هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستایش ققنوس(یادگاری)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱ شنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۶
#4

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
ققی و سرژ از پله ها بالا می رن و چیزی نمی بینن...بالا تر می رسن تا می رسن تو ناقوس...
سرژ:ققی ببین اصلا یه چیز جالب رو توجه کردی...از بالای ناقوس به مجسمه اهورا را نداره تو چرا افتادی رو مجسمه...
ققی:نمی دونم شاید از علاقه بوده...
سرژ:می گم بهت راه نداره مگه تو رو از تو ناقوس نداختن رو گردن اهورا
ققی:نه
سرژ:پس کی حولت داد؟!
ققی:کسی به من حوله نداد... من کلا عادت ندارم برم حموم سرافینا میگه هرچی کثیف تر میشی بیشتر عاشقت می شم
سرژ:نه منظورم این بود کی تو رو انداخت پایین؟
ققی:مگه کسی منو انداخت پایین؟
سرژ:خودت افتادی رو گردن اهورا گفتی منو هل دادن
ققی:نه بابا توهم زدم
سرژ:پس تو رو از کجا انداختن؟
ققی:منو ننداختن
سرژ:بابا من خودم دیدم افتادی رو گردنش...
ققی:نه بابا توهم دیدی
سرژ:پس مجسمه اهورا برا چی پودر شده؟
ققی:باید ریشه شو پیدا کنیم
سرژ: ببین الان چندتا مشکل وجود داره یکی اون هریه که چارچوب انداختیم روش وسط حذبیسا مونده...خوب هری گم شه اولین نفر میان سراغ حذب
دومی اینکه این ناقوس به اهورا راهی نداره سومی دیوار حذبیسا خراب شده چهارمی خون کوییرل رو کی بریزه ؟!
ققی:ببین هریو که بیخیال ما از این کارا زیاد کردیم دومی اینکه ناقوس به اهورا راه نداره اهورا که به یه جایی راه داره باید از اونور وارد شیم
سومی دیوار حذبیسا اگه بینز بالا سرشونه دو سوته چهارمی خون کوییرل رو باید نقشه بکشیم کشک که نیست...

ققی و سرژ از ناقوس اومدن پایین که از طرف جایی که مجسمه اهورا بود وارد بشن که کریچر میاد تو و دقیقا روی چارچوبی که هری زیرشه می ایسته
کریچر:ققی خانوم گفته هری اگه اینجاست ردش کن بیاد...
سرژ:بابا این مدیرا هم تو ریون تلپن این کریچر اینجا چیکار می کنه؟
ققی:دیوونه این ریونیه
سرژ:خوب چه ربطی داره اینجا حذبیسات ریون تو حذبیسا قرار داره
بینز:جدی میگی من فکر می کردم حذبیسا تو ریونه
ققی در گوش سرژ: چرا چرت و پرت میگی حذبیسا تو ریونه
سرژ:صداشو در نیار ما باید جوری جو بدیم الان که فکر کنن حذب خیلی چیز بزرگ و خفنیه
ققی:اهان آره کریچر تو اینجا چیکار می کنی؟
کریچ در حال که رو چار چوب بپر بپر می کنه:
بانو به من گفته هری و برگردونم خونه...
هری از زیر چارچوب:آخ استخونام لــــــه شد...
کریچ:این صدای ارباب بوود
بینز و سرژ و ققی : نه نه ارباب اینجا نیست ارباب رفته موز و خیار بخره سالاد درست کنه...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


ستایش ققنوس(یادگاری)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
#3

اسکاور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
از کارخانه ی دستمال سازی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 387
آفلاین
ناگهان صدای مهیبی به گوش میرسه و لحظه ای بعد نصف حذبیسا با خاک یکسان میشه...
هواپیمایی غول آسا در حالی که آتش گرفته در درون ساختمان حذبیسا گیر کرده و از میان پنجره های هواپیما مسافرا در حالی که دارن آتیش میگیرن برای سرژ و ققی دست تکون میدن!

