هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لیسا.تورپین)



پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶
امتیازات جلسه سوم کلاس مراقبت از موجودات جادویی!


هافلپاف

دورا ویلیامز: ۲۹ امتیاز (۲۴+۵)
وقتی گوینده دیالوگتون مربوط به فاعل توضیحاتتونه نیاز به زدن دو اینتر نیست. همچنین بین علائم نگارشی و کلمه بعدی باید فاصله زد.

جسیکا ترینگ: ۳۰ امتیاز (۲۵+۵)


استوارت مک کینلی: ۲۵ امتیاز (۲۱+۴)

آملیا فیتلوورت: ۲۹ امتیاز (۲۵+۴)

گریفندور

دافنه مالدون: ۲۳ امتیاز (۲۰+۳)

آرسینوس جیگر: ۳۰ امتیاز (۲۵+۵)
عالی بود دیگه! من چی بگم؟

گویندالین مورگن: ۲۸ امتیاز (۲۴+۴)
ای کاش توی مطلبت که طنز بودم چند تا شکلک میذاشتی. سوال دومت یکم مبهم بود. الان لیسا آپارات کرد؟

آرتور ویزلی: ۲۹ امتیاز (۲۴+۵)

اسلیترین

گرگوری گویل: ۲۵ (۲۰+۵)


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۴ ۲۳:۳۱:۲۰

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶
رولی بنویسید در مورد حضورتون در حین یک اختراع مشنگی که بیش از همه چیز بهش نیاز داره شخصیت شما. میتونین در اون نقش داشته باشید و یا فقط تماشاچی باشید. رفتار خودتون و مشنگ ها رو پس از اختراع توصیف کنین. از خلاقیتتون استفاده کنین.


لیسا بخاطر ماموریتی که داشت، مجبور بود لباس های مشنگی بخرد و همین با شده بود که در خیابان های لندن قدم بزند.
در حینی که به دنبال لباس مناسبی میگشت، زنی را در کنار خیابان دید که داشت گریه میکرد.
دلش برایش نسوخت ولی کنجکاو شده بود که چرا در حال گریه کردن است.
- چرا داری گریه میکنی؟

زن سرش را بالا آورد.
زن جوانی بود با پوستی سفید و چشمانی آبی که به دلیل گریه قرمز پف کرده بودند.
- من یه مخترعم. این اولین اختراع منه. امرو صبح رفتم تا اختراعم رو ثبت کنم ولی بهم گفتن این وسیلت به درد نخوره.

لیسا به وسیله ای که کنار زن بود نگاه کرد.
- حالا چیکار میکنه؟
- اسمشو گذاشتم پاشنه درست کنه. اگر پاشنه کفشی شکسته باشه درستش میکنه.

لیسا با ذوق به وسیله نگاه کرد. او چندین پاشنه ی کفش داشت که شکسته بودند.
- میشه امتحانش کنی؟

بعد یک کفش همراه با پاشنه ی آن را از درون کیفش در آورد و به زن داد.

- اره حتما! این پاشنه رو میاری اینجا و کفشو میذاری اینجا. حالا این دکمه رو میزنی و کفشت درست میشه.

زن کفش را از دستگاه جدا کرد.
چندین بار با قدرت به زمین کوبید ولی پاشنه کاملا سالم میماند.

- من این دستگاه رو میخوام. خیلی عالیه! چقدر بهم میفروشیش؟
- این اختراعمو که ثبت نکردن. پس دیگه به دردم نمیخوره رایگان ببرش برای خودت.

لیسا با ذوق دستگاه را برداشت.
او چندین کفش نیاز به تعمیر داشت!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶
پرونده ی جدید


لیسا در حالی که قهر میکرد وارد دادگاه شد.
پشت سر او، سه نفر دیگر نیز وارد شدند.

- وینکی از لیسا درخواست کرد تا روی صندلی بشینه و شکایتشو شرح بده تا وینکی جن مقض شد!

