هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ یکشنبه ۶ مهر ۱۳۹۳
نتایج امتحان!

همه قلما زمین!دیگه کسی حق نداره چیزی بنویسه!
حالا میریم سر نمره ها!

رکسان ویزلی- گریفندور

با اینکه همیشه یه طنز نویس از شما تو ذهن داشتم ولی با خوندن این پست ذهنیتمو کاملا به هم ریختی دوشیزه محترم.
نصفه شبی از خوابگاه فرار کردن،نصفه شبی از مغازه های دیاگون سرقت کردن و مقاومت در برابر نیروهایی که منو هکتور اونجا برای امنیت گذاشتیم و تقلب در امتحان!الان نمره هم می خوای دوشیزه ویزلی؟

پست خوبی بود. هم از سوژه ش خوشمان آمد و هم نگارش و پردازشش.ایراد خاصی که نیاز به تذکر داشته باشه نمی بینم.

نمره شما=30

لاوندر براون- گریفندور

اوه دوشیزه براون...شما چرا؟برای هرمیون دزدی می کنی؟برای چی خطر اخراج از مدرسه رو به جون خریدی با این کار؟یعنی دیدن لبخند ون-ون انقدر باارزش بود که خواستی سر از کار منو آمبریج در بیاری؟اونم آمبریج بدبختی که چند ماهی میشه آن نشده اصلا!

تقریبا همون ایرادات هنوز تو پست شما دیده میشه. سری قبل عرض کردم خدمتتون نیم نگاهی تو پست زدن به اینتر داشته باشین.چیز خوبیه و اجازه نمیده ظاهر پستتون تو هم رفته به نظر بیاد.سوژه خوبی برای نوشتن انتخاب کردین فقط کمی مبهم بود!مثلا اصلا متوجه نشدم.
ملاقات اسنیپ و آمبریج چه چیزش می تونه انقدر برای داشن آموزا جالب باشه که به خاطرش چنین ریسکی کنن؟ کاش یه توصیحی برای این کار می دادی که مثلا اتفاقاتی تو مدرسه باعث بروز این شک و تردیدا شده.هری اینا هم که ته هرچی فضول!
یا دلیل مادام هوچ خیلی قانع کننده نبود.هرکس نقشه غارتگرو از پاتر توقیف کنه که خوی هری پاترو هم باهاش توقیف کنه!یعنی مادام هوچ تا نقشه رو گرفت راه افتاده از محل کار همکاراش جاسوسی کنه؟!

نمره شما=25

اوون کالدون- هافلپاف

بالاخره یه غیر گریفی تو کلاس ما شرکت کرد.آه آقای کالدون عزیز!خیلی روی راهنمایی های من حساب باز نکن!
پست جالبی بود.اندازه ش رو هم پسند نمودیم.فقط در پاره ای از نقاط پست استفاده نامناسب از علایم نگارشی به چشم می خوره.مثلا در بند اول استفاده نامناسب از سه نقطه.بعد از کلمه اوون کالدون در جمله اول بهتر بود به جای سه نقطه یه نقطه می ذاشتین و جمله بعدو با اینتر به خط پایین منتقل می کردین.ظاهر زیباتری پیدا می کرد.
نقل قول:
اوون در حال وارسی شیشه ای بود که داخل اون مایع بنفش رنگی که روی آن نوشته ی نامفهومی که تنها کلمه "لیشانک" رو میشد تشخیص داد،بود.

این جمله خیلی طولانیه. وقتی جملات انقدر طولانی بشن باعث گیج شدن خواننده میشن و حالت نامفهومی به خودشون میگیرن.بهتره این جور جملاتو تا جاییکه می تونین بشکنین و چند تا جمله کوچیک ازش دربیارین. مثلا:
نقل قول:
اوون در حال بررسی شیشه ای پر از مایعی بنفش رنگ بود.در پرتو نور کم رنگ مهتاب به سختی توانست کلمه ی لیشانک را بر روی آن تشخیص دهد.

نکته دیگه اینکه لحن پست شما به صورت غالب ادبیه اما در برخی از قسمت های پست لحنتون به طور ناگهانی به محاوره تغییر حالت داده.این یکی از اون مواردیه که از زیبایی پست کم می کنه.

