بررسی
پست شماره 431 باشگاه دوئل، نیوت اسکمندر:
نقل قول:
نیوت مثل همیشه خسته بود. این خستگی از زمانی بود که با هکتور در یک اتاق در خانه ریدل می خوابید. هکتور شبانه روز معجون درست می کرد. هکتور زمانی که نیوت خواب بود روی او معجون امتحان می کرد. آن روز صبح، نیوت برای پیدا کردن ضد معجون راهی لندن شد و چمدانش را برای اینکه دست هکتور در امان باشد با خودش آورد. نیوت سوار اتوبوس شوالیه شد و به سوی لندن رفت. در ایستگاه خانه گریمولد پیاده شد و به کافه روبروی خانه گریمولد رفت.
این یه توضیح کلیه...درباره وضعیت نیوت.
وقتی این جوری می نویسیش می دونی چه اتفاقی میفته؟ خواننده یک نفس و پشت سر هم می خونه. بی هیچ حسی. نصفشو شاید نفهمه! توجه نکنه. در حالی که این قسمتش مهم بود. خستگی نیوت از هم اتاق شدن با هکتور و دلایلش مهم بود:
نیوت مثل همیشه خسته بود!
این خستگی از زمانی بود که با هکتور در یک اتاق در خانه ریدل می خوابید. هکتور شبانه روز معجون درست می کرد. هکتور زمانی که نیوت خواب بود روی او معجون امتحان می کرد.
آن روز صبح، نیوت برای پیدا کردن ضد معجون راهی لندن شد و چمدانش را برای اینکه دست هکتور در امان باشد با خودش آورد.
سوار اتوبوس شوالیه شد و به سوی لندن رفت. در ایستگاه خانه گریمولد پیاده شد و به کافه روبروی خانه گریمولد رفت.این جوری بهتر منظورشو می رسونه. ولی هنوز هم اشکالاتی داره. جمله ها خیلی کوتاه و پایه ای هستن! انگار فقط می خوان سریع به خواننده بگن چه اتفاقی افتاد و برن جلو.
نباید این حالت وجود داشته باشه.
صحنه، اتفاق، احساس شخصیت، باید به اندازه کافی توصیف بشه.
نقل قول:
او می دید که در خانه گریمولد هر ده دقیقه باز می شود و اشخاصی وارد آن می شود. برایش جالب بود ولی آنقدر خسته و معجونی بود که نمی خواست پیگیری کند.
به این موضوع توجه نکردین که خانه شماره دوازده گریمولد نامرئیه! این نکته ای نیست که در پست شما باعث کم شدن امتیاز بشه...ولی نکته ایه که اگه بهش توجه می کردین، کیفیت نوشته تون بالاتر می رفت. دقت نویسنده رو نشون می داد. یا نباید می دید...یا یه بهانه ای برای دیدنش پیدا می کردین.
نقل قول:
نیوت با شنیدن "خانه گریمولد" از جای خودش پرید ساعت را نگاه کرد. دو ساعت دیگر ضد معجونش حاضر می شد. با خود فکر کرد که اگر بتواند آن شخص را که میخواهد به محفل برود را منصرف کند و به خانه ریدل بیاورد می تواند ترفیع بگیرد و از اتاق هکتور به جای دیگری برود. سریع لهجه ای روستایی گرفت و گفت:
-سلام ره برادر ره من ره میدونم ره.
این کار نیوت خیلی خوب بود. خیلی ساده، سیاه، و خنده دار.
جمله بندیای شما اشکال دارن. ولی ایده ها و صحنه هات قشنگن. همین گاهی می تونه باعث بشه کیفیت رولتون بالا بره. ولی حیفه! که به خاطر جمله بندی چیزی رو از دست بدین. روی این قسمت کار کنین. توصیف ها و جمله ها می تونن کامل تر، دقیق تر و قشنگ تر باشن.