لیسا روی صندلی نشست و شروع کرد به صحبت کردن.
- من از همه جامعه جادویی شکایت دارم! از همه ی جادوگران و ساحرگان شکایت دارم!
- وینکی از لیسا پرسید آیا لیسا مرض داشت؟

لیسا تصمیم داشت با وینکی قهر کند ولی بعد به خودش گفت که اگر با او قهر کند دیگر کسی نیست که به شکایتش رسیدگی کند پس قهر نکرد.
- نخیر وزیر بانو! من رئیس دست اوباش هستم! هیچکس نمیاد عضو اوباش بشه و من هم قهرم هم از همشون شکایت دارم!

وینکی که هنوز از شکایت لیسا متعحب بود پرسید:
- لیسا شاهد داشت؟

لیسا با دست به سه نفر دیگر اشاره کرد. یکی از آنها که آماندا بود، بلند شد.
- ما، یعنی من و جسیکا و سیریوس عضو گروه اوباش هستیم. ما شاهدیم که هیچکس عضو گروه ها نمیشه.

این بار جسیکا بلند شد.
- حتی کسی عضو گروه کاراگاهان هم نمیشه. ما چجوری با این اعضا بریم ماموریت؟ یعنی ما هم باید استعفا بدیم؟

جسیکا نشست و سیریوس بلند شد.
- پس دیگه این گروه ها به درد نمیخوره؟ اون وقت چه کسی باید کار های ضد وزارتی انجام بده؟ کی؟
- وینکی به لیسا و شاهدینش گفت فعلا رفت بیرون تا بعدا قضاوت بشن. وینکی جن مقض خوب؟

بعد با صدایی که از وینکی انتظار نمیرفت، فریاد زد: شاکی بعدی!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۶
چرا آستوریا؟
چرا ناخن؟
شناسه (های) قبلیت چی بودن؟
چرا من قهرم؟

تموم شد.
قهرم!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
پرواز


-یک، دو، سه حالا بدنتو سبک کن.

لیسا تصمیم داشت پرواز بدون جارو را یاد بگیرد.
لینی بلد بود بدون جارو پرواز کند، پس گزینه مناسبی یه عنوان استاد پرواز بود. ولی هیچکس حتی فکر هم نمیکرد که لینی بال دارد.

-خب الان بدنم سبکه! چیکار کنم؟
-حالا هر دو تا دستتو بیار بالا.

لیسا هر کاری که لینی میگفت انجام میداد.

-حالا هر دو تا پاتو بیار بالا. سبک بودن یادت نره.

لیسا اول یک پایش را با برد و بعد سعی کرد یکی دیگر از پاهایش را بالا ببرد.

تق!

لیسا خیلی محکم به زمین افتاد.

-خب یه بار دیگه امتحان میکنیم.

دوباره لیسا دست و پایش را بالا آورد. و دوباره...

تق!

لیسا به زمین افتاد.
دوباره امتحان کرد و دوباره همینطور بود.

-نمیدونم چرا نمیشه! من همیشه اینکارو میکنم برای پرواز.
-خب ولش کن. الان همه بدنم درد میکنه بذار یه روز دیگه بعدا تمرین میکنیم.

سپس درحالی که با بدن دردش قهر میکرد به سمت تالار ریونکلاو رفت.


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۴ ۱۲:۱۲:۴۷
ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۴ ۱۲:۱۴:۲۹

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶
تدریس جلسه ی سوم کلاس مراقبت از موجودات جادویی


در کلاس با شدت زیادی باز شد.

- من با شما و پیوز قهرم!

دوباره لیسا تورپین، استاد قبلی بود!

- پیوز من رو زندانی کرد تا بیاد تدریس کنه! ولی من فرار کردم. مطمئنم دلتون برای قهرهام و صدای کفشم تنگ شده بود.

اگر دست بچه ها بود، صد درصد جوابشان نه بود.

