هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
ریگولوس با ترس گفت: موتاد کیه؟ زورگو کجاس؟ من روزنامه نگاری بیش نیستم! اونم هر بار 20-30 هزار کلمه مینویسم، شاید حقوق بدن شاید حقوق ندن! این وصله ها به من نمیچسبه!
بلاتریکس چوب جادو رو مستقیم بین دو چشم ریگولوس نگه میداره و میگه: تا سه میشمرم، یا جواب میدی کتاب کجاس، یا خودت رو تبدیل به کتاب غول آسای غول آسا میکنم!

...یک...
ریگولوس که فرصتی برای تلف کردن نمیدید گفت:بابا به جان خودم، به شرف اهل قلم قسم من کتاب ندیدم! دروغ ندارم بگم که! اتاق من حاضر و آماده است. برین بگردین ببینین هرچی مال آنی مونیه دست نخورده است.
بلا با یک دست با احترام لرد رو نگه میداره و با دست دیگه یقه ریگولوس رو میگیره و کشان کشان به سمت اتاقش میره.

وقتی به در میرسن لرد میگه: خیلی خب بلا. زودتر در رو باز کن. دوتا از مرگخوارهای دیگه رو هم صدا کن بیان اینجا رو خوب بگردن. وجب به وجبش رو. اون کتاب باید پیدا بشه. متوجهی دیگه؟ باید!
بلا که از لرد در هر حالتی میترسید با عربده ایوان و لودو صدا میزنه و دستور میده که اتاق رو زیر و رو کنن.

ریگولوس به اطراف اتاق اشاره میکنه و میگه: وقتی من اومدم اینجا، هرچی اسباب و وسایل مربوط به آنی مونی بود رو ریختم توی اون گنجه ته اتاق. ولی خب چون وسایلش زیاد بود گنجه رو با جادو یه مقدار بزرگش کردم که همه چیز اونجا جا بشه. حالا اگه میخواین وسایل قدیمیش رو پیدا کنین بفرمایین...

ریگولوس در کمد رو باز میکنه و کنار می ایسته. ایوان و لودو نگاهی به داخل کمد میندازن و میگن: اینجا چه خبره؟! بازار مکاره است؟ از تنور نانوایی گرفته تا جارو اینجا همه چی پیدا میشه! کی میخواد بین این همه خرت و پرت دنبال کتاب بگرده.
بلا نگاهی به لرد میندازه و بعد با چشم غره و عصبانیت رو به اون دوتا میگه: کاملا معلومه، خود شماها!
لودو و ایوان سری تکون میدن و از ترس کروشیوهای احتمالی وارد کمد میشن تا همه جا رو بگردن.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
مرگخوار ناشناسی بزور دست ریگولس رو بالا برد.بلاتریکس گفت:کروشیو.خیلی خوشحالم که میبینم ینفرتون بلاخره گفت.
بلاتریکس بعد از چند ثانیه بلاخره لرد ولدمورت کوچک رو دید که سعی میکرد از زیر دست و پا کنار برود.او گفت:ارباب،ریگولس صاحب اتاق آنی مونیه.کروشیو بکنمش یا کروشیو میکنینش؟
لرد ولدورت داد زد:مگه ارباب اینجا بیکاره؟خودم...
بعد به وزن زیاد چوبدستیش فکر کرد و گفت:خودت بکنی بهتره.
بلاتریکسی گفت:ریگولس!چون تو نمیخوای مثلآدم جوابای سوال ما رو بدی،کروشیو.کروشیو.کروشیو.
بعد از چند لحظه ریگول که از درد به خودش میپیچید آروم شد و گفت:شما که هنوز سوال نپرسیدین.تازه من طرف شمام.
بلاتریکس گفت:ارباب؛من بهش بگم اینم حرفیه یا شما بهش میگین اینم حرفیه؟
-تو.
-اینم حرفیه.
بلاتریکس بعد از این جمله خودشو به ریگولس رسوند و داد زد:یاللا زود باش بگو که اون کتاب رو کجا قایم کردی موتاد عملی؟
-من موتاد نیستم که.اون موتاده.
و با دست به مورفین اشاره کرد که با خیالی راحت مشغول سیگار کشیدن بود. مورفین برای ریگولس دست تکون داد.بلاتریکس کمی یقه ریگول رو مهحکم تر گرفت و گفت:حالا هر چی.از ب شبیه همین.زودباش جواب بده...
بلاتریکس ضربه ای به سرش زد و گفت:ارباب،کجایین؟اجازه ازتون نگرفتم.من بهش بگم شبه موتاد زورگوی مسخره یا شما بهش میگین.
-خودت بگو.
بلاتریکس برگشت و گفت:زود باش جواب بده اون کتاب کجاست شبه موتاد زورگوی مسخره.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۱

