هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
روفوس دستش رو بالا گرفت و ترم اول هاگوارتز گفت: ارباب اجازه، ارباب اجازه...!
مرگخوارانی که در اطراف روفوس بودن ضمن ابراز انزجار از این حرکت لوس هر کدوم مشت و لگد و پس گردنی ای نثار روفوس کردن. اما لرد شخصا تک تک اونها رو کروشیو کرد و گفت: حالا جرات میکنین کسی که به سوال ارباب میخواد جواب بده رو میزنین؟ خودسرها؟ سری بعدی حرکتی خودجوش ازتون ببینم جاتون توی همون گورستانه! تو روفوس، دستت رو بنداز پایین بگو ببینم چه راهی داری.

روفوس شکلکی برای مرگخوارهای کنار در اورد و گفت: ببینید ارباب جان، من خیلی توی این فاصله فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که ما برای فهمیدن اینکه چطور میشه از شر زامبی ها خلاص شد یه راه بیشتر نداریم.
... زود باش راهت رو بگو. بخوای بازار گرمی کنی حسابت رسیده است روفوس!
روفوس با ترس میگه: در کمال تعجب، مشنگ ها تخصص عجیبی توی زمینه زامبی ها دارن. با اجازه تون من خودم تا حالا چندتا فیلم با مضمون زامبی ای دیدم که این مشنگ ها ساخته بودن. اگه نظر من رو میخواین بهتره که یه جلسه کارشناسی بذاریم با حضور همه و چندتا از این فیلم ها پخش کنیم. شاید تونستیم از راه های موجود تو اون فیلما کمک بگیریم، یا شاید با توجه به اونها، کسی راه دیگه ای به نظرش رسید.

روفوس حرفش رو با یک لبخند ملیح تمام کرد و زیر لب گفت: آخیش تموم شد! به عمرم اینقدر جملات سنگین و باکلاس پشت سر هم نگفته بودم!
...کروشیو!
روفوس با تعجب به لرد که کروشیو رو به طرفش فرستاده بود نگاه کرد ولی قبل از اینکه سوالی بپرسه لرد گفت: دلیل اول کروشیو شدنت این بود که اون بالا جسارت کردی و ارباب رو ارباب جان خطاب کردی. جان، عمه ته!دلیل دومش هم اینه که به چه جراتی وقتت رو با دیدن دست ساخته های مشنگی هدر دادی؟ دلیل سوم، واقعا فکر کردی من میشینم و فیلم های یه مشت مشنگ رو تماشا میکنم که اونها بهم ایده بدن!؟

روفوس که دیگه لبخند چند لحظه پیشش روی صورتش دیده نمیشد با ترس یک قدم عقب رفت. باقی مرگخوارها هم از ترس عواقب احتمالی پیشنهاد روفوس سه قدم عقب رفتن! لرد لحظه ای به چوب جادوش خیره شد، کروشیوی دیگه ای به سمت روفوس فرستاد و بعد با کلمات شمرده ای گفت: خیلی خب. من این کار رو فقط و فقط برای اینکه مشکلمون حل بشه انجام میدم. حالا این کوفتی ها رو از کجا باید گیر آورد؟
روفوس که پشت سر ایوان سنگر گرفته بود گفت: ارباب من یه کلکسیون کامل ازشون دارم. میتونم بهترین هاشو جدا کنم بذارم دور هم ببینیم!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۲۲ چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
سکوت...

بعد از کوتی طولانی لرد سرش را تکان داد و بار دیگر گفت:هیچ کس نظری نداره؟
لرد مشاهده کرد که بلافاصله بر جمع مرگخواران سکوت حکم فرما شد.لرد بار دیگر سری تکان داد و گفت:مطمئنین که هیچ نظری ندارین؟
مرگخوران در حالی که سعی میکردند ازجلوی چشم لرد ولدمورت دور باشند تا مجبور به نظر دادن نشوند یواش و یواش به طرف در عقب و عقب میرفتند.لرد در احلی که به چشم تری بوت خیره شده بود گفت:یه نظری بدین.
لودو بگمن دستش را بلند کرد. لرد با خرسندی ای نمیتوانست وجودش را پنهان کند گفت:لودو،نظرتو برا هممون بگو.