- خب این ها دلیل نمیشه که من نکنم. قراره درباره ی خاکسترگردان صحبت کنیم. کی میدونیه چیه؟

فقط دست یک نفر بالا رفت.
- خاکسترگردان موجودیه که اگر یک آتش جادویی بیهوده روشن بمونه، از درون اون به وجود میاد.
-آتش جادویی؟ من که خانوادم هر دو جادوگرن به همون روش عادی آتش روشن میکنن.

لیسا به دانش آموزی که بدون اجازه صحبت کرده بود نگاه کرد.
-اولاً قهرم! دوماً ده امتیاز از اسلیترین کم میشه، سوماً آتش جادویی به آتشی میگن که یه ماده جادویی مثل پودر پرواز درش ریخته شده باشه.

لیسا شروع به راه رفتن کرد.
هیچ صدایی جز صدای پاشنه ی کفش او نبود.
- خب بله درست گفت. این موجود شبیه به یک مار افعیه و وقتی جرکت میکنه خاکسنر به جای میذاره و بعد از تخم گذاشتی نابود میشه.

یکی از دست ها بالا رفت.
- من میتونم ادامشو بگم؟
-بگو.
- تخم های این موجود آتشینه و اگر منجمد نشه میتونه آتش سوزی درست کنه.
- آفرین، بیست امتیاز رای هافلپاف.

لیسا به همه ی بچه های کلاس نگاه کرد.
- امکان منجمد کردن این تخم ها وجود داره و بعد از انجماد ارزش زیادی داره. در ضمن برای درست کردن معجون عشق هم استفاده میشه و چون کسی سوالی نداره من تکلیفو مینویسم.

خودتون رو بذارید به جای یه خاکسترگردان و از تولد تا مرگتون رو شرح بدید. (۲۵ امتیاز)
به نظرتون لیسا چجوری از دست پیوز فرار کرد؟ (۵ امتیاز)


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
آپدیت تعداد نقد های تالار خصوصی ریونکلاو

در تاپیک زیر ذره بین عقاب(نقد و بررسی)

از پست ۴۵۳ لینی وارنر تا پست ۴۵۶ لینی وارنر

لینی وارنر: ۴ نقد
(پست های ۴۵۳ (۲ نقد)، ۴۵۵، ۴۵۶)


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۰ ۱۳:۴۵:۳۸
ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۰ ۱۳:۴۷:۴۸
ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۱۰ ۱۸:۲۴:۰۲

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۰:۱۷ شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶
‎1- هرگونه سابقه عضويت قبلي در هر يک از گروه هاي مرگخواران / محفل را با زبان خوش شرح دهيد!

با همین شناسه مرگخوار بودم.

‎2- به نظر شما مهم ترين تفاوت ميان دو شخصيت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چيست؟

مو! ارباب مو ندارن ولی دامبلدور کلی مو داره!

‎3-مهم ترين هدف جاه طلبانه تان براي عضويت در گروه مرگخواران چيست؟

استفاده از طلسم های سیاه!
از بین بردن محفلی ها!

‎4-به دلخواه خود يکي از محفلي ها را انتخاب کرده و لقبي مناسب برايش انتخاب کنيد.

دامبلدور= پشمک حاج دامبلدور


‎5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهي قادر به سير کردن شکم ويزلي هاست؟

پیاز!

‎6-بهترين راه نابود کردن يک محفلي چيست؟

ندادن پیاز بهشون!

‎7-در صورت عضويت چه رفتاري با نجيني خواهيد داشت؟


هر شب بهشون لوسیون مخصوص پوست مار میزنم تا روونایی نکرده پوستشون خشک نشه!


‎8-به نظر شما چه اتفاقي براي موها و بيني لرد سياه افتاده است؟

کچلی که مده! مدل بینشونم بخاطر متمایز بودن نسبت به بقیه افراده!

‎9-يک يا چند مورد از موارد استفاده بهينه از ريش دامبلدور را نام برده، در صورت تمايل شرح دهيد.

لباس مناسب هنگام سرما!
پناه دادن به عنواع شپش!
دستگیره قابلمه!


