هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۲:۳۱ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
بر اساس اينكه اهداف و برنامه هاي اين تشكل كاملا با اهداف و برنامه هاي گروه وزين Hco يكي ميباشند ما نيز هستيم برادر!
---
سرژ همه چيز را گفت ولي باز هم بايد بگويم كه من و تعدادي از بروبچز!تحت طلسم فرمان بوديم و بر همين اساس حمايت خودمان را اعلام نموده از شما!(آخر جمله سازي!)
----
پس وزير محترم و وزين و بزرگ وزارت سحر و جادو!ماچو رد كن بياد من كارو زندگي دارم ميخوام برم! :bigkiss:
حميد:
-----



Re: دفتر معاون اول وزیر سحر و جادو
پیام زده شده در: ۰:۴۵ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
آه..قلبم...تو وزارت سحرو جادو هرچي دنبال اين تاپيک گشتم گمشده بود...گفتم زدم پاک کردم خودم خبر ندارم...که سرژ قهرمان گفت بعضي وقت ها تاپيک ها گم ميشن و بايد سرچ کني و من نجات داده شدم
اول از همه تاپيک هايي که مي گم صاحبينش بيا گزارش بدن هدف از زدن تاپيک چي بوده چون من قفل کردم و اگه تا 3 روز دليل و هدف رو نگن تاپيک به ديار باقي مي ره
1- عضويت در سازمان مبارزه با جادوگران سياه

2- دفتر رسیدگی به جرایم جادوئی

3-گروه ضربت جادویی...دفتر شماره 2 هدف از زدن دو تا دفتر چي بوده؟

4- جام چهار جانبه ی کوییدیچ

5- دفتر مشاوره و وکالت


اين بود تاپيک ها


مطلب بعدي براي اين تاپيک ها يه سرپرست مي خوام که کار تاپيک رو به عهده بگيره و فعال کنه
1-دفتر فرماندهي کاراگاهان
2- دفتر حمایت از حیوانات جادویی!

فعلا تا ديداري دوباره خوش باشيد


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۰ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 560
آفلاین
من پشيمونم گيليدي....من پشيمونم...
گيليد:پشيماني چه سود؟

من پشيمونم ....نه اصلا پشيمون نيستم اين امپراطور رو من طلسم فرمان اجرا كرد....البته اين كارو رو خيلي ها كرد..ميدونين اينو من از كجا فهميدم؟كه رو خلي ها اين كارو كرد؟هميشه كساي كه روشن طلسم اجرا ميكنه رو با هم اشتباه ميگيره...كلا من ميدونم ر. كيا طلسم فرمان اجرا كرده..اوليش خودم..دوميش اين ولدمورت...سوميش هم زاخي...چهارميش هم برادر حميد....البته اجراي طلسم فرمان روي برادر حميد خيلي سخت بود چون بسيار مقاومت ميكرد و به دليل همين مقداري شكنجه شد كخ باعث شد هميشه كمي گيج بزند

در هر صورت...گيليدي...تو ماهي
سرخ سفيد آبي...گيليدي،تو چقدر ماهي
سرژ تانكيان توبه كرده، سه تا بچه گربه كرده(سه تا بچه را تبديل به گربه كرده )

خودت ميدوني كه من از طرفداران سر سخت تو بودم..يادت نيست براي تو مخ تمام مقتصدان جهان رو زدم كه پول بدن بريم كارخونه توليد روبات تنفس دهنده بزنيم؟خب...حق بده...يه عالمه توليد كرديم و بعد شما غيبت زد..منم گفتم حتما پولشو نداري بدي من در رفتي...ولي...وقتي تو بازگشتي تشعشعات نيروي و زيباي تو بر من اثر كرد و اين طلسم شپلخ شد...و من به خود امدم...در اين فكر هم هستم كه ايا اچ سي او هم تحت طلسم فرمان بود؟

ولي در هر صورت من افتخار ميكنم كه تحت شما باشم و بزرگ شوم..وزيري كه براي مملكت دست به ماموريتي خفن زد كه حتي باعث شد بعضي اختلالات مغزي در او بوجود بيايد و سرژ تانكيان را السامور بنامد...
به اميد ان روزي كه اين اختلالات برطرف شود..
در نبود شما وزير لايق يكي از بسيجيان و برادران ارشادي وقتي ديد اعمال من در دست خودم نيست مرا بزرو ارشاد كرد و دين مبين اسلام را بزور به من خرانيد...و با طلسمي خفن تر منو اسلامي كرد...به امام هشتم قصم من مسيحيم....شعار هميشگي ما:عيسي مسيح...ترمز دستي..



Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
فراخوان بزرگ وزراتخانه:
جوانان ارزشی پیرو خط گیلدی: جادوگران در دستان شماست!

وزارت سحر و جادو، در راستای اهداف ارزشی و والای مادی و معنوی برای جامعه جادوگران اقدام به ثبت نام و گردآوری گروهی تحت عنوان «جوانان ارزشی پیرو خط گیلدی» میکند!!! از جوانان مشتاق و علاقه مند دوعت میگردد در همین مکان اعلام آمادگی و ثبت نام کنند!


اهداف و برنامه های این تشکل:

1- گرفتن توده های شورشی به باد کتک و شکنجه
2- استفاده از طلسم فرمان بر روی سایر جوانان و پیونداندن آنان به گروه های خودی
3- کشت و زرع گوجه فرنگی و سیب زمینی جهت مصارف پرتابی
4- مبارزه با نیروهای تاریکی از جمله نیروهای ولدمورت و نیروهای امپراطور
5- مبارزه با دیگر سودجویان و متقاضیان پست وزارت از جمله اسنیپ


مزایا و بهره مندی های اعضا:

1- تمام اعضای این گروه مجاز به استفاده از طلسم های فرمان و شکنجه هستند! (کاربرد اصلی ==> بر روی همسر)

2- تمام اعضای این گروه ماهیانه مبلغ سه برابر حقوق فعلی خود را از وزارت خانه دریافت خواهند کرد!!

3- تمام اعضای این گروه پس از موفقیت وزارتخانه بر رقبا، مدال افتخار دریافت خواهند کرد!

4- و غیره!


کسی نیاد هم خودم یه تنه میرم وسط... تریپ نداره! ولی عمرا وزارتو نمیدم! :bigkiss:



Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
ايول ولدي هم تو شورشي هاست...اصلا يه بار ديگه انتخابات بزاريم ...دوباره داره به من مثل 3 ماه پيش حال ميده...ايول ولي ولدي يه چيز رو بدون...سوروس اسنيپ فقط خودش فقط خودش


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
ویدر به سمت سپاه امپراطور برگشت..

- خیلی خوب. تو و تو و تو برید بالاترین نقطه وزارتخونه نگهبانی بدید. و شما هم برید و طبق نقشه قبلی اتاق وزیر رو کاملا تحت اختیار بگیرید. کم کم باید اسباب و لوازم لازم برای وزارت رو آماده کنید. چی؟ کینگزلی؟
در یک کوچه تاریک چشمان سفیدی مشخص میشود. ناگهان کینگزلی شکلبوت از تاریکی بیرون می آید.
- چی شد ویدر؟ نکنه خوشت نیومده وزیر سابق رو ببینی... اینا چی هستن دیگه؟
- یقه رو ول کن.. خخ ...
شترق!
کینگزلی به عقب پرتاب میشود.
- اگه بذاری! داریم حق رو به حقدار میرسونیم... پتریفیکوس توتالوس..
کینگزلی به خود میپیچد و ثابت میماند.
ویدر دستش را در هوا تکان میدهد و پس از طناب پیچ شدن کینگزلی وی را به همان کوچه تاریک باز میگرداند.
سپس رو به وزارتخانه حرکت میکند.

خارجی - نمای وزارتخانه
--------------
سربازان امپراطور دور تا دور وزارتخانه را تحت اختیار گرفته اند. از پنجره ها نیز مشخص است که داخل وزارتخانه نیز تحت اختیار امپراطور قرار دارد.

یوهوووووووووو
ویدر صورتش را میچرخاند: اونا کی هستن؟ مرگخوارا؟ با دسته جارو؟ میان اینجا؟
- آره ویدر!
- تو؟ اوه...
- آوداکداورا!
نوری سبز میدرخشد و ویدر بی حرکت برزمین می افتد.
لرد ولدمورت لبخند ماتی میزند و زمزمه میکند: فکر میکنم یه مقدار زیادی بودی..
سپس رو به وزارت خانه میکند

خارجی جدید - نمای جدید وزارتخانه
---------------
مرگخواران مشغول اجرای طلسمهای فرمان بر روی افراد امپراطور...