لودو سرفه ای کرد و با لبخند گفت:ارباب،منظورم این نبود.میخواستم بگم که تو چشم تری بوت نگاه نکنین.چون علاوه بر این که نامحرمین،اون زن منه وممکنه شما عاشقش بشین.
با این حرف لودو،لرد تا جایی که میتوانست خود را کنترل کرد و فقط لودو را کشت.
تری در حالی که به فلور دلاکور،برنده مسابقه جام آتش پز میداد گفت:ببین چقدر سر من خودشونو بهع آب و آتیش میزنن!
لرد که سرش از ابی به قرمز و سپس از قرمز به ابی تغییر رنگ داده بود،نفس عمیقی کشید و طبق توصیه روانشناسش تا 10 شمرد.سپس با لحن آرامی پرسید:نظر دارین یا ندارین؟





تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه ارتشی از زامبی های گورستان ریدل برای حمله به محفل تشکیل داد.ولی با مشکلاتی که زامبی ها ایجاد کردن از این کار منصرف شد.حالا لرد و مرگخوارا باید از شر زامبی ها خلاص بشن!

نکته:مادر سیریوس بلک که یکی از زامبی هاست، عاشق ریگولوس شده.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جلسه فوق اضطراری:

-ارباب منفجرشون کنیم؟
-نه ارباب این راه خوبی نیست.ممکنه هر تیکه شون شروع به حرکت کنه. بعد بیا و درستش کن!
-ارباب من میگم بسوزونیم و خاکستراشونو به باد بدیم.یک دقیقه هم به احترامشون سکوت میکنیم.
-ارباب اینجوری که گورستان ریدل خالی میشه.این گورستان قدمت و عظمت و احترامی داره.
-ارباب، با آواداکداورا که نشد، یه اکسپلیارموس بهشون بزنیم، شاید جواب داد.

لرد سیاه که در مقابل همه پیشنهادهای مسخره و غیر مسخره مرگخواران سکوت اختیار کرده بود نتوانست جلوی این یکی ساکت بماند.
-کی بود اون پیشنهاد آخر رو داد؟بفرستینش محفل.بره اونجا تا دلش میخواد "اکسپلیارموس" بزنه.

با خروج ورد از زبان لرد سیاه همه مرگخواران خلع سلاح شدند.

-ایول!عجب قدرتی...با یه ورد همه رو سوسک کردن!
-اربابن دیگه.بالاخره باید یه فرقی با بقیه داشته باشن.حتی وقتی نمیخوان هم جادو میکنن!

لرد سیاه چند ضربه با چوب دستیش به میز زد.
-سکوت کنید!مورفین؟اون چیه داری از زیر میز پخش میکنی؟...انگشتتو بیار پایین هوگو.سی بار تکرار کردم که کسی چایی نمیخواد!ما اینجا جمع شدیم که راهی برای خلاص شدن از شر زامبی ها پیدا کنیم.کسی نظری نداره؟





پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
...مونتی؟ میشه بپرسم کجا سرت رو انداختی پایین داری میری؟!
مونتی با ترس برمیگرده و با ارباب خشمگین روبه رو میشه که به شدت منتظر جوابشه!!
مونتی: آخه ارباب...دیدم شما سرتون به پیشنهاد روفوس گرمه، گفتم دیگه احتیاج به خاک کردن زامبی ها نیست. برم درشون بیارم.
لرد کروشیویی به سمت مونتی میفرسته و روی صندلی میشینه تا کمی فکر کنه. اول به پیشنهاد روفوس فکر میکنه، بعد به حرف ایوان و بعد به تلاش نافرجام مونتی برای خاک کردن زامبی ها.

بعد از مدتی فکر کردن لرد مشتش رو روی میز میکوبه و میگه: مونتی، تو این روفوس رو بردار ببر خاک کن تا دیگه با این طرح های مسخره وقت من رو نگیره!

(صدای روفوس در پس زمینه:نه اربااااااااااااااااااااااب خواهش میکنم!
تصویر مونتی در پس زمینه: در حال کشون کشون بیرون بردن روفوس از اتاق!)