ققی: این چیه دیگه!؟
هری: این ورژن جدیدمه!...انواع بلایای طبیعی...سیل و طوفان و زلزله و آتش فشان و تروریست و هواپیما تو ساختمون!
سرژ: میبینی ققی؟...اون وقت به ما میگن شما بی ناموسین!
ققی: چارچوب سرژ چارچوب...
هری: هوی من سه ساعته زیر این چارچوب گیر کردم منو در بیارید دیگه!

سرژ و ققی هر دو با هم در دو طرف چارچوب قرار میگیرن...یکی اون طرف چارچوب رو میگیره و یکی طرف دیگه رو...

سرژ: بیاریش بالا ققی...بیارش بالا!
ققی: ما میتونیم...من دارم تمام قدرتمو میذارم سرژ...زور بزن!
سرژ: باشه....هنننننننننن...هاااااه....آخیــــش!
ققی: اه اه...پیف پیف...برو یکی از اون دستمال های اسکی رو از تو منبر بردار بیار...ورژن بوبرنده و تمیز کننده...

سرژ به سمت منبر میره...
در زیر چاچوب هری کم کم داره خفه میشه...

هری: مرگ من به ضرر شماست...منو بیارین بیرون...
ققی: چرا؟...چرا به ضرر ماست؟...مرگ مدیران همیشه به نفع ما بوده...
هری: اگه من بمیرم کوییرل میشه مدیرکل...کوییرل میشه همه کاره...کوییرل میشه آتش فشان...کوییرل میشه...میشه...میشه...
ققی: خب بابا فهمیدم!...باشه پس میاریمت بیرون...سرژ بدو اون چسبو بیار!

سرژ که تازه دستمال اسکاور رو آورده بود سریعاً میره به سمتی و چسبِ مخصوصِ حذب لیبرات دموکرات رو میاره!



-پنج دقیقه بعد-

هری هنوز زیر چارچوبه و چارچوب با چسب های مخصوص به زمین چسبیده شده!

هری: نامردا منو از این زیر بیارین بیرون...

ققی و سرژ یه نگاهِ "ما داریم به پایان حماسه ی مدیران میرسیم!" به هم میکنن و دوان دوان به سمت قسمت خراب شده ی حذبیسا میرن...


سرژ: حالا چی کارش کنیم؟
ققی: اشکالی نداره...به ممدجاسم و پروفسور بینز! میگم ساختمون رو دوباره از نو بنایی کنن!
سرژ: پس بریم هواپیما رو بندازیم بیرون اینجارو تمیز کنیم که بینز کارشو مرتب منظم انجام بده

سرژ و ققی به سمت هواپیمای آتیش گرفته و منفجرنشده میرن و دوباره شروع میکنن به زور زدن برای بیرون انداختن هواپیما از داخل ساختمون!

این دفعه سرژ فریادی به بلندیِ فریادِ سرژ میکشه و با حول و قوه ی موزیکالیش هواپیمارو یه دستی بلند میکنه و به سمت خوابگاه مدیران پرتاب میکنه!!


-دو دقیقه بعد-
-حذبیسا-

بینز کار خودشو برای بنایی شروع کرده و یه سری ممدجاسم ها هم دورش جمع شدن و بهش برای حمل و نقل آجرها کمک میکنن...


اما در طرف دیگه ی حذبیسا، ققی و سرژ یواش یواش به سمت پله های طبقات بالایی حذبیسا میرن تا به ناقوس برسن و ببین کی همه رو هول میداده پایین و فرد مورد نظر رو خفت کنن...

تكرار نشه اسكاور


ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۱۹ ۰:۰۳:۱۴
ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۱۹ ۱۹:۳۱:۳۶

[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro


Re: ستایش ققنوس(یادگاری)
پیام زده شده در: ۱۴:۳۲ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
#2

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
نقل قول:
سرژ مياد تو.

بعد ميره بيرون!

هري: ايول! منو نديد...
سرژ با يك چارچوب در وارد ميشه!