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
لرد با چهره ای مصمم از جا بلند میشه و دستور میده:پس باید اتاق آنی مونی رو بگردیم.
بلا:ولی ارباب،آنی مونی خیلی وقته که نیست.اتاقی هم نداره.اتاقش تصاحب شد!
لرد سعی میکنه چهره مصممشو همچنان حفظ کنه.
لرد:مهم نیست.اتاق سابقشو میگردیم.اتاق سابق آنی مونی الان مال کیه؟
همه سکوت میکنن.مسلما کسی دوست نداره اتاقش توسط لرد و مرگخوارا تجسس بشه.با سکوت جمع لرد متوجه میشه که به اندازه کافی ترسناک به نظر نمیرسه.

لرد:بلا، اینا جواب نمیدن.حالیشون کن من چقدرمیتونم وحشتناک باشم!
بلا با ترس و لرز میپرسه:چشم ارباب.ولی شما چقدر میتونین وحشتناک باشین؟
لرد:اونفدر که شبانه وارد خونه پاتر ها بشم و پدر و مادر یه بچه یه ساله رو بکشم و بعدم برم سراغ خودش...گرچه من قصد کشتن اونا رو نداشتم.اگه مانع کارم نمیشدن الان زنده بودن.بچه رو هم نمیخواستم بکشما.فقط میخواستم امتحان کنم ببینم همون بچه توی پیشگوییه یا نه.تازه من میتونم برای منافع خودم دست یکی از یارانمو قطع کنم...گرچه بعدا یه دست بهتر خوشرنگ تر بهش دادم...چه بخشندگی بی پایانی!راستش الان که فکر میکنم میبینم من اونقدرا هم بد نیستم!
بلاتریکس متوجه میشه که لرد به فکر فرو رفته و یک هاله کمرنگ داره دور سرش تشکیل میشه.با دیدن این صحنه وحشتزده میشه و فریاد میکشه:حرف بزنین!کدومتون اتاق سابق آنی مونی رو تصرف کرده؟


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ جمعه ۷ مهر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
لرد با عصبانیت چوب دستی اش رو مثل سوزن به پای مورفین فرو کرد و گفت: من اینجام دایی معتاد انگل چشم باباقوری! بکش اون هیکلت رو اون ور تر نزدیک ذات مقدس ارباب رو له کنی!
بلاتریکس شیون کنان سریع به طرف لرد میره و اون رو از روی زمین برمیداره و با عصبانیت به مورفین میتوپه و میگه: حواست کجا بود؟!

...ای بابا ژه انتژارایی اژ ادم دارین شماها! من شه میدونم پاهامو کژا میژارم!
لرد چیزی در گوش بلاتریکس میگه و بلاتریکس پس گردنی محکمی به ایوان میزنه که باعث میشه صدای برخورد پس گردنی داخل جمجمه خالی اون مثل صدای ناقوس کلیسا بپیچه و بعد میگه:دفعه بعدی وقتی ارباب حرف میزنه بزنی زیر خنده به جای ارباب خودم کروشیوت میکنم. حالیت شد؟!

ایوان با ترس به زمین اشاره میکنه و میگه: همه اش تاثیر این نوشیدنی های کره ای بود! درسته که همه اش میریزه کف زمین ولی بخاراتش منو میگیره! من بیگناهم ارباب عفو کنید!
لرد برای اینکه همه صداش رو بشنون فریاد زنان میگه: مسخره بازی و چرت و پرت گفتن دیگه بسه. همه تون همین الان میشینین عقل های نداشتتون رو به کار میندازین تا راه حل این مشکل رو پیدا کنین. لازم به ذکر نیست که اگه نتونین راه حلی پیدا کنین چه بلایی به سرتون میاریم.