لرد به ایوان که مشغول بازی با استخوان شست دست چپش بود میگه: تو هم قبل از اینکه توی اسید حلت کنم برو همه رو جمع کن توی اتاق کنفرانس. البته یکی دو نفر باید سر زامبی ها رو گرم کنن. میخوام مغزاتون رو روی هم بذارین ببینیم چطوری باید از شر زامبی ها خلاص شد. هوم گرچه تو یه فقط یه پارچه استخونی. مغزت تا الان باید تجزیه شده باشه!! پس تو لازم نیست بیای. تو و روفوس (اگه هنوز زنده به گور نشده) زامبی ها رو سرگرم کنین تا ما بتونیم یه راه حلی برای خلاص شدت از شر اینا پیدا کنیم. شیر فهم شدی؟

ایوان تا جاییکه فک استخوانیش اجازه میداد تلاش کرد لبخندی به معنای پذیرش دستور بزند و بعد از اتاق خارج شد. لرد هم همین طور که در فکر پیدا کردن راه حل بود به طرف اتاق کنفرانس به راه افتاد.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
ایوان و روفوس عرق ریزان وارد اتاق شدند.روفوس برای صحبت کردن اجازه خواست.بعد از دریافت تایید حرف زد:
-ارباب، را باید از دستشون خلاص بشیم؟اونا رو میبریم به جنگ.بعد هیچی هم بهشون نمیدیم.هیچی.بعد میمیرن.همین.

لرد سیاه چند ثانیه ای به فکر فرو رفت و گفت:
-بله.فکر خوبیه.
-اما ارباب، مگه میشه که ما این کارارو بکنیم؟مگه زامبی ها میمیرن؟تازه،اگه عصبانی بشن توی جنگ اذیتمون میکنن.

لرد سیاه چند ثانیه دیگر به فکر فرو رفت و گفت:
-اینم حرفیه.اما...
صداشو صاف کرد و ادامه داد:
-اما چون تو بی اجازه حرف زدذی، حرف روفوسو قبول میکنیم.

ایوان دهنشو باز کرد تا مخالفت کنه.اما با اشاره لرد ولدمورت ساکت شد.روفوس با خرسندی نیشخندی مخلوط شده با مقداری پوزخند به مقدار 3 به1.5 به ایوان زد.

مونتگومری پس از زمزمه کردن"ما این جا برگ چغندریم"از اتاق بیرون رفت.


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ پنجشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:


لرد سیاه به کمک طلسمی همه اجساد دفن شده در گورستان خانه ریدل رو زنده کرده.زامبی ها قراره برای حمله به محفل به مرگخوارا کمک کنن.بین زامبی ها جادوگران بزرگی مثل سالازار اسلیترین، مورفین گانت و مادر لرد سیاه هم وجود دارن.مرگخوارا ناچارا با این همخونه های جدید کنار میان.
لرد و مرگخوارا صبح روز بعد که قراره حمله کنن با صدای ناله زامبی ها از خواب بیدار میشن.ظاهرا زامبی ها به نور حساس هستن!برای همین حمله به شب موکول میشه.
ریگولوس بلک هم این وسط به خانه گریمولد رفت و آمد میکنه و ظاهرا سرگرم جاسوسیه.لرد تصمیم میگیره جسیکا رو از قلب و ذهن ریگولوس بیرون کنه.برای همین ریگولوس رو با مادر سیریوس بلک(که یه زامبی زشته)آشنا میکنه.
ـــــــــــــ

چند ساعت بعد...نزدیک نیمه شب:


لرد سیاه ارتشش را در مقابل خانه ریدل جمع کرد.سکوت مطلق بر فضا حاکم بود.

-هوگو...ردای ارباب رو از پایین فوت کن موج بخوره، ابهتشون بیشتر بشه.
-روفوس...اون شمع رو سمت چپ صورت ارباب بگیر.مخوفتر به نظر میرسن.
-ایوان...صدای زوزه گرگ دربیار...ولی از دور دستها باشه.

بعد از کامل شدن صحنه، لرد شروع به سخنرانی کرد.
-یاران وفادار من!

