هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

جنگ ارتش تاریکی در برابر وزارتخانه سحر و جادو!

لرد ولدمورت اکنون که آلبوس دامبلدوری وجود ندارد و سفیدها پراکنده‌اند، به همراه ارتش تاریکی فراخوان حمله‌ای به وزارتخانه سحر و جادو داده است که پایه‌های جامعه جادوگری را لرزانده است! او تنها یک پیام دارد: اگر واقعا فکر می‌کنید در مقابل ما می‌توانید زنده بمانید، بیایید و از جامعه جادوگری دفاع کنید!

پس در این حمله جزء غارتگران باشید و وزراتخانه را تصاحب کنید، یا سفید بمانید و همراه با وزیر سحر و جادو از جادوگران دفاع کنید! (لیست نبردها)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷:۴۷ شنبه ۲۲ دی ۱۴۰۳

هافلپاف

فلیسیتی ایستچرچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۹ شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۰:۴۹:۳۱ شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
از همه‌تون ممنونم!
گروه:
هافلپاف
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 31
آفلاین
کمی دورتر از لرد و سالازار، "مست" مشغول بازجویی از گادفری بودند و از او می‌خواستند حقیقت را به آنها بگوید. آنها گادفری را محاصره کرده بودند.

مرگ گفت:
- گادفری، به نظرت تو واقعا فقط به خاطر نابود کردن جبهه‌ی تاریکی این‌کارها رو کردی؟

گادفری حرفی نزد. ترزا تکرار کرد:
- گادفری! واقعا فقط به همین‌خاطر؟ به نظرت چیز بیشتری نبود؟

گادفری جوابی نداد، چون خودش هم نمی‌دانست جواب چیست. چند لحظه گذشت. سیگنس گفت:
- مثل اینکه نمی‌خواد جواب بده. چی‌کار کنیم؟

مرگ نگاهی مشکوک به گادفری کرد.
- ببریدش و توی اون آلونک کوچیک زنجیرش کنید. شاید اگه یه چند روزی زندانی باشه تصمیم بگیره بهمون جواب بده!

ترزا و سیگنس اطاعت کردند. آنها به آرامی به طرف گادفری آمدند و هریک یکی از بازوهای او را محکم گرفتند. سپس او را کشان‌کشان به طرف یک آلونک چوبی بردند که در ساحل بنا شده بود. سپس در آلونک را باز کردند و گادفری را درونش انداختند. ترزا محکم دست‌وپای گادفری را با زنجیر بست و به دهانش چسب‌پهن زد. بعد خارج شد و سیگنس در را روی گادفری قفل کرد.


هیچ‌وقت سعی نکن خودتو تغییر بدی، چون مطمئن باش همه همون‌جوری که هستی دوستت دارن.


پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹:۲۲ جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳

مدرسه هاگوارتز

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۱:۲۶:۲۸
از هاگوارتز
گروه:
جـادوگـر
هیئت مدیره جادوگران
مدیر هاگوارتز
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 569
آفلاین
هواداری از تیم پیامبران مرگ


پایان ایونت اردوی جزایر جاوایی در زمستان!


* توجه داشته باشید که موضوع تاپیک بسته نشده است و حتی پس از پایان ایونت نیز می‌توانید داستان را به‌صورت عادی ادامه دهید.


-------
لرد با حالتی جدی و لحنی سرد به سالازار نگاهی انداخت و گفت:
- از کی تا حالا ما برای قضاوت‌هامون نیاز به مدرک داریم؟ اگر گادفری پشت این ماجراست، خیلی ساده‌ست. می‌کشیمش و اگر کشتارها تموم شد، یعنی حدسمون درست بوده. اگر نه، یه مشکل دیگه رو هم حل کردیم.

سالازار که به وضوح در حال سبک و سنگین کردن کلمات لرد بود، سرش را به نشانه تأیید تکان داد.
- منطقیه. اگر این چیزی هست که می‌خواهی، پس همین کارو می‌کنیم.

