هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لردولدمورت)



Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ جمعه ۱۰ دی ۱۳۸۹
خلاصه:

آنتونین به دلیل مرگ پدرش مدتی از خانه ریدل دور بوده.وقتی برمیگرده میبینه که محفلی ها و مرگخواران با هم دوست و متحد شدن و دارن با هم زندگی میکنن.تصمیم میگیره بنا به وصیت پدرش این وضعیت رو عوض کنه و بین این دو گروه تفرقه و دشمنی ایجاد کنه.نقشه اول این بود که نجینی رو به اتاق دامبلدور بفرستن و وقتی لرد متوجه ناپدید شدن نجینی بشه و اونو تو اتاق دامبل پیدا کنه محفلیا رو از اونجا بیرون کنه.ولی این نقشه شکست میخوره...ایوان روزیه نقشه دیگه ای داره.
(توجه داشته باشید که لرد از همه این جریانا بی خبره)
_____________________________

ایوان و آنتونین شبیه دو تا علامت سوال بزرگ شدند!
-نقشه؟کدوم نقشه؟نقشه ای در کار نیست ارباب!شما تشریف ببرین با آرامش بخوابین.ما همینجا گشت میزنیم که کسی مزاحم آسایش شما نشه.

لرد سیاه نگاه تهدید آمیزی به دو مرگخوار انداخت و به اتاقش رفت.

-خب ایوان...نقشه چیه؟
-یه نقشه عالی!حرف نداره.ببینم...بازیگریت چطوره؟
-عالی!شونصد تا ساحره رو همینجوری گول زدم.خیالت راحت باشه...شروع کنیم!


نیم ساعت بعد:

صدای فریاد آنتونین در همه طبقات خانه ریدل انعکاس پیدا کرد.طولی نکشید که لرد سیاه و مرگخواران و محفلی ها از اتاقهایشان خارج شدند.همه به طرف آنتونین که در گوشه ای ایستاده بود و با جدیت فریاد میکشید رفتند.لرد که به دلیل پیچیده شدن نجینی به دور پاهایش به سختی راه میرفت به آنتونین نزدیک شد.
-چه مرگته؟یه خواب راحت نداریم ما اینجا!

آنتونین گریه کنان به شخصی که درست جلوی پایش افتاده بود اشاره کرد.
-ارباب کشتنش...جوونمرگش کردن!

لرد تازه متوجه مرگخواری شد که بی حرکت روی زمین دراز کشیده بود.
-این چش شده؟ایوانه؟چرا اینجا خوابیده؟!سرما میخوره خب!

آنتونین دو دستی بر سر خود زد!
-ارباب نخوابیده...کشتنش....با چشمای خودم دیدم که یکی از این محفلیا بدون دلیل بهش حمله کرد و کشتش!اونم با اکسپلیارموس!

لرد کمی از ایوان فاصله گرفت.
-وویی...جسد!...نارسیسا....تو برو معاینش کن ببین مرده یا نه.

نارسیسا با گامهایی لرزان به ایوان نزدیک شد.روی او خم شد و دستش را بطرف قلب ایوان برد.موهای بلندش چهره هر دو را پوشانده بود.به آرامی بدون اینکه لرد متوجه شود از ایوان پرسید:
-دراکو زندس؟

ایوان درحالیکه سعی میکرد لبهایش تکان نخوردند جواب داد:
-آره بابا...تو اتاقش خوابیده!

نارسیسا بطرف لرد سیاه برگشت و با صدای بلند اعلام کرد:مرده!

لرد سیاه که بالاخره موفق شده بود گره های متعدد نجینی را باز کند با نگاهی مملو از خشم به دامبلدور خیره شد.
-این یعنی اعلام جنگ!شانس آوردین که مرگخوار به درد نخوری بود و خودمم قصد داشتم بکشمش.زود از خونه من گم شین!برین گوشه خیابون بخوابین!




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۳ جمعه ۱۰ دی ۱۳۸۹
بررسی پست شماره 264 انجمن تفرقه، نیکلاس استبنز:


نقل قول:
ظلمت شب به درون خانه ای که پر دوستی بود نفوذ کرده بود اما در این میان کسی بود که می خواست دوستی را از بین ببرد.