صدای کف و سوت و جیغ و داد عده ای از مرگخواران سخنرانی را قطع کرد.بلا که مسئول حفظ نظم بود تعدادی آواداکداورا به سمت محل ایجاد سرو صدا فرستاد.سکوت دوباره حاکم شد.
-یاران وفادار من!اکنون لحظه ایست که به انجمن مرغابی...
-محفل ققنوس سرورم!
-اوهوم...همون...به اونجا حمله خواهیم کرد!
-جمله تون جالب نشد ارباب.اگه اینو برای نقد بدین ازش ایراد میگیرن.یا باید کتابی باشه و یا...
لرد سیاه میکروفون را در دهان بلاتریکس چپاند و او را ساکت کرد و به سخنرانیش ادامه داد.
-امروز به محفل حمله میکنیم و به کمک دوستان قدرتمندمون اونجا رو تصرف میکنیم و به هیچکدومشون هم رحم نخواهیم کرد.از ریش دراز گرفته تا جیمز کوچولو!همه رو بکشین.شما آماده این دوستان قدیمی زیر خاکی؟

مورفین گانت که جزو ارتش زامبی ها بود به آرامی جلو رفت و با زبان اشاره شروع به حرف زدن با روفوس کرد.به دستور لرد، روفوس حرفهای مورفین را برای مرگخواران ترجمه میکرد.
-ایشون میفرمایند ما آماده ایم.در اوج قدرت و آمادگی قرار داریم.ولی گفته باشم.هوای آزاد برای ما خوب نیست.هر ده دقیقه یکبار یکی باید بهمون تنفس مصنوعی بده...ضمنا ما سالهاست زیر خاکیم.عادت کردیم خاک بخوریم.باید چند تن خاک همراهتون داشته باشین و هر 15 دقیقه یکبار ما رو تغذیه کنین.گذشته از این...چوبهای جادوی ما فرسوده شده.شما باید چوبهاتونو به ما بدین. و ضمنا...از صدای بلند خوشمون نمیاد.جیغ و داد نکنین.از این دختره مو وزوزی هم خوشمون نمیاد.اونم نباید بیاد..و...

تا همینجا کافی بود که مرگخواران بفهمند برای حمله به محفل نمیشود روی زامبی ها حساب کرد!


ده دقیقه بعد، اتاق لرد سیاه:

-مونتگومری؟کاری رو که گفتم انجام دادی؟

مونتگومری عرق ریزان بیلش را روی دوشش گذاشت.
-سعی کردم ارباب.ولی باور کنین اینا قبول نمیکنن دوباره برن زیر خاک.اینو دفن میکنم، اون یکی میاد بیرون..فایده ای نداره!مادر سیریوسم که دستاشو دور گردن ریگولوس حلقه کرده میگه عمرا اگه ازش جدا بشم!

لرد دستش به چانه اش کشید.
-یعنی چی؟حالا چطوری باید از شر اینا خلاص بشیم؟





پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۴۳ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
بلک انگشتشو زبون زد! و مو های زیبای ریگولس بلکو نوازش کرد و چند ثانیه ای به او خیره شد.
جیغی زد و ریگولسو بغل کرد.
همون طور که ریگولس داشت حسرت میخورد، متوجه برق خاصی تو چشم های بلک( خانمه) شد.با دقت تر نگاه کرد.برق خاص بیشتر شده بود.ریگولوس با تعجب و یواش ترین صدایی که میتونست پرسید:
- مامان، شما لنز گزاشتین؟

خانم بلک با عصبانیت گفت:
- این حرفا چیه پسر جان، لنز چیه؟جوونای این دور و زمونه...جوون، جوون قدیم!(یه وقت فکر نکنین ژن مالی ویزلی تو وجودشه!)

لرد سیاه به ریگولوس خیره شد.