لرد زیر چشمی نگاهی به خودش میندازه و حرفش رو تصریح میکنه:...میدم بلا چه بلایی سرتون بیاره!
مرگخوارها که میدانستند خشم لرد در هر حالت و وضعیتی میتونه خطرناک ترین عواقب رو داشته باشه دست از مسخره بازی در میارن و همون طور که با فرو کردن کله شون توی بشکه آب سرد کنار دیوار سعی میکنن هوشیاریشون رو به دست بیارین مشغول فکر کردن میشن.

بعد از چند دقیقه سکوت در کمال تعجب مورفین به حرف میاد و میگه: من یادمه اون ژمونا که به مشکل میخوردیم همیشه آنی مونی یه راه حلی واشه این شیژا پیدا میکرد!
لرد با غضب به مورفین نگاه میکنه و میگه: آنی مونی سال هاست مفقود شده. نتیجه این همه فکر کردنت همین بود؟ گرچه نباید بیشتر از این انتظار میداشتم.
مورفین با پا فشاری میگه: د نه د! نمیژارین حرفمو تموم کنم که. انی مونی که این شیژا حالیش نبود. یادمه اون یه کتاب داشت که همیشه مشکلات رو اژ توی اون کتاب حل میکرد! راه حل همه مشکلات توی اون کتابه بود!حالا هم به نژر این بنده حقیر، تنها راه حل اینه که اون کتاب رو پیدا کنیم!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
کسی حرف نزد. یک دفعه مرگخواران از خنده منفجر شدند و یکی از آنها بریده بریده گفت:جک...جک...خیلی جذابی بود ارباب.
حتی بلاتریکس به پشت دراز کشیده بود و مشت مشت تو سر ایوان میکوبید.روفوس بعد از چند دقیقه تونست آرامش خودش رو حفظ کنه و گفت:هیچ وقت چنین جک خنده داری نشنیده بودم ارباب.مخصوصا اون قسمتش که نخوده میره خونه ی خودش.وای ارباب،این طنز درونتون رو بیشتر بروز بدین.

دوباره با این حرف مرگخواران پخش زمین شدند و از شدت خنده به خودشون پیچیدند.لرد سیاه با عصبانیت دندون هاشو به هم میکوبید.اون گفت:بس کنید.

اما تنها نماینده اش بلاتریکس در حال خده کردن در آن قسمت خانه بود.لرد سیاه عصبانی شد.تری با خنده گفت:هیچ وقت اینقدر از تعارف شکلات اینقدر شاد نشده بودم که الان شدم.ارباب خیلی خیلی استعدادشون بالاست.چی میشد همیشه اینقدر به فکر ما بودند و ما رو میخندوندن؟دست هر چی چاپلی چارلینه!!! رو از پشت میبستن.
مرگخواران که هیچ رمقی برایشان نمانده بود دیگه از هیجان خبری نشد و فقط چند دقیقه خندیدند.ایوان که به زور از زیر مشت های بلاتریکس در رفته بود تن ای به مورفین زد و گفت:چرا نمیخندی مورف؟
مورفین داد زد:ارباب کجاست؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۹ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
توضیح:در اصل دو سوژه وجود داشت.ولی فکر میکنم بهتره دو سوژه از هم جدا بشن.

خلاصه:

لرد سیاه و نجینی در اثر گاز تسترال کوچیک شدن!مرگخوارا به جای اینکه به فکر معالجه لرد باشن دارن سر انتخاب جانشین لرد دعوا میکنن.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


با صدای فریاد لرد....هیچ اتفاقی نیفتاد!چون صدای لرد هم همراه جثه اش ضعیف شده بود.لرد اشاره ای به بلاتریکس کرد.بلاتریکس به نمایندگی از لرد فریاد زد:
-بسه دیگه!تمومش کنین!