شروع بدی نبود ولی میتونست بهتر باشه.بحث پرهیجان آنتونین و ایوان رو میتونستین ادامه بدین ولی این حالت هم خوبه.البته یکی دو کلمه باید عوض میشد.مثلا خانه ای که پر دوستی بود کمی ناجور بود!


نقل قول:
_من که میدونم داشت دروغ می گفت، اون فقط ترسیده. ترسیده، چون فکر می کرد ممکنه لو بره و سمتش رو از دست بده. آخر من چقدر به مدیر ها گفتم به این ایوان ترسو سمت ندیم، گوش نکردن. می بینی چقدر ترسو هست.

این صدای آنتونین بود که با خود حرف می زد و به سمت اتاق لرد سیاه می رفت.

این روش خوبی برای کنجکاو کردن خواننده اس.اینکه دیالوگ رو از طرف فرد نامشخصی بنویسین و بعد گوینده رو تعیین کنین.اشاره به مدیریت هم جالب بود.از سوژه های سایتی تا جایی که سوژه اصلی اجازه میده میتونین استفاده کنین.


نقل قول:
آنتونین در را کمی باز کرد و..........

لرد و آلبوس داشتند روی تخت می گفتند و می خندیدند.
لرد در حالی که می خندید گفت: آنتونین بیا ببین چقدر حال می ده.

لرد با دامبلدور دوسته.به دوستی عجیب و غیر عادی.ولی به هر حال لرد سیاه لرد سیاهه!اینجا کمی دچار اختلال شخصیتی شده!آنتونین هم که ظاهرا فراموش کرده کیه.همینجوری در اتاقو باز میکنه و میره تو اتاق!


مزاحمت با موبایل سرگرمی جالب و بامزه ای برای لرد و آلبوس بود.استفاده از وسایل مشنگی در دنیای جادویی گاهی میتونه جالب باشه، به شرط اینکه مشخص باشه که جادوگرا زیاد با این وسیله آشنایی ندارن و ورود این وسیله به دنیای جادویی موقتیه.البته اون قسمت موتور سیکلت و پلاک رو من متوجه نشدم!فکر میکنم یه اشتباهی در نوشتن جمله صورت گرفته یا نتونستین منظورتونو خوب برسونین!


نقل قول:
آنتونین: پس قربان من مزاحم نمیشم. شما به کارتون ادامه بدید.

کل پست شما درباره ورود و خروج آنتونین به اتاق لرد و دامبلدوره که هیچ ضرورتی نداشت این کارو انجام بگیره.اگه قصد داشتین به دوستی نسبتا مسخره و غیر قابل قبول لرد و دامبلدور اشاره کنین که بزومی نداشت و در پستهای قبل به اندازه کافی به این موضوع پرداخته شده بود.پست شما میتونه خواننده رو از نقشه آنتونین دور کنه.البته اگه منظورتون این بود که آنتونین کلا از اون نقشه منصرف شده بهتر بود بیشتر درباره انصرافش توضیح میدادین.ترس ایوان دلیل کافی و موجهی نبود.علاوه بر این اگه از اون نقشه منصرف شدین بهتر بود خودتون ایده جدیدی مطرح میکردین.داستان دچار یه جور بلاتکلیفی شده.مشخص نیست که نفر بعدی چیکار باید بکنه!

بد نبود.

موفق باشید.




Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۴:۴۸ چهارشنبه ۸ دی ۱۳۸۹
صدای فریاد اعتراض آمیز دامبلدور لبخند آنتونین را روی لبانش خشک کرد.
-چی چیو برین گوشه خیابون؟شما ما رو دعوت کردین اینجا.نمیتونین اینجوری بیرونمون کنین.

لرد سیاه نجینی را-که به جای کمربند از آن استفاده میکرد-از دور کمرش باز کرد.
-نمیتونیم،هان؟...باشه...خودتون خواستین اینجوری بشه.نجینی، بخورشون!

نجینی نگاهی به لرد سیاه انداخت و خمیازه ای کشید.

-نجینی گفتم بخورشون..سیسیوسیشوسیشسو...

نجینی سرش را به نشانه امتناع، به دو طرف تکان داد.خمیازه دیگری کشید و بطرف ققنوسی که روی شانه دامبلدور نشسته بود خزید.ققنوس با دیدن نجینی پرواز کرد و درست روی سر مار غول پیکر فرود آمد.دو جانور سرگرم بازی همیشگی بخز بپر شدند!فاوکس سعی میکرد مانند نجینی روی زمین بخزد و نجینی سعی میکرد پرواز کند.

