هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: مغازه اليواندر
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۹
ویزو میدانست چون نیت خیری دارد مرلین با اوست. پس نفسی عمیق کشید و انگشتان مگسی اش را درون دستکش تکان
داد.
شپش وارد رینگ شد.عین آرنولد ژست گرفت و چندین دوربین از او عکس برداری کردند.
چشمان ویزو سیاهی میرفت. صدای مبهم تماشاگران به گوش می رسید که این کلمه را دم گرفته بودند:
-شی-پیش-شی-پیش-شی-پیش

نیتیک پس از پنج دقیقه وقت تلف کردن با ژست های آرنولدی بالاخره تن به مبارزه داد. ویزو زیر لب نام مرلین را زمزمه کرد و به عشق به دست آوردن قلب اژدها یک جوری مشت خورد که سه متر آن طرف تر از رینگ به زمین گرم برخورد کرد.

ویزو از روی زمین بلند شد و پرواز کنان یک بار دیگر روی رینگ قرار گرفت.شیپیش نیتیک که از این فرصت برای ژست های آرنولدی استفاده کرده بود دوباره وارد مبارزه شد. در میان آن همه صدا تنها صدایی که به گوش نمیرسید صدای گزارشگر بود که حدود صدایش را تا درجه ی عربده بالا برده بود:
-نیتیک یه مشت میزنه!...وای چه مشت کارسازی!...مگس رو ببینین!...آفرین قهرمان!...مگس یک بار دیگه بلند شد و حالا یه مشت سه امتیازی می زنه! وااااااااااااااااااااای!...یکی اون شیر آبو ببنده!

شیرفلکه ای غول آسا توسط کسی که معلوم نبود چه کسی است باز شده بود. رینگ بوکس، نیتیک و تمام حشرات بی بالی که مسابقه را تماشا می کردند در آب غوطه ور شدند. نیش یکی از آنها در بدن نیتیک فرو رفت و با صدای "فس!" بلندی تمام باد عضلاتش خالی شد و بدنش از کرم خاکی هم باریک تر و شل و ول تر شد. ویزو در بالای جمعیت به پرواز در آمد بود.او دستکش هایش را در آورد و به داخل جریان آب پرتاب کرد؛در حالی که نگاهش به قلب اژدها که روی سکویی قرار داشت خیره مانده بود.دلش میخواست آن را بدزدد.آخر، قلب اژدها که زیر دست و پا نریخته بود!


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۹
فیگ گیاه پیر را در گلدان گذاشت. گیاه پیر، با لبخندی از قرار گرفتن در مکانی آشنا،در حالی که بی نهایت احساس آرامش میکرد(از همان نوع آرامشی که بعد از رهایی از یک خطر بزرگ به آدم دست می دهد) ریشه هایش را به نرمی در گلدان تکان تکان داد.او که از دیدن خنده ی شیطانی گیاه بی دماغ احساس قدرت میکرد، به فیگ گفت:
-دستت طلا باباجان!
-خواهش میکنم پدرجان!
-بابا جان؟
-بله؟
-یکی با پشت دست بزن تو دماغ گیاه بی دماغ!

فیگ با تعجب به گیاه پیر نگاه کرد.سپس،انگار که میخواست خبر بدی بدهد، گفت:
-پدر جان! متاسفانه شما آلزایمر گرفتین! یا دچار زوال عقل و بی حواسی شدین. گیاه بی دماغ، دماغ نداره که!
-خانم پامفری بازی درنیار! برو با پشت دست بزن تو دماغش.
-پدرجان،دماغ نداره!

کلمه ی "نداره"را چنان محکم و قاطعانه گفت که اگر گیاه بی دماغ می توانست،همان جا از لج او یک دماغ در می آورد. گیاه پیر رو به گیاه بی دماغ(آقا میشه من اینقدر کلمه گیاه رو تایپ نکنم؟ نه؟ ای بابا!) گفت:
-دیدی؟ دماغ هم نداری بزنه بهش!
-آره، ولی مگه تو میتونی با ریشه هات بوها رو حس کنی؟
-مگه تو میتونی با دماغت...اوهو اوهو اوهو!

صدای سه سرفه ی پیاپی سخنش را برید.فیگ عینک گرد او را برایش صاف کرد.گیاه پیر گفت:
-دستت درد نکنه باباجان!

فیگ در پاسخ لبخند زد. گیاه پیر دوباره به گیاه بی دماغ نگاه کرد تا ادامه ی حرفش را بگوید؛ اما گیاه بی دماغ آنجا نبود. هیچ جای گلخانه نبود. گیاه ناپدید شده بود. لرزه ای بر اندام گیاه پیر افتاد.


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: ستاد انتخاباتی بلاتریکس لسترنج
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۹
اینجا ستاد بلاتریکس لسترنجه؟

خودش کو پس؟


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۶:۲۳ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹
سلام ببخشید من چطور باید برای ترم تابستونی هاگوارتز ثبت نام کنم و کلاس بردارم؟
سایتو زیر و رو کردم توضیحی نبود


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: به نظرتون بهترین فیلم هری پاتر کدام شمارش بود؟
پیام زده شده در: ۱۳:۴۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹
و اما جواب من به تاپیک

به نظرمن جام آتش و محفل ققنوس و شاهزاده دورگه دو عالی بودن


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: به نظرتون بهترین فیلم هری پاتر کدام شمارش بود؟
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹
هلنا ریونکلا!

اونابهترین لحظه های من و رونالد بودن!
چطور میتونی چنین حرفی بزنی؟
توی فیلما تو رو خیلی معصوم نشون دادن!
تو یه...تو یه شیطانی!