با فریاد سهمگین بلا، همه متوقف شدند.حتی میز و صندلیهای پرتاب شده هم بطرز عجیب و باورنکردنی روی هوا ثابت ماندند!بلا رو به میز و صندلی کرد.
-شما راحت باشین.میتونین پرت بشین!

میز و صندلی مسیر پرتابشان را ادامه دادند و در نقطه ای نزدیک لینی روی هوا با هم برخورد کردند.لرد سیاه کف دست بلاتریکس ایستاده بود.
-اینجا چه خبره؟...این جلسه شبیه جلسه ای که باید برای پیدا کردن راه معالجه ارباب تشکیل بشه نیست.یکی توضیح بده ببینم.دعوا سر چی بود؟

ایوان چاپلوسانه جلو رفت و تعظیم کرد.
-چرا ارباب...دقیقا داشتیم سر همین قضیه بحث میکردیم.و به نتایج قابل توجهی دست پیدا کردیم.مثلا...شما باید غذاهای مقوی بخورین که رشد کنین.:worry:

لرد با عصبانیت طلسمی بطرف ایوان فرستاد...ولی طلسم آنقدر ضعیف بود که در نیمه راه ناپدید شد!
-غذا بخورم؟خودت چرا این روش رو اجرا نمیکنی؟ظاهرا تنها کسی که احتیاج به تقویت شدن داره من نیستم.سریعتر یکی پیشنهادی برای بزرگ شدن ارباب ارائه کنه...حوصله ارباب از این وضع سر رفته.




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۰ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
لینی بعد از چند ثانیه نفس زدن زور خودشو جمع میکنه و با تمام سرعت از کافه بیرون میره.

روفوس بعد از این که از فیلی که توسط مونتی ظاهر شده بود، جا خالی میده دست استخونی ایوانو میکشه و به زیر میز میبره تا از انفجار های ناگهانی در امان باشند.بعد از چند ثانیه دعاهای روفوس، ایوان بلاخره به خودش میاد.به حالت اصلی خودش برمیگرده.مهربان!فداکار!صادق!شریف و عزیز!!!
روفوس از ترس اینکه دوباره فرصت حرف زدن رو از دست بده، میره سر اصل مطلب.
-ایوان،ممکنه این آخرین دعوای زندگیمون باشه.پس بهتره که خوب گوش کنی.من حوصله ندارم همه اون نوشیدنی ها و کثافت کاری های تورو جمع کنم.بعد از دعوا خودت جمع میکنی.باشه؟قول؟
-ام...قبول!

روفوس داد زد:سرتو بگیر و بپر بیرون.
به همراه ایوان، روفوس اسکریم جیور بیرون اومد.بعد از چند ثانیه دو مرگخوار با جماعت هماهنگ شدند.

اتاق لرد:


لینی زمزمه کرد:ارباب، خواهش میکنم عجله کنید.کافه رو رو سرشون گذاشتن.
لرد سیاه با تکان دادن سرش حرف لینی رو تایید کرد و به همراه بلاتریکس در راهروی ورودی ظاهر شد.لرد سیاه با شنیدن جار و جنجال هایی که از کافه میومد،با لحن مودبانه ای رو به لینی کرد و گفت:لینی وارنر، شما برین تو.

لینی با غرور تعارف نه چندان صادقانه ای کرد و گفت:شما بفرمایید ارباب.
و بدون منتظر ماندن برای شنیدن جواب، تند تند (برای این که ارباب یهو تعارفشو پس نگیره)در رو باز کرد و وارد کافه شد.و به صندلی ای که به طرفش هجوم میاورد خیره شد.مرگخواری در کنار او میز کافه را پرت کرد و لینی از دو طرف در خطر مرگ مغذی قرار گرفت.


ویرایش شده توسط دافنه.گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۱/۶/۱۱ ۱۴:۵۹:۱۷

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
ایوان جرعه دیگه ای از نوشیدنی کره ایش خورد و باعث شد که نوشیدنی کره ای بار دیگه از بین استخون هاش سرازیر بشه و پخش زمین بشه. روفوس با عصبانیت دسته جارو رو به قفسه سینه ایوان زد و گفت: هوی بی جنبه، تو که از این معجون هیچی حالیت نمیشه، همه اش میریزه کف زمین من بدبخت باید تمیزش کنم. حالا این به کنار، تو که نمیتونی معجون بخوری پس چطوری سرت گرم شده؟!

