هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۹

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
درکتابخانه نشسته بود و روزنامه ی پیام امروزش که پیتر برایش اورده بود کنارش قرار داشت.در چند روز اخیر اخبار تهدید امیزی وجود نداشت.اما محتوای اولین خبر امروز مربوط به مرگ اسرار امیز یک موگل بود...
جیمز هری را به گردش برده بود.لی لی در حال خواندن چند مطلب جالب بود که جیمز در را گشود و سراسیمه وارد شد.تا لی لی خواست خبر مدال گرفتن قهرمان محبوب البوس را در مراسم افتتاحیه اعلام کند جیمز فریاد زد (داره میاد!) و مجبور به توضیه نشد که لی لی بفهمد منظورش لرد ولدومورت است...
ناگهان در با صدای رعب انگیزی باز شد و...

[b]تایید شد!
یکم کاملتر بود بهتر بود.[
/b]


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳ ۱۷:۴۶:۲۳



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ یکشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۵ یکشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۱:۳۹ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
در حالی که در فضای ارام کتابخانه قدم می گذاشت به یاد سال ها قبل افتاد.
سال هایی که گذشته بودند و دیگر تکرار نمی شدند.

نگاهش به مدالی که روی دیوار بود افتاد.مدالی که برایش سال های دور را تداعی می کرد.

مرگ بهترین دوستش تنها چیزی بود که او را ازار میداد. پشت میز نشست و روزنامه را باز کرد.در چند روز اخیر خبری از فعالیت های مرگ خواران نبود.در اولین صفحه خبری توجهش را جلب کرد.

مرگ مشکوک چند تن از اعضای وزارتخانه.

چیز زیادی دستگیرش نشد.ناگهان در کتابخانه با شدت باز شد.

_ مرگ خوارها به پارک تازه افتتاح شده ی ماگل ها حمله کردن اوضاع خیلی وخیمه ، همه رو خبر کن.

او با عجله ردایش را پوشید و چوبدستی اش را برداشت.خود را برای نبردی دیگر اماده کرد و با خود اندیشید:

این حمله ها کی تمام می شود؟


[b]تایید شد! [/b]


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۳ ۱۷:۴۶:۱۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ یکشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۹

نیوت اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۱ سه شنبه ۸ دی ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۳:۵۰ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰
از بکستان!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 158
آفلاین
جناب کوئیرل :قبلا ها فکر کنم نظارت بیشتری روی بازی با کلمات بود نبود؟
نتیجه اش هم همین شد که سایت خوابید!
ایفای نقش بودن ارزش داره نداره؟


تصویر کوچک شده
[img]http://www.jadoogaran.org/ima


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲:۲۶ یکشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۹

بادراد ریشو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۸ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۱
از شیر موز فروشی اصغر آقا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
اههه
اینجا صاحاب نداره؟
کوئیریل بیا تائید کن دیگه...

عجول نباش


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲ ۹:۳۸:۳۳



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۸ جمعه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۴:۰۸ جمعه ۷ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
خاموش-اسرار آمیز-ظاهر-عجیب-وفادار_سوار-زمزمه-گروه.


همه جا خیلی تاریک است .همه ی چراغ ها خاموش هستند . واقعا فضای اسرار آمیزی است. وفا دار ترینیار لرد سیاه با ظاهری عجیب در حالی که با خود زمزمه می کند( به زودی همه ی افراد گروه گریفندور را از بین خواهم برد)سوار جارویش می شود



لطفا با این کلمات داستان بنویسید:

کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر


ویرایش شده توسط saghar_t در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۱ ۱۳:۱۱:۰۰
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲ ۹:۳۷:۵۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ پنجشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۹

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۳۲ چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۸۹
از خونم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
خاموش-اسرار آمیز-ظاهر-عجیب-وفادار_سوار-زمزمه-گروه.