نقل قول:
سپس به رئیس کافه گفت که کاری دارد و ظهر در زمان آماده شدن معجون بر میگردد.نیوت با همان خنده شیطانیش به سمت روستایی شریف رفت و بازوی او را گرفت و به کوچه کنار کافه رفت. در آنجا نیوت با چوبدستی اش طلسمی خواند و روستایی شریف بیهوش شد. سپس چمدانش را روی زمین گذاشت و مرد را وارد چمدانش کرد و خودش هم وارد شد.
سپس به رئیس کافه گفت که کاری دارد و ظهر در زمان آماده شدن معجون بر میگردد.
با همان خنده شیطانیش به سمت روستایی شریف رفت و بازوی او را گرفت و به کوچه کنار کافه رفت.
در آنجا با چوبدستی اش طلسمی خواند و روستایی شریف بیهوش شد. سپس چمدانش را روی زمین گذاشت و مرد را وارد چمدانش کرد و خودش هم وارد شد!در پاراگراف دوم(که من بازنویسی کردم) شما متوجه می شین که چه کسیه که با خنده شیطانیش می ره طرف روستایی؟
بله! نیوته...چون فاعلی جز نیوت نداریم.
در این حالت لازم نیست هی اسمشو تکرار کنین. تاثیر خوبی روی نوشته نمی ذاره.
نقل قول:
-سلام ره کسی نمی دونه ره که ره خانه گریمولد ره کجا ره؟
لهجه غیر واقعی و اغراق آمیز روستایی به نظر من خوب بود. این جا اسمی از باروفیو نبردین. روستایی شما یکی دیگه اس. برای همین قابل قبوله. چون باروفیو به این شکل حرف نمی زنه.
نقل قول:
او میخواست شکل لرد شود اما به دلیل نبود موی لرد نتواست اینکار را به پایان برساند.
اشاره ظریف، خنده دار، و جالبی بود!
از ناخنش هم می تونین استفاده کنین. ولی این نکته به درد این قسمت نمی خورد. گاهی لازمه یه چیزایی رو فدای چیزایی کنیم که جالب ترن. همیشه لازم نیست منطقی باشیم.
نقل قول:
به یاد آورد روزی با حیله ای توانسته بود موهای دامبلدور بکند. او میخواست تاثیر شپش ها را روی موهای دامبلدور پیدا کند.
به جای یک خط توضیح، می تونستیم فلش بکی بزنیم و این خاطره رو بخونیم. حتی اگه شده کوتاه...
می تونست جالب باشه.
نقل قول:
روستایی شریف دوباره به همان شرافت خودش باز گشت
این تاکید بی دلیل و مصرانه روی شریف بودن روستایی، عالی بود.
نقل قول:
روستایی شریف که دو گالیونی اش تازه افتاده بود با خنده به نیوت گفت:
-داداش ره من پیک پیتزا ره هستم. میخواستم به اینا ره پیتزا بدم ره ولی چون از حیواناتت ره خوشم اومده ره میخوام بیام خونه ارباب ره، ما خیلی ارباب ره دوست داریم. فقط الان ره برم پیتزا ره بدم بر میگردم ره.
نیوت که تاثیر معجون ها بر او بود فکری کرد. او فکر کرد که شاید روستایی شریف طی فعل وانفعلات شیمیایی از شریف به حیله گرئ تبدیل شده است. نیوت اخرین نقشه اش را انجام داد. با صدایی توام با گریه گفت:
-نرو روستایی شریف، بری نمیگن روستایی شریف بوده. میگن فقط فکر پول بوده.
می رسیم به مهم ترین قسمت پستت.
ایده خیلی خوبی برای سوژه پیدا کردی. این برای پست های دوئل خیلی مهمه. مطمئن باش قسمت عمده امتیازتو به خاطر ایده پستت گرفتی. به خاطر همین آخرش. خیلی خوب بود.
وقتی وقت بذاریم، فکر کنیم، و ایده خوبی پیدا کنیم کارمون خیلی راحت تر می شه.
اگه خود پستت به زیبایی سوژه نوشته می شد امتیازت خیلی بالاتر می رفت.
اشکال اصلیش اولا جمله بندیا بود. که معمولا غلط نبودن. ولی می تونستن قشنگ تر باشن و دوما بعضی از قسمت ها رو می تونستی بیشتر توضیح بدی. تند و سریع نگو و برو جلو!
صبر کن...تعریف کن.
پستت هم که پست تکی بود. اهمیتی نداشت که طولانی بشه.
شخصیت نیوت خیلی خوب شده. نشست و برخاستش با جانوراش. اسمایی که براشون انتخاب کرده. حالت حرف زدن و رفتار نیوت. همه خیلی خوبن. در مسیر درستی قرار گرفتی. همینطور ادامه بده.
...........................
آملیانقل قول:
اره...میرسیم به بحث دوست داشتنی قوانین نقد! و اینکه من رو اگه دس از پا درازتر پرت کنید بیرون پرابلمی یُخدی چون حقتونه! والبته حق حواس پرتی یا حافظه ناقص من در مورد رعایت قوانین!
قوانین می تونن انعطاف پذیر باشن...ولی انصافا نقد نخوا...پستت طولانی نیست...فوق طولانیه!
البته دلیل این که می گم نقد نخوا طولانی بودنش نیست. اگه احتیاج به نقد داشت حتما می کردم. ولی احتیاجی هم نداره. از امتیازاشم مشخصه. باز نقد دقیق نمی کنم ولی چیزایی رو که به نظرم می رسه می گم.
نقل قول:
سوال واضح همیشگی اینکه ارباب سوژه اش خوب بود؟
عالی بود. خیلی خوب بود.
نقل قول:
و میخواستم ببینم در کنار برانداز کردن سوژه، خوب نوشته شد به طور کلی از سوژه استفاده شد؟ چون به نظرم خود سوژه یک طرفه و شعور نویسنده از استفاده کردن از موضوعات و پتانسیلهای اون یک طرفه.
اگه درست یادم باشه سابقه بدی در زدن پست هایی داری که ما(داورای دوئل) برای ربط دادنش به سوژه دوئل دچار سختی و مشقت فراوان می شدیم!
ولی این یکی خوشبختانه سخت نبود. ربط داشت.
سوژه خیلی خوبی پیدا کردی...خیلی خوب ازش استفاده کردی. خیلی خوب یه چیزایی رو به چیزای دیگه ربط دادی.
ولی چیزی که خوب نیست و فوق العاده اس، طرز نوشتنته. طنزته. نکته هایی که پیدا می کنی. عالین!
انکار نمی کنم که وقتی آدم پستتو می بینه، دود از کله اش بلند می شه! ولی خوندنش آسونه...
با وجود این فکر می کنم قسمت هایی هست که بشه خلاصه تر نوشت. مثل این توضیح ها:
نقل قول:
دهان چیز خاصی است. ما با دهان میخوریم سحری، صبحانه، ناهار، عصرانه، افطاری و شام، گاها اگر مادر خیلی عصبانی باشد با دهان کوفت میکنیم، البته میشود خیلی موارد دیگر هم با دهان نوش جان که فقط مرلین میداند، ما با دهان با خواننده های رپ غیروطنی هم خوانی میکنیم و بعد وویسش را گوش میکنیم و با شات گان خود را میکشیم، ما با دهان حرف میزنیم، زر میزنیم فحش میدهیم، چشم دخترهمسایه رو از حداقه در میاوریم که فکر نکند اگر یک خاستگار بی ریخت لیسانس دار گیرش امده که تازه پسره پشت سرش ریزش مو هم دارد خیلی است و هوا برش دارد. ما با دهانمان دهان بقیه رو میبندیم! و حتی سرویس میکنیم!
سرویس خودش معقوله خاصی است از سرویس های فرهاد قائمی که دماغش را میمالد به توپ گرفته تا سرویس مدرسه که خود سرویس دیگری هم محسوب میشود، سرویس دستشویی و در اخر سرویس دهان شویی... چیزی که آملیا این اواخر خیلی خیلی متوجه ان بود!