ایوان تلو تلو خوران لیوان بزرگش را روی میز کوبید و گفت: جو گیری!!! جو گیری اصل خیلی مهمیه روفوس!تاثیرش از نوشیدنی کره ای هم بیشتره!
بعد به زحمت به سمت مونتگومری رفت و دستش رو روی شونه اش گذاشت و گفت: ببینم گورکن پیر، اصلا چرا تو باید این وظیفه رو به عهده بگیری؟ خودم شخصا سرپرستی همه پول ها و دارایی ها رو به عهده میگیرم!
مونتگومری پوزخندی زد و گفت: برو استخون! به خاطر خودت میگم، ممکنه یه شب در باز بمونه و سگ همسایه بیاد داخل خونه و اون وقت تو رو به عنوان سهمیه غذای زمستون تو باغچه چال کنه! اون وقت ما چطوری باید به پولا دست پیدا کنیم؟!

ایوان با عصبانیت به مونتی نگاه کرد و گفت:به من میگی غذای سگ؟ به چه جراتی به من میگی غذای سگ؟! فقط صبر کن منوم رو از جیبم در بیارم تا نشونت بدم دنیا دست کیه.
مونتی با پوزخند گفت: قبل از اینکه منو رو در بیاری این رو داشته باش...
و با مشت اول مونتی ایوان پخش زمین میشه! هوگو که سرش به خاطر خوردن بیش از حد معجون کره ای گرم بود با خوشحالی فریاد میزنه: آخ جون دعوا!!
و سریعا خودشو پرت میکنه وسط معرکه و با یه صندلی میزنه تو سر مونتی!

همون طور که همه مرگخوارها به رسم دعواهای کافه ای بی دلیل در حال کتک زدن همدیگه بودن لینی به زور خودش رو از زیر دست و پای اونا بیرون میکشه و با با عجله به سمت اتاق لرد میره تا بلاتریکس و لرد رو از حرف هایی که مرگخوارها میزدن مطلع کنه.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۱

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
در تاريكي خيابان، ناگهان مردي از دور نمايان شد. مرد، كه گوي از زمين سبز شده بود آرام و بي صدا به خانه قديمي اما شاهانه ريدلها نزديك شد. مرد، چهره رنگپريده و لاغري داشت. با قد دراز و كج و كوله اش، خود را به درب ورودي رساند و زنگ در را به صدا دراورد. صداي قدمهاي فردي بر كف چوبين خانه شنيده شد و بعد، در با صداي قيژ قيژي باز شد. فلور نگاهي به مرد انداخت و همان طور كه ابروه خود را بالا انداخت گقت: شما؟
- گومري! مونتگومري، بانو فلور. 
مرد دست فلور را در هوا قاپيد و همان طور كه كمر خو را به نشانه احترام خم كرده بود، بوسه اي بر دست وي زد. فلور سرفه كوتاهي كرد و گفت: اوه! خداي من. همه فكر كرديم مرده ايد شما. بفرماييد داخل. 

