هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۳:۰۰ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
و بعد یهو چارلی سوت زد و یه اژدها از آسمون سقوط کرد رو زمین و زوزه کشید و چون زوزه ش خیلی جذاب بود هیولای چهارچشم و شش دم و هشت چشم و سه پا و دو سر و سر جمع بیست و چهار چشم یه دل نه که صد دل عاشقش شد و هر چی چارلی سوت زد و هر چی ارنی داد و فریاد کرد، سخن عشق خوشتر بود و اژدها و هیولای چهارچشم و شش دم و هشت چشم و سه پا و دو سر و سر جمع بیست و چهار چشم پنجه در پنجه ی هم به سوی افق های دور صورتی و لاولی پرواز کردند!

مورفین که بلاخره هشیاری اش را به دست آورده بود رو به گروه کاراگاهان گفت:

- نه نه، آژکابان نه. ضربتی نه. وجه ی وژارتم نباید همین اول کاری خراب شه. بعد میگن مورفین دیکتاتوری در ردای دموکراته. فعلا دشت نگه دارید. شاید بشه باهاشون مژاکره کرد. شاید بشه گفتگوی تمدن ها کرد. شاید بشه معتادشون کرد. همینه! همین خوبه!..همیـــــــــــــــن خوبــــــــــــــه!

مورفین در حالی که این را فریاد می زد و خیلی احساس ابی بودن می کرد به سمت شومینه ی اتاقش رفت و مشتی پودر از جیب ردایش به میان شعله ها ریخت و منتظر ماند.

خبری نشد.

مورفین دوباره امتحان کرد.

خبری نشد.

و دوباره.

خبری نشد.

- دنبال من می گردید جناب وزیر؟
- عه! شرا پاشدی این همه راه اومدی خب داشتم می گرفتمت دیگه!؟

آنتونین که در آستانه ی در ایستاده بود، سرش را به علامت تاسف تکان داد و در حالیکه یک صندلی را جلو می کشید گفت:
- فقط اومدم یه سری بزنم، ضمنا، با هر!! پودری نمیشه با ملت تماس گرفت!

***
تد ریموس لوپین در حالی که پیراهن و دم گرگینه ای اش را داخل شلوارش می چپاند پرسید:
- مطمئنی این راه جواب میده؟
- معلومه! بلاخره باید از یه جایی شروع کنیم، ملت باید بفهمن داره چه بلایی سرشون میاد!

جیمز این را گفت و پشت گوش جوجه نهنگش را نوازش کرد.
باید دو نفر را پیدا می کردند. دو نفر از یاران وزارتخانه. دو نفر که ساخت معجون مرکب پیچیده شان خیلی پیچیده نباشد!
باید به وزارتخانه نفوذ می کردند و مدارک کافی برای بدنام کردن دولت مورفین را پیدا می کردند.

- شرط می بندم پامون برسه اونجا یه کارخونه ی چیز سازی می بینیم. از وقتی وزیر شده هیچ جادوگری جز نوچه های خودشو راه نداده تو ساختمون وزارتخونه. معلومه که داره یه چیزی میسوزونه!!

تدی سرش را به علامت تایید حرف جیمز تکان داد و همزمان، رنگ موهایش از آبی فیروزه ای به زرد قناری تغییر کرد، چشم هایش ریزتر از حالت طبیعی چهره اش شده بود. وقتی دو دندان جلویش را سگ آبیانه بزرگ کرد، جیمز به شکرانه ی نعمت تغییر شکل خانواده ی تانکس، سوت کشداری کشید و گفت:
- همینه! اینطوری مث یه شهروند شیفته ی وزیر گانت، میری سراغ مامورا و حامیای وزارتخونه و دوتاشونو به هر بهانه ای میکشونی اینجا. سرشونو می کنیم زیر آب و میریم وزارتخونه!




پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۱:۴۴ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۵۷ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 454
آفلاین

ارنی درحال فکر بود که ناگهان مثل چراغ روشن شد وگفت:چارلی اژدها فروشی بازه.یادته مورفین به تو جغد داد که

گفت چنداژدها تپل مپل پرورش بدی...اره یادته؟ ناگهان نویسنده وکارگردان بلند شد وگفت:این قدرچرت وپرت نگین

ناگهان ارباب با دردسته وارد شد البته ولدمورت نه مورفین گفت ای ملعونا کودتا می خواید بکنید کارگردان:چرا دوباره

ریپیت شد فیلم قاطیه کرده .مورفین زود باشید همه را با کریشیو بفرستید ازکابان...