لرد سیاه و دامبلدور با دیدن بازی نجینی و فاوکس، دعوای خود را فراموش کرده و لبخندزنان دست در گردن هم انداخته و به تماشای آنها مشغول شدند!


آنتونین دست از تماشای این نمایش مسخره برداشت.وقت آن بود که وارد عمل شود.

-ارباب؟!
-کوفت!دو دقیقه ساکت باش ببینم بچم چه شیرین کاریای جدیدی یاد گرفته!

بدین ترتیب پروژه وارد عمل شدن آنتونین با شکست مواجه شد.


دو ساعت بعد،سر میز شام:

ملت سیاه و سفید در حالیکه نگاههای تهدید آمیزی به اعضای گروه مقابل می انداختند دور میز نشسته بودند.لرد سیاه به محض نشستن نمکدان را تصرف و ادعا کرد که نمکدان جزو میراث خانوادگی ریدلهاست.
سیریوس بلک که طبق عادت همیشگی به شکل سگ سر میز حاضره شده بود و معتقد بود این کارش به شدت بامزه و جذاب است،با شروع سرو غذا، پوزه بزرگش را داخل بشقاب لرد سیاه فرو کرد.چهره لرد از خشم سرخ شده بود.زمزمه های اعتراض آمیز مرگخواران کم کم تبدیل به فریاد میشد.

آنتونین روی صندلی کنار ایوان روزیه نشسته بود.
-دیدی ایوان؟بهت گفته بودم سفیدا و سیاها نمیتونن با هم زندگی کنن.اصلا با طبیعتشون سازگار نیست!این دعوا مقدمه خوبیه.ولی کافی نیست.این اختلاف باید شدت پیدا کنه.همین امشب کارو تموم میکنم و تو هم کمکم میکنی.

ایوان کفگیر را به زور از مالی ویزلی گرفت.
-چطوری؟اینا که همش دعوا میکنن، بعدم انگار نه انگار که چیزی شده...به زندگیشون ادامه میدن.

آنتونین به صندلی لرد سیاه اشاره کرد.جایی که نجینی دور پایه های صندلی حلقه زده بود.
-این دفعه فرق میکنه.امشب نجینی ناپدید میشه.میدونی که لرد چقدر دوستش داره و بدون اون خوابش نمیبره ...و وقتی نجینی رو تو اتاق دامبلدور پیدا کنه...




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۱۹ دوشنبه ۶ دی ۱۳۸۹
بررسی پست شماره 38 سرزمین سیاهی، اسکورپیوس مالفوی:


سوژه جدیدی که دادین بسیار خوب و به موقع بود.سوژه شما مربوط به کریسمس بود.سوژه ای که مطابق با شرایط زمان حال باشه همیشه جالبتره.


زمان و مکانها رو کمی مشخصتر بنویسین.بهتره بولدشون کنین که قاطی بقیه متن نشن.


نقل قول:
زمستانی سرد در لندن حکمرانی می کرد.برف زمین را سفید پوش کرده بود.این سفید پوشی در هاگوارتز و دیاگون و هاگزمید نیز وجود داشت. همه ی مردم از کریسمسی که نزدیک بود لذت می بردند.

جمله اولتون کمی ذهن انسان رو به خودش مشغول میکنه.دلیلش هم اینه که کمی نامأنوسه!حکمرانی کردن برای زمستان زیاد مناسب نیست.از این فعل برای جانداران استفاده میشه.برای زمستان فعل حکمفرما بود بهتره.یعنی بیشتر ازش استفاده میکنن.


نقل قول:
سوروس آن را با انگشت هم می زد و عکسی که از خود در آن می دید را بر هم می زد!

دو فعل همسان رو پشت سر هم تکرار کردین و این معنی جمله رو از بین برده.نمیدونم اشتباه تایپی بوده یا نگارشی.ولی اگه واقعاقصد داشتین جمله رو به همین صورت بنویسین بهتره دو جمله رو در هم ادغام کنین که فعل دوبار تکرار نشه.در پستهای جدی اشکالات نگارشی بیشتر جلب توجه میکنن.
ضمنا معمولا کسی نمیتونه داخل قهوه عکس خودش رو ببینه.بهتر بود از مایع شفاف تری استفاده میکردین.