--
-بععله! ميخوايد هر شب دوباره با كروشيوهاي لرد بخواب بريد؟ من كه نميخوام.
صداي ايوان در كافه قديمي كه مرگخواران در آن جمعوشده بودن ميپيچيد. 
-اصلا ما بايد خودمان يك لرد تايين كنيم. چرا كه نه؟ اين يكي رو هم ميندازيم تو شيشه خيارشورها. 
ايوان اين را گفت و بعد جرعه اي از نوشيدني كره اي خود نوشيد.  صداي هياهو مرگخواران در كافه خلوت طنين انداخت. سوروس فريا كشان گفت: همينه! من هر روز من سگ از صب خروس خون تا هو هو جغد برا لرد كار ميكنم، تازه اخر هر ماه بايد وام بگيرم پول روغن موهامو بدم!
- منم خسته شدم! مرگ بر آستكبار!
ليني به نشانه اعتراض از جاي خو بلند شد: هيچ كس نميتونه قدرت لرد رو داشته باشه. لرد رو اگر برنگرده محفل همه مارو ميكشه!
  صداي كف زدن شخصي از گوشه تاريك كافه شنيده شد و سرها همه به آنسو چرخيد.  مونتگمري، همان طور كه صورتش را شمع لرزاني روشن كرده بود از جاي خود بلند شد و با قدهاي كوتاه، حيله گرانه شروع به راه رفتن در كافه كرد. 
- من لذت ميبرم شمما دوستان رو ميبينم كه نگران آينده همين. واقعا عاليه. بنظر اين بنده حقير، شما براي داشتن زندگي بهتر، بايد بفكر يك لرد دموكرات باشيد. 
مونتگومري ادامه داد: قدرت؟؟ قدرت اقا ميوه فروش سر كوچست. ايوان منوي مديريت داره. بلاك آقا!براي همين اين مشكلي نيست.  فقط من فروتنانه نگران اينم كه كي ميخواد حساب و كتاب پول و مال چرك دنيا رو به دست بگيره؟حسابهاي گرينگوتز؟ 
مونتگومري دستمال كثيفي ازجيب خود بيرون آورد و همان طور كه اشكهاي خود را پاك ميكرد گفت: ولي از اونجايي كه بني آدم اعضاي يك ديگرند و در آفرينش... در آفرينش.... حالا در آفرينش مهم نيست. از اونجايي كه ما همه باهم دوستيم من حاضرم اين مسئوليت سخت و سنگين رو قبول كنم.


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۰۹ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۱

ماری مک دونالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۳ سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
از اینجا تا آسمون... کرایه ش چقدره؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
اتاق کنفرانس مرگخواران!

لرد سیاه در حالی‌ که روی چند عدد کتاب قطور نشسته تا دیده بشه رو به مرگخواران میکنه.
- خوب یاران قیرگون ارباب... زود باشین راهکار ارائه بدید! ارباب دیگه نمی‌تونن این وضع رو تحمل کنن! باید هرچه زود تر به چهره جذاب قبلیشون برگردند!

سوروس بد از این که چشم قره‌ای به فلور میره رو به لرد میکنه:
- ارباب خودتون میدونید معجون کار نکرد... خیلی‌ دنبال یه راه حل گشتیم و متأسفانه هیچی‌ پیدا نکرد-

لرد با عصبانیت حرف سوروس رو قطع میکنه:
- به ارباب هیچ ربطی‌ نداره! میگه پیدا نکردیم... نکردین که نکردین... میرین معجون اختراع می‌کنید ! الان هم ارباب خسته اند، به استراحت دارند...

بلا با عجله از سر جاش بلند می‌شه و لرد رو به اتاق خوابش اسکورت میکنه، سوروس با عصبانیت رو به فلور میکنه:
- الان میمردی چیزی نمی‌گفتی؟! مگه قرار نبود بذاریم لرد به همین حال باقی‌ بمونه؟

فلور تا میاد حرفی‌ در دفاع از خودش بزنه لینی وارد بحث می‌شه:
- جر و بحث فایده نداره! به نظرتون بهتر نیست دیگه لرد به حالت قبلیش برگرده؟!

کراب در حالی‌ که سعی‌ میکنه گریم لردیش (!) رو پاک کنه ملتسمانه میگه:
- چرا! من دیگه خسته شدم! اگه هم میخواین لرد همینجوری بمونه دفعه دیگه خودتون میرین جای ارباب میشین!

مرگخواران به فکر فرو می‌رن...







ویرایش شده توسط ماری مکدونالد در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۴ ۰:۴۱:۵۴
ویرایش شده توسط ماری مکدونالد در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۴ ۰:۴۳:۰۴
ویرایش شده توسط ماری مکدونالد در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۴ ۲:۱۸:۲۴

Only Raven

"دلیل بی رقیب بودن ما، نبودن رقیب نیست...دلیل بی رقیب بودن ما، قدرتمند بودن ماست!"














شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.