کارگردان
نویسنده
ارنی
الستور
چارلی


ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۷ ۱۲:۰۳:۱۹
ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۷ ۱۲:۰۷:۰۴

مراقب خودت باش.


پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲

الستور مودی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۸ پنجشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۳:۱۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷
از دور مراقبتم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 337
آفلاین
صدای ارنی از ورای پست شنیده شد که می گفت: هوی چارلی! فورا به اینا بگو برن وگرنه ستاره های نشونت از 0 به -1 تغییر میکنه...

هنوز ارنی حرفش را تمام نکرده بود که ناگهان تصویر استوپ شد و بعد در حالت Play Back خاندان ویزلی به همان ترتیب که آمده بودند خارج شدند و تصویر دوباره ارنی را نشان داد که سینه اش را جلو داده و می خواهد حرف بزند.

- دایی چارلی! لطفا یکمی هم برو عقب تر اونجایی که این بوقی هنوز نیومده ...

اما صدای جیمز با شترقی که افکت لگد و پرت شدن دو موجود زنده بود قطع شد...


پس از این که این کل کل در ورای پست ها پایان گرفت کاراکتر ها که تا الان به حالت مانده بودند دوباره ریستارت شدند و ارنی به ادامه ی حرفش پرداخت: بله من کنترل امور رو بدست می گیرم!

مورفین یک لحظه به قیافه ی جوگیر ارنی و قیافه ی حق به جانب چارلی خیره شد و بعد با فریادی گفت: شی؟ کودتا علیه وژیر منتخب؟

ارنی محکم روی پیشانی اش زد و گفت: آقای وزیر! کودتا دیگه چیه! من دارم از کنترل اوضاع آشفته ی وزارت پس از شروع بکار دوباره ی کلوپ رانده شدگان حرف میزنم...

- کدوم اوژاع آشفته؟ کلوپ که هنوژ فعالیتی نکرده!

- شما کافیه به لیست افرادی که خواهان عضویت در کلوپ هستند رو نیگا کنین! تازه اولین فعالیتشون هم... اولین فعالیتشون هم... یعنی کی بود خدا؟ ... مودی! راهپیمایی اعتراضی اون بوقیا کی بود؟

مودی کلا خودش از وجود چنین وزیری راضی نبود و قلباً دوست داشت که کلوپ به اهداف خود دست پیدا کند به همین دلیل با چهره ای که ناراحتی عمیق اورا از لو دادن آنها نشان میداد گفت: تا یک ساعت دیگه!

مورفین لحظه ای قیافه ی متفکر بخود 'گرفت و گفت: فهیمیدم چیکار باید بکنین!

- چی کار بکنیم آقای وزیر؟

- بپاچید اونجا همه رو به ضرب کروشیو بفرستید آزکابان... ارباب حتما از این حرکت مدیر مدبرانه ی من خوشحال میشه!

در ذهن مودی

- تو خواب ببینی الستور مودی واسه شکنجه و زندانی کردن یه عده بیگنا با تو همکاری کنه! حالا می بینی!

در ذهن ارنی

- من که نمی تونم همینجوری یه عده رو شکنجه کنم... باید یه جوری مسالمت آمیز سر و ته قضیه رو هم بیارم... ولی چجوری؟؟؟

در ذهن چارلی

- یعنی ارنی به حرف مورفین گوش میده؟

در ذهن هیولای چهارچشم و شش دم و هشت چشم و سه پا و دو سر

-خوشی فوشی هاوا توظو نامیلی بووا؟ ( ترجمه: پس اینا کی میرن بلکه من این الدنگ رو بخورم؟ )


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۷ ۱۰:۵۴:۰۵
ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۷ ۱۱:۰۵:۲۰

چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۸:۱۷ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۵:۵۷ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 454
آفلاین

ادامه

چارلی راجو میگیردو میپرد وسط میدان ومیگوید: جیمزکوچولو برو خونه الان بابات می یاد دعوا می کنه.جیمز خنده ای می کندومی گوید برو بابا بزار باد بیاد شما دوتا زدید سوژه را کتلت کردید دیگه نمی شه پست زد من نمی رم.چارلی مثل اژدها شد بعد دستانش را داخل دهانش کردوسوت زد ولی صدایی نیامد فقط توف توی صورت جیمز رفت.
بعد دوباره سوت زد ناگهان لشکر 200 نفری ویزلی وارد شد.
جادوگران
چارلی
ارنی
جیمز
چارلی گفت: چرا داستان را خراب کردین من یه چیزه دیگه می خواستم.چشم الستور 360درجه چرخیدند
که ببیندچارلی چیه اورده...