تنهایی و افسردگی سوروس رو به خوبی نشون دادین.


نقل قول:
انگار خیلی غمگین است،انگار چیزی او را نگران کرده،انگار چیزی فکرش را مشغول کرده!

ورود به افکار اسنیپ بدون اینکه شخصی رو وارد ماجرا کرده باشین کار جالب و زیبایی بود.ولی فعل جمله های قبلیتون گذشته بود.بهتر بود این جمله ها رو هم بصورت گذشته مینوشتین.تکرار چند جمله هم شکل پشت سر هم برای تاکید بیشتر متن شما رو زیباتر کرده.


نقل قول:
این منظره از دور به چشم یکی از افراد حاضر در آن مجلس بود.

این جمله هم اشتباهه.شاید بهتر بود از "این منظره توجه یکی از افراد حاضر در مجلس را به خود جلب کرد"استفاده کنین.بعد از نوشتن پست جمله ها رو دوباره بخونین.مخصوصا بعد از چند دقیقه...احتمالا اشتباهات توجه شما رو هم جلب میکنن.


نقل قول:
-آگوستوس اینکاری که می خوایم بکنیم رسمش نیست!ما با محفل و وزارت خونه مشکل داریم نه مردم!

درگیری سوروس با خودش و دلیل ناراحتیش رو در یک جمله خیلی خوب و کامل بیان کردین.ضمن اینکه با مطرح نکردن کامل موضوع خواننده رو کنجکاو میکنین که موضوع رو تا آخر دنبال کنه.کارتون خیلی خوب بود.


نقل قول:
در خانه ی سرد و تاریک ریدل جلسه ی مهمی بر پا بود.جلسه ای که از آتش تصمیماتش تمام لندن می سوخت.لرد در حالی که در راس یک میز بیضوی شکل نشسته بود و یک پایش را بر پای دیگر گذاشته بود و داشت با چشمان مار مانند خود در وجود مرگخواران به ترسیدن معنایی تازه می بخشید،لب به سخن گشود و با صدای سردش شعله های گرم آن آتش بزرگ را روشن کرد.

جمله های طولانی و سنگین.ولی خوشبختانه درست و رسا!این پاراگراف خیلی خوب نوشته شده.


قسمت فلش بکتون نکات مبهم رو به خوبی روشن کرده.جمله آخر پست هم خیلی خوب و تاثیر گذار بود.بعد از توضیح سوژه به نارضایتی سوروس اشاره کردین و در واقع اجازه ندادین خواننده این نکته رو فراموش کنه.

سوژه خیلی خوبی دادین.به سنگینی سوژه های جدی که معمولا داده میشه نیست و فکر میکنم همه اعضا بتونن در صورت تمایل وارد ماجرا بشن.هم سیاه و مرگخوارانه اس و هم در فضای شاد کریسمس جریان پیدا میکنه.سوژه اصلی رو به خوبی توضیح دادین و نکته مبهمی برای ادامه دهنده ها باقی نمونده.


بجز اشکالات جزئی نگارشی که با یه بار خوندن پست میتونست حل بشه اشکال دیگه ای نداشت.کمی مواظب باشین که این اشکالات کوچیک زیبایی کل نوشته شما رو تحت تاثیر قرار ندن.


خوب بود.


موفق باشید.




Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۲:۵۱ یکشنبه ۵ دی ۱۳۸۹
سیریوس در حالیکه یک طرف صورتش پوشیده از گوجه له شده بود پرسید:
-اصلا چرا ما دامبلدورو بفرستیم اونجا؟اونا اسمشو نبرو بیارن اینجا.ما بهتر میتونیم ازشون پرستاری کنیم.

درست در همین لحظه جغدی که روی بال چپش علامت شوم به چشم میخورد از دودکش محفل وارد خانه شد.آرتور نامه ای را که به پای جغد بسته شده بود باز کرد و با صدای بلند برای بقیه خواند:

چرت و پرت نگو سفید!ارباب ما باارزشه.نمیتونیم بدیمش دست هر کسی.ما از کجا باید مطمئن باشیم شما به خوبی بهش میرسین؟


آرتور دستی به موهای کم پشتش کشید.
-راس میگن خب...اربابشون با ارزشه...