ریگولس با نفرت صورت خیسشو با آستین نداشتش پاک کرد و از اونجایی که آستین نداشت، دستش خیس شد.ناچار لباسشو بالا آورد و صورتشو پاک کرد.اون گفت:
- مادر جان، شما الان این جا چی کار میکنید دقیقا؟
با خودش فکر کرد:
یعنی ارباب فکر میکنه عشق این به من میتونه مانع رفتنم پیش جسی بشه؟

خانم بلک دست ریگولو کشید و گفت:
- به چی فکر میکنی پسر جان؟بیا- باید کلی ظرف بشوریم!!! :zogh:
ریگول با ناراحتی سرش رو پاین انداخت و زمزمه کرد:
-خب میتونه!اگه عشقش نتونه، کار های رو که برام تدارک دیده، این کارو میکنن. :worry:
ارباب جوان تا انتهای راهرو با نگاهش ریگولو دنبال کرد.
وقتی بلک ها خارج شدند، لرد شرورانه خندید.(خنده شیطانی! البته این یکی صدا داشت.)

هوگو غرق در خواندن پیام امروز که کنار اتاق افتاده بود و پشت به لرد سیاه، گوشاشو میگیره و داد میزنه:
- این صدای غارغار مانند دیه چیه؟باید قطع بشه-چه صدای ناموزونی!

هوگو بر میگرده و به ارباب خیره میشه


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۴۸ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۳:۳۷:۲۶ سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 505
آفلاین
هوگو قدمی تو اتاق زد و یه باتوم محکم تر برداشت و به طرف ریگولوس رفت . دستی به باتومش کشید و گفت :

هوگو :ببین من کار و زندگی دارم ، حوصله ندارم وقتم رو اینجا برای تو تلف کنم . سریعتر جسیکا رو از فکرت بیرون کن تا همگی بریم به زندگیمون برسیم .
لرد : هوگو از کی تا حالا کارات از خدمت کردن به من مهمتره شده ؟ کریشیوت کنم تمام کارهای زندگیت یادت بره ؟
هوگو : نه ارباب یه لحظه جو منو گرفت ، منو ببخشید . دو سه بار با همین باتوم بزنم به سر خودم ؟
لرد : نه اون به درد کسی میخوره که چیزی داشته باشه اون تو .

لرد از جاش بلند میشه و تو اتاق قدم میزنه . هوگو و ریگولوس ساکت به لرد خیره شده بودن تا ببین لرد چیکار میکنه . لرد بعد از چند ثانیه ایستاد و دستی به سرش کشید . لبخندی زد و گفت :

لرد : من میدونم چجوری اون دختره محفلی رو از سر تو بیرون کنم . هوگو همینجا وایستا مواظبش باش تا من برگردم .


30 دقیقه بعد !

ریگولوس که میدونست فکر لرد نمیتونه هیچ چیز خوبی براش داشته باشه با نگرانی به در خیره شده بود که بالاخره در باز شد و لرد به آرومی وارد اتاق شد . نگاهی به ریگولوس انداخت و گفت :

لرد : تو رو به بانو بلک مادر سیریوس بلک معرفی میکنم که به تازگی به صورت زامبی از قبرستون بیرونش آوردیم .
ریگولوس :
لرد : من با ایشون صحبت کردم و گویا ایشون خیلی هم راضی هستن یه رابطه دوستی باهات برقرار کنن . بیا تو بانو بلک ! خجالت نکش .

بانو بلک که در جوانی هم خوشگلی خاصی نداشته ، به صورت زامبی شده وارد اتاق شد . هوگو به محض دیدن خانم بلک به طرف مرلینگاه هجوم برد .

خانم بلک :
ریگولوس :
لرد :




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
تری با وحشت نگاهی به مورفین گانت که مشغول خاراندن یکی از لایه های داخلی مغزش بود انداخت و گفت: ارباب حالا این دوتا رو میشه خاک کرد. ولی این...ایشون یعنی جناب گانت الان زامبی تشریف دارن! بکنیمش زیر خاک خب دوباره میاد بیرون!
لرد نگاه خشمگینانه ای به تری کرد و گفت: ببینم تری؟ اسم تو هوگوئه؟
تری: نه ارباب... :worry:
لرد: هوم، اون وقت من با تو صحبت کردم؟
تری: نه ارباب...
لرد کروشیویی به سمت تری میفرسته و میگه: نه ارباب و زهر نجینی! پس وقتی با تو حرف نزدم نباید جواب بدی! هوگو، زودتر برو این سه تا رو چال کن و برگرد. باید زودتر حمله کنیم.

