فضای گرفته ای در تالار جریان داشت ، البته این گرفتگی بیشتر برای کاپیتان تیم بود که به فکر بازی آخری که در پیش داشتند، بود وگرنه بقیه به فکر بازی و تفریح خودشون بودن و هالی به هولی رو سپری میکردن ، اما پيوز جلوی شومينه تالار خصوصی هافلپاف، تو هوا معلق بود و به بازيكنانن چشم دوخته بود و فریاد میزد:
-ما بايد فشرده تمرين كنيم! فردا همه بايد چهار صبح بيدار باشين. اگه ميخوايم پوزه راونكلاو رو به خاك بمالونيم بايد تمرين كنيم.
پيوز نگاه فرا خشنی به دو تا بچه ی هافلپافی ميندازه كه روی قالی بزرگ تالار دراز كشيدن و كله ی صيغلی كينگزلی رو مسخره ميكنن، چشم غره ای بهشون ميره و با عصبانيت ميگه:
-هوی، با شما دو تا بوقيام... آره، با شمام... حالا كه اينجوره فردا همه بايد سه صبح بيدار بشن، هيچكی حرف تو حرفم نياره. بوقیای
بوق بـــــــــــــــــوق بــــــــــوقبعد از شنيده شدن سه چهار تا فحش ركيك، پرت شدن دمپايی، كفش و صداهای ناله، اوضاع به ختم به خیر میشه و ملت هافلی قبول ميكنن كه فردا ساعت سه صبح بيدار بشن...
ساعت سه صبح روز بعد:-
خرررررررررپففففففففپيوز با عصبانيت به هافليها نگاه ميكنه كه در كمال آرامش در رويا به سر بردن و اصلا به اين فكر نمی كنن كه به تمرينات فشرده نياز دارن. خودش رو آماده ميكنه و به سمت زاخارياس ميره...
مدتی بعد:-آخه پيوز بوقی، راه بهتری نداشتی؟ يه راست اومدی تو شيكم من! هنوزم دارم از سرما ميميرم.
پيوز يه نگاه به آسمون گرفته و ابری ميندازه و جاروش رو بر ميداره. نگاه خشنی به زاخارياس ميندازه و ميگه:
-چه طوری بايد بيدارتون ميكردم؟ میخواستی بیام شعر نینای نینای رو بالای سرتون بخونم؟ یا انتظار داشتین رادیو پیام رو روشن کنم؟!بهترين راه همين بود. بگذريم، اونهايی كه عضو تيم كوييديچ نيستن برن تو جايگاه تماشاگرا تيم رو تشويق كنن، آهای كوچولو، با تو هم هستما!
آسپ در حالی كه انگشت شستش رو تو دماغش كرده و در حال استخراج مواد معدنی دماغشه و به ابرهای تيره ی آسمون نيگا ميكنه، به صداش حالت خشانت باری ميده و ميگه:
-اينی كه بهش ميگی كوچولو، پارسال كاپيتان همين تيم بوده!
پيوز به شدت عصبی ميشه و به اعضای تيم دستور ميده تا حساب آسپ رو برسن، در نتيجه يه دعوای خونين صورت ميگيره.یکی چشم اون یکی رو در میاره، این وسط مری میاد دفاع کنه میزن لهش میکنن و دنیس ِ که خودشو قاطی میکنه که...
-هوی، كينگزلی، با چماقت بزن تو سرِ دنيس. الكی كه مدافع نيستی!
كينگزلی يه نگاه به زاخارياس ميندازه كه دليرانه با چماقش به نقاط مختلف بدنِ آسپ ميكوبيد. كينگزلی چماقش رو بالا ميبره و نگاه تهديد آميزی به دنيس ميندازه. همون لحظه كه ميخواد كارِ دنيس رو تموم كنه، يه دمپايی گلی رنگ بر مركز دماغش فرود مياد...