مراقب خودت باش.


پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۱:۲۰ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۲

ارنی مک میلان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۹ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۵ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 250
آفلاین
آغاز مأموریت دفتر کاراگاهان

- شـــی؟! غلط کردن مرتیکه های بوقی. مگه اینژا بی شاحبه؟ در ها رو ببندید، پنژره ها رو ببندید، در اصلی، در فرعی، در دروازه، در حموم، دربند، درکه... همه رو ببندید!

- قربان درسته من مأمورم و معذور ولی این همه در نیازه که بسته بشه؟ اونا کلاً دو نفرن!

- بــــله که نیاژه. مگه نشنیدی شاعر میگه:« که با این در، اگر در بند در مانند، در مانند!»

مأمور معذور وزارت:
وزیر محترم سحر و جادو:
هیولای چهارچشم و شش دم و هشت چشم و سه پا و دو سر و سر جمع بیست و چهار چشم:

در حالی که کل الیوم ملت درون اون صحنه به حالت دو نقطه خط در اومده بودن، ناگهان یک در اون وسطا با لگد باز شد! پیکری در دود و غبار ناشی از سوت شدن در، نمایان شد و به سمت ملت دو نقطه خط حرکت کرد. ردای بلند و سیاه رنگش روی زمین می کشید و خش خش می کرد. رعد و برق خفنزی در بک گراند تصویری کار و افکت جیغ از دور دست در بک گراند صوتی صحنه جلب توجه می کرد.

همون لحظه ای که مأمور معذور وزارت، شخص وزیر و هیولای چهارچشم و شش دم و هشت چشم و سه پا و دو سر و سر جمع بیست و چهار چشم شلوار لازم شده بودند، صحنه واضح شد و موهای طلایی رنگ و چهره ی جذاب ارنی مک میلان مشخص شد!

در حالی که ملت از شدت ذوق مشغول قاطی کردن کف و خون بودن توجه همه به صدایی که از ورای پست می اومد جلب شد!

- اوی مرتیکه بوقی، این پست های ارزشی چیه میزنی؟ اومدی تو تاپیک ما داستان رو به فنا بردی! کی تو رو راه داده این تو؟

- بیشین بینم جیمزک. برو یویو بازیتو بکن تو! همین که میذارم تو این انجمن باشی برو خدا رو شکر کن.

- اوی به داوش من توهین نکنا! یا همین الان خودتو از تو سوژه می بری بیرون یا هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!

- برین هر بوقی میخواین بخورین، بخورین!


بعد از گفتگوی دوستانه (!) بین سه تن از نویسندگان، ارنی سینه اش رو جلو داد و به نشان کاراگاهی اش که روی آن سنجاق شده بود اشاره کرد و گفت:
- جناب وزیر! نگران آستاکبار نباشید. من و کاراگاهانم همه ی امور رو در اختیار خودمون می گیریم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۲

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
- باشد که وزارت نباشد،‌جیمز!
-
- هوم؟
- یکم..زود نرسیدی؟
- گفتم که با اولین رمزتاز خودمو میرسونم!
- چی بود رمزتازت؟

تدی لبخندی زد و دستش را در جیب ردایش فرو برد و حلزون بزرگی را بیرون کشید و رو به دوربین گرفت و لهش کرد و ماستش را درآورد و گفت:
- کِرِم حلزون!

جیمز بی توجه به دوربین تدی را به طرف دستشویی دفتر رانده شدگان هل داد:
- چقد دور چش و چالت کثیفه! چرا لباس خواب تنته؟ تو آستکبار همه تون با همین قیافه ناهار میخورین؟

***

مورفین گانت (بتن!* {* : باشد تا نباشد!}) ، وزیر سحر و جادو، با یک دست دوربین دو چشمی اش را مقابل چشمانش نگه داشته بود و با دست دیگرش به نقطه ای اشاره می کرد:

- اونژا رو می بینی دائاش؟ اونژا ژمین ماشت. ژمین شما کژاشت؟
مخاطب مورفین که هیولایی بود چهارچشم و شش دم و هشت چشم و سه پا و دو سر و سر جمع بیست و چهار چشم، بدون دوربین، به گوشه ای از کهکشان اشاره کرد و احساسات مورفین را برانگیخت:
- شه قشنگه لامشب!
هیولای چهارچشم و شش دم و هشت چشم و سه پا و دو سر و سر جمع بیست و چهار چشم: مرسی


-قربان!