هوگو آب دهنش رو قورت داد و کمی از لرد فاصله گرفت و گفت: ولی ارباب، چیزه...فکر میکنم تری راست میگه ها!این رو خاک کنیم دوباره میزنه از خاک بیرون.
مورفین همون طور که سنگریزه ای رو از لای ریه اش بیرون میکشید با سر حرف هوگو رو تایید کرد!
لرد نگاهی به اون سه نفر انداخت و بعد نگاهی به ریگولوس کرد. با خودش فکر کرد که نباید موضوعات مختلف رو با هم قاطی کنه چون حمله به محفل براش اهمیت بیشتری داره. برای همین روی صندلیش میشینه و میگه: خیلی خب. شما سه تا. من برای معدود دفعاتی که عالم بشریت تا حال حاضر نظاره گر اون بوده، از گناه شما میگذرم و بهتون اجازه میدم که توی حمله امشب شرکت کنین. اگه از عملکردتون راضی بودم، بخشش ادامه پیدا میکنه. وگرنه شما میمونید و مونتگومری گور کن و یه بیل و سه تا قبر تازه کنده شده!

پرسی سریعا روی زمین میفته و همون طور که گوشه ردای لرد رو میگیره میگه ارباب: باور کنین اینا همه اش تهمته، افتراست. من خیلی ممنونم که این فرصت دوباره رو بهمون دادین ارباب. ارباب این لطفتون رو هیچ وقت فراموش نمیکنم.
روفوس هم خودش رو روی زمین میندازه اما قبل از اینکه دستش به ردای لرد برسه پتک هوگو با صورتش اثابت میکنه!
لرد میگه: معلومه که این بخشش رو فراموش نمیکنین. حالا همه تون برین بیرون...تو نه هوگو! کروشیو! تو بمون اینجا من میخوام تکلیف ریگولوس رو مشخص کنم.

لرد:
ریگولوس:
هوگو: :vay:


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۵۳ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
لرد سیاه چوبدستیش را به سمت ریگولوس گرفت و آرام زمزمه کرد:
_ بفراموش!

ریگولوس سست شد، چشمانش خمار شد، به لرد سیاه خیره شد و بعد از چند ثانیه حالت های مختلفی پیدا کرد:



:hyp:



هوگو:
لرد ولدمورت: هوگو یعنی تو هم که یه غول غارنشینی متوجه شدی؟
هوگو: بله!
لرد ولدمورت: یعنی متوجه شدی طلسم من اثر نکرد رو این؟!
هوگو: بله!
لرد ولدمورت: یعنی متوجه شدی شعله عشق درونش دوباره زبانه کشید و چشماش قلب شد؟
هوگو: بله!
لرد ولدمورت: یعنی متوجه شدی دوباره مثل طلسم من روی هری پاتر نوزاد شد؟ دوباره عشق مانع من شد؟
هوگو: بله!
لرد ولدمورت: نگمه! بیخود متوجه شدی! یکی بزن تو سر خودت! هیچ چیز و هیچ کس حق نداره مانع من بشه! اینو من درستش میکنم! باید جسی رو فراموش کنه! باید!


در همین لحظه تری بوت در زد و وارد شد و همراهش هم مورفین گانت و پرسی ویزلی و روفوس اسکریم جیور وارد شدند در حالی که سرهایشان را از ترس به کف زمین دوخته بودند و جرات نمیکردند به چشمان عمیق لرد سیاه خیره شوند...

لرد ولدمورت: تری ایندفعه خودت یکی بزن پس کله خودت! دوباره بدون اجازه وارد شدی؟!!!
تری: اممم میگم ارباب مسائل مهمتری در حال حاضر داریما! ببینید این سه تا خائنو آوردم! سه نفری که بدون اجازه شما استعفا دادن و میخوان نذارن ما به وزارت سحر و جادو مسلط بشیم!
لرد ولدمورت: آهان! آهان! و اما شما سه کله پوک! هــــــــوگـــــــو!
هوگو: بله؟
لرد ولدمورت: زود اینارو میبری توی گورستان ریدل زنده به گور میکنی! سه تا قبر میکنی میندازیشون توش!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.