نقل قول:
آراگوگ!
ببخشید این پالی بود!
پالی!
اینم احتمالا لرد بود...ولی چیکار کردی! چرا خب؟ پالی خیلی خوب داشت پیش می رفت. چیزی رو که تازه داره خوب پیش می ره یهو ول می کنن و می رن سراغ یه چیز جدید؟
امیدوارم این یکی هم خوب بشه...ولی پالی کمی حیف بود!
بزرگ نیستم...عنکبوت کوچیکی هستم.
بررسی
پست شماره 586 خانه ریدل، پالکتو چپرو!
نقل قول:
- اشتباه نزنید داداچا!
همه به سمت گوینده برگشتند. دختر ناشناسی به دیوار تکیه داده بود، آدامس بادکنکی اش را می جوید و چوب بیسبالش را در دستش می چرخاند.
الکتو دختر بود؟! اسمش شبیه پسره.
این اولین پستته با این شخصیت(یا حداقل اولین پستی که من می تونم بخونم). و با همین دیالوگ و توضیح کوتاه شخصیتشو خوب معرفی کردی.
لحن خاص الکتو یه انتخابه. درباره اون حرفی نمی زنم. امیدوارم نوشتنش برات سخت نباشه. دو گزینه بعدی درباره الکتو که جلب توجه می کنه، چوب بیس بال و آدامسشه!
از هر دو می شه استفاده کرد...ولی عجله نکن. چه تو چت باکس، چه پست هات، هر جا الکتو وارد شد لازم نیست به این عنصرها اشاره کنی. این جوری خیلی زود کهنه می شن. تکراری می شن. نکته مهم در استفاده از سوژه ها همینه که زیاد خرجشون نکنی! و جایی وارد ماجرا کنیش که خواننده انتظار نداره. نه این که بخونه و بگه باز الکتو و بازم چوب و آدامس!
یه نکته دیگه اینه که اینا رو از معمولی بودن در بیاری!
مثلا الکتو می تونه برای ناهار آدامس موزی بخوره و وقتی ازش بپرسن برای شام چی رو ترجیح می ده آدامس نعنایی اولین انتخابش باشه. یا ملت هر جا بشینن آدمس به کفش و لباسشون بچسبه. چوب بیس بال هم علاوه بر ایجاد خشونت(!) می تونه به خیلی دردا بخوره.
فقط کافیه مواظب باشی سوژه رو زود و بی خودی کهنه نکنی.
نقل قول:
- اشتباه نزنید داداچا!
همه به سمت گوینده برگشتند. دختر ناشناسی به دیوار تکیه داده بود، آدامس بادکنکی اش را می جوید و چوب بیسبالش را در دستش می چرخاند.
- ای بابا! تو دیگه از کجا اومدی؟ چرا ملت مثل مور و ملخ می ریزن تو خونه ریدل؟
من مخالف پرش ناگهانی به داخل سوژه نیستم. این که یهو شخصیت خودتونو یا هر شخصیتی رو وارد کنین. ولی یه سری چارچوب و اصول باید رعایت بشه. همونطور که مرگخوارا اعتراض کردن، الکتو خیلی ناگهانی و راحت وسط خانه ریدل ظاهر شده. خودمم آراگوگ رو راحت وارد همه جا می کنم. ولی اون عنکبوته. از در و دیوار می تونه بره تو. برای الکتو می شد بهانه دیگه ای پیدا کرد.
ورود های بیش از حد مسخره و شدیدا غیر منطقی هم می تونه جالب باشه.
نقل قول:
- ما کمک نخوایم باید کیو ببینیم؟
آلکتو به چوب بیسبالش اشاره کرد.
- بااجزه تون باید چوب بیسبال مارو ببینید!
خیلی خوب بود. چقدر هم خوش شانسی که شکلک مناسبی برای شخصیتت داری!
نقل قول:
- آره داداچ! دیدیم می خواید یه عنکبوت رو بیرون کنید گفتیم بیایم یاری کنیم. به نظر ما نباید از حشره دور کن استفاده کنیم. چوب بیسبال روش تضمینی!
همین جا جاش بود که بهانه رو پیدا کنی. خیلی ساده. مثلا داشتم رد می شدم، در باز بود، شنیدم که می خوایین این کارو بکنین و اومدم.
دلیل اصلیش هم اینه که این کار عادی نشه که هر شخصیتی یهو بپره وسط خانه ریدل یا محفل.
نقل قول:
آستوریا درحالی که داشت ناخنش را در بازوی لیسا فرو می کرد چون، لیسا به او گفته بود با او قهر است، گفت:
به دو تا سوژه دو شخصیت، خیلی مستقیم و پشت سر هم اشاره کردی. این کار اصولا باید بد باشه...ولی خیلی تاثیر بدی نذاشته. فکر می کنم دلیلش اینه که اشاره هات رو لای یه جمله دیگه پنهان کردی. جمله اصلی شما الان اینه که آستوریا گفت:... و اون دو تا اشاره رو لای همین جمله پیچیدی. برای همین بد نشده.
