گریفیندور - هافلپاف
ببینین بچه ها، اونا دوتا بلک تو ترکیبشون دارن، دو نفرو دارن که هنوز سر اسمشون بحثای زیادی هست و اداره فرهنگ نتونسته کاری در این رابطه بکنه، باری ادوارد و رز زلر، مامان منم تو تیم هست متاسفانه و داداش رکس!
- خیالتون راحت، هیچی حالیش نیست!
تدی نگاهی به رکسان انداخت که از پشت اعضای تیم، دیالوگشو داد زده بود و ادامه داد:
- چیزی که بیش تر از همه باید مواظبش باشین، ساطور الادورا و خانم بلکه! فکر نکنم در مورد خانم بلک باید توضیحی بدم، تابلوش تو گریمولد گویای همه چیز هست!
ملت با یادآوری خونه گریمولد، وحشت زده برای پیدا کردن یک طلسم ضد خانم بلک راهی کوچه های دیاگون شدند.
تدی با مشاهده این صحنه، از رکسان خواست که هرچه زودتر لباس های تیم گریفیندور رو بین بچه ها پخش کنه تا بیش تر ازاین یارانش متفرق نشدن.
یوآن به لباسای بسته بندی شده دستش نگاهی انداخت و پرسید:
- وایستا بینم، اینا که توشون بمبی، ترقه ای، جرقه ای چیزی ندارن؟
- نه! پاک پاکن! البته من تو ساخت اینا هیچ دخالتی نداشتم، همش کار باباست!
جرج ویزلی بعد از مشقت فراوون که همراه با گرفتن رضایت از شاکیان، راضی کردن اعضای گریفیندور و غیره می شد، موفق به گرفتن اسپانسریت [خود را اسپانسر کردن!
] تیم شده بود.
رکسان لباس گیدیون رو هم گذاشت کف دستش و صدای گیدیون رو که زیر لبی می گفت « بدتر شد که!» نشنید.
تدی نگاهی به اعضای تیمش و لباسایی که زار می زد به تنشون انداخت و گفت:
- پیش به سوی پیروزی!
فلش بک، تک مغازه ی ویزلی ها
- بـــــــــــــــــــــــابـــــــــــــــــــا!
- درستش این نبود که این جا شکلک جیغ میذاشتی؟
- نه، همین درسته. لباسا رو که دستکاری نکردی؟
جرج ویزلی سعی کرد خودشو با اختراعات جدیدش سرگرم کنه و جواب داد:
- گریفیندور تیم منه ها! می خوام ببره.
- آخه الان که تیمت نیست، به هرحال بلاجر از بستن عیب نمی کنه!
پایان فلش بک- با عرض سلام خدمت شنوندگان و بینند..
- خون لجنی، گندزاده، گمشو از ورزشگاه بیرون! به چه حقی یه خون لجنی داره بازی رو گزارش می کنه؟
خانم بلک که حالا از تصویرش خیلی پیشرفته تره، با جاروش به سمت جایگاه گزارشگر پرواز می کنه تا شخصا نیروی واقعیشو که سال ها تو حصار یه تابلو جمع شده بود، نشون بده!
گزارشگر
وار، نگاهی به مادر سیریوس میندازه و بدون معطلی آپارات می کنه. لودو سراسیمه از اونور ورزشگاه خودشو به جایگاه می رسونه و بدون معطلی میکروفونو می گیره دستش.
- حالا که خیلی اصرار دارید، من گزارش می کنم.
- بعله حالا تیم هافلپاف که خانم بلک به عنوان اولین نفرشون وارد ورزشگاه شده بود، سر جای خودشون مستقر میشن. تیم گریفیندور که از دور شبیه لکه های قرمز و طلایی دیده میشن هم وارد ورزشگاه شدن. باری ادوارد رایان و ویکتوریا ویزلی به سمت دروازه ها پرواز می کنن. از اون جا که هیچ دستورالعملی در مورد سانسوری بودن پریزادها نرسیده می تونم بگم که گریفیندوریا با انتخاب ویکتوریا ویزلی به عنوان دروازه بان، باعث بسته شدن همیشگی دروازشون شدن!
