هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)

گنگستران کوییدیچ

نیازمندی‌های شهروندان


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۳
#57

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
لرد ولدمورت:

نقل قول:
1-شما معجون ساز هستین! پس این هکتور دقیقا چیه؟ چرا این اینجوری شده؟ شما نظری در این مورد دارین؟ آیا حاضرین به هکتور آموزش معجون سازی بدین؟


هوم خب حقیقت سرورم ایشون گفته شده موسس یه سازمان معجون سازیه پس حتما ایشونم معجون سازن و اصلا هم منطورم این نیست که به هیچ وجه نتونستن جای منو بگیرن. در کل طبق اسناد و روایات در دست ایشون صاحب خاندان بسیار ثروتمندی بوده که تنها وارث این ثروت خودش بوده و به لطف گالیون هایی که بهش ارث رسیده یه انجمن تاسیس میکنه وگرنه من که تصور نمی کنم ایشون تا به حال تونسته باشه یه معجون درست عمل بیاره البته طبق همین اسناد ایشون تمام ثروت عظیم خاندانشو صرف معجون سازی کرده و لازم به گفتن نیست که همه شو هم در این راه عملا هدر داده. حداقل اگر تو یه راه درست تر سرمایه گذاری می کرد شاید الان به نتیجه بهتری رسیده بود ولی تو معجون سازی...

آموزش معجون سازی به هکتور؟اوه ایشون خودشون تو این زمینه صاحب نظرن و استاد ما به حساب میان...البته این فکریه که خودش داره و من فکر می کنم ایشون نیازی به آموزش نداره چون در اونصورت فقط وقت و انرژی هدر دادنه و اگر در آخر از دست بی استعدادیش سر به بیابون نذارم یحتمل سر از بخش روانی سنت مانگو درمیارم!

نقل قول:
2-این مدرسه صاحب نداره؟ شما چپ و راست از ملت امتیاز کم می کنین...کسی تا بحال در این مورد بهتون اعتراضی نکرده؟ اگه اعتراضی از طرف دانش آموزان بشه عکس العمل شما چه خواهد بود؟

صاحب؟هوم راستش بهش فکر نکردم سرورم ولی از قرائن و شواهد بر میاد که نداشته باشه سرورم! درسته من کمی بیش از حد امتیاز کم می کنم ولی خب همه این ها به خاطر صلاح خود دانش آموزاست تا نظم و انضباطو بیاموزن و در آینده در جامعه دچار مشکلات نشن مثلا بیاموزن اول فکر کنن بعد برن خیانکارارو وسط خیابون گیر بندازن و در آخر انقدر فکر نکرده کار نکنن تا خودشون سیزده سال گیر بیافتن یا به عواقب اعمالشون کمی بیشتر فکر کنن تا در اثر بی فکری باعث مرگ پدرخونده هاشون نشن و البته این کسر امتیازات پی در پی من هیچ ربطی به عقده های نشات گرفته از دوران کودکی و نوجوانی و عشق ناکامم نداره.

کسی تا به حال اعتراض کرده؟ هوم شاید یکی دو مرتبه و اون هم کاملا بدون دلیل بوده. چون همونطور که عرض کردم من همواره از روی کینه توزی و غرض ورزی از روی خیر و صلاح و به خاطر اینکه زورم بیشتره ازشون نمره کم می کنم.هرکس هم اعتراض کنه 50 امتیاز از گروهش کم می شه!

نقل قول:
3-با توجه به وضعیت خاص موهای شما...با کلاه وزارت و ثابت نگه داشتنش روی سرتون مشکلی ندارین؟ آیا در این مورد تدابیری اندیشیده اید؟ به همین دلیل نیست که کلاه شما هی داره دست به دست می شه؟


خیر سرورم کلاه به راحتی روی موهای براق و نرم من می ایسته بر خلاف بعضیا که به خاطر داشتن موهاشون نمی تونن کلاهو رو سرشون نگه دارن و هیچوقت هم موفق نمیشن و این موضوع هم اصلا به خاطر اشتباه من در گرفتن معجون خوش حالتی از هکتور نبود که کلاه چسبیده به سرم و لعنت مرلین بر او نباد که معلوم نیست تو این معجون چی ریخته که کلاه از سر من جدا نمیشه...

آه باید می دونستم قضیه این دست به دست چرخیدن همه ش تقصیر بلکه با منو بی کفایت جلوه بده. چشم دیدن منو تو وزارت خونه نداشت از اولشم.البته اون کلاه واقعی نیست از این کاغذ کشیاییه که مشنگا موقع تولد می ذارن رو سر بچه هاشون و مثلا تولد رو اینجوری جشن میگیرن.آخه چطور ممکنه باور کرد مشنگ ها تا این اندازه احمق باشن؟هیچوقت درکشون نکردم....به هرحال بلک اشتباها اون کلاهو برداشته و داده دست عوامل خودش تا دست به دستش کنن و مثلا منو حرص بده!

نقل قول:
4-آیا شما با کسی شوخی دارین؟ اگه جواب مثبته با چه کسی؟! آیا ممکنه لبخند بزنین؟


هوم در رابطه با شووخ...شووخ...شو...ششیخیو...البته من در وقت خودش هم می تونم شوو...شیی...باشه هکتور...همینکه هکتور عرض میکنه شوخیو... با دیگران کنم.

مثلا با همین این پسرک کله زخمی!هری پاتر...ما با هم بسیار شوخی داشتیم.انقدر که من به شوو...ششیی...خب هکتور فهمیدم لازم نیست هی تکرار کنی.تو حواست به معجون خودت باشه ته نگیره....بله عرض می کردم... ششیوخی ازش بسیار نمره کم می کردم و به بهانه های جورواجور مجازات های طولانی و سخت براش می بریدم و در این مواقع بود که لبخند زیبایی روی صورتم می نشست و اون می فهمید که تمام این ها یه ششیوخی بوده!