پاسخ به: ستاد انتخاباتی زاخاریاس اسمیت
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹
زاخاریاس عزیز سلااااااااااااااام!سلاااااااااااااااااااااااام!
ویدیویی که به عنوان حال و هوای خودت گذاشتی تو رو جلوی دیگران ضعیف نشون میده هااا

من تازه واردم و یه دختر معصومِ مظلومِ مهربونِ از همه جا بی خبر بیشتر نیستم. من از سیاست سر در نمیارم و تا حالا هم توی انتخابات نبوده ام.
من اومدم اعلام حضور کنم که ازت حمایت می کنم. نه به خاطر این که از قیافه ات خوشم میاد ، بلکه برای این که از محفل حمایت کنم بالاخره یه محفلی هم به یه جایی برسه انشاالله تعالی!

باز می گم؛اون ویدیوی نکبتو بردار از روی سایت. مسخره ات می کنن هاااا.

به امید پیروزیت.
لاوندر براون.


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۹
لاوندر براونvsآیلین پرینس
سوژه:قانون شکنی

-تو قانون مدرسه رو شکستی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

این صدای پروتی پتیل بود که با فرکانس بسیار بالا به گوش دوستش لاوندر میرسید.لاوندر وحشتزده گفت:
-هیــــــــــــــــــــس! کل مدرسه رو خبردار کردی! علامت شوم که شلیک نکردم! فقط چند تا بمب کود حیوانی کوچولو بود!
-خیلی ابلهی لاوندر براون! فیلچ اگه بفهمه کله تو میکنه!
-فیلچ نمی فهمه.اصلا برای خودش بمب گذاشتم! اوه نگاه کن!داره میاد!

فیلچ همراه در حالیکه با گربه اش خانم نوریس صحبت میکرد وارد راهرو شد. اما ناگهان:
-ای کثـــــــــــــــــــــآاااااافت های گندزاده!

بمب کود حیوانی زیر پایش ترکیده بود و بوی گند تا صد متر آن طرف تر به مشام میرسید.لاوندر و پروتی با سرعتی فراتر از سرعت نور فرار کردند تا فیلچ یقه شان را نگیرد
************************************************************************************
قبل از شام،دامبلدور با قاشق به جام بلورینش زد:
-امممم...میخواستم یک چیزی بگم.ساکت لطفا! آقای فیلچ گزارش دادند که باز هم یک بمب کود حیوانی در راهرو منفجر شده و....استفاده از بمب کود حیوانی و سایر وسایل مغازه شوخی های زونکو ممنوعه.خب من ازتون میخوام که از اون بمب ها استفاده نکنین چون واقعا....

اما حرفش را برید چون یک بمب کود حیوانی زیر پایش منفجر شده بود. توپ خنده به هوا رفت. دامبلدور با انزجار به هیکل به گند کشیده شده اش نگاه کرد.از آن سوی میز،پروفسور فیلت ویک کوتوله از روی چندین کوسن برخاست و به سوی دامبلدور آمد.
-الان وقت ندارم،فلیت ویک!
-اما من میدونم کی اون کارو کرده دامبلدور!
-کی؟
-پروتی پتیل و لاوندر براون!
-کی بهت گفته؟
-آیلین پرینس.
-باشه باشه.
و افسون پاکیزگی را روی ردایش اجرا کرد.سپس گفت:
-بعد از شام،خانم ها پتیل و براون از گریفندور،و خانم پرینس از ریونکلا بیان دفتر من.
****************************************************************************************************
بعد از شام در دفتر دامبلدور
دفتر دامبلدور جای جالبی است،البته اگر قرار نباشد در آنجا تنبیه شوید.پروتی و لاوندر در یک سوی دفتر و آیلین در سوی دیگر ایستاده بودند.دامبلدور گفت:
-سه تاییتون تنبیه میشین!
-سه تاییمون؟

این صدای آیلین پرینس بود که با صورتی رنگپریده چنین سوالی را می پرسید.
-بله خانم پرینس،سه تاییتون!
-اما...اما
-بمب کود حیوانی راهرو رو این دو دوشیزه منفجر کردند اما موقع شام اون بمب کار شما بود.
-اما...
-آیلین پرینس!

آیلین به عقاب تبدیل شد و پرواز کنان از پنجره بیرون رفت.دامبلدور درب دفتر را باز کرد تا بیرون برود. پروتی گفت:
-ما چیکار کنیم پروفسور؟
-شما....شما در مقابل قانون شکنی اون بیگناهین!..برین به خوابگاهتون...مگه دستم بهش نرسه! گفته بودم حق نداره تغییر شکل بده!

پروتی و لاوندر به سوی خوابگاه دویدند.مقابل تابلوی بانوی چاق،پروتی گفت:
-نمیدونستم آیلین پرینس جانورنماست!

بانوی چاق گفت:
-درسته!اسم رمز جانورنماست!
وبه آرامی کنار کشید.


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۹
نه مچکرم مشکل از لپ تاپم بوده ظاهرا

الان دیگه بازه


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ دوشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۹
سلام ببخشید مهلت دوئل من و آیلین پرینس داره تموم میشه و یه مشکل وجود داره

امکان پیام دادن در تاپیک دوئل برای من بسته شده و نمیدونم چیکار کنم.

کمک کنین!
من خلع سلاح شده ام!


تصویر کوچک شده

دختری تنها در میان باد و طوفان...

آیا او را رهایی خواهد بود از این شب غربت؟

یا مامانش دوباره او را به خانه راه خواهد داد؟

او در کوچه ی سرد قدم برمیدارد ومی اندیشد:

آیا ریختن آبلیمو در قهوه ی مادر کار درستیست؟






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.