نمره شما=25

گیدیون پریوت- گریفندور

نمی دونم چرا همه به جای ساختن معجون انقدر خودتونو به دردسر می ندازین؟عاقل چرا کند کاری که...
حداقل عوض اینکه اینهمه پول می دادی یه نگاهی به تقویمت می نداختی بد نبود آقای پریوت.
آفرین.پیشرفت شما قابل تحسینه.حرفی دیگه نمی مونه.

نمره شما=30

تدی ریموس لوپین- ارشد گریفندور

ای مرلین کبیر!چی میبینم؟یه گرگ؟اونم وسط کلاس معجون سازی؟ چیه عمو جان؟معجون گرگ خفه کن می خواستی؟خب زودتر می گفتی. نداریم!
پست خیلی جالبی بود. به ویژه اون قسمتش که دانگ کت پلوخوری رو روی کفش کتونی سبز فسفری پوشیده بود.
اه...باعث شدی ابهتم از بین بره.10 امتیاز از گریف کم میشه.
ما کی باشیم در محضر شما اظهار وجود کنیم تدی!

نمره شما=30



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۴:۲۹ پنجشنبه ۳ مهر ۱۳۹۳
دامبلدور با لحن مادرانه ای گفت:
- پسر عزیزم انقدر به خودت زحمت نده. تازه از راه رسیدی. در ضمن ما تو محفل از این لوازم تجملی استفاده نمی کنیم.به جاش به تزکیه روحمون می پردازیم.

گیلبرت که علی رغم مشکلات حاد روانی تحت تاثیر این حرف قرار گرفته بود به حالت نشسته درآمد و با نگاهی به چهره های لاغر و نحیف محفلیونی که گرداگردش حلقه زده بودند به دنبال اثرات تزکیه نفس و روح در صورت های آنها پرداخت. سپس بی هیچ حرف دیگری دراز به دراز روی زمین افتاد.بلافاصله اعضای محفل به جنب و جوش افتادند.

- ای وای خدا مرگم بده!پسرم؟گیلی مامان؟با مامی حرف بزن.
- پروفسور یه مرتبه چش شد؟
- دامبل چیکارش کردی؟اگر گلی بفهمه سه طلاقت میکنه.

هرمیون بعد از شنیدن این حرف از رون یکی پس کله شوهرش نواخت.
- این چه طرز حرف زدنه؟ از همون اولش هم معلوم بود منو تو با این درجه آیکیو به هم نمی خوریم.نمی دونم چرا تسترال شدم با توی چلغوز یه لاقبا ازدواج کردم.

جینی که خواهر شوهر بازیش در بدترین زمان ممکن گل کرده بود پرید و موی وز هرمیون را کشید.
- ببند دهنتو دختره ایکبیری.من که می دونم اینا همه ش بهانه ست تا از رون جدا شی تو از همون اولم چشمت دنبال شوهر من بود. از خداته منو طلاق بده بیاد توی سیم ظرفشویی رو بگیره.

در حینی که دو زن در میان حلقه تشویق کنندگان (که عمدتا موقرمزها را شامل میشد) مشغول گیس و گیس کشی شده بودند دامبلدور رو به گیلبرت که تمام این مدت از جایش تکان نخورده بود گفت:
- پسرم بلند شو. رو زمین نخواب سرده سرما می خوری.بابات منو دعوا می کنه.آفرین پسر گلم.

- من در حال حاضر موکتم تا به پرستیژ اینجا بیام.فقط به بقیه بگین با کفش گلی از روم رد نشن چون بعدا پاک کردنش سخته.

دامبل:

همان لحظه- میدان گریمولد

پاق!پاق!پاق!بامب!

چهار مرگخوار در میدان گریمول ظاهر شدند.اما لودو به خاطر اضافه وزنی که اخیرا پیدا کرده بود در اثر فشار ناشی از آپارات محکم به زمین برخورد کرده و چون توپی به هوا رفته بود و در حال حاضر به دلیل برخورد با در و دیوار و درختان موجود در میدان، مرتب حالت رفت و برگشت را تکرار می کرد.
لینی به تلاش های باری برای متوقف کردن و بازگرداند لودو روی زمین نگاهی انداخت.
- نباید میاوردیمش.با این اضافه وزن آپارات کردنش فقط برامون دردسر درست می کنه. تو عملیات قبلی هم خورد زمین و مثل توپ هرکی سر راهش بود له کرد.