- حالا دیگه افراد امپراطور مال من هستن... وزیر سحر و جادوی جدید! لرد ولدمورت!!
این را گفته و به سمت وزارتخانه حرکت میکند.


آیا امپراطور سر میرسد تا از حق خود دفاع کند؟

آیا تمامی افراد امپراطور تحت فرمان ولدمورت هستند؟

آیا اصلا امپراطور دیگر لشکری دارد؟

منتظر جنگی فراتر از اینها باشید!


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۲:۳۵ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۴

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
ویلیام ادوارد: خواهش می کنم! صف رو رعایت کنید! به تمام مشکلات رسیدگی می شود! دموکراسی پیروز است! ... بله بله... .....ب ب ... لرد و. ... ویدر....

ویدر: ادوارد تو انصافا جادوگر با دوامی هستی! و بعدا همه جا هم هستی!
ویلیام ادوارد: من... اینجا کاری ... اینجا وزارتخونس! کاری نمی تونی بکنی! اصلا کی تورو راه داده تو؟
ویدر: کسی جلوی من رو نگرفت... در حقیقت چیز زیادی از این وزارت خونه باقی نمونده! بسه وقت من رو نگیر! امپراطور کبیر وارد می شوند!
( امپراطور در ردایی سیاه در میان چهار گارد سرخ پوش معروف خودش وارد میشه)
امپراطور (زیر لب!): البته کمی ساختمانش کوچیکه ولی خوب .... هووووم این دفتر خوبه همین رو برای خودم برمیدارم......
ویلیام: هته پته ... پته تپته!
امپراطور: ویدر ترجمه کن!
ویدر: عالیجناب بلد نیستم!
امپراطور: پس تو به چه دردی می خوری ویدر؟! ....من با لاکهارت کار دارم!
ویلیام: وزیر نیستش! یعنی هستش.... هستش کسی رو نمی پذیره.....
امپراطور: بسیار خب! دفترش کجاست؟
ویلیام: مزاحم ایشون نشین! کجا... صبر کنین! جلوش رو بگیرین! خ خ خ خ خخخخخخ(ویلیام گلوش رو می گیره و روی زمین می یوفته)
امپراطور: بالاخره یه کار درست انجام دادی ویدر! تسخیر اینجا احتمالا خیلی ساده تر از چیزی خواهد بود که فکرش رو می کردیم! فکر نمی کنم مقاوت خاصی پیش بیاد... به خصوص که در دوران اوج قدرت ولدمورت هستیم و آرورها تقریبا اصلا در وزارتخانه نیستند...! برو شاگرد جوانم ... من باید خصوصی با وزیر صحبت کنم...
ویدر: هر چه عالیجناب بفرمایند
امپراطور دستش رو بالا آورد و در دفتر گیلیدی رو باز کرد... گیلیدی پشت میزش بی حرکت نشسته و سرش رو به پایین بود انگار چیزی رو مطالعه می کرد.
امپراطور نگاهی از روی تنفر به گیلدی اندخات, خاطره شکست انتخاباتیش در ذهنش جان گرفت : می دونی لاکهارت , کسی نمی تونه چیزی رو برای مدت زیادی از من بگیره ! زمانش رسیده که ازت پسش بگیرم!
امپراطور شمشیر زیبا و درخشان قرمز رنگش رو بیرون کشید و در یک حرکت با هدف قطع کردنسر گیلدی اون رو فروم آورد ولی شمشیر از داخل بدن گیلدی رد شد و گیلدی محو شد....

.......
بیرون وزارتخوانه
ویدر: عالی جناب .... تموم شد؟
امپراطور: جادوی تصویر ساز....
ویدر: خودم می کشمش!
امپراطور: صبر داشته باش شاگرد جوانم. مشخصه که لاکهارت خیلی وقته که حضور نداره... این کار مارو راحت خواهد کرد. به خصوص که کشتن وزیر ممکن بود مشکلاتی برای ما ایجاد کنه, اینطوری راحت تر پیش میریم. با کنت دوکو تماس گرفتی؟
ویدر: بله سرورم! لرد ولدمورت هم پیکی فرستادند و این نامه رو برای شما فرستادند.
امپراطور نامه رو به آرامی گرفت و شروع به خوندنش کرد. برای اولین بار ویدر لبخندی محوی رو بر لبان امپراطور می بینه : بالاخره زمانش فرا رسید لرد ویدر! به زودی جادوگران سیاه دوباره بر جهان حکومت خواهند کرد... افرادت رو جمع کن . سعی کن کمترین جلب توجه مردمی رو ایجاد کنی و اگه کسی چیزی دید بکشش... من باید در مورد این کار عظیم در تاریکی تمرکز کنم...
امپراطور داخل کوچه باریکی شد و در تاریکی کوچه محو گشت.