سالازار چشمانش را برای لحظه‌ای بست و انگشتانش را روی شقیقه‌هایش گذاشت. نفسش عمیق و کند شد، گویا در حال ورود به لایه‌ای از ذهنیت و قدرت‌های فراتر از درک معمولی بود. ذهنش را به سراسر جزیره گسترش داد، به دنبال ردپایی از حضور گادفری. زمزمه‌ای آرام در ذهنش بلند شد؛ یک نشانه، یک احساس. او بالاخره محل حضور گادفری را تشخیص داد.
- پیداش کردم. در ساحل شرقی جزیره‌ست، جایی که همه ماجراها داره به هم گره می‌خوره.

لرد با چهره‌ای که نشان از رضایت سردش می‌داد، قدمی جلوتر رفت.
- پس وقتشه که بریم.

سالازار و لرد بدون تلف کردن زمان، با سرعت به سمت ساحل شرقی حرکت کردند، اما چیزی که آن‌ها نمی‌دانستند این بود که گادفری در حال حاضر توسط مرگ، ترزا و سیگنس بازجویی می‌شود. هر سه نفر از او می‌خواستند تا حقیقت را فاش کند و انگیزه‌هایش را توضیح دهد.در همین حال، آنچه که لرد و سالازار نمی‌دانستند، راز عمیق‌تری بود: مرگ ماهی‌ها هیچ ارتباطی به قتل تام ریدل نداشت. موج دوم کشتارها به‌زودی آغاز می‌شد و کابوسی تازه در انتظار جزیره و ساکنانش بود.


ویرایش شده توسط سالازار اسلیترین در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۱۴ ۱۶:۲۳:۱۵
ویرایش شده توسط سالازار اسلیترین در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۱۴ ۱۶:۲۳:۵۵

تصویر کوچک شده


موسس ارتش تاریکی

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸:۴۹ چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۴:۰۴
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره جادوگران
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 604
آفلاین
هوادار تیم پیامبران مرگ


برای اطلاعات بیشتر در مورد ایونت به اینجا مراجعه کنید.


خلاصه کامل و جامع:
خانواده اسلیترین برای تعطیلات به جزایر جاوایی سفر کردن، اما تعطیلات اونا با مرگ تام ریدل (پدر لرد ولدمورت) که به طرز وحشتناکی (بریدن گلو) به قتل رسیده به هم می‌خوره. در حالی که مروپ گانت تمام مدت به سالازار اسلیترین شک داره، همراه لرد از اولین کسی که بهش مشکوک هستن یعنی ریگولوس بلک بازجویی می‌کنن که بعد از اثبات بی‌گناهیش، رابستن رو متهم بعدی معرفی می‌کنه. ولی طولی نمی‌کشه که جسد رابستن لسترنج رو پیدا می‌کنن که به گردنش چنگ زده بود و خون ازش جاری بود. مروپ از جسد رابستن بوی عطر تامو حس می‌کنه اما دلفی بهش می‌گه ساخته ذهن آشفته مروپه. همزمان ولدمورت و مرگخوارا با شنیدن صدای جیغی به ساحل می‌رن و با صحنه‌ای عجیب مواجه می‌شن: جسد صدها ماهی که بر روی شن‌های ساحل افتادن که یکی از مرگخواران ازش بعنوان واقعه‌ای شوم یاد می‌کنه. در ادامه سالازار و لرد جسد سیسیلیا مارچ رو پیدا می‌کنن که گردنش گاز گرفته شده و خون بدنش خالی شده.