الادورا لبه خونین ساطورش را لمس کرد.
- از بحث لودو که بگذریم الان یه مشکل دیگه داریم. ما رد این پسره خل و چلو تا اینجا گرفتیم.اگر رفته باشه تو مقر محفل چه جوری میتونیم بریم بیاریمش وقتی اونجا نمودار ناپذیره؟


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۳ ۱۴:۳۷:۲۵


پاسخ به: طرح نقد پست های دیاگون!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳
نقد پست 20 مهدکودک دیاگون- مورگانا لی فای

مورگانای عزیز بسی خوشحالم اینجا می بینمت.هکتور سرگرم نهیه معجون جدیدی بود این شد که من خدمت رسیدم!

پستتون شروع خوبی داشت.اصولا تو رول ها معمول نیست از زاویه دید نویسنده به داستان نگاه کنیم ولی شما این سنتو شکستین و به نظر من هم خوب هم از پسش براومدین.

نقل قول:
اما از چیزی که دید شدیداجا خورد!


نقل قول:
جوری که اگر یک نفر او را میدید نمیفهمید چرا جلوی یک بچه زیر یک متر، تا این حد خم شده است!


شاید این ایراد خنده دار به نظر برسه ولی در واقع همین یه نکته می تونه از زیبایی نوشته کم کنه. از این علامت معمولا برای بیان حالت امری یا تاکید، تعجب، افسوس و...استفاده میشه و استفاده ازش درانتهای این جملات که شما با توصیف به خوبی تونستین حالتو برسونین غیر ضروری بود و کمی از تاثیر جمله تون کم کرده.

نقل قول:
- ارباب! شما؟ اینجا؟ این ریختی؟ بازی جدیده؟


در این قسمت احساس نمی کنین مورگانا کمی زودتر از اون چیزی که خواننده انتظار داره لردو شناخته؟ منظورم اینه که لرد دیگه بزرگسال نیست و الان یه پسربچه کوچیکه و اینکه عده ی کمی اونو تو این سن به یاد دارن.فکر می کنم این قسمت نیاز به توصیف و صحنه سازی بیشتری داشت.مثلا لرد جلوی مورگانارو می گرفت و با همون لحن اربابی باهاش صحبت می کرد تا مورگانا به این دلیل بشناستش و...

نقل قول:
باید بذاری من سوار این عتیقه بشم!


این قسمت خیلی خوب بود.آفرین.

اندازه پست شما خوبه.شاید کمی طولانی محسوب بشه ولی چون من خودم چنین عادتی دارم در این رابطه حق ندارم از کسی ایراد بگیرم! فقط بعضی جاها اشکالات تایپی دیدم. قبل از ارسال پست یه بار بخونیدش.این کار باعث میشه این ایرادات جزئی به حداقل برسن.

نکته دیگه اینکه تو پست شما از هیچ شکلکی استفاده نشده. از ظاهر و محتواش میشد اینجور استنباط کرد که قرار بوده یه پست طنز باشه.شکلک ها در پست های طنز از اجزای جداناپذیرش محسوب میشن. استفاده از شکلک ها به پست حالت زنده تری می بخشه و خواننده رو برای خوندنش راغب تر می کنه ضمن اینکه در بعضی قسمت ها قادرن منظور شمارو بدون توصیف کردن به خوبی به خواننده منتقل کنن.
با توجه به پست نفر قبلی پیشبرد سوژه تون خوب و قابل قبول بود و شکل مشخصی به خودش گرفت و حداقل نفر بعد می دونه قراره چیکار کنه.

شما توصیف صحنه های خوبی دارین و این نقطه قوت پستتون محسوب میشه. همینطور با وجود اینکه مدت کمیه تو ایفا هستین شخصیت پردازیتون خوب و مطابق با واقعیته. شخصیت لردتون همون موجود کله شق و یه دنده و مغروریه که می شناسیم برای همین من فکر می کنم شما توانایی اینو دارین که به مورگانا شخصیت بدین. این شخصیت تو کتاب فقط یه اسم بود و چیز زیادی ازش نمی دونیم و دست شما از این جهت بازه تا بهش شکل و هویتی که مایلین ببخشین.
موفق باشین.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۱ ۲۲:۳۳:۴۴


پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳
نقل قول:

هلگا هافلپاف نوشته:
اول از لطف شما ممنون ولی من فكر می کردم کوچه ی دیاگون محل خرید و فروش نه نویسندگی و اگر برای خرید و فروشه لطفاً بازش کنید و مسعولیتش را بر عهده ی من بگذارید. .ممنون