!ASLAMIOUS Baby!


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۱ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۲ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴
از خانه ریدل ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 312
آفلاین
شوالیه سفید شمشیر به دست به سمت شارزاس حمله میکنه..

تقریبا یه بیست متری فاصله دارن..
شارزاس با لبخند بزرگترین بیل موجود رو خیلی آروم سر راه شوالیه قرار میده..

شوالیه فریاد میزنه: بجنگ ای رزل ترسو! ای رذل؟ یا ای رزل؟ بهرحال! بجنگ... اومدم!!
و شروع به دویدن به طرف شارزاس میکنه..

پلخ!

(نمیدونم بازی پپسی دیدین یا نه؟ وقتی به اون بیل میخوره...)
چوب بیل بر دماغ خوش حالت شوالیه فرود میاد و نقش زمین میشه.


شوالیه: من کجام؟
شارزاس قهقه ای طولانی سر میده و از اینجا هم غیب میشه (قابل توجه همه.. شارزاس میتونه همزمان در چند مکان باشه..)
ثانیه ای بعد شارزاس به خانه ریدلها بازگشته بود..
سام در اتاق ظاهر شد: کجا رفتی؟ این هیپوگریف سلطنتی مال کیه؟

صدایی میپیچه: اون مال ماست.. از اموال خانوادگی سالازار اسلیترینه.. برش دار سام.. با خودت بیارش خونه ریدل...

- اطاعت لرد

سام تعظیمی به هیپوگریف سیاه و بزرگ میکنه.. هیپوگریف نیز متقابلاً تعظیم میکنه..
سپس بر پشت هیپوگریف سوار میشه و از پنجره وزارت خانه خارج میشه!

مردمی که مشغول تظاهرات بودند
و سام:


کار تمام شده بود...

سامی در نزدیکی خانه ریدلها با خود: امروز عجب شکاری داشتیم... اسلاگهورن... هیپوگریف سلطنتی... جوووون.. یه پاداش درست و حسابی دارم!


و او دیگر به خانه ریدل ها رسیده بود.


[b][size=medium]اولین جادوگر در تمامی دوران ها که توانسØ


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
مردم جلوی وزارت خونه تجمع کرده بودن و شعارهای ضد گیلدی میدادند و سعی میکردند نگهبانان رو کنار بزنن و وارد وزارت خونه بشن...شارزاس کمی دورتر ایستاده بود و با لذت مردم رو تماشا میکرد،این منظره همونقدر براش جالب بود که یک تابلوی پراز خوراکی برای یک آدم گرسنه و حالا شارزاس و سایه های او بشدت گرسنه بودند!!!
-فکر کنم بهتر باشه وارد وزارت خونه بشیم شاید خوراکی های بهتری پیدا کردیم اینها همه بدمزه هستند...
شارزاس به یک سایه تبدیل میشه و از میان مردم عبور میکنه و وارد میشه:
-ارزش صبر کردن رو داشت!!!
کلی جادوگر در راهروها راه میروند و هراس بر چهره همه آنها سایه انداخته چون مرگخوران حمله کرده اند ناگهان چشم شارزاس به یک عده سفیدپوش می افتد که شمشیر بدست دارند و نشانی روی سینه شان میدرخشد:
-هوم پس اینها شوالیه هستند...عین ما!!!
شوالیه ها با یک مامور در حال بحث هستند که وارد دفتر گیلدی بشوند:
-ببین عمو یکی از مرگخوارها اینجاست باید نابودش کنیم؟
-یعنی چی؟مگه شهرهرته؟من مسئولم نمیذارم!!!
-بابا ما شوالیه هستیم!!!
-هرچی هستی باشی بمن چه!نمیذارم!!!
سه تا از سایه ها که بی طاقت شده اند بطرف نگهبان حمله میکنند و اورا تکه تکه میکنند:
-گفته بودم بدون دستور حمله نکنید....
شوالیه ها بسوی صدا برمیگردند و شارزاس را میبینند:
-این شارزاسه!!!
-وای شماها منو شناختید!!!
شارزاس قهقهه میزنه و به شوالیه های آماده حمله خیره میشه:
-ببخشید دوستان من کار دارم باید برم...
یکدفعه لوستر از طبقه 19 رها میشه ومحکم تو سر شوالیهای شفیدپوش میخوره:
-عین لواشک له شدند!!!
شارزاس بازهم میخندد و براهش ادامه میدهد در حالی که اشیاء بیجان جان میگیرند و بطرف مردم حمله میکنند شارزاس بالا میرود و وارد اتاق اصلی گیلدی میشود یعنی جایی که سام پیدا کرده بود:
-خوب اینجا چی داریم؟!
شارازس صدایی میشنود و اوهم دخترهارا پیدا میکند:
-اینا دیگه چین؟!
دخترها از دیدن شارازس شگفت زده میشوند:
-این دیگه کیه؟
-نمیدونم چه نازه...
-وای خدا یکی منو بگیره!!!
شارازس چهار شاخ مونده که معنی این حرفها چیه...ولی بعد میفهمه و نقشه ای به ذهنش خطور میکنه:
-دخترها...حاضرید برای من کاری بکنید؟
-هرچی بخوای جیگر!!!
-گیلدی را برای من پیدا کنید و من بهترین هدایا رو بشما میدم...باشه؟
دخترها که کاملا هیپنوتیزم شده اند اطاعت میکنند و از دخمه بیرون میروند و از اتاق خارج میشوند یکی از سایه ها بدنبال آنها میرود ولی شارزاس مانعش میشود:
-صبرکن...به انها کاری نداشته باش...
شارازس لبخند عجیبی میزند و چشمان سرخش بیشتر میدرخشد:
-که من ضعیف و ناتوانم؟!