الادورا بلک و تانکس در مقابل رکسان ویزلی و بریسویت، جیمز سیریوس پاتر هم در مقابل مادر سیریوس، مهاجمای گریف و هافلپاف هم حلقه ای دور داور مسابقه که خودم هستم، تشکیل دادن و منتظر شروع بازین.
حالا بازی شروع میشه و اوون کالدون کوافل رو می قاپه و به سمت دروازه پرواز می کنه، بتی بلاجری رو به سمتش می فرسته و اوون کوافل رو به فرجو پاس میده. حالا فرجو با یه چرخش از دست گیدیون پریوت در میره و به سمت دروازه گریفیندور پرواز می کنه. به نظر میرسه که این کوافل گل بشه که..
فرجو ویزلی به کوافل ترکیده تو دستش می کنه و گیج و منگ سعی می کنه دلیلی برای ترکیدن کوافل پیدا کنه.
- گندزاده ها، کوافل ترکون ها، غارتگرای کوافل!
الادورا بلک به سمت خانم بلک پرواز می کنه و کشون کشون به سمت رختکنا می برتش. کوافل جمع کنای زمین، کوافل جدیدی رو دست بازیکنا میدن و بازی ادامه پیدا می کنه.
بعد از نیم ساعت بالاخره جستجوگرا اسنیچ رو دیدن و هردو دارن با سرعت پرواز می کنن. خانم بلک هم
وار جلوتر از جیمز، دنبال اسنیچه. حالا انگشتاشو به سمت اسنیچ دراز می کنه و ..
اسنیچ درمیان انگشتای مادر سیریوس می شکنه! توپا کاملا سالم هستن و این که فقط کوافلا و اسنیچا به دست هافلیا تیکه تیکه میشن، عجیب به نظر میرسه.
الادورا ساطورشو تابی میده و به سمت داور بازی پرواز می کنه:
- هی لودو، من به این گریفیندوریا مشکوکم!
- به چیشون مشکوکی دقیقا؟
- چرا توپا فقط تو دستای ما میپکن؟ چرا اینا لباسای اسپانسردار مشکوک پوشیدن؟ چرا مغازه ی ویزلیا باید اسپانسرشون باشه؟ اسپانسر، جرج ویزلی، ترکیدن! اینا تو رو یاد چیزی نمیندازه؟
لودو یه کم
وار گریفیا رو از نظر میگذرونه و داد می زنه:
- گریفیا به رختکن!
رختکن
-
-
-
-
-
-
-
ملت گریفی به صورت حلقه های دور آتیش البته بدون آتیش، نشسته بودن و شیش جفت چشم زل زده بودن به رکسان.
- تو که گفتی لباسا پاک پاکن؟
- تو که گفتی هیچیشون نیست؟
- تو که گفتی..
رکسان حرف سه نفر باقی مونده رو قطع می کنه:
- خب حالا نمی خواد شیش نفری تکرار کنید! من گفتم پاک پاکه چون بابا گفت!
- یه پاترونوس بفرست براش!
چند دقیقه بعد- بابا مگه تو نگفتی "گریفیندور تیم منه ها! می خوام ببره. "
جرج ویزلی نگاهی به تیم گریفیندور انداخت که با وجود شکست دقایق قبلشون قادر به انجام هرکاری بودن.
- همم..من گفتم می خوام ببره، خب فکر کردم اگه یه مقدار ترقه نامرئی تو لباساتون کار بذارم، می تونه به بردتون کمک کنه!
ملت نگاهی به هم میندازن و نگاهی به رکسا.. که البته در اون زمان داشت بیابون های دور رو چهارنعل درمی نوردید و این شد که تیم گریفیندور به علت تخطی از قوانین ناچار به قبول شکست مقابل هافلپاف شد!