نقل قول:
آستوریا درحالی که داشت ناخنش را در بازوی لیسا فرو می کرد چون، لیسا به او گفته بود با او قهر است، گفت:
- با چوب بیسبال دقیقا چی کار می خوایم بکنیم؟
- شما هر کدوم پول یه چوب بیسالو بدید، ما روش دفع عنکبوت رو بهتون می گیم. الان وقته خساست نیس! بالاخره یه رو باس سر کیسه تونو شل کنید!
مرگخواران نگاهی به یکدیگر انداختند. گویی چاره دیگری نداشتند.
ایده چوب بیسبال خیلی خوب بود. خیلی مسخره و خنده داره که یه عده مرگخوار بخوان با چوب بیسبال بیفتن دنبال یه عنکبوت. و این یعنی ایده خوبیه. ولی یه چیزی این وسط هست که مهم تره. یه کاری انجام دادی که هیچوقت نباید انجام داده بشه:
نقل قول:
-خب...مرسى وينكى! اينم حل شد. حالا...كسى ميدونه اسپرى عنكبوت دور كن رو كجا ميفروشن؟
این جمله آخر پست قبله...و خیلی راحت ایده قبلی رو رد کردی. این کارو هرگز نباید انجام بدین. حتی اگه به نظرتون ایده خودتون بهتر باشه. معنی تاپیک ادامه دار همینه. همکاری! احترام به نوشته های قبلی.
در یک صورت می شه این کار رو انجام داد. اونم اینه که ایده خودتو بنویسی و تمومش کنی و در پایان دوباره برگردی به ایده پست قبلی. یعنی جریان چوب بیسبال تموم می شه و آخرش می پرسیدی خب اسپری عنکبوت دورکن رو از کجا می شه گیر آورد؟
اگه این مورد رو در نظر نگیریم سوژه رو خوب ادامه دادی. ایده خوبی دادی. شخصیت خودت رو هم خوب معرفی کردی. ورودش می تونست بهتر باشه ولی به هر حال شخصیتش خوب بود.
شکلکات خوب و به جا بودن.
پالی رو دوست داشتیم...ولی شاید الکتو رو هم بشه دوست داشت...ادامه بده.
....................
دافنهتو نقد قبلی اسم شما رو دافته نوشتم. الان دیدم!
امضا و آواتار شما اونقدر آبیه که آدم(و حتی عنکبوت) می تونه قسم بخوره که با یه ریونکلاوی طرفه!
بررسی
پست شماره 584 خانه ریدل، دافنه مالدون:
نقل قول:
استوریا:
-خوب حالا که تونستیم اون خانوم فیگ رو بیرون کنیم حالا باید فکری واسه اون عنکبوته بکنیم.
لینی گفت:
-من از اون موقع که اون عنکبوت بدجنس اومده حتی روی خوش زندگی رو نتونستم ببینم!
ارسینوس گفت:
-خوب چرا از اسپره ی عنکبوت دور کن استفاده نمیکنیم؟
پست قبلی جایی تموم شده که یه نفرو بیرون کردن و الان تقریبا قراره از صفر شروع کنن.
برای از صفر شروع کردن به چی احتیاج داریم؟
به صحنه!
من هیچوقت معتقد نبودم که توی پست ها حتما و اجبارا به فضاسازی(توصیف فضا و مکان) احتیاج داریم. یا مثلا فضاسازی و دیالوگ باید با هم متعادل باشن. همش بستگی به پستی که می خونیم داره. به سبک و روند ماجرا. الان تو این صحنه به نظر من لازم بود قبل از شروع دوباره بحث ها، کمی حالت شخصیت ها توصیف بشه. که چیکار می کنن و چه حالتی دارن. لازم هم نیست طولانی بشه. یکی دو خط. که مثلا آستوریا که خانم فیگ رو پرت کرده بود بیرون با خوشحالی دستاشو به هم می ماله و به طرف جمع بر می گرده...در همین حد. فقط برای این که خواننده رو آروم به فضا برگردونیم نه این که یهو پرتش کنیم وسط.
نقل قول:
استوریا:
-خوب حالا که تونستیم اون خانوم فیگ رو بیرون کنیم حالا باید فکری واسه اون عنکبوته بکنیم.
لینی گفت:
-من از اون موقع که اون عنکبوت بدجنس اومده حتی روی خوش زندگی رو نتونستم ببینم!