ليسا!

پناه دادن به چى؟!...عنواع شپش؟!

شما هم مبتلا شدين به اين ويروس ؟

خوش بازگشتين.

تأييد شد.


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۹ ۱۲:۵۳:۴۴

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: زمين كويیديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۶
ریون vs اسلی

موضوع: حمله!

اعضای تیم ریونکلاو زمین بازی کوییدیچ را رزرو کرده بودند.
البته نه برای بازی بلکه برای مشورت!

- خب حالا باید چیکار کنیم؟ توی بازی قبلی سه تا از بازیکن هامون رو از دست دادیم!

فلش بک

- و برنده ی این مسابقه تیم ریونکلاو!

فریاد خوشحالی ریونکلاوی ها به هوا رفت. اعضای تیم با خوشحالی به بالا و پایین میپریدند.

- اونا دارن چیکار میکنن؟

لیسا به سه نفر از بازیکنان تیم مقابل اشاره کرد.
چوبدستی هایشان را در آورده و بودند و به سمت شیلا، آماندا و ریتا نشانه گرفته بودند.
-سکتوم سمپرا!
-سکتوم سمپرا!
-سکتوم سمپرا!

هر سه نفر بر روی زمین افتادند و خون زیادی از بدن آنها بیرون میرفت!

پایان فلش بک

-این فاجعه بر انگیزه و من قهرم!
- اون کاری که اون تیم انجام دادن خیلی وحشتناک بود!
- شنیدم اخراجشون کردن!
-دروغه من خودم دیروز هر سه نفرشون رو دیدم.

گرنت از جایش بلند شد. عینکش را از چشمش در آورد.
- الان وقت این حرف ها نیست! باید به فکر بازیکن جایگزین باشیم!
- من با همه اعضای ریون حرف زدم! هیچکدوم قبول نمیکنن! با همشونم قهرم!

لحظه ای همه ساکت شدند. عجیب بود که هیچکس نمیخواست کوییدیچ بازی کند.

- خب حالا که اینطوره باید ازجای دیگه عضو بیاریم.
- مثلا از کجا؟ از گروه های دیگه عضو بیاریم؟
-نه میتونیم عوامل غیر انسانی بیاریم. همون کاری که اسلیترینی ها کردن.

دوباره همه ساکت شدند.

-یعنی چی؟ اعضای اسلی انسان نیاوردن؟
- آره منم فهمیدم. انگار به جای اون سه بازیکن سه تا چیز دیگه آوردن. دقیقا نمیدونم چین ولی هر چی هستن انسان نیستن.

حرف های گرنت و لینی کمی احمقانه به نظر میرسید ولی اگر اسلیترینی ها این کار را انجام داده بودند، ریونکلاوی ها هم میتوانستند انجام دهند.

۵ روز بعد زمین بازی کوییدیچ

-خب چی شد چی آوردین؟
- خب این یک چراغ راهنمایی رانندگیه. دو تا پا مصنوعی هم بهش پیوند زدم. میتونیم قبل از بازی هم طلسمش کنیم تا بدوئه. تازه بهش گفتم جریمه شون هم بکنه!

لیسا هم از درون کیفش یک دستمال توالت در آورد.
- این برای مدافع خوبه. سپردم به یه نفر از توی تماشاچیا هدایتش کنه.

گرنت هم یک دستگاه توپ پرت کن آورده بود!
- خب از اونجایی که من اول مغز بودم بعد دست و پا در آوردم تصمیم گرفتم این دستگاه جادویی رو بیاریم توی بازی! میتونه توپ پرت کنه سمت حریف و کلا نابودشون کنه!

همه زدند زیر خنده.

جیسون از توی کوله پشتی اش قورباغه ای در آورد.
لینی جیغ بلندی کشید!
-جیسون میخواد منو بکشه! اون قورباغه رو آورده تا منو بکشه!
-نه! این قورباغه مهربونیه! قراره کمکت کنه توی گرفتن اسنیچ.
-نمیخوام! خودم بال دارم! قبلا هم اسنیچ رو خیلی راحت گرفتم.