چراغ ها(خاموش)شد.دریاچه(اسرار آمیز)(ظاهر)ی(عجیب)داشت.
(وفادار)ترین یارلرد سیاه (سوار)جاروشد.
(شباهت)زیادی به بلاداشت.
(زمزمه) کرد
من برمی گردم.من در(گروه) اسلیترین بودم.


اسلیترین.


لطفا با این کلمات داستان بنویسید:

کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر


ویرایش شده توسط اسلیترین در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۳۰ ۱۳:۴۷:۳۲
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲ ۹:۳۷:۴۳


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۹

بادراد ریشو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۸ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۱
از شیر موز فروشی اصغر آقا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
مرد، " روزنامه " پیام امروز را با آهی حسرت بار به کناری گذاشت. اخبار " اخیر " پر بود از " مرگ " های مرموز در دنیای ماگل ها...
خبر مرگ شهردار " محبوب " لندن در روز " افتتاح " شهرداری جدید ، خبر مرگ نوجوانان در حال "گردش" در باغ ویکتوریا و...
آن مرگ خوار های لعنتی...

مرد به آرامی از جای خود بلند شد و با قدم هایی کوتاه سرتاسر اتاق را پیمود. با لبخندی معنی دار به "اولین" "مدال" مرلین درجه سه اش نگاه کرد. مدالی که بابت شجاعتش در نجات کودکان سال اولی از " کتابخانه " در حال سوختن در هاگوارتز داده شده بود.
به راستی که چقدر مبارزه با پلیدی سخت بود!

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۳/۲ ۹:۳۷:۲۵



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹

پروفسور سینیستراold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۵ پنجشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۹:۴۶ شنبه ۱ تیر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
لوپين در حاليكه با دست راستش سعي می كرد يقه پالتويش را بالاتر بكشد تا قطرات درشت باران كم تر بصورت يخ زده اش بخورد، به ساعتش نگاهی كرد هنوز پانزده دقيقه وقت داشت و مطمئناً به موقع به محل قرار می رسيد.با اين حال بر سرعت قدم هايش افزود و بهتر ديد كه از پارك جنگلي ميان بر بزند. وارد پارك كه شد بلافاصله متوجه پلاكاردها و تيرك هايی شد كه در گوشه ای از پارك كنار هم بصورت نيمه كاره ای رها كرده بودند.بر روي تابلويي اين عبارت به چشم میخورد"محل افتتاح نمايشگاه محبوب ترين گلهاي..." جمله را نتوانست تمام كند سگ درشت قهوه اي رنگی همراه با صاحبش كه ظاهرا براي گردش در اين هواي بارانی بيرون آمده بود از جلوی تابلو گذشتند و خودش نيز به سمت مخالف پيچيد.
پنج دقيقه بعد تقريبا به ساختمان نيمه تمام كتابخانه مدال ها رسيده بود كه صدايی توجهش را جلب كرد.پيرزن كوتاه قدی را ديد كه در كنارش راه می رفت.
_ آروم به راحت ادامه بده و به اولين فرعی كه رسيدی بپيچ توش!
_ تانكس! چه ات...فا...
حرفش را خورد، و همانطور كه ساحره از او خواسته بود عمل كرد.
_ چه اتفاقي افتاده؟
_محل قرار محفل لو رفته، الانم مرگ خوارا اون اطراف هستن تا شايد بتونن چند محفلی رو به چنگ بيارن، كه البته كور خوندن. اسنيپ به موقع به دامبلدور خبر داد. به خاطر همين مكان قرار عوض شده و به همه خبر دادن.منم چون مسير اومدنت رو ميدونستم خودم اومدم دنبالت.
قطعه اي از روزنامه را در دستش گذاشت كه محتواي آن بخاطر خيس شدنش تقريبا غير خوانا شده بودند.
_ اين رو بگير. آدرس جديد حاشيه روزنامه نوشته شده.
لوپين براي مدتي احساس كرد داغ شده و به طور عجيبي همين گمان رو نسبت به تانكس كرد.
_ خب... ممنون از لطفت... ام... بهتره تا دير نشده بريم ... منم گزارش مهمي براي محفل دارم.
(ببخشيد كه طولانی شد.)