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: دفتر ارتباطات مردمی گیلدروی لاکهارت!!!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۴

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
در كمدو با احتياط باز ميكنه....ولي از گيلدي خبري نيست....به جاي اون حدود 100 قاب عكس از گيلدي وجود داره.....
عكسهايي با لباس وزارت....بالباس خواب گل گلي...با مايو دو تيكه ...
.گيلدي هاي توي قاب عكس مدتهاست از جاشون تكون نخوردن....سعي ميكردن كمي توي قاب جابجا بشن و اون سرو صدا رو ايجاد كرده بودن....
سام مدتي مات و مبهوت به عكساي عجيب غريب گيلدي نگاه ميكنه....با خودش فكر ميكنه اگه فقط نصف اين عكسا رو مردم ببينن خودشون گيلدي رو از وزارت ميندازن بيرون..... .
ياد ماموريتش ميفته....در كمدو ميبنده....يعني گيلدي كجا ميتونه رفته باشه؟ما كه همه جا رو گشتيم....سام با نا اميدي به طرف در ميره كه از اونجا خارج بشه....ولي يهو صداي ضعيفي به گوشش ميرسه....صدايي مثل صداي جنهاي خونگي...
سام بطرف صدا ميره....كنار كمد چشمش به يه تابلو ميفته....تابلو به نظر عجيب غريب مياد...سام آروم به تابلو دست ميزنه...تابلو كنار ميره..و اتاق كوچكي از پشتش ظاهر ميشه..و صداي گريه بلندي اتاقو پر ميكنه...
اووووووو...اوهو اوهو اوهو......
سام گوشاشو ميگيره...
چه خبره؟تو ديگه كي هستي؟؟؟
دختري كه پشت تابلو بود بيرون مياد.....و دختر دومي...و سومي...وچهارمي...و...........
سام چشماش اندازه بشقاب ميشه
-شما ديگه كي هستين؟
دخترا بلندتر جيغ ميزنن...اصداي اونا حتي از صداي نگهبانايي كه سام شكنجه شون كرده بود تا جاي گيلدي رو بگن هم بلندتر بود...
بالاخره يكيشون به حرف مياد....گ...گ....گيلدي كجاس؟
دومي:من الان 6 ماهه اينجا زنداني شدم.....
و همه با هم ميزنن زير گريه...
سام:چي؟يعني همه شما با گيلدي؟؟؟
-اون به هممون قول داده بود اگه بهش راي بديم با ما ازدواج ميكنه...ولي وقتي وزير شد هممونو انداخت اين تو و در رفت....
سام كه تازه فهميده علت فرار گيلدي چي بوده دخترا رو دوباره ميندازه تو اتاق چون وقت اضافي نداره كه با نجات دادن اونا تلف كنه...بايد وزيرو پيدا كنه...


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.