در همین حال مشخص می‌شه که جسد تام ریدل توسط سیسیلیا دزدیده شده، اما تام ناگهان در قالب خون‌آشام زنده می‌شه و با کشتن سیسیلیا تمام خونش رو می‌خوره. پشت این ماجرا، گادفری قرار داره که برای تضعیف جبهه تاریکی و ایجاد درگیری‌های داخلی، تام رو به موجودی خونخوار و بی عقل تبدیل کرده. گادفری بعد از تعریف کارایی که کرده برای ایزابل مک‌دوگال، متوجه می‌شه فلیسیتی ایستچرچ همه اعترافاتشو شنیده و برای جلوگیری از لو رفتنش اونو می‌کشه که باعث ترس ایزابل از گادفری و جیغ زدنش می‌شه (همون صدایی که لرد رو به ساحل و دیدن ماهی‌ها کشونده بود). گادفری که مسئول کشتار ماهی‌ها نبوده و به نظر پای شخص دیگه‌ای هم در میونه، سریعا همراه ایزابل و جسد فلیسیتی به دخمه‌ش می‌ره که ناگهان متوجه می‌شه توسط "مست" (مرگ، سیگنس بلک و ترزا مک‌کینز) تعقیب می‌شده. گادفری به سراغ "مست" می‌ره و حالا مرگ، گادفری رو به چالش کشیده که آیا واقعا نابودی جبهه ی تاریکی تنها دلیل گادفری برای این جنایت بوده؟

~~~~~~~~~~~

در حالی که مرگ بذر تردید را دل گادفری کاشته بود، در سوی دیگر سالازار و لرد با پی بردن به این که پای خون‌آشامی در میان است، هم‌چنان کنار جسد سیسیلیا بودند. سالازار با اخم دست از بررسی جسد برمی‌دارد.
- کارمون به جایی رسیده که یه ماگل عاشق با یه خون‌آشام دست به یکی می‌کنه تا تام ریدل رو به خاطر ازدواج با یه جادوگر بکشه؟ نه، نمی‌تونه این باشه!

چهره سالازار به گونه‌ای بود که رخ دادن چنین اتفاقی برای یکی از افراد خاندانش را ننگ بزرگی می‌دانست، پس باور این سناریو برایش ممکن نبود. او دنبال دلایل قوی‌تری برای انگیزه‌ی پشت این اتفاقات بود. دلایلی که ممکن بود لرد به زودی به آن پی ببرد.

لرد که جسد را رها کرده و تمام مدت در فکر فرو رفته بود، ناگهان با تاسف چشم‌هایش را می‌بندد.
- شاید کل قضیه رو اشتباه فهمیدیم. تنها خون‌آشامی که می‌شناسم از قضا عضو محفل ققنوسه و بعید نیست برای انتقام از ما و نابودی جبهه تاریکی این کارو کرده باشه. گادفری میدهرست!

اما در چهره لرد هنوز اثری از تردید دیده می‌شد که سالازار به خوبی به آن پی برده بود.
- ولی اون خون‌آشامی نیست که بیفته به جون مردم و اینطور خونشون رو خالی کنه نه؟

لرد پاسخ سوال سالازار را تنها با نگاهش می‌دهد. شاید آن‌ها در حال رسیدن به سرنخ‌های خوبی بودند، ولی این قضیه پر پیچ و خم‌تر از آن بود که تنها رسیدن به نام گادفری تمام گره‌های آن را باز کند تا پرونده‌ی قتل تام ریدل بتواند بسته شود.


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۱۲ ۱۵:۰۹:۰۰

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده
🦅 Only Raven 🦅

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷:۲۸ چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس

گادفری میدهرست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۱۸:۵۰
از خونت می خورم و سیراب میشم!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
ریونکلاو
پیام: 320
آفلاین
به هواداری از برتوانا:

حالا گادفری باید به جای دندان های نیشش به مغزش متکی می شد، چرا که مرگ خونی در گردنش نداشت که این خون آشام بخواهد بمکد. گادفری لبخندی دوستانه بر لب هایش نشاند و با قدم هایی آرام به سمت آن جمع سه نفره رفت. ترزا و سیگنس وقتی حضور شخصی را پشت سرشان حس کردند، بلافاصله چوبدستی هایشان را بیرون کشیدند و رویشان را به سمت گادفری برگرداندند. مرگ هیج عکس العملی نشان نداد و با چهره ای که نمی شد چیزی از آن خواند، حدقه ی خالی چشمانش را به خون آشام دوخت.