تایید شد!


ویرایش شده توسط پروفسور آ.سينيسترا در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۲۳ ۱۸:۲۸:۵۵
ویرایش شده توسط پروفسور آ.سينيسترا در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۲۳ ۱۸:۳۷:۱۱
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۲۴ ۱۱:۲۲:۰۳



-------------------------------

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۴ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۰:۱۱ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
پروفسور - ماگل - جاروي پرنده - سرسرا - ويكتور كرام - چپ چپ -متحير - جشن - هيس - شومينه

ویکتور کرام با حالتی عجیب در سرسرا به اینطرف و اون طرف می رفت و صداهایی ایجاد میکرد
در همین حال پرفسور دامبلدر در جنگل ممنوع به دنبال هری پاتر میگشت که متوجه جاروی پرنده ی هری شد و سکوت مرموزی که از درخت ها بلند شده بود یک نفر در اون طرف بلند فریاد می زد هیس هیس و پرفسور چپ چپ نگاهش می کرد
فردا قرار بود جشنی برپا بشه که حضور هری الزامی بود و پرفسور متحیر شد که اون فرد ممکنه هری باشه که جادو شده بعد به سرعت به طرف اون رفت دستش رو گرفت و به اتاقی برد که در اون شومینه جادویی قرار داشت.هر دو به سرعت داخل شومینه شدند و ....

پایان....
آقا من فکر می کردم فرمتون از بالا یه پایین هست
به هر حال من با این کلمات یک داستانی نوشتم که فکر کنم هدفتون همینه!!!ببینم لایق همکاریتون میشم یا نه!یا حق!!!

لطفا با این کلمات داستان بنویسید:

کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر


ویرایش شده توسط faarshid در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۱۹ ۱۱:۰۱:۰۰
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۱۹ ۱۲:۵۹:۲۳


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹

کادوس اهل گیلان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۸ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۹
از رشت(سرزمین کادوسیان)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
کلمات:
کتابخانه - مرگ - روزنامه - محتوا - محبوب - افتتاح - گردش - اولین - مدال - اخیر
داستان:
-هری پاتر در حالی که به صندلی خود در سازمان کارآگاهان تکیه کرده بود، محتوای روز نامه ای را مورد بررسی قرار می داد. ناگهان چشمش به خبر جدید و مشکوکی افتاد:
"بازیکن معروف و محبوب بلغاری کوییدیچ به طور مشکوکی در افتتاح مسابقات دور جدید کوییدیچ کشته شد. این بازیکن که در بازی اخیر خود در تیم بلغارستان اولین مدال جوانمردی را از آن خود کرده بود، دیروز در صحنه ای مشکوک به قتل رسید. کارآگاهان بلغاری در حال بررسی وقایع هستند....."

هری بعد از مطالعه خبر با خود اندیشه می کند: مرگ بازیکن محبوب کوییدیچ در افتتاحیه مسابقات؟ یعنی چه دلیلی دارد؟چه کسی این کار را کرده؟...

هری با یک بشکن معاون خود را فرا می خواند:
- هرچه زودتر آماده سفر به بلغارستان شو. به جینی هم اطلاع بده که نمی تونم برم خونه...
-چشم قربان!
.....

پایان داستان

ببخشید نمی دونستم باید داستان کاملی باشه یانه. داستان من همونطور که خوندید ناقصه و محتاج ادامه دادن!

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۹ ۱۷:۰۰:۳۹

چیزی را بگو که بتوانی آن را بنویسی، چیزی رابنویس که بتوانی آن را امضا کنی، چیزی را امضا کن که بتوانی به آن عمل کنی!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.