بووووووووووووووووووووووق!
- الو؟ (همچین خشدار خوانده شود!)
- حدس بزن نتیجه انتخابات چی شد؟!
تدی توی تخت غلطی زد و چشماش رومالید. سعی کرد بفهمه ساعت چنده..۶ صبحه یا ۶ بعد از ظهر و اگه ۶ صبحه کی جرئت کرده بهش زنگ بزنه... البته که فقط یه نفر جرئت داشت.
- بوقی میدونی ساعت چنده؟:vay:
- دو ظهره ... نهار میخوردی؟
اگه این بچه معنی اختلاف ساعت رو می فهمید... میدونست بحث کردن بیفایده است برای همین سعی کرد مکالمه رو حتی المقدور کوتاه کنه که به بقیه خوابش برسه.
- فراموشش کن، گفتی چی شده؟
- نتیجه انتخابات رو شنیدی؟
- آره باو... دل من قفل شده و معطل یه کلیده و اینا دیه!
تدی تقریبا مطمئن بود از اونور خط صدای کوبیده شدن سر به دیوار میاد ولی خب نمیفهمید چرا.. یا برای چی باید نتیجه انتخابات باعث بشه رفیق شفیقش یه مرتبه بهش زنگ بزنه.
-
تدی خیلی قاطی مشنگا شدی! اون انتخابات رو که نمیگم، انتخابات خودمونو میگم... همون که باشد که نباشد!
- مگه اون هنوو برگزار میشه؟ اصن مگه هنوو کسی هم تو کار جادو جمبل هس؟
- آره باو...وزیرشم انتخاب شد! حدس بزن کی... حدس بزن حدس بزن حدس بزن!
لیست کسانی که اون وقت صبح به ذهن خوابالود تدی می رسیدن که قضیه رو انقدر هیجانانگیز کردن انقدر کوتاه بود که مجبور شد اعتراف کنه:
- ببین خیلی سخته بین این همه ارزشی رو یکی تمرکز کنم... راهنمایی؟! :pretty:
-
- دوسته یا دشمن تا تکلیفمونو بدونیم.
- هممم.... سوال خوبیه... هم دوسته هم دشمن!
رنگ از صورت تدی پرید ... باورش نمیشد.... چطور ملت همچین اشتباهی کرده بودن... چطور تونستن....
-
چطور تونستن مملکتو بدن دست یه موتاد بنگی؟؟!!!! من مطمئنم که..
- تقلب شده...
- تقلب شده...
همونطور که نور خورشید کم کم اتاق رو روشن میکرد،مغز تدی هم کم کم روشن میشد و بهتر میفهمید چه اتفاقی افتاده... دیگه وقت خواب نبود... وقت عمل بود...
- الو؟تدی؟ اونجایی؟الو؟ خوبی؟
- من خوبم... دفتر ستادو گردگیری کن با اولین رمز تاز خودمو میرسونم.
- داری برمیگردی؟
- باشد که وزارت نباشد،جیمز!
ادامه دارد...!