نقل قول:
5-آستین های لباس شما بسیار تنگ هستن! حتی یادمونه در صحنه ای که ما در قدح اندیشه شما دیدیم کله زخمی و رون ویزلی در کتابخونه سرگرم حرف زدن بودن و داشتن رو اعصاب شما پیاده روی می کردن. شما در اون صحنه سعی کردین آستیناتونو بالا بزنین! ولی موفق نشدین. دلیل این اصرار برای پنهان کردن قسمت های بالاتر از مچ دستتون چیه؟! آیا چیزی در اون محل پنهان شده؟


هوم تنگ؟راستش به طور مبهم یادمه یه بار به راحتی تونستم آستینمو بالا بزنم و به فاج علامت شوم مقدسمو نشونش بدم. ولی حقیقت اینه که وقتی ازم دعوت شد تو فیلمها ظاهر بشم این ییتس خسیس و نادان برای اینکه از هزینه های فیلمبرداریش کم کنه به بهانه های مختلف از سر و ته همه چی زد. بماند که دستمزد منو هم نصفه نیمه پرداخت و در کنارش گفت خودمون سر صحنه غذا ببریم و بعضا خودش از غذاهای ما کش می رفت...لباس بازیگرا هم یکی از این موارد بود و بعدا وقتی اون لباس رو پوشیدم متوجه این نکته شدم که از پارچه لباسم به طرز عجیبی کم شده.البته لازم به گفتن نیست که این مشنگ بی وجود حتی به شنل نازنین من هم رحم نکرده بود و ضمن بریدن کلاه ارزشمند شنلم از اطراف اون هم بریده بود و لبه هاشو به هم دوخته بود و فقط دوتا سوراخ برای بیرون آوردن دستام قرار داده بود.دزدی آشکار از لباس یه مرگخوار تو روز روشن!و تازه اسم این کارو هم ابتکار گذاشتن! دیگه سر شمارو با گفتن این موضوع درد نمیارم که در پشت شنل یه بریدگی ایجاد کرده بودن تا مثلا موقع راه رفتن، بریدگیها تاب بردارن و نمایش مضحکی از موج برداشتن شنل برازنده من ایجاد کنن.

فلورانسو:

نقل قول:
چرا اسمتون رو از سوروس به سيوروس تغيير داديد؟


تغییر دادم؟من که تغییری احساس نمی کنم! البته این رو فکر کنم یکبار قبلا توضیح دادم که سوروس تلفظ انگلیسی نام منه و البته صحیحه اما خب من برای اینکه تلفظ نامم برای مشنگ های فارسی زبان راحت باشه اون رو تغییر دادم.نه برای اینکه راحت باشن یا دلم براشون سوخته باشه بلکه وقتی خواستن از خباثت های من یاد کنن بتونن این نامو به زبون بیارن!

نقل قول:
2- چرا با هرى پاتر انقدر مشکل داشتید؟ صرفا چون پسر جيمزى بود که شما رو اذیت کرده بود؟


من داشتن هرگونه مشکلی رو با هری پاتر منکر میشم من مشکلی با شخص ایشون نداشتم بلکه میخواستم سر به تنش نبینم...پسره چندش نفرت انگیز مغرور از خود راضی مثل پدر تهوع آورش! فکر می کرد دنیای جادویی فقط برای خدمت به اون ایجاد شده بلکه ایشون بود که تا دم آخر به من شک داشت و با من احساس مشکل می کرد چون مثل بقیه حاضر نبودم بپذیرم اون یه تافته جدا بافته نیست بلکه یه پسر معمولی با قدرت پیش پاافتاده مثل بقیه دانش اموزاست و و خب طبیعیه که اون تحمل نداشت این حقیقت رو بپذیره همه جا پر کرد که من باهاش مشکل دارم.
نقل قول:

3- چرا با هرماينى مشکل داشتید؟ اصلا آيا با بچه هاى تيزهوش که نيمى از جادوگران رو تشکيل داده اند مشکلى داريد؟


به نظر می رسه تعریف ما از باهوش بودن با هم کمی متفاوته.خرخونی و جلب توجه معیار مناسبی برای سنجش هوش نیست.خانم گرنجر از نظر من هوش کاملا معمولی داشت وگرنه هرگز به اون ویزلی موهویج دل نمی بست تا آخر باهاش ازدواج کنه.من حتی تصور نمی کردم یه غول غارنشین مونث با درجه ضربه مغزی حاضر باشه با اون پسر ازدواج کنه ولی خب خانم گرنجر ثابت کرد دست هرچی غول غارنشینه از پشت بسته! خانم گرنجر فقط عادت داشتن کتاب هارو بجوئن بخونن و یک مشت طلسم و ورد حفظ کنن تا در موقع مقتضی جهت جلب توجه دستشونو بالا ببرن تا بگن من هم وجود دارم لطفا به من هم نگاه کنین شما هیچوقت خلاقیت یا ابتکاری از این دختر دیدین؟آیا اون تونست طلسم یا وردی رو بدون حفظ کردن شخصا اختراع کنه یا معجونی رو خودش کشف کنه؟آیا دنبال حقوق جن های خونگی دویدن به نظر شما نشانه هوش اشخاصه؟اونم وقتی خودشون از وضعیت خودشون راضین؟شما واقعا تصور می کنین این کار ها از یه انسان باهوش اصلا هیچی!عاقل بر میاد؟آیا چنین آدمی به نظر شما کلا طبیعیه؟مسلما خیر! اون فقط یه موجود رو اعصاب و خرخون بود که عاشق جلب توجه بود و بعید نمی دونم وضعیت ظاهری و اون موهای وز کرده بدتر از بلاتریکس و دندونای خرگوشیش در ایجاد این عقده ها بی تاثیر بوده باشن.

نقل قول:
4- چرا موهاتون رو مدل مصرى کوتاه مى کنید؟ آيا به خاطر اين نيست که ارباب پيشينتون موهاش بلند بوده و ارباب جديدتون مو نداره و شما خواستين حد وسط رو رعایت کنید؟


خیر!من حتی پیش از اینکه اربابی داشته باشم موهامو تا همین اندازه نگه می داشتم.چون مو هرچه بلندتر از این حد باشه نگه داریش سختر و امکان آسیبش بیشتر میشه و این حد برای موها مناسبه.ضمن اینکه بگم دامبل هرگز ارباب من نبوده و نیست.اون فقط وسیله ای بود که منو از آزکابان دور نگه می داشت.همین!

نقل قول:
5- اگه معجون سازی نبود چه درسى رو انتخاب مى کرديد؟


من هرگز معجون سازی رو انتخاب نکردم بلکه این دامبل بود که به ریش نداشته من بست!انتخاب من از اول دفاع در برابر جادوی سیاه بود هرچند در حال حاضر زیر سایه ارباب بودن برای من خیلی مهمتر و پرکاربردتر از فرو کردن اطلاعات در مغز نداشته دانش آموزانه!

نقل قول:
6- چرا معجون سازی رو انتخاب کرديد؟


به پاسخ سوال قبل مراجعه کنید!

نقل قول:
7- نظرتون درمورد فضا و کره ى ماه چيه؟ آيا معلق بودن خوب است؟


نظری ندارم...خوبه فقط وقتشو زیاد کنین.معلق بودن رو نمی دونم ولی میدونم معلق کردن میتونه جالب باشه.