- نه ژدی خیلی قشنگه. راشتی اشمت شیه؟
- هیولای چهارچشم و شش دم و هشت چشم و سه پا و دو سر و سر جمع بیست و چهار چشم!
- شه اشم ِ قشنگی.

- قربان!!

- دیگه شه خبر؟ خودت خوبی؟

- قربان!!!

- شی میگی تو هر شی ژده بودیم پرید!؟

مورفین (بتن) در حالیکه دستانش را روی میز می کوبید این را بر سر ممد مامور معذور وزارت فریاد زد.
- قربان ببخشید که مزاحم ِ ..عه..مزاحم ِ چیزتون..چیز..
- گفتگوی تمدن هام!
- بله! بله! مزاحم گفتگوی تمدن هاتون شدم! اما خبر مهمی دارم قربان، فالگوشای وزارت تلفن های مشکوک رو از ستاد رانده شدگان به استکبارآباد شنود کردن!! فکر کنم باید احساس خطر کنید!





پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۲

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
بووووووووووووووووووووووق!‌

- الو؟ (همچین خشدار خوانده شود!)
- حدس بزن نتیجه انتخابات چی شد؟!‌

تدی توی تخت غلطی زد و چشماش رومالید. سعی کرد بفهمه ساعت چنده..۶ صبحه یا ۶ بعد از ظهر و اگه ۶ صبحه کی جرئت کرده بهش زنگ بزنه... البته که فقط یه نفر جرئت داشت.

- بوقی میدونی ساعت چنده؟‌:vay:
- دو ظهره ... نهار میخوردی؟‌‌

اگه این بچه معنی اختلاف ساعت رو می فهمید... میدونست بحث کردن بی‌فایده است برای همین سعی کرد مکالمه رو حتی المقدور کوتاه کنه که به بقیه خوابش برسه.

- فراموشش کن،‌ گفتی چی شده؟‌
- نتیجه انتخابات رو شنیدی؟‌
- آره باو... دل من قفل شده و معطل یه کلیده و اینا دیه!


تدی تقریبا مطمئن بود از اونور خط صدای کوبیده شدن سر به دیوار میاد ولی خب نمی‌فهمید چرا.. یا برای چی باید نتیجه انتخابات باعث بشه رفیق شفیقش یه مرتبه بهش زنگ بزنه.

- تدی خیلی قاطی مشنگا شدی!‌ اون انتخابات رو که نمیگم، انتخابات خودمونو میگم... همون که باشد که نباشد!‌
- مگه اون هنوو برگزار میشه؟ اصن مگه هنوو کسی هم تو کار جادو جمبل هس؟
- آره باو...وزیرشم انتخاب شد! حدس بزن کی... حدس بزن حدس بزن حدس بزن!

لیست کسانی که اون وقت صبح به ذهن خوابالود تدی می رسیدن که قضیه رو انقدر هیجان‌انگیز کردن انقدر کوتاه بود که مجبور شد اعتراف کنه:

- ببین خیلی سخته بین این همه ارزشی رو یکی تمرکز کنم... راهنمایی؟! :pretty:
-
- دوسته یا دشمن تا تکلیفمونو بدونیم.
- هممم.... سوال خوبیه... هم دوسته هم دشمن!‌

رنگ از صورت تدی پرید ... باورش نمیشد.... چطور ملت همچین اشتباهی کرده بودن... چطور تونستن....

- چطور تونستن مملکتو بدن دست یه موتاد بنگی؟؟!!!!‌ من مطمئنم که..
- تقلب شده...
- تقلب شده...

همونطور که نور خورشید کم کم اتاق رو روشن میکرد،‌مغز تدی هم کم کم روشن میشد و بهتر میفهمید چه اتفاقی افتاده... دیگه وقت خواب نبود... وقت عمل بود...

- الو؟‌تدی؟‌ اونجایی؟‌الو؟ خوبی؟
- من خوبم... دفتر ستادو گردگیری کن با اولین رمز تاز خودمو میرسونم.
- داری برمیگردی؟
- باشد که وزارت نباشد،‌جیمز!


ادامه دارد...!