گوجه بعدی درست به هدف خورد و آرتور را برای چند دقیقه خاموش کرد.سیریوس شروع به نوشتن جواب نامه کرد:

اولا که استراق سمع کار خوبی نیست!دوما...ارباب شما باارزشه،آلبوس ما با ارزشتره!صد و پنجاه سال قدمت داره.جزو میراث فرهنگی محسوب میشه.بهتره جهت انجام مذاکرات در این مورد به اینجا تشریف بیارین تا تصمیم قطعی گرفته بشه...بدون نقشه و بدون سلاح!

سیریوس کاغد حاوی نامه را به پای جغد بست.ولی قبل از اینکه موفق به ارسال جغد شود سروصدای عجیبی در مقابل در خانه، توجه ملت محفلی را جلب کرد.محفلی ها با احتیاط در را باز کردند.سه مرگخوار درحالیکه از سرما میلرزیدند پشت در ایستاده بودند.سیریوس چوب دستیش را بطرف روفوس گرفت:
-شماها...اینجا چیکار میکنین؟

-برای انجام مذاکرات اومدیم خب!مگه خودت دعوتمون نکردی؟این خونتونم همچین قایم کردین که نمیشد پیداش کرد.برای همین جیغ و داد راه انداختیم که صدامونو بشنوین.از همین الانم بگم دلتونو صابون نزنین.ما ارباب نازنینمونو نمیفرستیم اینجا!حالا میشه بیاییم تو؟

سیریوس با حرکت سر مخالفت خود را ابراز کرد.
-نخیر!نمیشه.اینجا مقر ماست و شما نمیتونین وارد بشین.جلسه رو همینجا تشکیل میدیم.میشه منو توجیه کنین که با چه تضمینی آلبوس پرسیوال ولفریک برایان دامبلدورو بدم دست یه مشت قاتل بی رحم جانی آدمکش؟

روفوس که از تعریف و تمجید سیریوس کمی خوشحال شده بود جواب داد:
--خب باشه...ما اربابو میفرستیم اینجا.ولی گفته باشم.نجینی از ارباب جدا نمیشه!باید مراقب اونم باشین.فراموش نکنین که روزی هشت وعده غذا میخوره.گوشت خام و خون آلود،ترجیحا زنده!قبل از خواب باید بصورت سرتاسری نوازش بشه.ارباب رو هم که میشناسین!اخلاقش مشخص نیست.چپ و راست کروشیو و آواداکداورا میزنه.همیشه آماده جاخالی دادن باشین!حالا جوابتون چیه؟!بیاریم اربابمونو؟




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ شنبه ۴ دی ۱۳۸۹
بررسی پست شماره 198 مرگخواران دریایی، نیکلاس استبنز:


قبل از نقد این نکته رو بگم که طبق عرف معمول سایت اصولا نباید پست پشت سر هم بزنین.تا وقتی مهلت ویرایش دارین که کلا این کار ممنوعه...بعد از اون هم بهتره این کارو انجام ندین.


نقل قول:
سکوت همه جا را فراگرفته بود. تمام مرگخواران به ولدمورت نگاه می کردند و ولدمورت در حال فکر بود.

-روفوس رو ول کنید، خودش یه کاری می کنه. ما باید یه فکری به این پیری بکنیم.

بهتره وقتی یه موضوعی رو مطرح میکنین همونو ادامه بدین،براش راه حل پیدا کنین و از سرتون بازش نکنین.اینجا گم شدن روفوس با یه حالت مهم و تاکید آمیز مطرح میشه و بعد لرد میگه اونو ولش کنین.ضمن اینکه گم شدن روفوس خودش میتونست سوژه خیلی جالبی باشه.سوژه ها رو از دست ندین،هر چقدر هم که جزئی و کوتاه باشن.


این فکر کردن بیش از حد مرگخوارا ایده طنز آمیز و جالبی بود.ولی طوری مطرح شده که خواننده زیاد متوجه طنز موضوع نمیشه.یه حالت تکراری و خسته کننده پیدا کرده.پیشنهاد من اینه که وقتی میخوایین این حالت رو وارد پستتون بکنین از جملات دقیقا یکسان استفاده کنین.وقتی لازمه در پستتون کاری چند بار تکرار بشه با یک جمله خاص مطرحش کنین.اضافه کردن یکی دو کلمه به جمله میتونه جالب باشه.شما حالت به فکر فرو رفتن مرگخوارا رو با جمله های مختلف مطرح کردین و برای همین خواننده ممکنه متوجه کارتون نشه.