نقل قول:
8- اگه جيمز پدر هرى اسیر شما باشه، چه شکنجه اى رو در نظر مى گيريد؟


یه زمانی سوگند خورده بودم با بدترین شکنجه ها بکشمش.ولی به تدریج و با برگشتن نیروی تعقلم و اینکه لیلی لیاقت من رو نداشت به این نتیجه رسیدم شوهر عینکی و نفرت انگیزش هم انقدر ارزش نداره که من وقتو انرژیم رو برای شکنجه ش هدر بدم وقتی با چوبدستی و نیروی ذهنم میتونم کارهای مفیدتری انجام بدم.نکنه فکر کردین میذارم به خوبی و خوشی بره؟گفتم وقتمو برای شکنجه ش هدر نمیدم ولی نگفتم اون هم می تونه وقتشو جای دیگه هدر بده...به یه جن خونگی تبدیلش میکنم تا تمام وقت و انرژیش در خدمت من باشه!

نقل قول:
9- آيا امتیاز کم کردن بدون دلیل کار خوبيست؟ امتیاز کم کردن چه حسى دارد؟ خوشحالى؟ پرواز؟ فضا؟


بله شما مطمئنا نمی تونین لذت امتیاز کردن بدون دلیل رو درک کنید دوشیزه محترم و دیدن اون حالت خشم و نفرت و وحشت و التماس در صورت دانش آموزان مثل خنکی آبیه که رو آتیش ریخته میشه. الان که دقیق نگاه می کنم میبینم تا به حال این حسو تو صورت شما ندیدم...چطوره یه بار امتحان کنم؟!

نقل قول:
10- دوست داريد به عنوان سيوروس براى سال نو کدام يک از اين عيدى هارو بگيريد؟ ماده اى شگفت از ايران زمین، قيچى مدل 20014 با قابلیت خود مو زنى.


هوم...گزینه هیچکدام نداره؟خب پس خودم اضافه می کنم!

نقل قول:
11- چرا دوست صميمى نداشتيد تا شما هم با دوستتون حساب گروه پاتر رو برسيد؟


علت واضح نیست؟چون من انقدر برای خودم شخصیت قائل بودم که هرگز نخواستم خودم رو در حد دلقک بی مقدار و بی ارزشی مثل اون پایین بیارم.اگر اون وقت زیادی برای هدر دادن و لوده بازی داشت من وقتم رو صرف کارهای مفیدتری می کردم.دوستانم هم همینطور.

نقل قول:
12- نهایت شوخی شما چيست؟ مثلا نهایتش مى تونه گفتن" بالا چشمت ابرو هستش" باشه؟

هوم...خب نهایت ششی...یوخی من...گفتن بالای چشمت ابرو که خیلی خزه جسارتا!بالای ابروت زخمه جذابتر و جالبتره به نظرم یا گفتم 50 امتیاز از گریفندور کسر میشه!

نقل قول:
13- معجون بهتر است يا موهاى بلند؟ علم بهتر است يا ثروت؟


در مورد سوال اول گزینه هیچکدام رو باز در نظر نگرفتین ولی من براتون قرار میدم!

هوم این چه سوالیه؟از یه معلم مدرسه؟برای شما مثال میارم از زندگی خودم.من درس خوندم و سعی کردم به علوم مختلف مسلط بشم و به قول شما علم آموختم و تهش چی شدم؟یه معلم ساده مدرسه با حقوق اندک که همونو هم دامبلدور با التماس و تمنا آخر هر ماه حاضر بود بده.بماند که برخی وقت ها از حقوق معلم ها به اسم بیمه کردن و تامین برخی نیازهای مدرسه و هزار بهانه مختلف دیگه می زد و می رفت برای خودش برتی بات می خرید یا می ریخت تو شکم ویزلی ها که به زودی چین مشنگی رو در تولید جمعیت کنار میزنن و... ولی الان که تحصیل و کسب علم رو کنار گذاشتم و از استعدادهام در زمینه های سیاسی و تجاری خواستم بهره ببرم طبیعتا وضعیت زندگیم هم بهتر،حساب بانکیم قلنبه تر و زندگیم کامرواتر شده...طبیعتا پول و تروث بهتر و با ارزش تره!

نقل قول:
14- آيا با تنبيه بدنی کودکان موافقيد؟ يا حداقل زدن يک شترخ.


خیر ما انسانی متمدن هستیم و با تنبیه کودکان به صورت بدنی اصلا موافق نیستیم. حداقل نه تا وقتی که تنبیه های روانی وجود دارن!

نقل قول:
15- اگه جانورنما بودید دوست داشتید چى باشه؟


من هیچوقت کلاس خودم رو در حد بلک و دار و دسته ش پایین نمیارم...جانورنما شدن خلاف شئون انسانیه به نظر من. یک انسان همیشه باید شکل خودشو داشته باشه و اگر از چوبش بلد باشه درست استفاده کنه نیازی نیست در قالب جانداران ظاهر بشه.

نقل قول:
16- دقیقا منظورتون از" همیشه.." چى بود که تمام خوانندگان رو به فکر فرو برديد؟


اه...باز رسیدیم به این کلمه لعنتی و صد البته تفسیرهای اشتباهی که ازش شده.البته من کسی رو این وسط مقصر نمی دونم بلکه تمام این ها زیر سر اون مشنگ بدجنس رولینگه که در اون لحظه خاص اونجا بود و تلاش کرد فضارو جوری بچینه که به نظر برسه من گفتم همیشه به لیلی اونز علاقه مند بودم. در واقع ماجرا از این قراره که منو دامبلدور عادت داشتیم با سپر مدافعامون مسابقه بذاریم و چون مال اون به شکل یه لاک پشته طبیعتا همیشه در این مسابقه می باخت. در اون لحظه من بهش گفتم: پیرمرد! باختی مثل همیشه!اما چون سپر مدافع من و لیلی اونز کمی از لحاظ شکل ظاهری به هم شباهت داشت رولینگ از این شباهت سو استفاده کرد تا اینطور جلوه بده که من با نشون دادن سپر مدافعم خواستم به علاقه م اعتراف کنم.نا گفته نماند که اون سپر مدافع دامبلو نتونست ببینه چون به خاطر سرعتش همیشه کمی طول می کشید تا از نوک چوبدستیش لود بشه!

بلک!

نقل قول:
نظرت راجع به عکس زیر چیه؟


نظری ندارم.بسیار زشته اگر نظر دقیقترمو بخواین!

نقل قول:
تصویر کوچک شده


اهم اهم از اولم معلوم بود تورو دوست نداره.


هوم...خب می تونم بگم تنها لطفی که این ماگل زاده بی رگ و ریشه در حق من کرد این بود که به من علاقه ای نداشت و البته ندیدن این همه ظرافت های شخصیتی و ظرافت و زیبایی ظاهری من فقط چشم بصیرت میخواست که اون نداشت.با این همه مرلین رو شکرگزارم که از من خوشش نیومد چون پر واضحه که چقدر برای خانواده ش ارزش قائله و به همسر و پسرش عشق می ورزه!


