هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





بدون نام
یک بار دیگر کار این دفتر شروع میشود
یاور پیوسی اعلامیه ای را بر روی پنجره دفترش میزند
متن اعلامیه
به تعدادی کاراگاه و یک مءاون نیازمند هستیم لطفا سریع تر با این مشخصات خود را معرفی کنیید
1-نام :
2- سابقه:
3-در چه امری مهارت دارید



Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۳ جمعه ۱۸ شهریور ۱۳۸۴
#31

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
ققنوس وارد دفتر خود شد دفتري که توي درگيري هاي روز هاي گذشته به ويرانه تبديل شده بود...ققنوس 1 دونه سيگار از تو بسته در آورد و با فندک روشن کرد و غرق در افکار خود شد و همراه فکر با در فندک خود باز مي کرد گاهي آن را باز بسته و گاهي بي تفاوت به ميز دفتر کار خود خيره مي شد...صداي مردمي کي طي روزهاي گذشته به دفتر او امده بودند و جوابي نگرفته بودند از پشت در مي يومد همه اونا ققنوس رو مصبب بد بختي هاشون ميدونستن...
ققنوس با صدايي نسبتاً بلندي گفت:تا کي...تا کي تحمل کنم؟!!
سرژ:تحمل کن نتيجه شو مي گيري
ققي:تو کي اومدي تو ؟
سرژ:راه هاي زيادي واسه وارد شدن هست...اما ققي تو اگه سپاه سفيد رو ول کني کي به سپاه سفيد برسه...
ققي برگشت و نگاهي که در اون مي شد هزار اندي سال رنج سختي رو ديد گفت:من هر کاري کردن نشد...چرا حالا مردم منو تقصير کار ميدونن. من همه تلاش مو کردم که مردم راضي باشن چرا يقه اون وزير...
و بقض گلوشو گرفت يه پک به سيگارش زد و بقض شو قورت داد
سرژ:درکت مي کنم...اما اينجوري نميشه تا 10 دقيقه ديگه در دفتر تو ميشکنن...
ققي:من تا اون موقعه رفتم بشکنن..!!اينجا ديگه چيزي نداره به دردشون بخوره..!!!
سرژ:بيا برو بيرون اينجوري بهتره برو جواب بده شايد درکت کردن
ققي لحظه اي با وجدان خود کلنجار رفت نه وزيري نه معاوني تنها ياور مردم در مقابل لرد سياه محفل بود
ققي:بريم...
سرژ:درو باز مي کنه
تعجب سراسر وجود ققنوس رو فرا مي گيره 100 هزار يا بيشتر از جادوگرا پشت در بودن
ققينوس اومد بيرون و گفت:با تمام تنهايم در جنگ...با تمام بي مهري ها...با وجود ياران کم مي مانم...مي مانم براي شما...
اما حرفي براي مردم معني نداشت همه شروع کردن دوباره به داد زدن و فرياد کردن...
ققي فرياد کشيد:حتي اگر آلبوس دامبلدوري پيدا نشود خودم با همين چوب لرد سياه رو خواهم کشت
فرياد ققي انقدر بلند بود که اگر به گوش مرگخواران نرسيده بود احتمال مي داد آنها کر باشند
همه جادوگرها ساکت شدن...ققي وارد دفتر شد پالتوش رو پوشيد و کلاهش روي سرش گذاشت...داشت از دفتر خود خارج مي شد که قيافه خودش رو تو آيينه ديد انگار 200 سال پيرتر شده بود...کمرش خم شده بود و صورتش گواه يک مرد شکست خورده را مي داد با خود گفت:اين حالت اصلا برا يمردم خوشايند نيست
کمر خودش رو صاف کرد کلاهش رو بالا داد تا چهره اش معلوم باشه و با سينه اي سپر شده از دفتر خارج شد و از سکوي جلوي درگاه دفترش پايين پريد...هنوز مردم ساکت بودند...
ققي به مردم نگاه کرد و يک لبخند تحويل مردم داد...بلخندي تلخ اما اميد آور...ققي خيلي دست و پا شکسته گفت:من متعلق به همه شمام...
جادوگر ها به او نگاه کردند...و لحظه اي بعد زمزمه ي:ققنوس..ققنوس شنيده مي شد ثانيه اي بعد زمزمه ها تبديل به فرياد شد...ققي تصميم خود را گرفته بود يا بايد مي مرد يا سپاه سفيد پيروز مي شد