که واقعا خوبن! ولی با توجه به طول و عرض پست شما، می شه ازشون صرف نظر کرد.
پست شما شصت و پنج تا پارت و فلش بک داشت! چیزی که شدیدا باهاش مخالفم. ولی چیزی که مهمه اینه که موقع خوندن گیج می شیم؟
که نمی شیم!
پس این، این جا یه ایراد نیست.
نقل قول:
اولیش این بود که اون قضیه رفتن به کافه و دیدن مورفین و هکتور و اینا.
یعنی عملا اضافی بودشا میدونم!
خیلی بی ربط بود به کل قضیه اگه نیگا کنید بهش ولی من ریسک کردم و گذاشتم بمونه چون فکر میکردم بهش می ارزه. یعنی اون طنز یا نمیدونم بگیم ایده ای که توش بود به اضافه شدن به متن سوژه می ارزید و نقاط قوتش از ضعفش بیشتر بود چون که در کمال خودسیندرلاپنداری خودم خیلی از طرح کافه باکس خوشم اومد و واقعا دلم نمیومد که بخشی از اونو حذف کنم با اینکه ادم توی رولی به این طول باید جلوی خودشو بگیره. یعنی میخواستم بدونم به نظر شما الان این ریسک چه طوری بود؟ مفید بود مزخرف بود؟ هر دو گزینه هیچ کدام؟
کاملا و صد در صد ارزشش رو داشت.اون قسمت یکی از بهترین قسمت های پستت بود.
این باعث نشه از دفعه بعد سوژه های خودتو بنویسی و سوژه دوئلم یه گوشه داستان بچپونی ها! این جا اشکالی نداشت چون سوژه دوئل به اندازه کافی حضور خودشو اعلام کرده بود.
همین جا یادآوری می کنم...برای دوئل ها سوژه آزاد(بدون سوژه) هم قبول می کنیم!
نقل قول:
ریسک دوم استفاده از کاراکتر هاگرید بود به نظر خودم.
یعنی نمیدونم درسته یا نه ولی یکسری کاراکتر هستن که همیشه نوشتن تو دست خود نویسنده هیچ وقت مثل نوشتن اون با بقیه نمیشه. همین طور که خیلـــــی وقت پیش این رو به وینکی گفته بودید که هیشکی به خوبی خودش نمیتونه از کاراکترش استفاده کنه. حالا نه فقط برای حرف زدنهاشون بلکه برای طریقه رفتارشون که غالبا غیرقابل پیش بینی تر از بقیه است و نوشتن باهاشون دردسرش بیشتره اگه ادم وسواس داشته باشه که بخواد شبیه خودشون در بیاره اونا رو. مثلا مورفین هم همینه حس میکنم. - من واس لحن مورفین و هاگرید رفتم چندتا رولشونو خوندم اصلا نمیدونم اینقدر خوب شد یا نه! -
برای هاگرید هم همین شدش چون من غالبا فقط با املیا بازی میکنم و املیا کاراکتر خاصی نیست راحته و دست ادم بازه ولی خیلی سعی کردم هاگرید رو شبیه خودش در بیارم. حرف زدن و رفتارشو و اینا رو. میخواستم ببینم تا چه حد به عنوان کسی که ازش خوندین و نقدش کردید موفق بودم؟
خب من اصلا خوشم نمیاد که هی دارم می خونم و تایید می کنم! ولی چاره ای نیست.
کاملا موفق بودی. چه در مورد غلط ای املایی هاگرید...که موقع خوندن آدم احساس می کرد یه چیز جدید کشف کرده!...و چه لحن مضحک و چه نفهمی خاص خودش! خیلی خوب بود.
هاگرید و مورفین، هر دو نویسنده های خوبی بودن. شخصیت هاشونو خوب درست کرده بودن. شما هم خیلی خوب تونستی ازشون استفاده کنی. گفتی برای لحن هاگرید و مورفین رفتی و چند تا رولشونو خوندی! این خیلی تحسین برانگیزه. که به رول خودت و به خواننده ها اینقدر احترام گذاشتی. خوب از آب در اومدن نوشته هات تصادفی نیستن.