کراب:

نقل قول:
لطفا بدون در نظر گرفتن قیافه ما به سوالات جواب بدین. این شاهکار همکارتونه. هر کاری می کنیم عوض نمیشیم دیگه.


بله کاملا مشخصه!

نقل قول:
چه احساسی نسبت به معجون سازی دارین؟ برای شما سخت نیست که در حالی که بقیه اساتید چوب دستیاشونو بالا گرفتن و با ابهت مشغول جادوکردن هستن مثل یک مالی ویزلی پای پاتیل وایسین و با یک ملاقه معجون هم بزنین؟احساس خفت و خواری نمیکنین؟


من همیشه از این کار متنفر بودم دقیقا به همین دلیل!اما برای پیشبرد اهدافم و فریب اون پیرمرد پر از مو و پشم چاره ای نداشتم جز اینکه تن به این خفت و خواری بدم کراب عزیز...البته لازم نیست بگم دیدن بی استعدادی دانش آموزانی مثل تو در آموختن این هنر ظریف تا چه حد به این حس دامن میزد!

نقل قول:
آیا تجرد جزو شرط های ناگفته استخدام در هاگوارتزه؟ شما قصد ازدواج ندارین؟ البته اینم مهمه که کسی قصدازدواج با شما رو داره یا نه. ولی فعلا میخوام نظر شما رو بدونم.اگه قصدی دارین براتون آستین بالا بزنیم.یا به هکتور بگیم بالا بزنه.همونطور که میدونین در باز کردن بخت استاده.


هوم در این مورد چیزی در قوانین و مقرارت مدرسه ندیدم ولی می تونم بگم این یکی از شروط نانوشته و در عین حال بدون چون و چرا استخدام در هاگوارتزه.

قصد ازدواج؟چه کسی؟من؟زمانی بود که جوان بودم و طبیعتا در حد تسترال هم نمی فهمیدم و خب طبیعتا به ازدواج تمایل داشتم اما به تدریج و با بالا رفتن سن و کسب تجربه متوجه شدم ازدواج کاریست بس بی فایده و بیهوده...یعنی با خودم حساب کردم که من الان به راحتی به هر کاری که دلم میخواد می پردازم و به کسی جوابگو نیستم. در عین حال درآمدم رو برای خودم خرج می کنم پس مگه احیانا از معجون های هکتور خوردم که با دست خودم برای خودم دردسر درست کنم؟طبیعتا جواب سوال منفی بود و این شد که من هنوز مجردم و یک درصد هم قصد ندارم تن به چنین کاری بدم.

نقل قول:
معجونی تو بساطتون ندارین که این قیافه ما رو درست کنه؟


اوه کراب عزیز واقعا متاسفم.باید می دونستی که مشخصه ندونستی برای معجون های هکتور هیچ راه علاجی وجود نداره مگه اینکه مثل خودش مبادرت به تهیه معجون شه بلکه بشه کاری کرد.هرچند در اونصورت هم نتیجه رو نمیشه تضمین کرد!با این همه یک منو تو بساطمون هست.می خوای امتحانش کنم ببینم چیکار میکنه؟

آه یک لحظه صبر کن پسر... انگار چیزی یافتم: این!
چی؟منظورتون چیه که این شما نیستین؟مگه شما کراب نیستی؟تا جاییکه بالای پروفایل شمارو می بینم نوشته کراب!با این همه سلیقه اشخاص محترمه.اگر دلتون نمی خواد این باشین این یکی چطوره؟یا این؟هرچند تو این یکی معجون کمی روتون تاثیر خوبی نداشته و تار به نظر می رسید.به شخصه این چهره رو بیشتر می پسندم ازتون کمی ممکنه جدی به نظر برسید ولی درعوض خباثتش کاملا بهتون میاد!

رودولف:

نقل قول:
چی شده؟


هوم؟ منم تازه رسیدم!

نقل قول:
سیو...چرا تو پاتیل نشستی؟! باز من دو دقیقه پایین بودم وزیر مملکت رو کردین تو پاتیل؟


من به میل خودم تو پاتیل نشستم. منو به زور اینجا نشوندن رودولفوس!تو فکر کردی من انقدر خودمو خوار و خفیف می کنم؟البته یکی از دلیلاش اینه که هکتور صندلی نداره به مهمونش تعارف کنه برای همین پاتیل تعارف میکنه برای نشستن!

نقل قول:
چی؟! معجون راستی؟! پاتیل داغ؟! هر سوالی که دارم بپرسم؟! پس که اینطور


بله همینطوره ولی بدون لبخند شیطانی هم میشد اینو گفت.برای همین 20 امتیاز از هافلپاف کم می کنم!چمدوناتو هم ببند تا از مقصد آزکابان به سمت جزایر بالاک برات یه بلیط بدون بازگشت صادر بشه.تعطیلاتو بری خوش بگذرونی!

نقل قول:
سیو به عنوان سوال اول بگو فرق سحر و جادو چیه؟! چرا تو وزیر جادویی و سیریوس وزیر سحر؟!چرا تو وزیر سحر نباشی و سیریوس وزیر جادو؟! چرا تو ویر سحر و جادو نمیشی به طور کامل؟!


هوم...خب یکیش سحره و یکیش جادو....چطور ممکنه این همه تفاوت رو ندیده باشی؟واقعا ندیدی؟به نظر تو سحرو جادو به هم شباهتی دارن؟؟

داستانش مفصله فقط همینقدر اشاره کنم که منو بلک وقتی مشترکا به وزارت رسیدیم یه کلاه دادن بهمون که روش نوشته شده بود وزارت سحر و جادو....طبیعتا چون ما دو نفر در دوران مدرسه و بعد از اون بسیار با هم صمیمی بودیم نتونستیم به توافق برسیم کلاه بر سر کدوم کی باشه چون ما دو نفر بودیم و کلاه فقط یه دونه بود. در نتیجه حین کشمکش ما دو نفر کلاه از وسط نصف شد و نیمه جادو موند تو دست من!

هیییس...قرار نشد اینارو اینجا لو بدی قضیه رو دیگه!