گادفری:
"شب دل انگیزی واسه بودن کنار دریاست، مگه نه؟ و البته واسه تعقیب کردن کسی که اونو دوست خودت می دونی."

با گفتن جمله ی آخر لبخند از روی لبان گادفری محو شد و او نگاه سردش را به ترزا دوخت. ترزا با لحنی که به همان سردی بود، پاسخ داد:
"دوست؟ اوه، بله. تا قبل از این فکر می کردم تو دوست منی."

"ترزا، کاری که من کردم هر چه قدرم تاریک و پلید باشه، نتیجه ی روشنی داره. بعد از این حمام خون دنیا تو پاکی و سپیدی فرو میره."

"همچین اتفاقی نمیفته. از یه خاک پر از خون و تعفن سیاهی درخت سبز نمیشه."

"من مجبور بودم این کارو بکنم. تو عضو مرگخوارایی و می دونی اگه اونا به دنیا مسلط بشن، چه اتفاقی برای ماگل ها و ماگل زاده ها میفته."

در این لحظه مرگ با صدایی آرام شروع کرد به حرف زدن:
"گادفری، صادق باش. نابودی جبهه ی تاریکی تنها دلیل تو واسه این جنایته؟ نگاهتو از رو فانتزی آینده ای که تو ذهنت ساختی، بردار و به درونت نگاه کن و بگو اون تو چی می بینی؟"

گادفری آب دهانش را قورت داد و لب هایش را به هم فشرد. یاد آن جمله افتاد که: "اگر از کسانی خیلی نفرت داری، شاید به این دلیل باشد که تکه ای از وجود خودت را در آن ها می بینی." با این حال نمی خواست فکر کند که این نقل قول در مورد خودش نیز صدق می کند. او می خواست باور داشته باشد که تاریکی اش با تاریکی مرگخوارها متفاوت است، چشمه ای است که به اقیانوسی روشن خواهد ریخت و نه به باتلاقی متعفن.


ویرایش شده توسط گادفری میدهرست در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۱۲ ۱۴:۱۰:۲۸
ویرایش شده توسط گادفری میدهرست در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۱۲ ۱۶:۳۵:۰۸

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶:۴۹ چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۱:۲۱ پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 193
آفلاین
هوادار تیم پیامبران مرگ


دو عضو "مست" به آرامی، همچون سایه از دخمه خارج شدند. چیزی که آنها متوجه نشدند این بود که گادفری متوجه خروج آنها شده بود. و آنجا گادفری فهمید که زیر نظر بوده. نمی‌دانست از کی اما آنها هر کس بودند باید از سر راه برداشته می‌شدند. گادفری نمی‌توانست اجازه بدهد آن دو سایه تمام نقشه‌هایش را نقش بر آب کنند. تصمیم به تعقیب، کشف هویت و از میان برداشتن دو سایه گرفت.

دو سایه به آرامی و بدون ایجاد کوچک‌ترین صدایی، در میان تاریک روشن نخلستان پیش می‌رفتند. هردو حرف‌های بسیاری برای گفتن داشتند، ولی احتیاط حکم می‌کرد همچنان سکوت کنند. گادفری همینطور دو سایه را تعقیب می‌کرد تا در فرصتی مناسب به آنها حمله کند و گلوی آنها را از هم بدرد. دو سایه به سمت ساحل تغییر مسیر دادند. چندی بعد در نزدیکی مرز نخلستان و ساحل به سایه‌ی بزرگ‌تری رسیدند. از نوع رفتار و زبان بدنشان اینطور به نظر می‌رسید که سایه‌ی بزرگ‌تر سردسته‌ی مست است.

- استاد!

صدا صدای یک دختر بود. گادفری این صدا را شنیده بود اما یادش نمی‌آمد صدا صدای چه کسی است.

سایه‌ی بزرگ‌تر به سمت آنها چرخید.
- خب؟

این دفعه سایه‌ی دیگر پاسخ داد.
- به نظر می‌رسه کار خودش باشه. جسد فیلیسیتی رو هم برد به دخمه‌ش.
- همه چیزو به معشوقش ایزابل هم گفت. رسما اعتراف کرد! من صداشو ضبط کردم!

سایه کلاه شنلش را برداشت و داخل جیب شنلش به دنبال موبایلش گشت. سایه ترزا بود. سایه دوم هم به دنبال ترزا کلاهش را برداشت و در زیر کلاه، سیگنس بود که نمایان شد.

گادفری نمی‌توانست باور کند. ترزا و سیگنس با هم کار می‌کردند؟ و استادشان... استادشان مرگ بود! مست! گروهی که به صورت مخفیانه ماموریت داشتند حقیقت را پیدا کنند.


ویرایش شده توسط ترزا مک‌کینز در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۱۲ ۱۷:۲۷:۰۷

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده



F-E-A-R has two meanings
"Forget Everything And Run"
or "Face Everything And Rise"
The choice is yours.





پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۸:۴۳:۱۵ چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳
#99

مرگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۷ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰:۱۴ شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
از کجا میدونی داسم زیر گلوت نیست؟
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 124
آفلاین
هوادار تیم برتوانا


انداختن همه قصور به گردن سلستینا کار نسبتا ساده‌ای بود. اینکه بخوایم همه‌چیز رو بندازیم به گردنی که خونی درش جریان نداره، طبیعتا یه راه فرار بی‌نقص و بی‌بازگشت خواهد بود. چرا که همه می‌دونن از گردنی که خونی نداره، جواب و اعتراضی بلند نخواهد شد. پس همه به دنبال همچنین گردنی هستند که چیزهایی که انجام دادن و حتی ندادن رو حواله این گردن کنن.

ولی همه‌ی این افراد، با دروغ‌هایی که در قصه به گردش در آوردن به دنبال حقیقت پر غصه هستن. پر واضحه که یه بازجوی خبره می‌دونه که با گفتن دروغ، راحت‌تر می‌شه به حقیقت رسید. اما آیا سالازار اسلیترین، لرد ولدمورت، مروپ گانت، تام ریدل، ایزابل مک‌دوگال و حتی گادفری میدهرست که هرکدوم صاحب قسمتی از دروغ‌های این قصه هستن، تونستن به حقیقت برسن؟

اگه جواب این سوال منفیه، پس چه کسی به حقیقت رسیده؟ اصلا حقیقت چیه؟ طبیعتا دنیا اون چیزی که ما می‌بینیم نیست. پس اگه این حرف درست باشه، دنیا چیه؟ اون چیزی که ما می‌بینیم چیه؟ چرا وقتی که می‌دونیم، از توی دل روشنایی به تاریکی، از توی دل شب به روز، از توی دل بدی به خوبی و از توی دل دروغ به راستی می‌رسیم، از همون ابتدای قضیه به سراغ تاریکی شب و بدی دروغ نمی‌ریم؟

این‌ها همه‌ی چیزهایی بودن که گادفری خون‌آشام، قاتل، جنایت‌کار و سرمنشا همه‌ی این پیچیدگی‌ها و سردرگمی‌ها بهشون فکر می‌کرد. این‌که جسد فلیسیتی خاک‌آلود به روی زمین افتاده بود، اون رو دچار شک می‌کرد. این‌که ایزابل با تنفر تمام به گادفری نگاه می‌کرد، حتی با اینکه ایزابل مرگخوار بود و در جبهه‌ی مخالف گادفری قرار داشت، اونو دچار شک می‌کرد.

گادفری در دخمه‌ی پناهگاهش به سختی با عنصر شک و تردید درگیر بود. اما متوجه دو سایه‌ی مرموز پشت سرش نشد که درحال تماشای او بودن و اون رو زیر نظر داشتن. ولی بالاخره حواس خون‌آشامی گادفری به او کمک کرد هنگامی که دو سایه دخمه رو ترک می‌کردن، متوجه اونا بشه. متوجه بشه که "مست" گادفری رو زیر نظر داره.


MAYBE YOU ARE NEXT

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۲:۴۲:۰۲ چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳
#98

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۴:۰۴
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره جادوگران
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 604
آفلاین
هوادار تیم پیامبران مرگ