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۴ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴
#30

واگاواگا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 274
آفلاین
که در همین لحظه همه جا سیاه میشه!!....هیچ صدایی شنیده نمیشد....انگار هیچ چیزی وجود ندارد ...خلاء کامل!!...و یک دفعه نوری سفید....بوم!!..تمام صفحه رو فرا میگیره و کم کم صحنه به حالت عادی بر میگرده...اسمشو نبر که دستشو زده بود زیر چونش با یک لبخند ملیح شرارت بار حرفاش رو تموم میکنه...
-ارباب این خیلی خوبه!...شما براستی نوه ی اسلیترین هستین!....شما خدای قدرت تخیل هستین!!...شما بهترینی....شما برترینی...شما ....شما....
ولدی که خسته شده بود با عصبانیت بهش میگه
-شارزا اگه یک باره دیگه بگی شما میخت میکنم به در آویزونت میکنما!!!
شارزاس که دهانش رو برای گفتن کلمه ی شما باز کرده بود با یک لبخند دهنش رو چفت میکنه و میره یک گوشه و میشینه رو زمین...
اسمشو نبر از تختش بلند میشه و کمی قدم میزنه ...و بعد از مدتی بر میگرده طرف مرگ خوارانش و میگه
-پس اگه خوب متوجه شدین باید چی کار کنیم همگی برین به سمت دفتر فرمانده ای و کاره همشونو همونطور که گفتم(منظور رول های کاملا تخیلی و فرا ارزشی این پایین بود که به معنای واقعی قدرت رول سیاه رو به نمایش گذاشت!! بدون در نظر گرفتن هر گونه انصاف و منطقی جنگی مسخره و به دور از تمامی قواعد مد نظر خود ولدی به نمایش گذاشتند که دور از ادعا های زیبا و تحسین بر انگیز ولدی بود!!.) تموم کنید!!..برین ...سریعتر!!...منم یک چرتی میزنم!!...زود برگردین میخوام یکم روتون طلسم کنم!!...حوصلم سر رفته!!!
تمامی مرگ خواران با تمامی قوای خود به راه میفتن تا دستور اربابشون رو اجرا کنن