نقل قول:
سوال بعدی من اینه...یادته رفته بودی پیش لیلی و اون بهت گفته بود بهتره بری بیش اون دوستایی که خودشون رو مرگخوار صدا میزنن؟!
اون رفیق های مرگخوارت کیا بودن؟!
چرا رفیق هات مرگخوار بودن؟!
اصلا میدونستی رفیق هات مرگخوارن؟!
چرا با اینکه رفیق هات مرگخوار بودن،نزدی با رفیقات دار و دسته جیمز و سیریوس رو بپوکونی تو مدرسه؟


لیلی به من گفت برم پیش رفقای مرگخوارم؟ بیخود کرد که برای من تعیین تکلیف کرد ماگل زاده بی چشم و رو! بگذریم رفقای مرگخوارم در مدرسه اوری و مالسیبر بودن البته من خدمت شما و همسر محترمتون و شوهر خواهر عزیزشون هم عرض ارادت ویژه داشتم و دارم.فقط سوالی که داشتم اینه که ظاهرا شما چند سالی از بلاتریکس بزرگتر بودی و طبق گفته های رولینگ بانو بلاتریکس هم حدود نه سال از من بزرگتر هستن. چیزی که هست اینه که من نمی دونم چطور با شما دو نفر هم دوره بودم تو مدرسه...مخصوصا تو رودولف که حتی از بلا هم بزرگتر بودی...نکنه قصد داشتی چند بار دیپلم بگیری؟

و اینکه چرا با رفقای مرگخوارم بلایی سر پاتر و دار و دسته اش نیاوردم اینه که چون مثل اونا راه نیافتادم تو مدرسه و جلوی چشم بقیه این کارو نکردم دلیل نمیشه بلایی سرشون نیاورده باشم! با این حال من هیچ وقت علاقه نداشتم شخصیت و وقت و انرژی نازنینمو برای اون دسته بوقیا هدر بدم!


نقل قول:
اصلا به این سوال جواب بده...چطوری اطمینان کردی و از معجون های هکتورر خوردی؟


خوردم؟البته که نه!میبینی که هنوز سالمم و حالم خوبه. حالا شاید چند قطره خورده باشم وگرنه قادر نبودم تو این پاتیل بشینم...هوم راستی من چطور تونستم تو این پاتیل در حال جوش بشینم؟تو میدونی؟

نقل قول:
یه سوال دارم که...چی؟!صدا میکنن از پایین من رو؟!خب...من برم...جواب بدی ها!


اگر جواب ندم چکار میکنی رودولف؟تهدید؟چی تهدید وزیر؟اغتشاش؟توطئه علیه نظام؟قصد براندازی رژیم؟اقدام علیه امنیت؟آشوب؟گیدیون!


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۲۷ ۲۳:۱۵:۰۳


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۶ چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۳
#56

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 1272
آفلاین
چی شده؟!

سیو...چرا تو پاتیل نشستی؟! باز من دو دقیقه پایین بودم وزیر مملکت رو کردین تو پاتیل؟!
چی؟! معجون راستی؟! پاتیل داغ؟! هر سوالی که دارم بپرسم؟! پس که اینطور...

سیو به عنوان سوال اول بگو فرق سحر و جادو چیه؟! چرا تو وزیر جادویی و سیریوس وزیر سحر؟!چرا تو وزیر سحر نباشی و سیریوس وزیر جادو؟! چرا تو ویر سحر و جادو نمیشی به طور کامل؟!

سوال بعدی من اینه...یادته رفته بودی پیش لیلی و اون بهت گفته بود بهتره بری بیش اون دوستایی که خودشون رو مرگخوار صدا میزنن؟!
اون رفیق های مرگخوارت کیا بودن؟!
چرا رفیق هات مرگخوار بودن؟!
اصلا میدونستی رفیق هات مرگخوارن؟!
چرا با اینکه رفیق هات مرگخوار بودن،نزدی با رفیقات دار و دسته جیمز و سیریوس رو بپوکونی تو مدرسه؟

اصلا به این سوال جواب بده...چطوری اطمینان کردی و از معجون های هکتورر خوردی؟!

یه سوال دارم که...چی؟!صدا میکنن از پایین من رو؟!خب...من برم...جواب بدی ها!




پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۳
#55

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
مـاگـل
پیام: 595
آفلاین
پروفسور اسنیپ عزیز

لطفا بدون در نظر گرفتن قیافه ما به سوالات جواب بدین. این شاهکار همکارتونه. هر کاری می کنیم عوض نمیشیم دیگه.

چه احساسی نسبت به معجون سازی دارین؟ برای شما سخت نیست که در حالی که بقیه اساتید چوب دستیاشونو بالا گرفتن و با ابهت مشغول جادوکردن هستن مثل یک مالی ویزلی پای پاتیل وایسین و با یک ملاقه معجون هم بزنین؟احساس خفت و خواری نمیکنین؟

آیا تجرد جزو شرط های ناگفته استخدام در هاگوارتزه؟ شما قصد ازدواج ندارین؟ البته اینم مهمه که کسی قصدازدواج با شما رو داره یا نه. ولی فعلا میخوام نظر شما رو بدونم.اگه قصدی دارین براتون آستین بالا بزنیم.یا به هکتور بگیم بالا بزنه.همونطور که میدونین در باز کردن بخت استاده!

معجونی تو بساطتون ندارین که این قیافه ما رو درست کنه؟


قل قل قل قل...


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲ سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۳
#54

سيريوس بلك قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۰ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
از موتور خونه جهنم !
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1086
آفلاین
نظرت راجع به عکس زیر چیه؟

تصویر کوچک شده


اهم اهم از اولم معلوم بود تورو دوست نداره.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۳
#53

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
- قل قل قل قل..قل قل.
- خب شما همچنان قل قل کنید منم قل قل مى کنم فقط به عربی نه، به فارسى.

1- چرا اسمتون رو از سوروس به سيوروس تغيير داديد؟

2- چرا با هرى پاتر انقدر مشکل داشتید؟ صرفا چون پسر جيمزى بود که شما رو اذیت کرده بود؟

3- چرا با هرماينى مشکل داشتید؟ اصلا آيا با بچه هاى تيزهوش که نيمى از جادوگران رو تشکيل داده اند مشکلى داريد؟

4- چرا موهاتون رو مدل مصرى کوتاه مى کنید؟ آيا به خاطر اين نيست که ارباب پيشينتون موهاش بلند بوده و ارباب جديدتون مو نداره و شما خواستين حد وسط رو رعایت کنید؟

5- اگه معجون سازی نبود چه درسى رو انتخاب مى کرديد؟

6- چرا معجون سازی رو انتخاب کرديد؟

7- نظرتون درمورد فضا و کره ى ماه چيه؟ آيا معلق بودن خوب است؟

8- اگه جيمز پدر هرى اسیر شما باشه، چه شکنجه اى رو در نظر مى گيريد؟

9- آيا امتیاز کم کردن بدون دلیل کار خوبيست؟ امتیاز کم کردن چه حسى دارد؟ خوشحالى؟ پرواز؟ فضا؟

10- دوست داريد به عنوان سيوروس براى سال نو کدام يک از اين عيدى هارو بگيريد؟ ماده اى شگفت از ايران زمین، قيچى مدل 20014 با قابلیت خود مو زنى.

11- چرا دوست صميمى نداشتيد تا شما هم با دوستتون حساب گروه پاتر رو برسيد؟

12- نهایت شوخی شما چيست؟ مثلا نهایتش مى تونه گفتن" بالا چشمت ابرو هستش" باشه؟

13- معجون بهتر است يا موهاى بلند؟ علم بهتر است يا ثروت؟

14- آيا با تنبيه بدنی کودکان موافقيد؟ يا حداقل زدن يک شترخ.

