بعدازظهر سگی سگی...
سمت سگی مغز سیریوس فریاد میزد: واق واق واق!
سمت جادوگر مغز سیریوس جواب میداد: تو سگی یا گوسالهای؟ مگه قرار نبود کلاهگیس مالفوی رو بذاریم سرمون بریم بیرون؟!
سمت سگی مغز سیریوس با فریاد: واق واق واق! (نه خداییش دوباره خوندید به امید اینکه چهار تا کلمه معنادار بگه؟
)
حقیقت این بود که سیریوس با تغییرچهره خود را به لانه زنبورهایی رسانده بود که نهتنها نقشه قتلش با ابزار ماگلی را ریخته بودند، بلکه میخواستند کل وزارتخانه را بفرستند هوا و پشم تحویل بگیرند! سیریوس وسط همهچیز ش... اهم اهم... جیش کرده بود و زده بود به چاک...
حالا سگ سیاه بدو و طرفداران مالفوی به دنبالش...
نیکلاس فلامل نقش بر زمین مانده بود و سعی داشت به یاد بیاورد کدام ورد برای پاک کردن ادرار از سروصورت مناسبتر بود اما یکی از باگهای اکسیر جوانی همین پرش ذهنهای بیموقع بود.
ستاد مالفوی خالی شده بود و جز نیکلاس فلامل و فردی غریبه با موهای بلوند و یک چشم کمرنگتر از چشم دیگر کسی دیده نمیشد.
«موهاهاهاهاها! پیرمرد تو بودی گفتی هیچ سمتی نیستی؟! شاشیشوس پاکولوس!»
نیکلاس فلامل همچون نوزادی که تازه حمامش داده باشند تمیز و براق شد. از جایش برخاست و رو به غریبه گفت:
«ها؟ تو کی هستی؟»
«دکمه ریستارتت کجاست؟»
گلرت شروع کرد به سیخونک زدن به پک و پهلوی نیکلاس فلامل تا دکمه ریستارتش را پیدا کند.
نیکلاس قژقژکنان خودش را عقب کشید و با خنده گفت: «نکن قلقلکم نده...خخخ.... نکن....»
گلرت: «یالا دیگه. یادت بیاد من کیام. بدو وقت نداریم. زود تند سریع باید همدست من شی. الان بهترین فرصته برای تیم شدن.»
«تیم شیم چیکار کنیم؟»
ناگهان نیکلاس به سبک بابااِتی در سریال ماگلی قهوه تلخ با دست ابرویش را بالا داد و گفت: «اِ گِلرت تویییی؟؟؟ گِلِرت؟ تویی؟» ناگهان لبخندش محو شد و با خشم گفت: «باز دیگه چه نقشه شومی داری؟ تو اومدی زمان حال یا من رفتم عقب؟!»
گلرت یه نگاه به بمبهای هستهای انداخت و یک لبخند شیطانی زد.
«نیکلاس... بیا یه حرکت دونفره بزنیم.»
«من متأهلم گلرت... من گرایشم مستقیمه.... (
)»
«نه مرتیکه منحرف منظورم از اون دونفرهها نیست... اگه بود هم با تو آخه؟»
«مگه من چمه؟! سفید نیستم که هستم.»
«الان بحث ما رنگ پوسته؟! داداش آپدیت شو دیگه وقت کمه. یه چند تا بمب اینجاست میبینی؟؟! الان بیا مثل دو تا شیطانصفت خوب، یه حرکت بزنیم.»
زمان ما رسیده است، برادران و خواهران من! دیگر در خفا نخواهیم بود! صدایمان را خواهند شنید و این صدا کرکننده خواهد بود!
قابلیتهای ویژه:
بازی با ذهن انسانها و جذابیت ذاتی
دیدن آینده (به لطف کیلین)
سفر به گذشته (به لطف زمانبرگردان)
جوانی جاودان (به لطف سنگ جادو)
قدرت بیانتها (به لطف ابرچوبدستی)