================= ساعت 2 صبح ... دم در فرماندهی =====

همگی مرگ خواران یکی پس از دیگری جلوی در ظاهر میشن و ونداشونو در میارن تا حمله رو آغاز کنن!!...شارزاس به شکل سایه در میاد(قدرت خدا!!!!!) و به همراه همزاد هاش به داخل نفوذ میکنه....لارا وندشو مچپونه تو جیبه رداش و از لوله ی ناودونی ساختمون میکشه بالا تا حمله همه جانبه تکمیل بشه!!...دراکو هم رداش رو صاف میکنه و دستی به موهاش میکشه و میره به طرف در!!
شارزاس که وارد شده بود با تعجب به تالار ورودی خیره میشه!...هیچ کس اونجا نبود!!...میره به سمت یکی از راهرو ها و سایه هاش رو میفرسته تا تک تک اتاق ها رو وارسی کنن و هر کسی رو که دیدین ببلعن!!!(عجب توهمیه!!(تیریپ تبلیغات راهنمایی رانندگی)!!!!)
شارزاس همچنان با اعتماد به نفس زیاد به راهش ادامه میداد که متوجه یک سایه ی انسان شد....سریع به طرف سایه حرکت کرد ...سایه پیچید داخل یک راهرو...شارزاس همچنان دنبالش حرکت میکرد....شارزاس که دیگه تمام حواسش به زمین بودو داشت سایه ای که روی زمین شناور بود رو دنبال میکرد ناگهان با کله به یک چیزه سفت میخوره!...سریع قدرت وایتکس رو به منسه ی ظهور میزاره و بی رنگ میشه!!!(ایول قدرت تخیل!...این شارزاس با اینهمه قدرت چجوری نتونسته لرد سیاه رو نابود کنه و خودش رئیس نشده باید روش فکر کنید هر کس تونست جوابی منطقی ارائه بده هدیه ی نفیسی به ایشان اهدا خواهد شد!!!)...
-شارزاس نترس منم...دراکو!...حواست کجاست!!؟...دماغمو له کردی!!.. حالا چجوری برم پیش پنسی!!...اوه لعنت بر تو!!
شارزاس از این حرف ناراحت میشه و به رنگ قرمز مایل به جیگری تغییر رنگ میده(به نظر میرسه که شرکت ال جی از سیستم بدنی شارزاس برای ساخت مانیتور های رنگی استفاده کرده!!!)
-منظورت از لعنت به تو چی بود!....ببینم تو مرگ خواری؟...پس اگه هستی دهنت رو ببند و فقط فکر اجرای دستورات باش!...بیا من یک سایه دیدم باید پیداش کنیم!!
هر دو با سرعت میرن تا به سایه برسن....سایه داشت به راهروی اتاق کنفرانس میرفت...هر دو لبخندی روی چهره های شرورشون نقش بست و سرعتشون رو بیشتر کردن...
وقتی به راهرو رسیدن در تالار که کمی باز بود با صدای تقی بسته شد!
-دراکو ! دیدی گفتم ....بیا باید حتما اونجا خبرایی باشه!!...
و هردوش میرن به طرف در...شارزاش دستگیره رو میچرخون و ر رو با صدای تلقی باز میکنه!..
هر دو سریع گوشتکوب هاشونو در میارن و مقله این فیلمای پلیسی میپرن تو تالار!...وندشونو به چپ و راست میبرن تا کسی رو مورد هدف قرار بدن ولی در کما ناباوری چشماشون چهار تا میشه!!...هر دو خیره به یک نقطه در روی سن تالار نگاه میکنن!...
روی سن یک پارچه بزرگ زده شده بود و روش نوشته بود
"آقایون سر کار ها!!...برادران مرگ خوار دوست داشتنی...با کمال تاسف مرکز فرمانده ای به مکان دیگری منتقل شده تا تنوعی شده باشه...اگر خواستید آدرس محل جدید رو از روزنامه های کثیر النتشار درخواست کنید!!!....با تشکر سران محفل ققنوس"
=====================================
در بالا نمایشنامه ای بسیار زیبا جادار و خیلی مطمئن به سمع و نظر رسید که بهترین جواب به رول های فرا توهمی برادران مرگ خوار بود!!...لطفا اگر شکایتی دارین ما را به فیض رسونده و در تاپیک نحوه ی برخورد ما را مطلع سازید....زیرا اگر بخواهیم اینگونه پیش بریم به هیچ نتیجه ی مثبت و مفیدی نخواهیم رسید.....اگر بخواهید اینگونه به جنگ ادامه دهید از نظر من خاله بازی صد برابر شرف داره به این جور رول نویسی!!!...)