گرنت از جایش بلند شد.
-پاشین بریم تمرین. یکمم با بازیکنان جدیدمون آشنا بشیم.

چند روز بعد، مسابقه کوییدیچ

- و کاپیتان های هر دو تیم با هم دست میدن.

صدا، صدای گزارشگر کوییدیچ بود.
_ برای این بازی هر دو تیم سه عضو غیر انسانی عجیب آوردن. این کارشون واقعا عجیبه!

همه تماشاچیان به سه وسیله نگاه کردند.

- خب بازی شروع میشه! بازیکنان از زمین فاصله میگیرن! وای چه جالب اون وسیله ماگلی که انگار اسمش چراغ راهنماییه داره راه میره!

چند دقیقه بعد هکتور دگورث گرنجر به دروازه ریونکلاو نزدیک شد.
چراغ راهنمایی جلو آمد و جلوی او را گرفت.
- چرا راهنمایی هستم! باید جریمه بپردازید یا به عقب برگردید.

هکتور بدون توجه به چراغ راهنمایی به سمت دروازه رفت!

-چراغ راهنمایی هستم! باید جریمه بپردازید یا میتوانید به عقب برگردید.

هکتور فکر کرد. در آن لحظه پول نداشت ولی معجون داشت.
- معجون میخوری چراغ؟ بهتر از پول و گالیونه!
- چراغ راهنمایی هستم. معجون خور نیستم.

هکتور به جیب خالی اش نگاهی کرد. حتی یک نات هم در جیبش نداشت. مجبور شد به عقب بازگردد.

- ایول چراغ راهنمایی!
-کارت عالی بود!

هنگام تعریف و تمجید اعضا از چراغ راهنمایی هیچکس متوجه نشد که یک بلاجر دارد به سمت لینی میرود.

- لینی بلاجر!

لینی برگشت و به پشت سرش نگاه کرد.
بلاجر در یک متری او بود!

- نمیتونم بهش برسم میخوره به لینی!

حالا نوبت دستمال توالت بود!
دستمال توالت با کمک یکی از ریونکلاوی ها که در ماشاچیان نشسته بود، باز شد و به دور بلاجر پیچید. دستمال توالت بلاجر را به سمت دیگر هدایت کرد.
دوریا بلک به دروازه ریونکلاو نزدیک شد.

- گرنت حواست باشه!

دوریا توپ را پرتاب کرد!

- بلک سعی کرد توپ رو بفرسته توی دروازه ولی گرنت پیچ دروازه بان تیم ریونکلاو جلوی اون رو گرفت!
-عالی بود گرنت!

جیسون کوافل را گرفت. نزدیک دروازه اسلایترین شد.

- آقای ساموئلز تو میتونی!
- جیسون ساموئلز کوافل رو پرتاب میکنه و بله...اوه نه! اون نمیتونه گل بزنه؛ و حالا کوافل دست اسلیترینی هاست! به دروازه ریونکلاوی ها نزدیک میشن...

توپ پرت کن به جلو رفت. کوافل فاصله زیادی با دروازه نداشت.
دستگاه توپ پرت کن شروع به پرت کردن توپ کرد. او توانست مسیر کوافل را منحرف کند.
جیسون کوافل را به دستش گرفت.

- جیسون ساموئلز به جلو میره. تقریبا داره به دروازه اسلیترین نزدیک میشه...و بله گل! ساموئلز ده امتیاز برای ریونکلاو گرفت!

صدای خوشحالی طرفداران به هوا رفت.
دوباره یک بلاجر! درست داشت به سمت لینی میرفت!

-نمیرسم بهش! قهرم!

یکی دیگر از فواید کفش های لیسا "بومرنگ" بودن بود!
کفشش را در آورد و به سمت بلاجر پرت کرد!

-نگران نباش لینی!

لیسا کفشش را به سمت بلاجر پرتاب کرد ولی کفش به بلاجر نخورد!
بلاجر به لینی خورد و به زمین افتاد!

- وای یک بلاجر به وارنر خورده و اون به زمین افتاد!
-بالم شکسته! اگر تبدیل به انسان بشم دست راستم شکسته! چیکار کنم؟

تیم ریونکلاو درخواست استراحت کرد.

- عیبی نداره لینی!

جیسون همان قورباغه را از توی کوله پشتی اش در آورد!

-بال شکستم بس نبود قراره خورده هم بشم؟
-نه! الان سوار این شو و به بازی ادامه بده! کمکت میکنه!
-اگر مردم خونم میفته گردنت!

لینی سوار قورباغه شد و وارد زمین شد.
نمیتوان گفت از شانس خوب یا بد ولی هر چه بود وزغ اسلایترین مونث بود و قورباغه ریونکلاو مذکر!

- غووور!
-قوووووور!
- برو جلو قورقوری. اسنیچو پیدا کردم. بریم برای برنده شدن.

قورباغه به جلو پرید.

- قورباغه به وارنر کمک میکنه تا جا به جا بشه. اون ها اسنیچ رو پیدا کردن و... قورباغه اسنیچ رو قورت داد.

قورباغه به سمت وزغ برمیگردد. اسنیچ را بالا می آورد و به وزغی که یک دل نه صد دل عاشقش شده بود تقدیم میکند. بلکه این گونه بتواند دل او را بدست آورد. وزغ کم نیاورد و اسنیچ را به آب که جستجوگر اسلیترین بود، داد.

- خب طبق نظرات داوران برنده ی این مسابقه، اسلیترین خواهد بود.

فریاد خوشحالی اسلیترینی ها و اعتراض ریونکلاوی ها به هوا رفت.
- ما زودتر اسنیچو گرفتیم.
- قبول نیست!
- برای گرفتن دوباره ی اسنیچ، حمله!

با فریاد لیسا هر دو تیم به هم حمله کردند.
آستوریا سعی داشت ناخن هایش را در بدن لیسا فرو کند و لیسا سعی داشت پاشنه کفشش را در چشم آستوریا بکند.
- بمون یه جا! حیف این ناخون های تیزم نیست که بدنتو سوراخ نکنه؟
- حیف این قهر و پاشنه ی خیلی قشنگ نیست که توی چشمت فرو نره؟

هکتور سعی داشت معجون مرگش را به خورد لینی بدهد و لینی سعی داشت هکتور را نیش بزند.
- هکولی تو که پسر خوبی بود! چرا نمیذاری نیشت بزنم؟

جیسون و دوریا برای هم چوبدستی کشیده بودند و به سوی یکدیگر طلسم میفرستادند.

- پتریفیکوس توتالوس!

پرفسور مک گونگال طلسم پا قفل کن را به سوی اعضای هر دو تیم فرستاد.
- واقعا این کارتون شرم آورد بود. صد امتیاز از هر دو گروه کم میشه و اعضا جریمه میشن. این بازی هم بخاطر این قضایا بدون برنده، پایان می یابه.


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۶ ۱۹:۴۵:۲۴

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: دسته اوباش هاگزمید!
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶
با توجه به شروع عضوگیری کاراگاهان، عضو گیری اوباش هم شروع می شود.

جهت عضویت، فرم زیر را در یک رول پر کنید!
* فرم های بدون رول قابل قبول نیستند!


۱_ تاریخ عضویت از اولین شناسه خود را بنویسید.
۲_هدف اصلی شما جهت عضویت در دسته اوباش.
۳_ یک عمل ضد وزارتی خود را شرح دهید.
۴_ اوباشانه ترین کار خود را شرح دهید.

+ هر یک ماه یک بار، نشان اوباش طلایی به بهترین عضو تعلق میگیرد!


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲ ۲۳:۵۵:۰۰
ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۳ ۱۴:۴۸:۳۹

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.