بله همینطوره بانوی عزیز اینجا مکانی برای خرید و فروش های روزانه مردمه اما به شکل نویسندگی.اگر به این صفحه با دقت نگاه کنید متوجه میشین که دیاگون یکی از انجمن های ایفای نقشه و فعالیت در این انجمن مثل دیگه انجمن هایی که زیر شاخه ایفا هستن به صورت ارسال نمایشنامه ست.نمایشنامه هایی مرتبط با هری پاتر و موضوعاتی در حد سایت.برای این تاپیک هم فعالیت به شکل دیگه ای قابل تصور نیست در کمال احترام.

موفق باشید.



پاسخ به: ارتباط با ناظر دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ دوشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۳
نقل قول:

هلگا هافلپاف نوشته:
سلامی بر بانو آیلین عزیز
می خواستم ازشما اجازه ی زدن تایپیکی با نام: چوبدستی بانو هلگا را بگیرم و بپرسم که بعد از ساخت تایپیک چگونه باید آنرا فعال کنیم


درود بر بانوی بزرگ زرد پوشان هافل!

در حقیقت مادرمون به رحمت مرلین شتافته و هم اکنون در بهشت بالاک با گراوپ یه قل دو قل بازی می کنن و اداره امور اینجارو بر دوش ما معجون سازان قرن(من و هکتور) گذاشتن و هم اکنون ما به محضر شما می شتابیم.

در اینجا ما یک عدد مغازه برای این کار داریم هرچند قفله! اما با این وجود اگر مصر به فعال کردنش باشین باز کردن قفل در سه سوت ممکنه.



پاسخ به: افسانه لرد ولدمورت
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳
لحظاتی بعد لرد با چهره ای رنگ پریده تر از معمول از دستشویی خارج شد و بی مقدمه چوبدستیش را به سمت جماعت گرفت:
- چطور به اون مغزهای کوچیکتون خطور کرد من به خاطر یگانه دخترم این ننگو می پذیرم و زیر بار این خفت میرم؟کروشیو سند تو آل مجدد!

نجینی:

جماعت حاضر:

لباس:

مرلین که بعد از چند بار کروشیو شدن ریشش دور خودش پیچیده بود گفت:
-ارباب چه ابهتی!چه قدرتی!حتی در هنگام درد کشیدن هم می تونین ذهن هارو بخونین؟همین الان از عالم اولوهیت برامون آیه ای در وصف...

- کروشیو مرلین!آیه هارو بگو نفرستن الان حوصله شونو نداریم می زنیم کروشیوشون می کنیم.عوضش بگو از اون بالا لباسی در شان ما بفرستن برای شرکت در این جلسه!

قبل از اینکه مرلین برای لرد توضیح بدهد که لباس های آن عالم به آن عالم مربوط است و کلا در عالم دیگر نام لرد در بلک لیست قرار گرفته و برای او لباس که نمی فرستند ممکن است چند فرشته عذاب به دنبالش بفرستند تا او را کت بسته ببرند تقه ای به در خورد و اسنیپ با همان حالت سرد همیشگی وارد اتاق شد. با بی تفاوتی به جماعتی که کف اتاق ولو شده بودند نگاهی انداخت.
- سرورم امری با من داشتید؟

- کروشیو سیوروس!پس فکر کردی خواستمت با هم نوشیدنی بخوریم ای مرگخوار نادان؟برو این دخترو به محضر ما راهنمایی کن.

اسنیپ:جسارتا کدوم دختر سرورم؟

- چطور جرئت می کنی اربابتو مسخره کنی ای حموم ندیده؟همین دختری که قبل از تو پست زده تا به محضر ما بیاد...حتی خاطرمون هست که اومد و ما بهش پوزخندی هم زدیم ولی یه مرتبه غیبش زد!

اسنیپ سری تکان داد.
- حقیقت اینه که ارباب ایشون قبل از من پست زد و من خواستم با توجه به اون پست بزنم و بعد که خواستم ارسالش کنم دیدم روی من پست زده و من مجبور شدم پستمو پاک کنم و از اول بنویسم.بعد افکار پلیدی به ذهنم خطور کرد تا پست رزومو پاک نکنم و ویرایشش کنم و...