15- اگه جانورنما بودید دوست داشتید چى باشه؟

16- دقیقا منظورتون از" همیشه.." چى بود که تمام خوانندگان رو به فکر فرو برديد؟

ممنون- موفق باشيد


ویرایش شده توسط فلورانسو در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۱ ۱۷:۵۲:۲۵

تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۰:۰۰ سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۳
#52

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ سه شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 6961
آفلاین
قل قل قل قل!

-سیو! زیر پاتیلتو کم کن...شعله اش زیاده. می سوزی!
-قل قل قل قل!
-تصمیم با خودته! بسوزی من می رم یکی دیگه رو میارم. تو اگه ته بگیری یه عمر باید خودتو بسابی ! حالا همینطور قل قل کن!

سیوروس به قل قل کردن ادامه داد...ولی برای جلوگیری از ته گرفتگی با کفگیر کوچکی خودش را هم زد.
-به نظرم نمکم کمه! هرگز در معجون سازی استعدادی از خودت نشون ندادی!

-هیس!
-من که چیزی نگفتم!
-منم چیزی نگفتم!
-پس چرا هیس هیس می کنی؟

هکتور با عصبانیت سرش را از روی لوله های آزمایش بلند کرد.
-اوه نجینی! تویی! بیا...معجون پوست اندازی برات درست کردم. لازم نیست خودتو به درو دیوار بکوبی. پوستت قلفتی کنده می شه!

نجینی کاغذ پوستی حاوی سوالات ارباب را در مقابل پاتیل سیوروس روی زمین انداخت و با نهایت سرعت به خارج از آزمایشگاه هکتور خزید!

سیو!

1-شما معجون ساز هستین! پس این هکتور دقیقا چیه؟ چرا این اینجوری شده؟ شما نظری در این مورد دارین؟ آیا حاضرین به هکتور آموزش معجون سازی بدین؟
2-این مدرسه صاحب نداره؟ شما چپ و راست از ملت امتیاز کم می کنین...کسی تا بحال در این مورد بهتون اعتراضی نکرده؟ اگه اعتراضی از طرف دانش آموزان بشه عکس العمل شما چه خواهد بود؟
3-با توجه به وضعیت خاص موهای شما...با کلاه وزارت و ثابت نگه داشتنش روی سرتون مشکلی ندارین؟ آیا در این مورد تدابیری اندیشیده اید؟ به همین دلیل نیست که کلاه شما هی داره دست به دست می شه؟
4-آیا شما با کسی شوخی دارین؟ اگه جواب مثبته با چه کسی؟! آیا ممکنه لبخند بزنین؟
5-آستین های لباس شما بسیار تنگ هستن! حتی یادمونه در صحنه ای که ما در قدح اندیشه شما دیدیم کله زخمی و رون ویزلی در کتابخونه سرگرم حرف زدن بودن و داشتن رو اعصاب شما پیاده روی می کردن. شما در اون صحنه سعی کردین آستیناتونو بالا بزنین! ولی موفق نشدین. دلیل این اصرار برای پنهان کردن قسمت های بالاتر از مچ دستتون چیه؟! آیا چیزی در اون محل پنهان شده؟


سیوروس با خواندن سوالات لرد سیاه با جدیت بیشتری به قل قل کردن ادامه داد!







پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳
#51

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۴:۳۸ چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 956
آفلاین
درست در همان لحظات که سیو مشغول داد و فریاد بر سر هکتو و مورگانا بود، صدای بـــــــــوم بلندی با پرت شدن یک جغد از راه شومینه همراه شد. جغد سرخوشانه و هو هو کنان از اشا-کومودو گریخت و مستقیم به سمت هکتور رفت و نامه ای را روی سرش انداخت که کاملا رسمی و مهر و موم شده به نظر میرسید.

هکتور به اطراف نگاهی انداخت و نامه را برداشت:
-مال منه؟! نامه رسمی از وزارت سحر و جادو؟ من که کاری نکردم! معجون های من همه اشون قانونی بودن. فروششون هم که قانونیه! هومم بذار ببینم در مورد چیه.

هکتور نامه را باز کرد و مشغول خواندن شد. با هر خطی که میخواند و پایین میرفت اثرات ویبره در او بیشتر و بیشتر میشد و بلاخره...
-گرفتم! بلاخره گرفتم. مجوز رو بهم دادن.

مورا با قیافه ای سردرگم به سیو خیره شد اما از چهره سیو مشخص بود که میداند ماجرا از چه قرار است. هر چه نباشد او وزیر سحر وزیر جادو بود.
هکتور تصمیم گرفت بیش از این جماعت را منتظر نگذارد و متن نامه را اعلام کند:
-من از اولین روزی که درخواست دادم این دفتر رو به من بدن ایده های خوبی براش داشتم اما مجوز لازم به من داده نشده بود. از اون روز تا به حال من روزی 100 بار پله های وزارت خونه رو بالا و پایین میکنم تا بتونم مجوز بگیرم. امروز بلاخره مجوزش برام ارسال شد و این یعنی وزیر سیوروس میتونن این آشا-کومودو رو با خودشون ببرن دیگه بهش احتیاجی نداریم. تاپیک قراره روند جدیدی به خودش ببینه.

سپس معجونی را به دیوار پاشید که به سبب آن اعلامیه زیر روی دیوار نقش بست:

نقل قول:
روند کار این تاپیک از امروز تغییر میکنه. همین جا از همه دوستانی که تا الان در تاپیک شرکت کرده اند اعلام عذر خواهی میکنم و امیدوارم در روند جدید تاپیک هم همچنان همراهی کنن. علت اینکه از ابتدا این ایده اجرا نشد این بود که مجوزش در دست امضا بود. که خب بلاخره بعد از اینکه من کمی از معجون های مختلف استفاده کردم، مجوز صادر شد!

و اما روند جدید تاپیک:
فکر نمیکنم کسی باشه که با تاپیک قلم پر تندنویس آشنایی نداشته باشه. اینجا قراره تقریبا چنین شکلی به خودش بگیره. اما اشتباه نکنید این تاپیک اصلا موضوعی تکراری نداره. اینجا ما یکی از شخصیت های سایت رو روی پاتیل داغ خودمون میشونیم و بهش معجون راستی میدیم. بعد از اون ملت جادوگر میان اینجا و سوالات خودشون رو از شخصیت ایفای نقش اون فرد میپرسن. دقت کنید، شخصیت ایفای نقش! بنابراین مثلا وقتی هکتور روی صندلی میشینه سوال ها درباره هکتوره نه شخصی که داره اون رو کنترل میکنه و بهش شکل میده. این تاپیک هدف اصلیش آشنا شدن بیشتر اعضا با همه ابعاد شخصیت های ایفای نقش و کمک به نوشتن رول های بهتره. بنابراین سوالاتتون رو هوشمندانه مطرح کنید.