سرژ: ققي چارچوب رو آوردم! هه؟ ققي كجاست؟ تو كي هستي؟!
هري: من ولدمورتم!
سرژ:پس جاي زخمت كو؟
هري: اون هريه كه زخم داشت! من ولدمورتم! اسمشو نبر!
سرژ: چرا موهات قرمز نيست؟
هري: خنگ! ولدمورتم من! ببين...موهاهاها!فهميدي؟!
سرژ:براي كوييرل سالاد درست كردي؟
هري: تو از كجا ميدوني؟
سرژ:نميدونم يهو بهم الهام شد...تو ولدمورتي؟پس دُمت كو؟
هري:اصلا بيخيال! من هري پاترم...
سرژ:چي؟
هري: من هري‌ام! هري پاتر!
سرژ: من سرطان روده گرفتم ديگه نميفهمم چي ميگي...
هري: چه ربطي داره!
سرژ: به من دست نزن...


ناگهان ققي از سقف افتاد روي گردن اهورا!
سرژ:سلام ققي!تو اون بالا چي كار ميكني؟
ققي: سلام سرژ! نميدونم يكي هولم داد!
سرژ:ببين كي اينجاست ققي! آلبوس دامبلدور!
هري: اين چشه؟
ققي: هيچي اين هر وقت كه كنسرت داره روز قبلش قاطي ميكنه!زياد جدي نگير! سرژ جان اين ولدمورته!!
سرژ: راسته ميگن همجنس گرايي؟ راستي همجنسگرايي يعني چي؟ الان يعني به من علاقه مندي؟!سعي كن در چارچوب قوانين سايت جواب بدي...
هري:من...
ققي:سرژ چارچوب رو بيار مجسمه اهورا حذباي كبير رو بذاريم توش!

سرژ ميخواد چارچوب رو بياره كه هري جاي زخمش همينجوري بي دليل درد ميگيره و مي‌افته روي زمين زير پاي سرژ و سرژ هم زمين ميخوره و چارچوب ميخوره تو مخ ققنوس و ققنوس پَرش گير ميكنه به پرده و پرده پاره ميشه و بادي كه از پاره شدن پرده حاصل ميشه باعث ميشه مجسمه اهورا حذبا مستقيم بيوفته روي زمين و پودر بشه بطوري كه هيچ راهي براي درست كردنش باقي نمونه!

ققي و سرژ پنج دقيقه فقط به اين صحنه و پودر هاي مجسمه خدا بيامرز نگاه كردند

ققي كه يك قر روي كله‌ش ظاهر شد: يعني واقعا پودر شد؟
سرژ : چي شد؟
ققي: در كتاب حذب نوشته بود كه اگر خطي روي مجسمه اهورا بيوفتد خشم جانسوز اهورا جهان را در بر ميگيرد...
سرژ: الان كه پودر شد! همش تقصير ريتا اسكيتر بود...اگر جلوي پام نميوفتاد...
هري: كمك! من زير چارچوب قوانين سايت گير كردم!

ناگهان ندايي هولناك، حذبيسا را فرا گرفت: ابهان!هزار هزار خشم اهورا بر شما باد! زين پس جهان را آتشي جانسور در بر خواهد گرفت كه يگانه راه سرد كردنش،قرباني كردن كوييرل و پاشيدن خون او روي پودر مجسمه است!

___
ققي پستت خيلي خدا بود


ویرایش شده توسط [fa]سرژ تانكيان[/fa][en]serj tankian[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۱۸ ۱۵:۳۱:۲۴


یادگاری (ریونکلاو)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
#1

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
وای من باورم نمیشه...وای خدای من به من مجوز تاپیک دادن...من می تونم تاپیک بزنم...
دوستان و عزیزان من هدف از زدن این تاپیک ته بی هدفی بود و من فقط چون حس کردم این بار که مرا ظلم خودکامه به زندان های ابوهری ببرد دیگه بازگشتی ندارم...
پس گفتم ای دوستان ای ریونی های عزیز تر از جانم من این تاپیک را به یادگار ابدی در اینجا می گذارم لازم است تا اسم دوستانی را برای تشکر بیاورم با اجازه
از شهیدان که در بهشت برین در کنار اهورا روز های خوبی رو سپری می کنند تشکر می کنم
برادر توله سگمان فنگ برادر بی ناموسمان برودریک و برادر پر افتخارمان اکتاویوس
ناظران اسبقمان مادام رزمرتا و پنی (که عمرا نذاشتن پایگاه مبارزه کنیم ریون رو)
ناظران حال بینز (جیگرتو بخورم رفیق...اونلی رایفرمن...اونلی یونیت های اسکور)
و سرافینا
و دو مدیر تالار راجر دیویس و کریچر که از اولین ادد لیستی های جادوگران بودند
و از همه مهم تر هم بازی کودکی هایمان برادر ناطنی ام سرژ تانکیان(سوووووت)
و از سرژ مهمتر برادر شيرموزي ادی