تصویر کوچک شده


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴
#29

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
ققی قارقار کنان میپره ومره ولی سایه ها که خیلی گرسنه هستند دنبالش میروند چون بنظر مرغ...یعنی کلاغ لذیذی میرسد!!!
-خوب؟
لارا به شارزاس نگاه میکند:
-حالا باید چکار کنیم؟
-لرد دستور داده همه مدارک مربوط به جاسوسها ومرگخواران رو نابود کنیم بعدش باید برگردیم خانه...
-پس برویم وقت کمی باقی مانده...
شارازس و لارا به تمام اتاقها سرمیکشند و هرچی را که پیدا میکنند نابود میکنند درحالی که هنوز سایه ها دنبال ققی میدوند و صدای قارقارش کل ساختمان را برداشته:
-با این چیکار کنیم؟ببریم کباب کنیم لرد بخوره؟
شارزاس میخنند و پای پرنده را میگیرد:
-نه...کلاغ بدمزه میشود...فکر کنم در شکنجه گاه جای خالی داریم دیروز 4نفر را سایه هایم خوردند...جا داریم!!!
-پس برگردیم؟
-میرویم خانه...
شارزاس و لارا و کلاغ و سایه ها غیب میشوند و ساختمان ویران شده را پشت سرمیگذارند


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴
#28

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
دراكو و شارزاس و سايه ها پشت در به لارا بر ميخورن كه داشت از خنده روده بر ميشد....
شارزاس:لارا الان چه وقت خنديدنه؟بهتره لرد تو رو اينجا نبينه...ميدوني كه اصلا از مسخره بازي خوشش نمياد...سايه هاي محدود شارزاس باتكون دادن سرشون با عجله حرفاي شارزاسو تاييد ميكنن...
لارا در حاليكه به سختي خنده شو كنترل ميكرد:آخه اين بيرو ن يه كلاغ هست كه...كه....و دوباره ميزنه زير خنده
زياد طول نميكشه كه همه دليل خنده لارا رو ميفهمن...
يه كلاغ سياه بزرگ از پله ها با عجله مياد بالا...و سعي ميكنه يه چيزيو به مرگخوارا بفهمونه...
قار....قار....من...قاراگاه هستم....قار ققنوسم...
همه با هم چند ثانيه ساكت ميشن و يهو صداي قهقه شون اتاقو پر ميكنه....
شارزاس:بچه ها اين كلاغ ادعا ميكنه ققنوسه....اونم از نوع كاراگاهش....
ققي دلشكسته ميشينه روي زمينو ميزنه زير گريه...من ققنوسم...به خدا ققنوسم...چرا كسي باور نميكنه....از وقتي كلاهمو گرفتين به اين روز افتادم...آخه شما رحم ندارين؟انصاف ندارين؟؟؟؟؟؟
لارا:خوب بچه ها حالا كه اين قسم ميخوره كاراگاه ققنوسه چاره اي نيست...بايد حرفشو باور كنيم...خوب...پس...دستگيرش كنين....
سايه هاي شارزاس كه با ديدن پرنده چاق و چله آب دهنشون راه افتاده بود ميپرن ققي رو دستگير ميكنن.
لارا:خوشحال باش ققي....به تو افتخار بزرگي خواهيم داد....خيليا حاضرن هر چي دارن بدن و شام لرد سياه بشن


