آغاز دوئل نزدیک بود.این بار دوئل تو خیابون و جلوی دید تمام مردم برگذار میشد.مسابقه نهایی بین آلبوس دامبلدور و تره ور برگذار میشد.هر فینالیست یه چادر برای آمادگی نهایی داشت.این امکانات به خصوص که چارلی ویزلی مهیا کرده بود نظر همه رو به خودش جلب کرده بود.پول بلیت این مسابقه صرف بیماران روانی سنت مانگو میشد.همه میگفتن که چارلی قصد کاندید شدن برای دور بعدی انتخابات وزارت رو داره و با این کارها از الان قصد جمع کردن رای های زیادی رو داره.
آلبوس دامبلدور با غرور زیادی به همراه کیف بزرگش که وسایل لازم و چوب جادوی مخصوص دوئلش به محل نزدیک میشد.صدای غورباقه ماده ای از چادر تره ور میومد و ملت متوجه شدن بر خلاف فکر همه،تره ور ساحره ست و این باعث خنده تمام ساحران و جادوگران حاضر شده بود.
-------------
آلبوس دامبلدور با سرعت تمام کیف چوب دستیش رو جستجو میکرد.مطمئن بود که چوب دستی رو دیشب توی کیف گذاشته بود ولی حالا چوب دستی هیچ جای کیف نبود.با نگرانی بر روی صندلی نشست و به فکر فرو رفت.
ناگهان فکری به ذهن دامبلدور رسید.ساعت زمان برگردان بهترین راه چاره برای نجاتش از این مشکل بود.با سرعت ساعت رو از گردنش باز کرد و با امید بهش خیره شد.عقربه هاش رو چرخوند و ... .
-------------
دامبلدور اصلی در حال جا به جایی وسایل مورد نیاز چوب دستیش بود.با غرور خاصی چوب دستیش نگاهی انداخت.ناگهان صدای زنگ در به گوش رسید.چوب دستی رو بر روی میز گذاشت در جعبه چوب دستیش رو بست و به طرف در رفت.وقتی از دید خارج شد دامبلدور دوم با سرعت چوب دستی رو درون جعبه گذاشت.به پشت مبل برگشت و عقربه رو به سمت جلو هدایت کرد.
-------------
همه در محل دوئل جمع شده بودند. در چهره همه شان میشد اشتیاق و لذتی بیش از حد از دیدن یک دوئل را به روشنی دید.دو طرف دوئل در مقابل هم ایستادند. آلبوس دامبلدور در مقابل تره ور. چوبدستی ها در یک آن بالا رفت، فاصله ها رعایت شده بودند. با "یک، دو، سه"ای که از طرف چارلی ویزلی برخاست، باران وردها باریدن گرفت:
- اکسپلیارموس!
- دیفندو!
- پروتگو!
تره ور و آلبوس در تلاش بودند. اوراد پیچیده از هر دو سو پرتاب می شد، گاهی وردهایی که کمتر اسمشان بر زبان ها آمده بود.ناگهان چوب دستی از دست تره ور بیرون میفته.صدای تشویق و شادی همه بلند میشه و دامبلدور هم دوئل رو ول کرده و به طرف تماشاگران برگشته و ابراز احساسات میکنه.
همون لحظه تره ور از فرصت استفاده میکنه و سینه خیز خودشو به چوبدستیش میرسونه ... آلبوس اونقدر سرگرم فرستادن بوسه های مختلفه که حریفشو فراموش کرده ... تره ور چوبدستیشو بلند میکنه و نشونه میگیره!
- تیکه ایوس!
صحنه اسلوموشن میشه .. طلسم نقره ای رنگی همه جا رو روشن میکنه و محکم به پشت آلبوس برخورد میکنه و ازش میگذره ... ناگهان در سالن سکوت حکم فرما میشه و همه به آلبوس نگاه میکنند که همچنان بی حرکت مونده و هنوز آثار هیجان در چشم های حیرت زدش به وضوح قابل تشخیصه ... سپس بالاتنه آلبوس روی پایین تنش در خلاف جهت به آرامی میلغزه و ناگهان بالا تنه و پایین تنه اش به طور کامل از هم جدا میشن و آلبوس در هم میشکنه و سقوط میکنه .
همه با حیرت به پایان جنگ خیره میشن ..
آسپ: ممممم مممم مممممم!
تره با خوشحالی از روی زمین بلند میشه و به سمت غورباقه نر قلابی میدوه که در حال گزارش چگونگی پایان نبرد به غورباقه نر اصلیه .. اما در همون بین غورباقه نر قلابی یک آن برق عجیبی رو در چشم های تره ور تشخیص میده ... برق عشق !
غورباقه نرقلابی: نه من غورباقه نر نیستم این کار رو نکن!
غورباقه نراصلی از پشت خط: نه اینکار رو نکن! من غورباقه نرم!
:bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: