هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




???? ??: دفتر نظارت انجمن
پیام زده شده در: ۱:۲۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۱
#21
منم می خوام شرکت کنم




پاسخ به: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱:۰۱ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
#22
اما کی می دونست وقتی فلور پیش ولدمورت بود بیل چه تصمیمی گرفته؟؟؟ فلور اشک ریزان به سمت در خروجی می رفت که.................... بیل مانعش شد!!!! _کجا داری می ری؟؟ _خونه می خوام وسایلامو جمغ کنم با یه رمز تاز بغرم بیغشه مامانم جایه من دیغگه اینجا نیشت تو هم با این زندگی کردنغت برو وره دل محفلیاتتتتتتتتتتتتتتتت منشی که معلوم بود حسابی به خودش خوش می گذراند چون همان طور که تخمه می شکست به آن دو زوج نگون بخت زل زده بود بیل برای اینکه منشی صدایش را نشنود کمی آن طرفتر رفت و گفت: _عزیزم این دم عیدی از خر شیطون بیا پایین بریم خونمون.من یه تصمیمی گرفتم _چه تصمیمی مثلا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ _فلور من می خوام.......یه مرگخوار شم!!! _




پاسخ به: یک سوال مطرح شده، متناسب با هر یک از گروههای هاگوارتز به آن جواب دهید
پیام زده شده در: ۱۴:۲۷ شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱
#23

۱.به کدام یک از خصوصیات خودتان افتخار میکنید:

ب)خوشبینی تون



۲.در صورت تکرار قصه ی سه برادر کدام یک را انتخاب می کردید:
الف)سنگ زندگانی


۳.از بین اشیا صندوق جادویی کدام را برمیدارید:

د)شمیشر جواهر نشان

۴.هنگام عبور از پل با دوستان صمیمیتون غولی اجازه ی عبور نمیدهد آنگاه شما چه میکنید:

ج)داوطلب شدن برای مبارزه


۵.از جادو برای چه استفاده میکنید:

د)محبت و کمک به دیگران

۶.در برابر چه چیزی کمترین مقاومت را دارید:
الف)جهالت


۷.از چهار جام کدام را مینوشید:
الف)جام پر از مایع خونی رنگ



۸.کدام را مورد دوست دارید قبل از بقیه مطالعه کنید:
د)انسان

۹.به کدام جادو علاقه خاصی دارید:
الف)جادوی سفید

۱۰.از چه حادثه ای بیشتر می ترسید:

د)مرگ یکی از دوستانتان




پاسخ به: آینه نفاق انگیز
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱
#24
خودمو سوار جارو پرنده می بینم که به سمت آسمون آبی پرواز می کنم به سمت جایی که فقط آرامش وجود داره و بس.....




پاسخ به: چگونه با کتاب های هری پاتر آشنا شدید؟
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱
#25
فیلماشو خیلی خیلی وقت پیش دیدم اما فقط به نظرم قشنگ بود!اما کتاباشو 3سال پیش وقتی که اصلا حالم خوب نبود و حوصله هیچی رو نداشتم آشنا شدم بی علاقه شروع به ورق زدن کتاب محفل ققنوس کردم خلاصه این کتاب منو نجات داد و الان 3سال و 4 ماه هست که شبا بدون خوندن چند صفحه از کتابای هری خوابم نمی بره و چون محفل ققنوس اولین کتابی بوده که خوندم بیشتر از همه دوستش دارم




پاسخ به: هفت سين جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۱
#26
سین اول: سوروس اسنیپ
سین دوم: سوت خانوم هوج
سین سوم: سالازار اسلیترین
سین چهارم: سپر مدافع همسایمون
سین پنجم: سوپ پاچه اژدها
سین ششم: سنبل سمی روییده در باغچه خانم فیگ
سین هفتم: پری دریایی قرمزی گلی ساکن دریاچه سیاه
سال نو مبارک




پاسخ به: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۹۱
#27
نام: بانوی چاق

لقب: هنوز ندارم

شغل: محافظ برج گریفیندور


1. مهمترین انگیزه شما برای عضویت در الف دال چیست ؟ فعالیت بیشتر و همچنین آشنایی بیشتر با بقیه


2. به نظر شما بزرگترین هدف گروه الف دال چیست ؟ متحد شدن دانش آموزان هاگوارتز و از همه مهمتر داشتن لحظه های خوش


3. در صورت مشاهده ي يكي از افراد جوخه ي بازرسي چه واكنشي نشان خواهيد داد ؟کلی شکلک در میارم واسش بعد..........فراااااااااااااااااااااااااااااااار


4. چه طلسمی را به سمت کله کچل یک انسان بدون دماغ میفرستید؟ طلسم آبلی وییت(طلسم فراموشی) رو سمتش می فرستم تا ندونه اصلا کی بوده.بعد می رم جلوشو می گم :نگا دماغشووووووووو


5. به نظر شما چرا ریش آلبوس دامبلدور(مد ظله العالی) دراز است؟ چه می دونم حتما واسه خنده یا شایدم حوصلش نمی شه هر روز اصلاح کنه


6. برای الف دال چه آرزویی دارید؟ پیروزی


7.نظر خود را به صورت خلاصه در مورد واژه هاي زير بنويسيد:

الف دال: جمع دوستانه(ارتش دامبلدور)
ایوان روزیه:
محفل ققنوس: همیشه پیروز
گربه های آمبریج: چندش
لرد ولدمورت: دماغ عملی


8. لینک یکی از بهترین پستهایتان را بنویسید.
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... ewtopic.php?topic_id=1742


من توی شجاعت شما تردیدی ندارم مطمئنا وقتی عضو گریفیندور هستید، شجاع خواهید بود ولی ما باید با جوخه ای ها بجنگیم نه اینکه فرار کنیم!
نحوه ی برخوردتون با اون آدم کچل بی دماغ خیلی خوبه!

خوب بود پستت؛ تایید شد!


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۲۶ ۱۶:۵۷:۰۱



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۱
#28
خیلی آرام پیش می رفتند هیچ صدایی شنیده نمی شد جز......صدایه نفسهایه بریده بدیده خودشان.هری کمی مکث کرد چون صدایی را شنیده بود دستانش را در خاک فرو برد و رطوبت آن را حس کرد انگار باز هم قبلا اینجا آمده بود احساس می کرد می دانست در پشت این در قرار است چه رخ دهد اما چرا به یاد نمی آورد......هرمیون که پشت سرش بود نجوا گونه گفت:چوب جادوتو در بیار ولدمورت داره اسنیپ رو می کشه هری ما باید کمکش کنیم.اما هری سرش را به نشانه ی نه تکان داد و گفت:حقشه اون پروفسور دامبلدور رو کشت اون سزاواره مرگه!چیزی در دلش می گفت باز هم داشت اشتباه می کرد!!!اما در آن لحظه مغزش یاریش نمی داد.هری صدایه تقلایه سوروس را برای زنده ماندن می شنید بعد از رفتن ولدمورت هری به همراه هرمیون به سرعت خود را به داخل رساندند و...........س و ر و س ضربان قلب هری بالا رفته بود و به سختی می توانست نفس بکشد در کنار اسنیپ زانو زد و سر او را در میان دستانش گرفت و سعی کرذ سوروس را هشیار کند زمانی که اسنیپ چشمان مشکیش را گشود به سختی توانست هری را بشناسد چون آن اتاق بسیار تاریک بود و فقط نور شمعی که به خاموشی می رفت آنجا را روشن نگه داشته بود و هم سرش به خاطر زهر نیش نایجینی گیج می رفت.بعد از یک دقیقه به حرف آمد: هری.......چطور به خودت اجازه دادی به من دست بزنی؟؟؟؟ پروفسور اسنیپ استاد معجونها کسی که از نظر هری منفورترین آدم بعد از لرد سیاه بود داشت گریه می کرد!!!!! اشک های درشت بر روی گونه و بعد بر روی ردای مشکیش می غلتید.اسنیپ آرام و شمرده شمرده گفت:اشکهایم را بگیر تو حق داری همه چیز را بدانی !!!!!هرمیون به سرعت شیشه کوچکی را از درون جیبش دراورد و چند قطره از اشک سوروس را درونش ریخت.صدایه افسون ها و جیغ وحتی صدایه خنده های کریهی از بیرون می آمد وقت آن بود که بروند.اسنیپ هری را مخاطب قرار داد و گفت: چشمانت را به صورت من نزدیک کن می خواهم آخرین چیزی که می بینم چشمان زیبای لی لی عزیزم باشد..........این آخرین کلمه هایی بود که این مرد بزرگ به زبان آورد.هری اشک می ریخت و موهایه مشکی و چرب اسنیپ را نوازش می کرد هری خود را به خاطر این که نتوانسته بود نجاتش دهد سرزنش می کرد.کسی سر او را از روی صورت اسنیپ بلند کرد و موهایش را نوازش کرد و گفت:آروم آروم عزیزم چشماتو باز کن. وقتی هری چشمانش را باز کرد و به جایی که سر اسنیپ بود نگاه کرد فقط بالشتش را دید!!!جینی چراغ خواب کنار تختشان را روشن کرد و به صورت پر از عرق شوهرش نگاه کرد:هری؟دوباره خواب دیدی؟؟؟؟؟؟دوباره خواب سوروس رو دیدی؟؟بلند شو یه آبی به صورتت بزن و بخواب.هری از روی تخت بلند شد و به سمت اتاق آلبوس سوروس رفت و پیشانی پسرش را بوسید او اسم پسر دومش را به یاد پروفسور دامبلدور و اسنیپ آلبوس سوروس گذاشته بود چون می خواست آنها را همیشه در کنار خود حس کند ..............................................................پایان.......................................................



تایید شد !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۲۳ ۲۳:۱۰:۴۵



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۱
#29
نام : بانوی چاق سن : 22 جنسیت : دختر گروه : گریفیندور چوب دستی : از جنس چوب گردو و مغز آن پر ققنوس متولد : 1990 تایید شد !


ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۲۳ ۲۳:۱۴:۰۶
ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۲۳ ۲۳:۱۵:۰۲



پاسخ به: کدومیک از وسایل جادویی هری پاتر رو میخوایین داشته باشین؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱
#30
چوب دستی آرزویه منه ولی خوب بعدش کیف گسترش پذیر هرمیون می خوام واااااای چه شودددد








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.