پاسخ به: زیرزمین مخوف هافلپاف
ارسال شده در: دوشنبه 9 مهر 1403 12:13
تاریخ عضویت: 1403/06/09
تولد نقش: 1403/06/10
آخرین ورود: جمعه 12 بهمن 1403 20:56
تام که بخاطر قراردادش با مرگ، جسور تر از قبل شده بود، بادی به غبغبش میاندازد و با گام هایی استوار، در بین همگروهی هایش قدم برمیدارد.
ـ زمان درخشش تام ریدل فرا رسیده. همگی تعظیم کنید!
همه از ترس، سرشان را خم کرده و نیمچه تعظیم نمایشیای انجام دادند، که همین باعث شد قامت نسبتا مغرور کنستانس در مقابل چشمان تام قرار بگیرد. ناگهان، افکار شرارت آمیزی به ذهن تام هجوم آوردند. او با لبخندی که به طور حتم معنای ″هیچکس به باهوشی من وجود نداره!″ به سمت کنستانس قدم برداشت. او منتخب گروهش بود، پس باید راهی برای خروج سریعتر از این دردسر پیدا میکرد.
ـ خب بزار ببینم، شما تاحالا گروهبندی شدین؟
ـ در اوایل ورودم به هاگوارتز، بله. هافلپاف افتخار همنشینی با منو داشته
ـ خیلی هم عالی! آیا شما تا به حال از هاگوارتز فارغالتحصیل شدین؟ یا هافلپاف رو ترک کردین؟
ـ دلیلی برای اینکار نداشتم، من مسئول مخوفِ این تالارم!
ـ پس ما اینجا دوتا مقدمه داریم، اول اینکه من باید همگروهی هامو ببخشم که قربانیم کردن، دوما هم که شما عضوی از هافلپاف هستی. پس در نتیجه، شما هم جزو کسایی هستن که من باید ببخشمشون
ـ
ـ شما که نمیخواین با استدلال من مخالفت کنین؟ من چندین ترم منطق و فلسفه جادویی پاس کردم جناب!
تام به خوبی آگاه بود که استدلالش مغالطهای بیش نیست، اما کنستانس که این را نمیدانست! پس اهمیتی نداشت اگر بخاطر استدلالی غلط، مجبور به حمل القابی همچون سوفیست و مغالطه گر میشد. او از هر طرف کنستانس را تحت فشار قرار میداد تا در آخر به مراد دلش دست یابد.
ـ قبول کنین دیگه! نکنه میخواین بگین من مغالطه گرم؟ منی که انقدر شجاع و دلسوزم که اجازه ندادم همگروهی هام قربانی بشن و خودم داوطلب شدم؟
ـ تو که خودت نشده بوـ
تام که دستش را روی دهان مرگ گرفته و به زور ساکتش کرده بود، با لبخندی تهدید آمیز به مرگ نگاه میکند.
ـ یه لحظه فکر کردم میخوای بگی من خودم داوطلب نشدم، اشتباه فکر میکنم دیگه درسته؟