سه ساعت بعد:اعضای هافلپاف، خونين و مالين توی تالارشون افتادن. پيوز كه به طرز باورنکردنی خودش رو کنار کشیده بود و فقط داد و بیداد میکرد كاملا دست نخورده و سالم باقی مونده بود، به ريتا چشم ميدوزه كه دستش رو روی زخم لورا گذاشته تا از خونریزیش جلوگیری کنه، بعد سرش رو از روی نارضايتی تكون ميده و ميگه:
-بايد بريم پيش مادام پامفری. بايد درمانتون کنه تا هفته ی ديگه آماده شين.
مدتی بعد:-اينا تا شيش روز ديگه نميتونن بازی كنن، بايد استراحت مطلق كنن.
در كمال ناباوری مادام پامفری، لبخند رضايت بخشی روی صورت هافليهای زخمی شكل ميگيره. تنها مورد عصبیِ داخل درمانگاه پيوز به نظر مياد كه به رنگ قرمز در اومده بود و بعد از اون به رنگ ملافه های سفيد و خوش دوختِ درمانگاه تغيير رنگ داده بود.
-
يعنی اينا فقط يه روز ميتونن تمرين كنن؟ چه خاكی به سرم بريزم، من باید پرسی رو توجیه کنم... من باید مسابقه رو عقب بندازم... من تو دهن این مدیر معظم میزنم
دفتر توجيهات عاليه:پرسی با بيحوصلگی تمام به تصاوير مديرهای قبلی نگاه ميكنه كه از دفتر مديريت به دفتر توجيهات انتقالشون داده بود. یه چیز دراز و بلند رو به عنوان نشونه برمیداره و صاف میندازه تو حلق مرلین و بعدش کلی میخنده که ناگهان صدای تق تقی شنيده ميشه و پرسی از جا ميپره. شونش رو از جيب پيژامش در مياره و به موهاش ميكشه و اونها رو صاف ميكنه. صدای تق تق دوباره بلند ميشه اما پرسی هيچ جوابی نميده و عكس های دخترای هاگوارتز رو كه با مشقت فرآوانی جمع آوری كرده بود رو توی كمد ميز كارش ميچپونه. صدای تق تق بلند ميشه ولی پرسی جوابی نميده و پيژامش رو ميكنه به طوری كه فقط شرتش نا كجا آباده اش رو پوشش ميده. كسی كه تق تق ميزد دووم نمياره و در رو باز ميكنه. پيوز وارد دفتر ميشه و با صحنه بس شگرفی از پرسی مواجه ميشه.
-
كمی بعد:-آخه بوقی، نميدونی من بايد اجازه ميدادم بعد ميومدی تو؟
پيوز نگاهی بس جدی به پرسی ميندازه كه عكسش در راس مديران قبلی هاگوارتز خودنمائی ميكرد. در كمال تعجب پيوز، يه دختر خانم خوش قد و قيافه هم دستش رو تو دست جد پرسی گذاشته. يه دخترِ ديگه بغلش واستاده و در كمال پر رويی براش شاخ هم گذاشته.
-مثل اينكه اخلاقت رو از اخلاق جدت به ارث بردی؟
چقدرم مثل خودت سیاه و کبود بوده، حالا اینا رو بیخیال من ازت يه درخواست دارم، اگه ميشه بازی ما با راونكلاو رو به تاخير بنداز. صب كن توجيهت كنم...
پرسی اخم ميكنه. چشمهاش رو تنگ ميكنه و با عصبانيت ميگه:
-نمی خواد توجيهم كنی! گم شو از جلو چشمم برو بيرون. همينطوری سرش رو عينهو تسترال انداخته اومده تو درخواست هم داره. برو از اينجا بيرون بينيم باو.
شش روز بعد:هافلپافيها، خوشحال، سرحال، شاداب، با طراوت و... خلاصه مثل يه بچه بدعنقِ محصل كه نمره خوب گرفته و بالا و پايين ميپرن و وارد تالارشون ميشن. پيوز برخلاف اونها مثل اين بچه ها كه نمراتشون زير صفره بسی ناراحت به نظر ميرسه و در بدوِ ورودشون ميگه:
-بايد بريم تمرين، فردا بازی داريم هيچ كاری نكرديم!