لرد:نخواستیم بیای اینجا تا برامون جفنگ بگی! اصلا از سر راهمون برو کنار بذار خودمون ببینیم.

لرد نگاهی به پست قبل از اسنیپ انداخت.
- هوم؟عجیبه یادمون هست در مورد حضور در محضر اربابیت ما نوشته بود.پس کوش؟ الان چه کسی پاسخ حواس مبارک مارو میده که پرت شده؟

اسنیپ که می دید رنگ صورت لرد رو به کبودی می رود از ترس اینکه مبادا در اثر شکنجه موهای روغنیش که سه ساعت برای آنها وقت صرف کرده بود به هم بریزد گفت:
- سرورم...الان اینجای سوژه ایم که شما فرمودین حاضر نیستین این کت و شلوار دامادی رو بپوشین و من هم کاملا بهتون حق میدم. جدای از این مسئله که این ملت چه فکری کردن بدون دونستن سایز مبارک اقدام به خرید لباس برای شما کردن من عرضی داشتم خدمتتون.چرا سری به مغازه مادام مالکین تو دیاگون نمی زنید؟اونجا معمولا رداهای برازنده ای برای عرضه وجود دارن.

لرد:



پاسخ به: شرح امتيازات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
نمرات جلسه پنجم معجون ها

گریفندور

الستور مودی=30
گیدیون پریوت=30
لاوندر براون=24

جمع کل=36

هافلپاف

رز زلر=26

جمع کل=29

از اسلیترین و ریونکلا شرکت کننده نداشتیم.



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
نمرات جلسه پنجم کلاس معجون سازی

الستور مودی- گریفندور

با تو حرفی ندارم پیرمرد توهم زده یه پا و یه چشم باباقوری!
بعد قرنی برگشتی پررو هم هستی؟خجالت نمی کشی با این سنت اومدی سر کلاس بچه ها نشستی؟ یه سر به سنت مانگو بزن پیرمرد.ظاهرا بخش اعصاب روانش داره در به در دنبالت می گرده!

الان معلوم شد چه کسی مادر مارو فرستاد بالاک.دفعه بعد که خودتو روی همون صندلی که (به دروغ اختراع خودت معرفی کردی) نشوندم می فهمی با مادر ما شوخی کردن یعنی چی!میدمت جای آبکش دست محفلیا تا مالی بتونه باهات برنج دم کنه و اون دامبل پشمکتون گلارو آب بده.
بیا این 30 رو بگیر پیرمرد متوهم!دیگه اینورا نبینمت!

گیدیون پریوت-گریفندور

بله کاملا متوجه شدم چقدر از ظهور ما خوشنود شدین اقای پریوت.جایمان بسی در ایفا خالی بود و حالا قصد داریم به خوبی پرش کنیم.

در ضمن تو چت هم اینو توضیح دادم که بارم سوال دوم، 3 نمره بوده ولی به علت سرعت جت بر ثانیه نت من تا زمانی که مهلت ویرایش پست بود نتونستم اصلاحش کنم.هرچند بد نیست به علت نخوندن قوانین و مقررات بارم بندی همین الان ده نمره رو ازت کم کنم.
ما با عمه محترمتون کاری نداریم ولی با خودتون هنوز خیلی کار داریم.در ضمن هیچوقت فراموش نکن وارد شدن به دفتر کار من مثل عبور از هفت خان رستمه و شاید نتونم مقصرو پیدا کنم به عنوان یه معجون ساز انقدر سرم میشه که بفهمم مواد اولیه چی دم دستمه.من هر روز اون قفسه هارو چک می کنم.ولی چون پست طنزه ازت می پذیرم.

پست خوبی بود جز استفاده بی مورد از شکلک ها در چند جا.مثلا وقتی اسنیپ صورتش پر از جوشه در اول پست.
این شخصیت آدمی نبوده که با دیدن چندتا جوش این حالتو از خودش بروز بده.منظورم اینه شما خواستین خشمشو نشون بدین و خب طبیعیه در اون حالت چنین آدمی جیغ بکشه و داد و بی داد کنه ولی از نظر من شکلک عصبانی خیلی بیشتر بهش می یومد.همینطور استفاده از شکلک خنده شیطانی در پایان همون پاراگراف کمی از زیبایی و تاثیر پست در اینجا کم کرده.