سالازار نمی‌دانست لرد از چه دختری صحبت می‌کند. اما همین که ماگل در ادامه‌ی خطاب دادنش آمده بود، برای سالازار کافی بود تا نخواهد چیز بیشتری بداند. آن‌قدر تجربه کسب کرده بود که بداند قرار نیست یک دختر ماگل به تنهایی بتواند موجب این وضعیت آشفته‌بازار در جزیره‌ای که از جادوگران پر شده است باشد. یا شاید هم علت این تفکرات دست کم گرفتن ماگل‌ها باشد، زیرا در نظر سالازار آن‌ها در برابر قدرت جادوگران هیچ بودند.

با این حال، لرد هم‌چنان کنجکاو بود و در حال تکاپو در ذهنش بود تا ارتباطی برای حضور او در آن‌جا پیدا کند. بالاخره حضور سیسیلیا در جزایر جاوایی حتما دلیلی داشت.

- اون نباید اینجا باشه. حتما یه نقشی تو این ماجرا داشته.
- احمق نباش. یه ماگل چه کاری از دستش برمیاد؟

سالازار با اکراه با انتهای کفشش تکانی به جسد بی‌جان دختر می‌دهد.
- نهایت کاری که می‌تونسته بکنه اینه که با جادوگری دست به یکی کرده باشه و تهش اون جادوگر اونقدر باهوش بوده که به همکاریش با یه ماگل ادامه نده و از شرش خلاص شه.

لرد انتظار نداشت در این موقعیت نفرت از ماگل‌ها باعث تحسین قاتل بالقوه تام ریدل توسط سالازار شود. اما از این موضوع گذر می‌کند.
- امکان نداره! اون از جادوگرا متنفر بود. اصلا می‌دونی راجع به کی داریم حرف می‌زنیم؟ اون عاشق تام بود!

سالازار که به نظر با حرف لرد قانع شده بود، با انزجار کنار سیسیلیا می‌نشیند تا نگاهی به جسد او بیندازد. به محض این که چهره سالازار به گونه‌ای تغییر می‌کند که گویا چیزی را در مورد جسد فهمیده باشد، لرد انگار که می‌دانست سالازار چه چیزی را فهمیده است، در تایید یافته‌اش می‌گوید:
- بدنش از خون خالی شده و روی گردنش جای گاز دیده می‌شه. چه موجودی رو سراغ داری که اینقدر خون براش اهمیت داشته باشه و از گردن وارد عمل بشه؟

هر دو نگاهشان را از جسد برمی‌دارند و به یکدیگر می‌دوزند. یک کلمه همزمان بر زبان هر دو جاری می‌شود.

"خون‌آشام!"

شاید سیسیلیا به خاطر نفرتش از مروپ گانت حاضر به همکاری با یک جادوگر نبوده باشد، اما یک خون‌آشام چطور؟


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده
🦅 Only Raven 🦅

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹:۵۹ سه شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳
#97

هافلپاف، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۴۳:۲۶
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 162
آفلاین
هوادار تیم پیامبران مرگ


مرگ سایه ای به عظمت کل جزیره بر سر تمام حاضرین، همچون رختی سیاه پهن کرده بود. نفر بعدی که بود؟ قصد نیتش چه بود؟ آیا تنها فردی که نیت شوم داشت گاد فری بود یا حتی گادفری هم خود بخشی از یک بازی بزرگ تر بود بدون آنکه هیچ یک از افراد آن جزیره بویی ببرند؟
هیچ کس نمیدانست اما تنها چیزی که اکنون روشن است این بود که تام بازیچه ی نقشه ی شوم گادفری شده و از طرفی سالازار و رابستن در پیش چشم سایرین در مظان اتهام قرار گرفته اند. اما واقعا حقیقت آن چیزی بود که فکر میکردند یا آنچه در جلوی چشمانشان می‌دیدند؟
مروپ نفسی عمیق کشید اما درست همان زمان در حالیکه با کمک دلفی سعی داشت برخیزد نقشی به شکل S کنار دستان بی جان رابستن دید.
- میدونستم شک هام بی دلیل نیست.
- مامان؟ چیشده؟ چیزی پیدا کردی؟
- اون نقش و نگار اس مانند اصلا تصادفی نیست قطعا معنی ای داره. به نظرت معنیش چی میتونه باشه؟
- اس؟ ولی من که به نظرم شبیه یک 8 ناقص و بد خطه.
-‌ چی؟