تصویر کوچک شده


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴
#27

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
نگهبان به زحمت از جاش بلند میشه:
-عجب خشانتی!!!
ناگهان صدای پایی در راهروی تاریک بگوش رسید و از دور سایه فردی مشخص شد که جلو میامد:
-واستا بینم تو کی هستی؟
-بنده خدا...
بنده خدای مربوطه یک طلسم مرگ برای نگهبان میفرسته و اونو تاحدودی میکشه:
-چه فداکار!!!
شارزاس از راهرو بیرون میاد و به تالار اصلی وارد میشه:
-چه سکوتی!!!
از تمام دیوارها سایه ها بیرون میریزند و جلوی شارزاس جمع میشودند:
-تمام ساختمان رو زیرورو کنید...هرکسی روکه دیدید بخورید!
سایه ها جیغ میشکند و میروند:
-لرد کجا رفت؟
شارزاس به دنبال لرد میرود و در یکی از اتاقها به چندتا نگهبان برخورد میکند ولی چون حالت سایه بخودش گرفته کسی اورا نمیبیند،یکی از نگهبانها مجله ای در دست دارد و بقیه دارند نگاه میکنند وآب دهنشان روی زمین براه افتاده:
-این آدمها هیچ وقت درست نمیشوند!!!
شارزاس تعداد محدودی طلسم مرگ بطرف آنها میفرستد و میرود پی کارش:
-صبرکن بینم...کی هستی؟
شارزاس برمیگردد و یکی از اعضای مقاومت رو پشت سرش میبیند:
-تو؟!
عضو مقاومت از ترس چوبدستی اش می افتد و خودش فرار میکند:
-اینا که قرار بود بیان محفل؟!
شارزاس لبخندی میزند و چشمش به یک جاروی نظافت می افتد:
-لرد گفت تفریح ایرادی نداره!!!
شارازس یکی از سایه هایش را بدرون جارو میفرستد و جارو به طرف عضو شجاع مقاومت حمله میکند و اورا سوار خودش میکند و میبرد به آسمان:
-خوش بگذره!!!
صدای بلندی توجهش را بخودش جلب میکند و به یکی از اتاقها میرود که ناگهان درب اتاق از جایش در میرود و یک نفر مرده به بیرون پرتاب میشود:
-دراکو اونجایی؟
-از کجا فهمیدی منم؟
-سروصدات زیاده...مگه لرد نگفت زیادی خشانت نداشته باشیم؟!یعنی چی پسرمردم رو پرت میکنی بیرون؟زشته!!!
دراکو کله اش را پائین می اندازد:
-بیا بریم دنبال لرد...من گمش کردم!!!
دراکو و شارزاس و یک تعداد محدودی سایه دنبال هم برای پیدا کردن لرد میروند


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴
#26

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
دفتر خالی و سوت و کور...
کارآگاه ققنوس با بیشترین تجهیزاتی که به فکرش رسیده به محفل ققنوس رفته تا برای دفاع در مقابل ارتش اسمشونبر آماده باشه..
کارآگاه دیگری باقی نمانده و دفتر تنها با چند نگهبان خالی مانده..

خرچ خرچ خرچ

در باز میشه و شبحی سیاه پوش به درون میخزه..
- من تا کی باید به این حماقت لشکر سفید بخندم! اوهو.. لشکر؟ بهتره بگم چند تا جوجه مدرسه ای!.. غرررر... چه خبره اینجا؟ (غرررر شکل جدید هوووممم)

چوبدستی خودش رو درمیاره و در طول اتاق حرکت میکنه. با یک تکان آرام چراغها روشن میشوند.

نگهبان روی صندلی لم داده و پاهایش روی میز و دماغش در دستش است (دستش در دماغ)

باشلق پوش شروع میکنه به حرف زدن: پیست... پیست!
و بعد نامرئی میشه..
نگهبان از جا میپره و به دور و برش نگاه میندازه.
- هه؟ که بید؟ مو بچه آبادانوما! که بید؟ خوتو نشون بده!

صدایی میپیچه: آبادان دیگه چه کشکیه؟
نگهبان چوبدستیشو دستش میگیره و از رو صندلی ولو میشه رو زمین.. خودش رو میتکونه و از جا بلند میشه..

- کاکا! مگه من با تو شوخی داروم؟ خوتو نشون بده ببینوم!

-- نه! میخوام بدونم آبادان چیه تو داری براش پز میدی؟

نگهبان از رو نمیره و میگه: مو ده سال تو آبادان تو کار کشتن همی سیاها بودوم! ای ولدی میشناسیش؟ اونو من کشته بودم! ای یارو چنن؟ پسره! ای هری پاتر اومد خوشو جای مو زد!

لرد ولدمورت از شنیدن این همه لاف چشماش دو برابر میشه

- کمتر خالی ببند! من خودم هری پاترو دیدم عزیز جان! چوبدستی رو به سمتش گرفتم و بعدش اتفاقی که نباید بیفته افتاد...

رنگ از چهره نگهبان پرید...

- ت... ت.. تو... تو خوتی؟ وو... ا..سم....شو... نبر!!!

تق!