نکته دیگه اینکه اسنیپ هیچوقت دیپت رو ندیده پسرم!درسته ما تو پستای طنز خیلی اغراق می کنیم ولی یه سری مواردو باید رعایت کرد.اگر نقش پروفسور دیپت تو ایفا فعال بود من می تونستم این زمان بندی رو بپذیرم ولی حالا که نیست یا اگر هست فعال نیست هم زمانی اسنیپ با این مادر فولاد زره کمی غیر طبیعیه نیست؟

واکنش گیدیون و دوستش بعد از اینکه اسنیپ پیداشون کرد هم به نظرم زیاد منطقی نبود.مسلما اسنیپ کسی نیست که ساده از خیر چنین حرکاتی بگذره و طبیعتا گیدیون و دوستش هم اگر می خواستن لو برن نمی رفتن قایم بشن.پس به نظر می رسه اینجا باید بیشتر وحشت کنن تا با اون حالت به یه آدم عصبانی مثل اسنیپ زل بزنن!

خودت بگو چند می خوای گیدیون؟خیلی خب چون بچه خوبی بودی(البته خارج از رول ها!) با ارفاق
30
برو حالشو ببر!

رز زلر-هافلپاف


بله 13 نمره زیاده ولی اون در واقع سه نمره بوده و جا داره اینجا به ارواح پر فتوح سرعت نت درود و تهنیت بفرستیم!

ما هم مادرمون رو دوست نداشتیم فقط چون به ما نزدیک بود بهش عادت کرده بودیم. بله و ما بچه همون مادریم و دوست داشتنی هستیم!کله مون هم چرب نیست دیگه.از ماسک مو استفاده می کنیم!راستی با این دوستتون موافقم.می خواستین .می خواستین معجون ضد کورک درست کنین یا آش پشت پا؟
در ضمن یادتون باشه من به هیچ کس پسرم نمی گم.من هیچوقت انقدر مهربون نبودم بودم؟معجون هرکسو هم رو خودش امتحان می کنم!

پست جالبی بود و با توجه به لحنش قرار بود طنز باشه ولی حتی یه دونه شکلک هم توش به کار نرفته بود چرا؟شکلک ها می تونن حالات شخصیت های شمارو نمایش بدن و به پست ظاهر زنده تری ببخشن.
نکته دیگه اینکه کمی با اینتر مهربون تر باشین.مرتب فشارش بدین بین بندا و دیالوگا فاصله بذارین.مهم نیست پست کش میاد در عوض ظاهر زیباتری پیدا می کنه.همیشه هم پیش از ارسال یه بار دیگه پستو بخونین تا اشتباهات احتمالیش برطرف بشه.یکی دوتا غلط نگارشی تو پستایی با این اندازه معموله.بالاخره یه جاهایی از چشن نویسنده در رفته ولی وقتی بیشتر از حد معمول بشه ایراد به حساب میاد.مثلا چند جا لحن نوشته شما هم کتابی بود هم محاوره ای.یا بین بعضی لغات به اشتباه اینتر خورده بود و اشتباهاتی از این دست.

نمره شما=26

لاوندر براون- گریفندور

این قضیه هرمیون و ون-ون چیه؟هوم؟ من هیچوقت این کتابارو درست نخوندم!
بگذریم و برگردیم سر نقد!

پست خوبی بود از نظر درون مایه ولی اگر یکسری موارد رعایت میشد زیباتر از این هم می تونست باشه.برای مثال استفاده از اینتر.همیشه این عبارت یادتون باشه"به اینتر عشق بورزیم!" استفاده از اینتر می تونه ظاهر پستو زیباتر کنه.بین دیالوگا،بندا و...اینتر بزنین تا اثرشو ببینین.
یه قسمتایی از پست سوژه خیلی ناگهانی جلو رفته.یعنی از روی سوژه پریدین درحالیکه به نظر من توصیف اون قسمتا لازم بود. همینطور در مورد معجونی که به خورد نویل داده شد سوژه ناگهانی پرش کرد.خیلی سریع پیش رفت.تا خواننده بیاد تجزیه تحلیل کنه چه اتفاقی افتاده با یه وضعیت جدید رو به رو شد.
نکته دیگه اینکه سعی کنین از عبارات مشخصی برای جدا کردن و نشون دادن زمان و مکان پست بهره بگیرین. مثلا:

نقل قول:
ساعت ده شب- سالن عمومی گریفندور


یادتون باشه این عبارات باید بولد بشن و فاصله شون با خط بالا و پائین یه اینتر باشه.این نکات جزئین ولی در مورد ظاهر پست معجزه می کنن.