نقل قول:
همه از خواب پردیند و به ایوان نگاه کردند.

-من می گم بریم پیشنهاد صلح بدیم و بعد از پشت بهشون خنجر بزنیم.

اینجا منظور از "بهشون " چه کسانی هستن؟دامبلدور و میمونها؟چون بجز دامبل دشمنی وجود نداره.ضمنا پیشنهاد صلح کمی عجیب غریب بود.سوژه اصلی رو فراموش نکنین.لرد سیاه به این جزیره تبعید شده.مرگخوارا بطور غیر قانونی وارد جزیره شدن و در نتیجه برگ برنده دست دامبلدوره که البته هنوز مشخص نیست با چه عنوان و سمتی در جزیره حضور داره.ولی به هرحال حتما از امنیت و قدرت خودش مطمئنه که تک و تنها مونده تو جزیره.نقشه کمی سرسری بود!


نقل قول:
لرد به فکر فرو رفت. چند دقیقه گذشت. مرگخواران کم کم چشم هایشان را می بستند که لرد گفت:
-خوبه. نقشه ی خوبیه.

اینکه نقشه ای طرح کردین و اجراشو گذاشتین به عهده نفر بعدی کار خیلی خوبی بود.

موضوع رو کمی زیادی خلاصه میکنین.پست کوتاه خوبه ولی گاهی بهتره که روی یه مطلب کمی بیشتر توقف و بحث بشه.


روی هم رفته خوب بود.


موفق باشید.




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۸۹
خلاصه:

هری ، رون و هرمیون،نویل و لونا قصد دارن برای نجات سیریوس به وزارت سحر و جادو برن(کتاب پنجم)...برای رسیدن به وزارتخونه از چند تسترال استفاده میکنن ولی غافل از اینکه این تسترالها، ایوان و آنتونین و لینی وارنر هستن که لرد مجازاتشون کرده و به شکل تسترال در آورده.

بچه ها بعد از پشت سر گذاشتن اتفاقاتی(مواجه شدن با لرد سیاه) به وزارتخونه میرسن.مرگخوارا قصد دارن هری رو وادار کنن که گوی پیشگویی رو برای لرد سیاه برداره.برای همین این سه نفرو از هم جدا میکنن.رون در اتاق کتابها توسط آنتونین بیهوش میشه.هری اشتباها به اتاق ساعتها برده میشه و به سالها قبل (دوران دایناسورها)برمیگرده.
هرمیون توسط مرگخوارها محاصره شده که رز ویزلی(دختر هرمیون)پیداش میشه و به مرگخوارا میگه که میدونه هری کجاست و میتونه کمکشون کنه به اونجا برن!
______________________

مرگخواران با شنیدن کلمات جزیره و خوش آب و هوا ذوق زده موافقت خودشان را اعلام کردند!

رز ویزلی آنها را به اتاق ساعتها راهنمایی کرد...
.
.
.
مرگخوارا بعد از چند دقیقه سرگیجه و به هم پیچیدگی دل و روده، روی جزیره زیبایی فرود آمدند.

-ایوان؟یعنی ممکنه مافلدا هم اینجا باشه؟
-نمیدونم...من ترجیح میدم هرچه سریعتر کله زخمی رو پیدا کنیم و از اینجا بریم.من چند ساعته علف نخوردم.میشه کمی اینجا توقف کنیم؟

آنتونین اشاره ای به استخوانهای ایوان کرد.
-ظاهرا اینجا مجازات ارباب بی اثره...چون شکل خودت شدی دوباره..گرچه هنوز معتقدم با سم خوش تیپ تر بودی.

مرگخواران سرگرم گردش در جزیره شدند.
جزیره بسیار سرسبز و پر از گیاهان و درختانی بود که طول و ابعادشان بشدت غیر عادی به نظر میرسید.
ایوان درحال غر زدن درباه این موضوع که "حالا که این همه علف پیدا کردیم چرا گوشتخوار شدیم؟" بود که صدای بلندی به گوش مرگخواران رسید...

-این صدای چی بود؟
-مثل صدای پا میمونه!
-شاید صدای پای کله زخمیه؟
-شوخیت گرفته؟حتی صدای پای هگریدم به این بلندی نیست.مواظب باشین.شاید از اون ماشینای بزرگ ماگلی باشه.هی داره نزدیکتر میشه...