فردی که روی پاتیل میشینه میتونه هر یک پست رو به طور جداگانه جواب بده یا اینکه تا پایان مهلت سوال پرسیدن صبر کنه و همه پست ها رو با هم جواب بده. این بسته به سلیقه و میل خودشه. ولی پیشنهاد من اینه که هر دو یا سه متوالی رو با هم جواب بده. اینطوری ممکنه برای سوال کننده ها ایجاد سوال های جدید بشه.

مهلت پرسیدن سوال ها هشت روز از زمان نشستن فرد رو صندلیه و دو روز هم زمانی که برای پاسخگویی و جمع بندی به مهمان داده میشه. پذیرای پیشنهادات و انتقادات شما هم هستم. سوالی هم بود از طریق پخ با من در میون بذارید. خب دیگه بهتره بریم سراغ معرفی اولین مهمان خورندگان معجون راستی.

معجون ساز و استاد هاگوارتز، یکی از شخصیت های محبوب، وزیر جادو. جناب سیوروس اسنیپ!
از امروز به مدت هشت روز فرصت هست تا سوالاتتون رو ازشون بپرسید. ایشون معجون راستی رو خوردن و روی پاتیل داغ ما نشتن تا حسابی زیر پاتیلو براشون داغ کنید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳
#50

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
در حینی که مورگانا و هکتور از ترس اژدهای کودوی بی شاخ و دمی که از درون پاتیل خارج شده بود به هر گوشه آزمایشگاه می دویدند هر چیز که سر راهشان بود را زمین می انداختند و می شکستند. اما ظاهرا اژدهای مزبور که بعد از خروج از پاتیل به شدت گرسنه بود با فرمت درحالیکه آب دهانش بر کف سنگی اتاق می چکید در تعقیب شکارهایش هر لحظه بیشتر به آنها نزدیک میشد.

مورگانا که کم کم به نفس زدن افتاده بود این مرتبه کاملا از روی قصد میزی را که وسط آزمایشگاه بود روی اژدها برگرداند. لحظه ای به نظر رسید که موفق شده جلوی پیشروی آن را بگیرد. اما چند لحظه بعد که همزمان با صدای خرچ خرچ ناشی از جویده شدن چوب، سر کومودو و سپس بقیه بدنش از میان سوراخ میان میز خارج شد متوجه شد که سخت اشتباه کرده است!

مورگانا:هکتور؟
هکتور:بله مورگانا؟
مورگانا:کروشیو!
هکتور:

با این همه به نظر می رسید صحنه شکنجه هکتور اشتهای کومودوی مزبور را تحریک کرده باشد چرا که با سرعت بیشتری به سمت آنها حرکت کرد و مورگانا و هکتور را متوجه ساخت که پایان عمرشان به طرز ناجوانمردانه ای فرا رسیده است. مورگانا که از ترس شکوفه های رز در اطراف سرش در حال جوانه زدن بود با صدای لرزانی زمزمه کرد:
- هکتور آرزو کن اون دنیا هر دومون یه جا نباشیم وگرنه خودم میشم فرشته عذابت!
- جدی میگی؟ یعنی بازم می ذاری معجونامو روت آزمایش کنم؟
مورگانا:

صدای گام های کوتاه و سریع کومودو که حالا بسیار به آنها نزدیک شده بود هر دو را وادار به سکوت کرد.لحظه ای اژدها و دو جادوگر به هم چشم دوختند و عاقبت هکتور و مورگانا که علاقه ای نداشتند لحظه خورده شدنشان را به چشم ببینند طی یک حرکت همزمان چشمهایشان را بستند.

بــــــــــــوم!


درب آزمایشگاه با صدای مهیبی منفجر و به گوشه ای از آزمایشگاه پرتاب شد. هکتور،مورگانا و کومودوی مزبور طی یک حرکت هماهنگ نگاهشان را به در دوختند. مرد قدبلند چهارشانه ای که به طرز عجیبی لباس پوشیده بود در آستانه در ایستاده و دستهایش را به حالت افتخار آمیزی به کمر زده بود. حاضرین نگاهشان را از روی لباس آبی سرتاسری و شنل قرمزی که بدون وجود باد هم پشت سر مرد موج می خورد برداشتند و به حرف s قرمز رنگ روی سینه اش دوختند. مرد گفت:
- دیگه نگران نباشین سوپر من در خدمت شماست!

حاضرین:

اما قبل از اینکه سوپرمن موفق شود خودش را به آشا-کومودو برساند این بار صحنه در اوج هیجان با ورود ناگهانی اسنیپ دچار وقفه شد.

هکتور: اَه سیو!چقدر بی موقع اومدی این بابا می خواست نجاتمون بده.

اسنیپ بی توجه به حرف هکتوربا چهره ی برافروخته ای وارد شد.
- جنابعالی اینجا چیکار می کنی؟

سوپرمن سرش را خاراند.
- هوم...مگه اینجا صحنه فیلمبرداری فیلم MAN OF STEEL نیست داداش؟
- نخیر...اینجا صحنه فیلم برداری جادوگراست و الان هم وسط وزارت سحر و جاو تو لندن هستیم. شما یه قاره زود پیچیدی!حالا هم قبل از اینکه به خاطر جریحه دار کردن عفت عمومی بدمت دست گیدیون برو پی کارت!

سوپرمن با شانه های آویخته از کادر خارج شد. اسنیپ کلاه وزارتش را مرتب کرد.
- دو دقیقه دیر کنی نقشتو هم می خوان بگیرن!خب کجا بودیم؟کاغذای دیالوگم کوشن؟...زاغی اون کاغذو بده به من...سر راه میای دو تا نون بربر...بوق بر تو ای زاغ نفهم!اون یکی رو بده به من!اینجا چه خبره؟باز چه دسته گلی به آب دادی هکتور؟این چه بلایی بود که سر خواهر من آوردین شما دو نفر؟

هکتور و مورگانا:




پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳
#49

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
آشا از تخت خواب قوطی کبریتی اش بیدار شد. هوا سرد بود و یه چند لا پتو رو خودش کشیده بود. با ناراحتی به بیرون از پنجره نگاه کرد و با خودش فکر کرد.
- عجبـــــا! دوباره هوا سرد شد. دوباره همه پشه ها مردن. مگسا رفتن. سوسکا گور به گور شدن. هـــــــــــی تابستون! هــــــــی!

