- اه اه اه اه وااااااااایـــــــــی چقدر منزجر کنندست هرمی ،نه؟
آبرفورث چنان با انزجار این جمله را از ته دل ادا کرد که هرمیون را کاملا تحت تاثیر قرار داد
هرمیون : اوه،آره طفلک ،معلومه ازین بی خانمانای کارتن خوابه معتاده و ....
آبر :
دنیس : وایسین وایسین داره یه چیزی میگه؟
- آجر ها به طرز ناشیانه ای....
دنیس و آبر و هرمیون :
- یعنی واقعا داره رول میزنه تو خواب؟
- وااااااااااااااااااااو، نه به قیافه ی کریهش نه به این زبون درازش، واه واه واه
هیِـــــــــــــــوشت(افکت آپارات آسپ)
آسپ : اه اه اه پیف پیف چه بوی گندی میاد!
آبر : بیا ببین قیافش خیلی گند تره بیا بیا آسپی ببین عجب چیز ناجوریه.
آسپ :
دنیس : چی شد؟ وای کمک!!کمک!! آشپی چی شد؟
آسپ که کم کم داشت روی زمین ولو میشد گفت : این استاد درس تاریخ تو مدرسست!
به محض خروج کلمه ی آخر از دهان آسپ فک آبرفورث با صدای بلندی به زمین برخورد کرد.
آبر : جان جونی راست میگی؟
آسپ : آره به جان جونیور
آبر : وای وای والا از ایگور بعیده همچین آدم گوشتلخ آلوده ای رو راه بده تو مدرسه. حتما ایگورو جادو کرده خودشو قالب کرده تو مدرسه.
دنیس : واه واه ببین چیا میگه آبر؟ گوش کن :
- از چهره ی یوزارسیف میشد فهمید...
آبر : آخه بو گندو یوزارسیف میاد با تو ئه مرگخوار پیسه گوشتلخ حرف بزنه؟
ناکهان آسپ فریاد زد : مــــــــــــــــــــع!!
بز سیاه تپل به سرعت به سوی او دوید و جلوی پایش ایستاد.
آبر :
آسپ عجب جور شدی با این جونی ما!!! دمت به مقدار لازم جونیور
آسپ : مـــــــــــــــــــع مــــع مــــع!!!
آبر اندکی ابروهاش را در هم کشید به آسپ گفت : یه کم زیادش نیست؟ بزامو کثیف نکنه یه وقت؟
آسپ : اوه آره درسته اوکی جونی جونیور مـــــــــــــــــــــع مــــــــع مع مـــــع.
جونی : مـــــــــــــــــــــــــــع!!!!
آبر : مع مع مـــــــــــع دیگه بدو برو
بز به سرعت اطاعت کرد و به سمت عمارت های در حال ساخت دوید اما در کسری از ثانیه به همراه تنی چند از بز های پرورش اندام کار برگشت و فریاد زد : مـــــــــــــــــع بـــــــــــــع!!!
بز ها به سرعت توده ی پشمالوی خاکستری رنگ که آغشته به اندکی روغن سوخته هم بود را بلند کردند و به سمت عمارت بردند.
دنیس : ک...کجا بـ... بردنش؟
آسپ : بردنش تا اول یه کم تمیزش کنن و بعدشم یه خورده بنایی یادش بدن.
هرمیون : آبر یه بز سفید داری که یه پاپیون صورتی بالای سرش داره؟ میدونی کدومو میگم؟
آبر : اوه آره آنجلینا رو میگی؟ اون سفید ترین بزیه که دنیا به خودش دیده....
تلق تولوق شترق دیلینگ جیلینگ دییییشدینگ (افکت بیرون ریختن انبوه بیل ها و کلنگ ها از انبار)
پشت سر این صدا پیکر لاغر پرسی ویزلی نمایان شد
پرسی : اوه اوه میبینم که جمعتون جمعه!! خ....خوب من یه کاری دارم که باید انجام بدم
آبر و آسپ و دنیس و هرمی :
پرسی : ئـــــــــــــــــه آبر اسم اون بزت چی بود؟
آبر : اوه آسپ مای بز!!!!
سپس تا به سمت پرسی دوید صدای هیوشتی به گوش رسید.
آبر :
در همین حین جونی به یورتمه به سمت آسپ آمد و گفت : مـــــــــــــــع مع مع مع مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع
( این قسمت به دلایل سیاسی ترجمه میشه : ببخشید ارباب این بوگندویی که تحویل دادین خیلی کار میبره)
آسپ : مع مع مع مــــــــــــع؟
جونی : مــــــــــــــــــــــع مع مع مــــــــــع مع مــــــــــــــــع!!!(بله همون لحظه ای که توی آب انداختیمش چاه فاضلابمون کیپ شد. تا الان دو تا کشته دادیم------)
آبر : آسپ برو تو برس بهشون من الان فعلا سوگوارم
آسپ نگاهی به هرمیون و دنیس انداخت و به سرعت به دنبال بز رفت.
--------------------------------------------------
ببخشید دوتا پست تقریبا پشت سر هم زدم.دیدم این کوتوله خیلی ........
گفتم منم یه کم.........
بادراد جونییور به دل نگیر دیگه لـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس!!!
seems it never ends... the magic of the wizards :)