نقل قول:
ریسک سوم به نظرم نوشتن داستان به صورت فلش بک بود که یکم میتونست اشفته کنه کارو. حتی خیلی بیشتر از یکم.
ولی انجامش دادم چون تا به حال این طوری ننوشته بودم تا جایی که یادمه و میخواستم ببینم تا چه حد به نوع نوشتن قضیه ضربه وارد شدش؟ اصلا شدش؟ ی بله نه خالی هم بسه الان که میبینم!
اینو بالا گفتم...اصلا گیج کننده نشده.
می دونم آدم خودش تشخیص نمی ده که داستان گیج کننده هست یا نه. چون اصل ماجرا رو می دونه. خودم گاهی بعد از نوشتن پست، می دم یکی بخونه و می پرسم که فهمیده یا نه؟ داستان واضحه یا نه؟
یه ریسکش هم اینه که قبل از این که داستان فهمیده بشه، حوصله خواننده سر بره! که این ریسک تو نوشته های شما وجود نداره. چون اونقدر شخصیت جالب و طنز خوب وجود داره که خواننده اهمیت زیادی به اصل داستان نده!
نقل قول:
نکته بعدی که میخواستم نظرتون رو بدونم -ارباب الان حس میکنم کلا زیر پستم یک پوکرفیس ویرایش کنید هم حق دارید! این خودش دوبرابر یک رول میانگین عه!- در مورد استفاده از سوژه های سایت بود. مثل انتخابات و شخصیتها و چت باکس و غیره. چون مدت زیادی نبودم و خیلی چیزها دستم نبود و من خیلی با این نکات بازی میکنم تو رولهام میخواستم ببینم خوب بودن؟
خوب بود آملیا...به جان نجینی خوب بود. خیلی خوب بود.
نقل قول:
راستی در مورد یک قسمت توضیحی بود برای دهن و سرویس اینا!
من این مدت که نبودم خیلی این مدلی نوشتم. چطوری بود اوضاعش؟ زیاد بود؟ بی ربط نبود؟ اصلا جالب بود؟
جالب بود...خیلی جالب بود...الان در مورد ما هم صدق می کنه این اصطلاحی که گفتی!
نقل قول:
ارباب من لوس مینویسم؟ چرا وقتی ادم خودش مینویسه نمیخنده؟ بقیه میخندن یا فقط یک لبخند محو میزنن؟!
اصلا! انصافا طنزت عالیه. من لبخند نزدم...خندیدم! همچین آدم "به هر چیزی بخند"ی هم نیستم!
مشکل پستات اینه که از هر پستت پنج پست خوب در میاد!
وقتی اینا رو یه جا بنویسیم، تاثیرش کم می شه. مثل غذای خوشمزه ای که یه نفر می خوره. بعد از یه جایی سیر می شه و غذا دیگه زیاد نمی چسبه.
در مورد رول های دوئل طبیعیه که نخواییم سانسور کنیم. ولی در مورد رول های عادی این همه ایده و این همه داستان نباید یکجا نوشته بشن. حیفه. به هر کدوم توجهی که لایقشه نمی شه.
سوژه آملیا و اسب بودنش عالی بود. اسب خطاب شدن، سوژه خاصی نیست...ولی این که اینجوری بتونین ازش استفاده کنین خیلی خاصه. خیلی خلاقانه اس. آدم اگه خلاقیت داشته باشه از ساده ترین سوژه ها، بهترین نوشته ها رو در میاره.
شخصیت هکتور...معجون مجانی برای تبلیغات انتخابات...دامبلدوری که آخرش از کوره در رفت...
عالی بودن.
اونقدر سوال بپرس که امتیازمون لو بره ها!
نقد نکردم و طول پست اینقدر شد!
من هنوز واقعا نمی فهمم یه نفر چطوری می تونه اینقدر حرف بزنه!