زینگیل زینگیل... زینگیل زینگیل ( افکت زنگ تلفن!)مورگان به کندی به بدنش کش وقوس میده و پس از چند حرکت آکروباتیک ، بالاخره از خواب بیدار شده ، تلفن رو بر میداره.
- بله...کتاب می فروشی؟... مرتیکه ی بوقی، ساعت پنج صبح زنگ زدی که بگی کتاب می فروشم؟!!.. حالا چه کتابی هست؟...
"قدیمی ترین شغل دنیا"؟! .. چی هست ؟... چی ؟ در مورد تارخچه ی کلاس های خصوصی؟؟!!
سپس نگاهی به ردیف کتاب های بیناموسی کتابخانه اش ، می اندازه و پس از ارائه ی چند کلمه ی خارج از چارچوب به بحث خاتمه داده ، دوباره به رخت خواب بر میگرده ولی پس از چندی از این پهلو با آن پهلو شدن، بلند میشه و لبخندی به عکس تکی لرد - که بر حسب اتفاق هدیه ی تولد لرد به او بود - میزنه و بدون هیچ کاری خاصی ( اعم از شستن دست و صورت و ...) می پره پشت کامپیوتر ماگلیش و چند تا سایت رو بررسی می کنه.
www.
... . ir
مورگان با باز شدن اولین صفحه، جمله ای میبینه که بسی کنجکاو میشه و روی لینک مربوطه کلیک می کنه:
برترین داستانک سال: دماغش بزرگ است.مورگان:!!!!!!! ( به دنبال بقیه ی داستانک می گرده ولی اثری پیدا نمی کنه!!)
نظر ارسال شده توسط الکترون:فضای دراماتیک خاصی رو به تصویر کشیدی! به عنوان یک داستانک ژانر وحشت خوب بود.!! البته زیادی سوررئال بود!نظر ارسال شده توسط green star :بوق بر تو مرد رذل کثیف! تو مخالف حقوق زنان و کاملا مرد سالار هستی! این الفاظ رکیک چی بود استفاده کردی بود؟!! مورگان به این صورت
از خواندن بقیه ی نظرات ارسال شده صرف نظر می کنه و آدرس سایت مورد علاقه اش -
www.jadoogaran.org- رو وارد می کنه.
دیلینگ دیلینگ.... دیلینگ دیلینگ( افکت زنگ در!!)مورگان به این صورت
( در راستای افزایش شکلک های پست!) از جا بلند میشه و به طرف در میره.
دیلینگ دیلینگ.... دیلینگ دیلینگ( افکت زنگ در که به صورت پشت سر هم پخش میشه!!)- اومدم... اومدم... به بوق دادی زنگو... سوزوندی!! بهع اومدم دیگه!!
...