و دیگر ریونی ها از جمله فلور دلاکور و چو چانگ و وینکی و آوریل(که تکه و تو حذب بازی حرف نداشت مثل پسرا بود) و آنیتا(دخترم) و اون اسکاور دستمال فروش

(میرن کاربرا از اون فقط پستاشون به جا می مونه اما با حذف شناسه فقط خاطره هاشون به جا می مونه)
در مورده این تاپیکم درست حسابی بنویسین پاکش نکنن
-----------------------------------------------------------
مضوع:مدیران بی خانمان
ققی در حذبیسا(یه چیزی تو مایه های کلیسا واسه عبادت اهورا حذبا میرن معمولا)
نشسته بود و در مقابل مجسمه اهورا حذبا زانو زده بود و برای سعادت خودش مشغول دعا بود که ناگهان موجودی از سقف افتاد روی گردن اهورا...(ته توهین)


ققی:سیاهی کیستی؟!
هری:ولدمورت...
ققی:خوب بی پدر کی گفته بری اونجا؟
هری:من تو ناقوس حذبیسا بودم که یه دفه یکی هولم داد پایین...
ققی:تو ناقوس چیکار می کردی تو؟
هری:داشتم با ناقوسی در چهار چوب قوانین سایت رو بررسی می کردم...و ببینم این کامیونیتی که می گن چیه؟!
ققی:ببین دو تا چیز بی ربط می گی اون کامیونیتی که میگی ربط داره به اون 6 درصد سایت که هیچکارن...این با ناقوسی در چهار چوب قوانین سایت یه بحث جدایی داره که من بازش نمی کنم چون پیچیدس...
هری:ببین من باید برم واسه کوییرل سالاد درست کنم...بیخیال این قضایا...
ققی:ببینم تو برا چی واسه کوییرل باید سالاد درست کنی...
هری:چون کوییرل یه برنامه در مورده کشتار حیوانات دیده دیگه گوشت نمی خوره...
ققی:نه خوب تو چیکاره ای که بری واسش سالاد درست کنی؟...
هری:آهان به خون نکته ای اشاره کردی...چون منم جوابش رو نمی دونم...یه جورایی ترسناکه شبیه عزرائیله از سر اجباره دیگه...
ققی:ولدمورتی گفتن کوییرلی گفتن...اجی مجی لا ترجیش کن بره بابا
هری:نه بابا کوییرل یه سنجاق قفلی داره...هر وقت درس نمی خونم یا غذا درست نمی کنم میکنه تو صورتم الان صورتم شبیه دون دون رفقای الستون و ولستون شده
ققی:عجب گیری افتادیما ببین حواس منو چه جوری پرت می کنی می گم کی گفت رو گردن اهورا بشینی...
هری:اه تو از کجا اومدی گفتم یکی هولم داد دیگه...
ققی:ببین ولدی همون جا وایسا من برم ببینم کی بوده...

هری تیریپه اینکه ققیو پیچونده از اهورا میاد پایین که یه دفه در حذبیسا باز میشه و

سرژ میاد تو..

(به جون خودم با صندلی های این کافی نته آدم دیسک کمر میگیره نه پست خوب می تونه بزنه نمی می تونه بقیشو بنویسه یکی بیاد ادامه بده)


ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۲ ۱۰:۲۷:۵۶
ویرایش شده توسط ادی ماكای در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۲ ۱۰:۳۰:۴۱
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۴ ۲۲:۰۶:۵۰

[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.