میز از جا بلند میشه و بر فرق سر نگهبان آبادانی فرود میاد.
لرد ولدمورت خودش رو مرئی میکنه و میگه: عجب! فکر کردم فقط این ویلیام ادواردز بلده لاف بزنه!

به راهش ادامه میده...


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۹:۴۴ جمعه ۶ خرداد ۱۳۸۴
#25

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
(اين باز جويي فقط براي هري پاتره)
آقاي پاتر اول اگه مي شه به ريش مرلين قسم بخوريد كه فقط حقيقت رو مي گيد
1-زماني كه گوي دزديده شد شما كجا بودين؟
2-شما با خالي بودن حساب خود چه جوري خرج مواد رو در مياريد؟
3-آيا گوي رو به دانگ فروختيد؟
4-آخرين باري كه گوي و ديدي كي بود؟
5-اگر از گوي خبري داريد بگيد؟
(در آخر هم اگر حرف خاصي داريد بزنيد)


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۹:۳۳ جمعه ۶ خرداد ۱۳۸۴
#24

دلورس  آمبریج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۵ سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۵۳ سه شنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۴
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
کارآگاه عزیز...مرسی ازا ینکه مسئولیت اینجا رو بر عهده گرفتی...بهتره این اطلاعیه در مورد نحوه ی گرفتن دانش آموز..و همچنین نمراتی که باید کسب کنند...رو به پروفسور مگ گونگال بگی...تا ایشون در تابلو اعلانات هاگوارتز نصب کنند.و همه دانش آموزان بدونند.


دلورس جین آمبریج
سازمان ملل جادوگری!
سفیر صلح.


Re: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۰:۱۴ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۴
#23

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
با تشكر از دوست عزيزم دلورس كه اين دفترو به من سپردن
اما راجب نحوه كار كساني كه كاراگاهن مثل:تانكس،مودي و...كه فقط در زماني كه وزارت سحر جادو به اونها نياز داره بايد در خدمت وزارت باشن
اما كسايي كه كاراگاه نيستن و مي خوان كاراگاه شن يعني فارغ تحصيلان هاگوارتز در چند سال اخير هيچكس صلاحيت كاراگاه شدنو نداشته اما براي كاراگاه شدن اول بايد در آزمون شخصيت و دوم در آزمون استعداد شركت كنيد
آزمون شخصيت توسط خودم انجام مي شه كه وقتش اعلام ميشه
ولي ازمون استعداد كه در اون حداقل به 4 مدرك ((فراتر از حد انتظار ))اين چهار مدرك رو در هاگوارتز مي گريد يعني اگه مي خواي كاراگاه شيد بايد در هاگوارتز ثبت نام كنيد.شما بايد تا آخر تير ماه از 4 درس
1_دفاع در برابر جادوي سياه
2_وردهاي جادويي
3_تغيير شكل
4_معجون سازي
4 نمره عالي و فراتر از حد انتظار بگيريد اگه هر كدوم كم تر شه شانس كاراگاه شدن رو از دست مي ديد
اما كاراگاه ها به 5 نوع مدرك مي گيرن مدرك 5ستاره بهترين مدرك كه نحوه دادن اون ها رو هم مي گم بعد 4 ستاره يعد 3 ستاره بعد 2 ستاره و بعد 1 ستاره وزرات سحر جادو جادوگراني رو كه سابقه كيفري دارند رو نمي پزيره



O:عالي E:فراتر از حد اتنظار

O+O+O+O=مدرك 5 ستاره (يعني از هر 4 تا درس عالي بگريد)
O+O+O+E=مدرك 4 ستاره(يعني 3 تا عالي 1 فراتر از حد انتظار)
O+O+E+E=مدرك 3 ستاره (يعني 2 تا عالي2 تا فراتر از...)
O+E+E+E=مدرك 2 ستاره (يعني يكي عالي 3 تا فراتر ...)
E+E+E+E=مدرك 1 ستاره (يعني هر 4 تا فراتر


با تشكر _كاري چيزي داشتيد همين جا هستيم


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.