البته اطلاعات افزودنی کتاب اول رو خیلی وقت پیش، وقتی بازگشایی اختصاصی و آزمایشی بود رو انجام داده بودیم اما خب حالا که شکل رسمی تر گرفته و انجمن براش ایجاد شده، بهتره این اطلاعات اضافی از داستان و کتاب رو به شکل فارسی و ترجمه شده اینجا بذاریم.
===============================
داستان دورسلی هاورنون و پتونیا دورسلی
خاله و شوهر خاله هری در کار با هم آشنا شدند. پتونیا برای همیشه با واقعیت تلخی که پدر و مادرش ظاهرا به خواهر جادوگر او، لیلی بیشتر بها می دادند تا به او، برای همیشه به کوک ورث رفت تا دوره تایپ کردن را در لندن دنبال کند. این در یک دفتر کاری رخ داد، جایی که او با ورنون دورسلی بی نهایت غیر جادویی، لج باز و مادی نگر آشنا شد. بزرگ و بی گردن، این مدیر داخلی برای پتونیای جوان یک مدل مردانگی به نظر آمد. ورنون نه تنها علاقه رومانتیک او را باز می گرداند، بلکه به طور لذیذی برای پتونیا عادی بود. ورنون یک ماشین فوق العاده درست دلشت و چیزهای کاملا عادی را می طلبید و زمانی که او پتونیا را در مجموعه ای از قرارهای کسل کننده وارد کرد، پتونیا زمانی را رویابافی می کرد که ورنون حلقه ی ازدواجی را در انگشت او رد می کند.
وقتی، در موعد مقرر، ورنون دورسلی بحث ازدواج را بسیار درست در اتاق نشیمن مادرش مطرح کرد، پتونیا فورا قبول کرد. یک چالش در مرهم لذتبخشش، ترس از این بود که نامزد جدیدیش از خواهر او پیش خودش چه خواهد ساخت. ورنون حتی مردمی که کفش های قهوه ای با کت های مشکی می پوشیدند را مناسب تحقیر کردن می دانست؛ ورنون پیش خودش از زن جوانی که بیش تر وقت خود را با پوشیدن شنل بلند و خواندن وردهای جادویی گذرانده چه می ساخت ، پتونیا به سختی می توانست فکر کردن به این موضوع را تحمل کند.
پتونیا به حقیقت طی یک قرار اشک آلود اعتراف کرد. ورنون، همانطور که پتونیا انتظارش را داشت، عمیقا شوکه شد. با این حال، او به طور جدی به پتونیا توضیح داد که او هرگز چیزی را علیه او مطرح نمی کند که احساس غریبی برای خواهرش داشته باشد و پتونیا جهت قدردانی خودش را به طور وحشتناکی روی ورنون انداخت که سوسیس خمیری ورنون از دستش افتاد.
اولین دیدار لیلی و دوست پسرش جیمز با زوج نامزد شده به طور خیلی بدی گذشت و رابطه شان از آنجا تنزل کرد. جیمز مشغول بحث با ورنون بود و در توجیه او اشتباه کرد. ورنون تلاش می کرد تا به طور مهربانانه از جیمز بپرسد که چه ماشینی را می راند. جیمز جاروی مسابقه اش را توصیف کرد. ورنون تصورش مبنی بر اینکه جادوگران با حقوق بیکاری زندگی می کنند مطرح کرد. جیمز درباره گرینگوتز توضیح داد و ثروتی که والدینش در قالب طلای جامد آنجا ذخیره کرده اند. ملاقات آنها با خروج ناگهانی ورنون و پتونیا از رستوران پایان یافت و در حالی که لیلی به طور فجیعی شروع به گریه کرد و جیمز (کمی از خودش شرمنده بود) قول داد تا در اولین فرصت مسائل را با ورنون، بهبود ببخشد.
این موضوع دیگر اتفاق نیفتاد. پتونیا لیلی را به عنوان یک ساقدوش عروسی نمی خواست، چون که او تلاش می کرد تا بر اوضاع مسلط شود. لیلی آسیب دید. ورنون از صحبت با جیمز در مهمانی عروسی سر باز زد، اما او جیمز را حد نام جیمز که به گوش برسد به عنوان یک نوعی از تردست آماتور توصیف کرد. پس از ازدواج پتونیا بیش از هر وقت دیگری همانند ورنون شد. او خانه مجاور میدان تمیز را در شماره چهار پریوت درایو دوست داشت. او و ورنون حضور در عروسی جیمز و لیلی را نپذیرفتند. آخرین نامه ای که او از لیلی و جیمز دریافت کرد، نامه اعلام تولد هری بود و پتونیا پس از یک نگاه تحقیر آمیز به نامه لیلی، آن را درون سطل آشغال انداخت.
===============================
گروهبندی هرماینی و نویلکلاه گروهبندی ، افکار رولینگکلاه گروهبندی در طرح های اولیه من برای هاگوارتز نمایان نشده بود. من با خودم در مورد تعدادی از روش های مختلف برای گروه بندی دانش آموزان بحث می کردم (چون من از قبل می دانستم که چهار گروه همگی با ویژگی های بسیار متفاوتی وجود خواهند داشت) در آخر، من لیست راه هایی که در آنها افراد بتوانند انتخاب شوند را نوشتم: اینی مینی – مینی مو – حصیرهای گروهبندی – انتخاب توسط سرگروه ها – بیرون آمدن اسامی از یک کلاه – اسامی که کلاه می خواند – بر سر گذاشتن یک کلاه – کلاه گروهبندی !
کلاه درازیک واژه باستانی هاگوارتز برای هر دانش آموز جدیدی است که کار گروهبندی اش بیش از 5 دقیقه به طول بکشد
از هم دوره ای های هری پاتر، هرماینی گرنجر و نویل لانگباتم نزدیک ترین ها به "کلاه درازی" شدند. کلاه گروهبندی زمانی نزدیک به پنج دقیقه را برای تلاش جهت تصمیم گیری این که آیا هرماینی گرنجر را در راونکلاو بگذارد یا در گریفیندور، صرف کرد. در مورد نویل، کلاه گروهبندی تصمیم گرفت تا او را در گریفیندور بگذارد: نویل از آنجایی که به خاطر آن آوازه شجاعت گروه ها ترسیده بود، تقاضایی از کلاه کرد تا در هافلپاف قرار بگیرد. نزاع ساکت این دو با خودشان در حین گروهبندی، موجب پیروزی در انتخاب برای کلاه شد.
===============================
بقیه رو هم وقت بشه، میذارم. یا بقیه که زبانشون خوبه، ترجمه کنن. اطلاعات ویژه ای که آخر هر چپتر کشف میشه، از اطلاعات در مورد شخصیت گرفته، مکان یا وسیله ای خاص رو می تونید بخونید توی پاترمور.