آشا خسته بود. آشا کوفته بود. آشا گریه کرد و باز پتو رو تا سرش کشید و در خفا مشغول اشک ریختن شد.
ناگهان مثل فشنگ از جاش پرید. اطرافو بو کشید.
- چه .. چه بویی! بوی ... بوی ... بوی کرم بود این؟

آشا از از تختش پا شد و بوکنان به سمت در اتاقش رفت. رایحه ی خوش کرم اونو از خود بی خود کرده بود. در اتاقشو باز کرد.
- او ام جی! ... بو نَمَدی؟

و اشک شوق تو چشاش جمع شد.
- کــــــــرم ... هزار پــــــــــــــا ... وات دِ ... چسونـــــــه؟

آشا به حشراتی که از جلوی در تا نقطه ی نامعلومی مرتب پشت سر هم چیده شده بودن نگاه کرد.
بدون درنگ و بدون یاداوری فصه ی حسنی که نتیجه ی دنبال شکم رفتن رو گفته بود، خط خوراک رو درپیش گرفت و رفت.


چند دقیقه بعد – داخل شیشه مربا

هکتور و مورگانا لبخندی شیطانی به مارمولک داخل شیشه ی مربا انداختن. آشا با مشت به دیواره های شیشه می کوبید و فریاد میزد.
- ولم کنین ... شما چه جور همکاری هستین؟ ... من از خودتونم ... دوستم من ... صلح؟ دوستی؟

دید نمیشه. یه پرچم سفید معلوم نیست از کجا درآورد باز دید نمیشه.
شکست خورده و نامید کف شیشه مربا نشست و به هکتور و مورگانا نگاه کرد. اونا همچنان داشتن محتویات پاتیل رو هم میزدن.


بیرون شیشه مربا

هکتور با غرور لبخندی زد و گفت:
- معجون راستی رو درست کردم ... فقط مونده کاربردشو بفهمیم.

مورگانا با تاسف گفت:
- امیدوارم زنده بمونه.

هکتور: منم همین طور! ... خیلی چیزای دیگه هست که میخوام روش امتحان کنم.

بازم مورگانا:

هکتور میترسید که با باز کردن در شیشه آشا فرار کنه. شیشه رو سرو ته گرفت بالای دیگ و آروم آروم درشو چرخوند.
آشا عاجزانه زیر پاش، داخل دیگ نگاه میکرد. قلبش تاپ تاپ میزد.از در و دیوار شیشه بالا می رفت و سر میخورد. دیگه پایان راه بود.

شالاپ! ( افکت افتادن آشا تو دیگ)

چند دقیقه ی بعد دیگر
معجون داخل دیگ با شدت بیشتر از قبل میحوشید. خیلی شدیدتر. دیگ شروع کرد به لرزیدن. سپس واژگون و پخش زمین شد.
جسمی سبز لجنی رنگ از داخل دیگ روی زمین افتاد.
جسم لحظه به لحظه بزرگتر میشد و در نهایت، هکتور و مورگانا یه اژدهای کومودو مقابل خودشون دیدن.
هر دو خیلی آروم و لبخند زنان عقب عقب میرفتن.
هکتور: خب آشا جون ...فهمیدیم که این معجون راستی کاربردش بزرگ کردن هست. خیلی ممنون بابت کمک و ازخودگذشتگیت برای پیشرفت علم معجون سازی ... ما کم کم مرخص بشیم.



ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۶ ۱۷:۱۱:۳۶
ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۶ ۱۸:۳۹:۳۴

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳
#48

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
Новая тема= سوژه جدید.

صدای غل غل جوشیدن معجون، در دفتری که به هر جایی جز آزمایشگاه معجون سازی شباهت داشت، می پیچید. کسی ربط دفتری را که با گیاهان جادویی و غیر جادویی احاطه شده بود، با بخارهای رقصان در فضا نمی فهمید.
موهای فر خورده هکتور دگورث گرنجر در اثر بخار معجون و گیجی تقریبا معمولی اش وقتی سعی داشت روی یک کاکتوس بلند و مارپیچ بنشیند. بی انکه متوجه باشد چنین چیزی نه یک صندلی جادویی، که نوعی کاکتوس سخن گوست.و ابدا برای نشستن مناسب نیست ؛،صحنه جالبی را خلق کرده بود.و اوج این بی ربطی, مورگانایی بود که بدون هیچ مشکلی خودش را با گیاهان اتاق وفق داده، روی یک تاب از گل رز نشسته .و ابدا به خودش زحمت نمیداد تا به همکار معجون سازش، خاطر نشان کند که قصد نشستن روی چه چیزی را دارد! شاید به سبب تلافی تهدیدهایی که بخاطرشان اکنون در میان این دیگ و پاتیل ها زندانی بود.
- خوب خدایگان معجون سازی، تموم شد این عصاره مرگی که داری میسازی؟ میشه حالا برم؟

- نه نمیشه هنوز امتحان کردنش مونده!!

- امتحان کرئنش؟ به موهای خودم سوگند! من فقط قبول کردم موقع ساختن این سم بی خاصیت همراهت باشم نه هیچ جور قتل و جنایت دیگه ای!

هکتور چشمهایش را چرخاند.معنایش میتوانست این باشد " یک کلمه دیگه ادامه بده تا همشو تو حلقت خالی کنم" شاید همین نگاه باعث شد تا مورگانا کمی خونسرد تر به نظر برسد و به حرف های هکتور گوش بدهد که میگفت:
- من هرگز کسی رو تهدید نمیکنم مورا، آدمها برای اینکه امنیتشون تضمین شه با من همکاری میکنن!

مورگانا جوری ویز ویز کرد که میشد تصور کرد جواب این حرف را، در واقع ساتین داده است و نه مورگانا!
- بله برای حفظ امنیتشون! حالا این چیزی که ساختی چی هست؟

هکتور ویبره ای زد که باعث شد چند موی تک شاخ اضافه در معجونش سقوط کند.
- معجون راستی! میخوای امتحانش کنی؟

- اوه نه ممنون گرسنه نیستم!

مورگانا به خوبی می دانست که اگر بخواهد جان سالم به در ببرد باید دهانه شیشه معجون را از خودش دور نگه دارد.
-مممم سوروس چطوره؟

و نیشخندی روی لبش نشست. سوروس و معجون های هکتور؟ اوه هرگز! اما هکتور ظاهرا نفهمیده بود چون موقرانه گفت:
- نه نمیشه چون وزیر سرش خیلی شلوغ هست و در ضمن نمیشه از وزیر برای خودش اعتراف گرفت.

مورگانا خنده شومی روی لبهایش نشاند و با به یاد آوری جیغی که سه شب پیش کشیده بود، با ملایمتی غیر طبیعی گفت:
- نظرت راجع به آشا چیه عزیـــــــــــــزم؟

طنین کشیده کلمه عزیزم، مسلما آشا را خوشحال نمیکرد.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۶ ۱۵:۱۲:۱۷

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.