كينگزلی مثل بقيه بازيكنای هافلپاف چهره ی خندانش گريان ميشه به حالت بق کرده در میاد و با نارحتی به پيوز نگاه ميكنه كه خيلی مصمم و جدی جلوش واستاده. برای هیمن با ترس و لرز به سمت تمرینگاه
میرن...
-عاليه كينگزلی، تلاشت فوق العادس، همينجوری بازدارنده ها رو بفرست به سمت تيم دوم، فقط هر وقت بازيكناشون نزديك شدن با چماق بزن پس كلشون.
كينگزلی لبخندی از سر رضايت ميزنه و با چماقش يكی ميزنه پسِ سر دنيس كه بهش نزديك شده بود و در تيم دوم هافلپاف بازی ميكرد...
روز بازی:-پشت حلقه ها ميگن سبزی پلو ، راون تيمت رو بردار و برو!
پيوز روی نيمكت بغل هافليها ميشينه و دوباره شروع به خوندن نطقش ميكنه:
-ميبينين بچه ها؟ تماشاگرا گل كاشتن. با اين حمايت زايد الوصف صد در صد مثل بادكنك تركيده ميشن. با تمرينات شديد و عالی ما (
) برد برای ماست!شما نمیفهمین ، شما گریمن حالیتون نیست، شما
سانسور ..تین، حالا بريم به سمت پيروزی.
هافلپافيها وارد زمين ميشن. پيوز اطرافش رو نگاه ميكنه و جيغ فرا بنفشی از سرِ خوشحالی ميكشه و ميگه:
-اينكه يه تيم زودتر از تيم ديگه ای وارد زمين بشه خيلی روحيه بخشه. معلومه كه حريف روحيش رو از الان باخته.
كينگزلی نگاهی از سر نا اميدی به پيوز ميندازه كه به طرز آشكاری شبيه افراد داخل مقيم تيمارستان (
) شده بود كه هر دو دقيقه يك بار فريادی از سر شادی ميكشيد. كينگزلی به پشت سر پيوز اشاره ميكنه. پيوز بر ميگرده و در كمال تعجب بازيكنان راونكلاو رو ميبينه كه منتظرشون واستاده بودن. كاساندار با حالت به شدت تهديد آميزی چماقش را تكان ميداد...
-كاپيتانا با هم دست بدن.
پيوز دستش رو جلو مياره و به لونا چشم ميدوزه كه عين نديد پديدها و مسابقه نديده ها برای تماشاگران راون دست تكون ميداد. لونا دستش رو جلو مياره و در دستان پيوز قرار ميده...
-ويولت، تريلانی، لاوگود، لاوگود، تره ور، وارنر، تورپين در مقابل مدلی، پيوز، اسكيتر، ويكتور، تانكس شكلبوت و اسميت قرار گرفتن. بايد ببنيم در اين ديدار نفس گير كی برنده ميشه...كينگزلی در همون بدو مسابقه، برای اينكه يه شروع رويايی داشته باشه، چماقش رو بالا ميبره و بر پس سرِ زنوفيليوس ميكوبه تا همونطور که تمرینات سخت و طاقت فرساش رو پشت سر گذاشته خودش رودر زمین هم اثبات کنه، اما در كمال تعجب مادام هوچ ميپره وسط، سوت ميزنه و ميگه:
-پنالتی، نديده بودم يه بازيكنی اينفدر وحشيانه بازی كنه! پنالتی!
تره ور سرخگون رو ميگيره و دو تا واق واق و سه تا ووق ووق ميكنه و سرخگون رو به سمت حلقه وسط ميفرسته. لورا كه مطمئن بوده يه وزغ به اون كوچولويی زورش نميرسه حتی سرخگون رو بگيره از جاش تكون نميخوره و در نتيجه يه گل ميخوره. تره ور يه نگاه به لورا ميندازه و با حالت تحقير آميزی ميگه:
-پس چی فكر كردی؟ به من ميگن سوپر وزغ!