- البته به نظرم شبیه یه مار هم میتونه باشه ولی اگر اس باشه منظورتون اینه که...نه به نظرم هنوز برای تصمیم گیری زوده باید با آرامش همه ی رد هارو دنبال کنیم. بیاید یکم دیگه جسد و اطرافش رو بررسی کنیم.


در آن سو اما لرد و سالازار که او نیز بعد از شنیدن صدا به این سمت آمده بود به دقت اطراف ساحل را بررسی کردند اما دريغ از یک سر نخ جز بوی آشنا که از کنار ساحل می آمد...خون...چیزی که این دو جادوگر بزرگ به خوبی با آن آشنا بودند. به دنبال بوی خون گشتند اما از جایی به بعد، به طرز عجیبی از دو سوی مختلف بو به سمتشان می آمد. نگاهی با تردید به یکدیگر انداختند.

- جد بزرگ به نظر شما به خاطر باد است که ما اینگونه استشمام میکنیم یا واقعا این بو ها از دو جای مختلف می آیند؟

سالازار هم که به نظر گیج شده بود سری به نشانه عدم اطمینان تکان داد. نسیم شبانگاه کنار ساحل هر احتمالی را ممکن میکرد.

- به نظر ما در این موقعیت جدا گشتن تنها فرصت حیله ی دشمن را بیشتر میکند ابتدا از این سو که نزدیک تر است برویم.

در نهایت با توافق هردو به طرف موج شکنی که چند درخت نیز در آنجا بود راهی شدند اما چیزی که در آنجا دیدند کمی غیر منتظره تر از چیزی بود که به دنبالش بودند. آنها جسد سیسیلیا را در حالیکه با لباس خونین اما جسمی عاری از قطره ای از آن، زیر درختی رها شده بود، یافتند.

- این همون دختر ماگلی نیست که...؟ اما اون اینجا چیکار میکنه؟


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۱۲ ۰:۳۱:۱۲
ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۱۲ ۱:۴۴:۰۴

تصویر کوچک شده

S.O.S



پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳:۵۴ سه شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳
#96

مرگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۷ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰:۱۴ شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
از کجا میدونی داسم زیر گلوت نیست؟
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 124
آفلاین
هوادار تیم برتوانا


جسد!

جسدهای بسیار! پوسته‌های خالی شده از زندگی که در هر گوشه و جای جای داستان روایت شده به چشم می‌خورد و خواهد خورد. زندگی های ناتمام، رسالت های انجام نشده بسیار، نفس های نکشیده شده باقی‌مانده، عشق های ابراز نشده، حرف های گفته نشده و فواید رسانده نشده. حالا تنها یک اسم مسبب همه‌ی این خرابی ها شناخته می‌شود. گادفری!

- مارو داری کجا می‌بری؟

ایزابل، درحالی‌که دستش به شدت بسیار توسط خون‌آشام سپیدی که شواهد، او را نقطه سیاه درون یانگ جلوه داده بود، فشرده می‌شد، با صدایی که به سختی سعی می‌کرد بهت و ترس به همراه بغض و گریه در آن دیده نشود از گادفری پرسید. وقتی که جواب سوالش را از گادفری دریافت نکرد، فهمید که سکوت شاید ترجیح بهتری باشد.

حالا که دست سرنوشت، دست ایزابل را در دست خون‌آلود گادفری قرار داده بود و زندگی از تن لخت فلیسیتی رخت بربسته بود، همه‌چیز به ایزابل این نمود را می‌داد که بهتر است سکوتی که انتخاب کرده است را ادامه دهد. اما این‌بار سکوت، ایزابل را انتخاب کرده بود. سکوتی که این‌بار نه نشانه تدبیر و اندیشه، بلکه نشانه ترس و ضعف بود. چیزی که بیشتر از وضعیت کنونی ایزابل را آزار می‌داد.

- ماهی های بی‌چاره!
- ماهی‌ها همیشه بی‌چاره‌اند.

