اگه هزار بار دیگه هم برگردم به شب تولد یازده سالگیم بازم تا صبح با هیجان و ترس منتظر فرود اومدن متور سیکلت هاگرید رو سقف می مونم!
هاگوارتز و دنیای جادویی رولینگ برای من خیلی معنی ها می ده. من طرفدار فیلم ها نبودم (گرچه اولین بار نه یا ده سالم بود که با دیدن فیلم اول هری پاتر رو شناختم) و اصلا شخصیت هاش رو دوست نداشتم. شاید بشه گفت هیچ وقت مثل بقیه شوق و ذوق خاصی واسه بیرون اومدن کتاب یا فیلم ها نداشتم. معمولا همیشه چهار پنج ماهی بعد اینکه تب هر کتاب یا فیلم می خوابید من می دیدمشون. فقط دو جلد از کتاب ها رو دارم که یه جلدش رو خریدم و اون یکی هدیه است. بقیه رو پی دی اف خوندم. فیلم های هفت، سه، دو، یک رو هم دارم و اینا رو گفتم که بگم من با کتاب ها و فیلم های این مجموعه زندگی نکردم. من با داستان و دنیای جادوییشون زندگی کردم. نمی دونم این چوب دستیی که با وصل کردن یه سری خرت و پرت و بعد رنگامیزی به این خوبی درست کردم مال سن سیزده سالگیمه یا چهارده سالگی ولی یکی از با ارزش ترین چیزهای اتاقمه برام... هنوز هیچ کدوم از اعضای خانوادم ندیدنش. همیشه وقتی تو خیابون راه می رفتم همه ی ملت رو می پاییدم مبادا چیزی از قلم بیوفته چون همیشه تو کتاب های رولینگ مشنگها نمی دیدن که جادوگرهای اطرافشون چ گند هایی می زنن:دی نمی خواستم حتی یه لحظشم از دست بدم.
به هر حال تموم شدن فیلم ها و کتاب ها برای شخص من به معنی پایان پاتر نیست... به هیچ عنوان. من واسه ابد این شادی کودکانه رو نگه می دارم:)
با احترامات
M.B
Thanks j.k