ريتا سرخگون رو ميگره و همينجوری يراست ميره جلو، بدون اينكه به سپتی توجه كنه كه بغلش در حال فرياد كشيدنه. ريتا بازم پاس نميده و يه راست ميره جلو كه باعث ميشه سپتی در بغلش صداش بگيره و در نتيجه به صورتش چنگ بزنه. ريتا بازم تكروی ميكنه و باعث ميشه سپتی در بغلش تمام موهاش رو بكنه،( داخل پرانتز : ای خانوم اونجا رو نکن مشکل داره اِاِاِاِاِاِ
) اینجاس که سپتی گر ِگر میشه و بالاخره میفهمه كينگزلی چی ميكشه. ريتا بازم تكروی ميكنه و همه رو جا ميذاره كه باعث ميشه يراست بخوره به حلقه ی تيم راونكلاو واز جاروش پرت بشه به زمين...
-اوووووووووووف، چه ميكنه اين اسكيتر، با تمام حقوقش تو پيام امروز يه آذرخش خريده بود كه با اين كارش هم اون له شد، هم خودش بايد تو درمانگاه تحت درمان قرار بگيره. اسپراوت به جای اون وارد زمين ميشه...معلومه که تیم هافلپاف توی تمارین روی این تکنیکها بارها و بارها کار کرده...كينگزلی به زاخارياس چشمكی ميزنه و به لينی وارنر چشم ميدوزه كه يكراست به طرفش مياد. اون كه فكر ميكرده مادام هوچ دفعه ی قبل اشتباه كرده بوده و متوجه تاکتیکی که پیوز توی تمارین بهش یاد داده نشده،پس دوباره با چماقش ميكوبه پس ِ سر بازيكن حرف!
-ســـــــوت! خطا! پنالتی! وحشی، نامرد، نا انسان، حيوان، اژدها، تسترال، اين چه طرز بازيه، خاك بر سرت، وحشی!
كينگزلی به مادام هوچ چشم ميدوزه كه عين بوق بالا و پايين ميپريد و فحش ميداد. پيوز و ليسا دقيقا كنار هم بودن و به جای اينكه دنبال گوی زرين بگردن كه درست بالای سرشون بوده (
) به مادام هوچ نگاه ميكردن. ويولت، پرسی رو نگاه ميكرد كه داشت برای حكم فرما شدن آرامش با تماشاگرا حرف ميزد و زيرچشمی چند تا دختر سال پنجمی رو ميپاييد.
كينگزلی که کاملا از دست افرادی که تاکتیکی به این مهمی رو درک نمیکنن متحیر به نظر میرسه، ديگه دووم نمیاره و چماقش رو بالا ميبره بر پسِ سر مادام هوچ ميكوبه...
-سوووووووووووووووووووووووووووووتتتتهوووووووووووشت!
بوم بـــــــــــــــــوم بـــــــــــــــــــــــــــــــــوم!در درمانگاه:-چی شده؟ اینا کین؟ این بدنو کی اینجوری کرده؟ من اينجا چی كار ميكنم؟ فقط ميدونم تماشاگرا از تکنیکم استقبال کردن طرف مواد آتش زا پرتاب کردن
پيوز به كينگزلی نگاه ميكنه و ميگه:
-تو باعث شدی ما ببازيم. مادام هوچ مرد. پرسی نتيجه رو به نفع راونكلاو اعلام كرد. قاتـل!!
کینگزلی :
بازیکن حرفهای! تکنیک خودت بودا!
زاخارياس از سمت ديگری حلقه محاصره را تنگ ميكنه و تكرار ميكنه:
-قاتل!!
کینگزلی :
بازیکن حرفهای نبودم یعنی؟
مادام پامفری در حالی كه اشك ميريزه به كينگزلی وحشيانه نگاه ميكنه و ميگه:
-قاتل!
کینگزلی : حداقل بازیکن بودم که...
ملت هافلی با پشتيبانی مادام پامفری تكرار ميكنن:
-قاتــــــل!
كينگزلی اطرافش رو نگاه ميكنه و فرياد ميزنه:
-ملت، به دادم برسيد، كمككككك!