تصویر کوچک شده


Re: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۰

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
نقل قول:
پناه بر مینی ژوپ خال خالی ملکه! اینجا چرا ای شلیه!؟ اومدم بگم تو آدم خیلی بوقی ای هستی.. از بقوی هایی که اصن لنگه شون تو آمریکا هم پیدا نمیشه! آخرین بارت باشه که زیر پست جیمز سیریش پاترو ویرایش می کنی بهش میگی اخراجی! هرچی باشه ما ریشی با این پسره سفید کردیم.. برادر بزرگی خرس برادری چیزی بودیم خیر سرمان..

حالا بماند که کلاه گیس فرفری ملکه ما را تحت لوای خودش گرفته مترقی شدیم کت شلوار می پوشیم فوکول می زنیم! ولی هنو پسی خوب می زنیم.. یه پسی بهت می زنم فعلا مورف الحساب.. دفعه ی دیگه نهنگو می کنم تو حلقت.. توله گرگو می کنم تو دماغت ..گنجشکا رو تو گوشت و نجینی رو هم می دم نصرتی!

حواستو جمع کن! ما از جیمز حمایت می کنیم!


داوش!! به موقع اومدی بیا منو از شر این دیوونه خلاص کن!! ..

خفه! حرف نباشه! و در مورد تو بهترین مرگخوارتازه وارد، بدون در نظر گرفتن اینکه میدونم ماشین لباسشویی رو خودت روشن میکنی و نه نه این اشتباهه! میگم:

اینجا تاپیک منه، هر کاری عشقم بکشه میکنم. جیمز هم فراوون ریخته. این نه، یکی دیه!


نه نه داوش نههههههههههه!

شتلق! ویرایش زیر ویرایش ناظر میکنی پسره ی تخس بوق!؟

نقل قول:
کی جرات کرده دسترسی جیمز رو بگیره؟ کی جرات کرده دسترسی پسر هری پاترو بگیره؟ کی جرات کرده دسترسی یکی از بهترین نویسندگان سایتو بگیره؟ کی جرات کرده دسترسی مسئول چندین ساله محفلو بگیره؟ بدو بیا دسترسیشو بده تا نزدم به چشم و چارت!


{اسمایلی جیمز وحشی که موهای بلند صورتش آروم آروم میره تو پوستش و اخماش وا میشه}

نقل قول:
آهان دیدی ترسید اومد داد.





" و بدین ترتیب، جیمز کوچولوی خشن ما نرم شد و از همه ی جیمز ها عذرخواهی کرد، از وزیر دیگر تشکر کرد و با دامبلدور دوست شد و به خوبی و خوشی، تا شورش بعدی در رانده شدگان، شما را به خدای بزرگ سپرد! "



ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۱۸ ۲۲:۲۸:۱۳


Re: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۰

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
کی جرات کرده دسترسی جیمز رو بگیره؟ کی جرات کرده دسترسی پسر هری پاترو بگیره؟ کی جرات کرده دسترسی یکی از بهترین نویسندگان سایتو بگیره؟ کی جرات کرده دسترسی مسئول چندین ساله محفلو بگیره؟ بدو بیا دسترسیشو بده تا نزدم به چشم و چارت!

آهان دیدی ترسید اومد داد.

در کل پروزه قشنگی بود. جیمز جان خوب ملتو سرکار میذاری.:دی


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۰

وزیر دیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ چهارشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۷ شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۲
از اینور رفت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 367
آفلاین
پناه بر مینی ژوپ خال خالی ملکه! اینجا چرا ای شلیه!؟

اومدم بگم تو آدم خیلی بوقی ای هستی.. از بقوی هایی که اصن لنگه شون تو آمریکا هم پیدا نمیشه! آخرین بارت باشه که زیر پست جیمز سیریش پاترو ویرایش می کنی بهش میگی اخراجی!

هرچی باشه ما ریشی با این پسره سفید کردیم.. برادر بزرگی خرس برادری چیزی بودیم خیر سرمان.. حالا بماند که کلاه گیس فرفری ملکه ما را تحت لوای خودش گرفته مترقی شدیم کت شلوار می پوشیم فوکول می زنیم!
ولی هنو پسی خوب می زنیم.. یه پسی بهت می زنم فعلا مورف الحساب.. دفعه ی دیگه نهنگو می کنم تو حلقت.. توله گرگو می کنم تو دماغت ..گنجشکا رو تو گوشت و نجینی رو هم می دم نصرتی!

حواستو جمع کن! ما از جیمز حمایت می کنیم!


یک روز جادوگر به سراغ جادوی واقعی می رود!

به یاد اغتشاشگران خوف:

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.