نمره شما=24




ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۸ ۱۶:۳۲:۰۴
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۸ ۱۶:۳۸:۴۸
ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲۸ ۱۶:۵۶:۱۲


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۳
جلسه آخر معجون سازی

جلسه آخر درس معجون ها بود.اسنیپ به آرامی درب کلاس را پشت سرش به هم زد و خودش را پشت میزش رساند تا رو در روی دانش آموزان قرار گیرد.از کل کلاس تنها سه دانش آموز حضور داشتند. اسنیپ نگاهی به وضعیت کلاس انداخت و پوزخندی زد.
- با دیدن این همه دانش آموز مشتاق جدا انگیزه ی مضاعفی برای تدریس پیدا کردم.

در راستای ایجاد جو کتاب او شروع به قدم زدن میان نیمکت های خالی کرد. درحالیکه نگاه چشمان سیاهش را بر روی چهره های حاضر می انداخت ادامه داد.
- من همیشه مخالف ساده گیری با دانش آموزان بودم.اگر کتاب های هری پاترو خونده باشین قطعا متوجه شدین تا چه حد یه کلاس با این وضعیت می تونه روی کار من تاثیر بذاره...

در همان حال روی پاشنه چرخید و ردای سیاهش پشت سرش موج برداشت.درحالیکه در جهت مخالف گام بر می داشت گفت:
- با اینهمه این مرتبه نه به خاطر رفاه حال شما بلکه به خاطر پیش اومدن پاره ای مشکلات خارج از کنترل مایلم کلاس امروز زودتر تموم بشه.در نتیجه این جلسه تدریس سه متری نخواهیم داشت.
دانش آموزان چنان به هم نگریستند که گویا خواب می دیدند. یعنی اسنیپ به راستی قصد آسان گیری داشت؟

گیدیون چندین بار چشمانش را مالش داد تا بلکه از این رویا بیرون آید.
- یعنی پروفسور می خواین کلاسو زود تعطیل کنین؟

اسنیپ: بله.

دانش آموزان: یعنی پروفسور امروز درس جدید نمیدین؟

اسنیپ: خیر!

دانش آموزان: یعنی ما الان می تونیم بریم استاد؟کلاس تعطیل؟

اسنیپ:خیر!من گفتم مایلم کلاسو زودتر تعطیل کنم ولی نه برای شما!شما همینجا میشینین و برای من معجون التنهاب درست می کنین.

دانش آموزان:

اسنیپ گامی به سوی در برداشت ولی به طور ناگهانی ایستاد.
- داشت یادم می رفت. زاغی هم به نمایندگی از من اینجا می مونه.زاغی!

بلافاصله زاغ سیاه رنگی داخل کادر پرید و بال و پر زنان روی میز استاد نشست.
- هرکس خواست از زیر کار در بره چشماشو دربیار. ولی فقط یکیشو تا با اون یکی بتونه معجونشو درست کنه!خیلی خب مشغول شین.

دانش آموزان:

تکالیف

جلسه آخره و من هم مثل شما دیگه انگیزه جلسات اولو ندارم.به نظرم کساییکه تو این ترم و کلاسا شرکت کردن دیگه چیزی رو که باید تا الان یاد گرفتن.
یه رول بنویسین و به دلخواه خودتون توش از هر نوع معجونی که خواستین تهیه کنین.تهیه معجون هم آزاده(به صورت دزدی یا خرید و فروس و...) قلم دست شماست و آزادین هر برنامه ای که دوست دارین با معجون انتخابیتون پیاده کنین!30 نمره





پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۳
با درود خدمت مدیریت هاگوارتز

در حقیقت مشکلی که برای لپ تاپم پیش اومد خیلی ناگهانی رخ داده و با اجازه الان می خوام ببرمش برای تعمیر بیرون و بعید می دونم امروز آماده بشه.در نتیجه بعید می دونم تدریس امروز انجام بشه.حداقل تا لپ تاپ یا پی.سی یکی دیگه رو بگیرم بعید می دونم!
حداقلش تا ساعت 11:59 دقیقه نمی تونم اصلا قول بدم که بتونم پستو ارسال بکنم و حداکثر اگر صلاح می دونین فردا پست تدریسو بذارم.

با تشکر!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.