ارسینوس گفت:
-خوب چرا از اسپره ی عنکبوت دور کن استفاده نمیکنیم؟
دیالوگ و شکلک لینی جالب بود. این حالت بدبختی و بیچارگی اصولا جزو شخصیت لینی نیست. ولی چون حشره اس و ریزه، بهش میاد.
ایده اسپری مال شما بود پس...ایده خوبیه.
نقل قول:
-کس دیگه ای حرفی واسه گفتن نداره که؟
همه ی مرگخوارا: -نه...نه...شما بفرمایید.
-خوبه، حالا زود همتون برین و عنکبوت دور کن بخرین.
-اجازه؟
-بگو ارسی جونم.
-اصلا مگه اسپره ای به نام عنکبوت دور کن داریم؟
-من تاحالا نگفته بودم که از این حرفا نزنیم؟
-نه نگفته بودی.
-خوب حالا بدونین که از این حرفا نزنین، زود برین بخرین.
خیلی روی دیالوگ ها تکیه کردی... دیالوگ خوبه. سرگرم کننده اس. ولی وقتی از یه مقداری بیشتر می شه، خواننده توشون گم می شه! یه حالت تکرار ایجاد می کنه. این وسط برای استراحت خواننده و ایجاد تمرکزش، باید صحنه خلق کنیم.
الان اینا دارن با هم حرف می زنن. خیلی از این حرف ها می تونن تبدیل به صحنه بشن. شما ویژگی های شخصیت ها رو می شناسی. می دونی آستوریا چطوری حرف می زنه. می دونی آرسینوس کیه و لینی چیکار می کنه. ولی همه رو به شکل دیالوگ نوشتی. از همین ویژگی ها می تونی صحنه در بیاری. مثلا وقتی حرف از اسپری زده می شه لینی می تونه نگران بشه...هر چی باشه اسپری ممکنه روی اونم تاثیری بذاره. لینی می تونه یهو شروع کنه به مخالفت کردن با این ایده. می تونی نگرانیشو توصیف کنی.
به شخصیت ها و موقعیتی که توشن دقت کن. مطمئنم سوژه ها و صحنه های خوبی به ذهنت می رسه.
نقل قول:
استوریا ها به اون مرگخواره بیچاره فرصت حرف زدن نداد و ناخوناش رو کرد تو شکمش و مُرد!
این صحنه خوب بود. آستوریا همیشه تهدید می کنه. بد نیست که گاهی به تهدیدش عمل کنه. لازم نیست دلیل خاص و منطقی ای داشته باشه. طنز همینجوری ایجاد می شه. که خواننده رو غافلگیر کنی. مثلا هیچ اشکالی نداره که یکی تو خیابون به آستوریا سلام کنه و آستوریا با ناخوناش اعضای داخلی طرف رو بکشه بیرون!
سوژه رو خوب پیش بردی. یه پیشنهاد دادی که پیشنهاد خوبی هم بود. مرگخوارا می تونستن درگیر این ماجرا بشن که این وسیله رو از کجا تهیه کنن. شاید بعضیاشون سعی می کردن خودشون اینو بسازن. به نظر من شخصیت های داستان رو تا جایی که می شه نباید از هم جدا کرد. مثلا این جا گفتی که هر مرگخوار بره یه اسپری بخره! ادامه دهنده ها نمی تونن اینا رو جدا جدا بنویسن. معمولا درباره یکی دو نفر می نویسن و بعد داستان رو گم می کنن...کلا بهتره گروهی کار کنن. همشون دنبال یک اسپری باشن. بخوان بخرن...بدزدن یا درست کنن. اینجوری شخصیت ها و سوژه ها یه جا جمع هستن و قابل استفاده تر می شن.
کمی بیشتر درباره صحنه ها فکر کن. درباره موقعیت و شخصیت ها. دیالوگ هات خوبن. صحنه ها هم می تونن خوب باشن. جایی که لازمه درباره شخصیت ها توضیح بده. لازم نیست اینا روی سوژه و حرفای اصلی تمرکز کنن. می تونن تو پست شما فقط با هم گپ بزنن. لازم نیست داستان جلو بره. تو پست شما مثلا می تونست این اتفاق بیفته:
اول پست اینا برگردن سر جلسه و آرسینوس اشتباهی روی لینی بشینه! لینی هی سعی کنه خودشو نجات بده ولی نتونه. صداشم کسی نشنوه. چون صداش ضعیفه و همه غرق در بحث درباره عنکبوت و روش های دفع عنکبوت شدن.
اتفاق ساده و بی اهمیتیه...ولی همین سوژه های بی اهمیت معمولا جالب تر از اصل سوژه می شن. لابلاشون می شه به سوژه اصلی هم اشاره کرد. دنبال این سوژه ها و اتفاق های فرعی و بی اهمیت بگرد. سعی کن درباره شون بنویسی.
موفق باشید.