لرد ولدمورت با تحکم جواب ترحم مرگخوارش را داد. تحکمی که خیلی طبیعی بود و دور از انتظار نبود، اما بیشتر از گذشته نوای انسانیت را در دو مرگخوار خاموش کرد. لرد ولدمورت با خود اندیشید که چقدر از هدفش عقب است، که مرگخوارانی را که هنوز ذره‌ای اندیشه و تفکر مهرجویانه و دلسوزانه را در قلب و فکر خود دارند را پذیرفته است.

هزینه‌اش ایجاد نوری سبز و فریادی بی‌صدا بود. ایجاد جسدی جدید، در کنار انبوه اجساد ماهی‌ها...

درحالی‌که لرد و دیگر مرگخوار متنبه‌اش درگیر کشف راز پشت پرده اجساد ماهی های افتاده بر لب ساحل بودند، شخصی درحال نظاره اوضاع بود. شخصی که نه! مرگی درحال تماشای شاهکار جدیدش بود. این مدت سرش بسیار شلوغ و کیفش کوک شده بود. گرگی که آب دهانش آتش زندگی خاموش می‌کرد و داس مرگش، گندم‌های زندگی بر می‌چید. مرگ بازی جدید خودش را شروع کرده بود.


MAYBE YOU ARE NEXT

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: نوری در تاریکی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۳:۴۴ سه شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳
#95

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۴:۰۴
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره جادوگران
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 604
آفلاین
هوادار تیم پیامبران مرگ


بله!

جواب این سوال‌ها برای گادفری بعد از تمام خط قرمزهایی که از آن عبور کرده بود، "بله" بود. شاید نه آن‌قدر قاطعانه، ولی به قدر لازم کافی تا او را وادار به انجام چنین کاری کند. او همین حالا هم با رها کردن تام، جان محفلی‌ها و دوستان زیادی را به خطر انداخته بود. تنها تفاوت این بود که این‌جا خودش مستقیما باید اقدام می‌کرد اما وقتی تام به جان دیگران می‌افتاد، او به صورت غیر مستقیم دخیل بود.

تلفات جانبی...

حتما زیاد شنیده‌اید نه؟ همیشه برای توجیه هر کارِ مثلا بزرگ‌تری که در نظرت ارزش زیادی داشته باشد، قربانی شدن در ابعاد کوچک‌تر اشکالی ندارد. گادفری با همین خیال خودش را توجیه کرده بود که باید دست به این اعمال شریر بزند.

وقتی که تصمیمش قطعی شد، تنها چند ثانیه زمان کافی بود تا گادفری که تا این لحظه در کنار ایزابل ایستاده بود، حالا فلیسیتی را زمین زده باشد و در حال نوشیدن خون گرمی باشد که از گلوی دریده‌اش مستقیم به دهانش هدایت می‌شد.

همزمان با اقداماتِ گادفری، صدای جیغی به هوا بلند می‌شود. فلیسیتی نبود، زیرا زودتر از آن‌چه بتواند حتی تصورش را بکند بر زمین کوبیده شده بود و در حال از دست دادن خونش بود.

صدای جیغ از جانب ایزابل بود که حالا با وحشت با دو دستش دهانش را گرفته بود و به صحنه‌ای که جلویش در حال رخ دادن بود نگریسته بود. ایزابل می‌دانست گادفری یک خون‌آشام است. حتی چندین بار تغذیه‌ی او از انسان‌ها را نیز دیده بود اما... این یکی متفاوت بود. گادفری از خود چیزی نشان داده بود که ایزابل تا آن لحظه ندیده بود.

خوی حیوانی!

گادفری با بلند شدن صدای جیغ ایزابل، به سرعت کار فلیسیتی را تمام می‌کند و با احترام چشم‌هایش را می‌بندند. سپس از جایش برمی‌خیزد و با سرعت و قدرتی که فقط از یک خون‌آشام برمی‌آمد، در حالی که فلیسیتی را در آغوش گرفته بود دست ایزابل را می‌گیرد و هر سه از آن‌جا دور می‌شوند.

مدتی بعد لرد به همراه دو تن از مرگخوارانش به آن‌جا می‌رسند و با جسد صدها ماهی که بر روی شن‌های ساحل افتاده‌اند مواجه می‌شوند...


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۱۰/۱۱ ۱۸:۲۶:۵۳

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده
🦅 Only Raven 🦅

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.