:۵۷

کریسمس شما مبارک.
[img]http://www.roozgozar.com/piczibasazi/zibasaz/20/www.roozgozar.com







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.