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۱۷ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۹
بررسی پست شماره 197 مرگخواران دریایی، نیکلاس استبنز:


نقل قول:
_لرد صبر کن

ولدمورت به سرعت برگشت و لکه های سیاهی در دوردست ها می دید. صبر کرد.

_وای لرد داریم از خستگی تلف می شیم.

صدای عجیب و بلند(که آخر پست قبلی اشاره شده) رو به سختی میشه صدای ایوان تعبیر کرد.با این حال لرد و مرگخوارها رو به هم رسوندین.این کارتون خوب بود.اینجوری سوژه کمی جلو رفته.


نقل قول:
مگر آلبوس و یارانش

چی آلبوس و یارانش؟!!من که متوجه نشدم!


سخنرانی آلبوس برای میمونها جالب بود.


نقل قول:
_کثافت

تمام میمون ها به سمت صدا برگشتند. روفوس دم غار ایستاده بود.

این "کثافت" رو تازگیا زیاد تو پستها میبینم.احتمالا اینم شاهکار جدید یکی از سریالهاست.ولی به هرحال کلمه بسیار زشتیه و به نظر من استفاده از همچین کلمه ای بشدت به نوشته شما لطمه میزنه.


نقل قول:
آلبوس که کمی گیج شده بود و نمی دانست چه کار کند، کمی فکر کرد و یه طلسم بی هوشی به طرف روفوس فرستاد.

_این می تونه گروگان خوبی باشه

اتفاقای پست شما خیلی ناگهانی و بدون توضیح و دلیل افتاده.
روفوس کی به هوش اومد و کی گذاشت رفت؟و کلا برای چی از مرگخوارا جدا شد؟و چطور به همین سادگی خودشو گیر دامبلدور انداخت؟!برای این سوالا در پستتون باید توضیحات منطقی داده میشد.
ضمن اینکه دامبلدورتون کمی گیج و تا حدودی بدجنس به نظر میرسه!


آخر پستتون خوب تموم شده.نفر بعدی خیلی راحت میتونه به جای لرد و مرگخوارانش تصمیم بگیره.

شکلکهاتون خوب و بجا و مناسب بود،بجز اون شکلک خنده شیطانی که زیاد برای دامبلدور مناسب نبود.دیالوگها و توضیحاتتون تعادل خوبی دارن.پستتون کوتاه بود.این امتیاز مثبتیه ولی سعی کنین در پیش بردن ماجرا عجله به خرج ندین.صبور باشین و از موقعیتهایی که در داستان وجود داره استفاده کنین.


موفق باشید.

_____________________

گلرت عزیز

اینجا مخصوص بررسی پستهای انجمن خانه ریدله.ولی چون اون تاپیکی که شما بهش اشاره کردین یه جورایی ماموریت محسوب میشه، در انجمن خصوصی مرگخواران نقدش میکنم.لازم نیست دوباره اونجا درخواست بدین.




Re: سازمان اطلاعات و امنیت جادوگری
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۹
لودو از تعریف ارباب خوشحال شد.
-بله ارباب...اصولا ما مرگخوارا بسیار تیز هوشیم.دلیلش هم خوردن جانوران دریایی و گردو و عدس...

لرد سیاه سخنرانی پرشور لودو را قطع کرد.
-صبر کن...فکری به ذهن ارباب رسید.برای چی تا صبح صبر کنیم؟ما الان این دو تا جونورو آزاد میکنیم.اینا کجا میرن؟

بلیز:کجا میرن؟
لرد سیاه:خونه شون! و خونه شون کجاست؟
لودو:کجاست؟
لرد سیاه:محفل ققنوس!چرا همه جوابا رو من باید برم؟شما دو تا به چه دردی میخورین؟این دو تا رو ول میکنیم.اینا هم میرن تو محفل همه رو لت و پار میکنن و ما راحت میشیم!لذت بردین از این همه هوش و ذکاوت؟!!!

لرد سیاه و مرگخواران دو جانور وحشی را به نقطه ای در نزدیکی مقر محفل برده و رها کردند...


فردا صبح:

لرد سیاه چشمانش را باز کرد.به محض بیدار شدن لگدی نثار بلیز که دستانش را دور گردن ارباب حلقه کرده بود ، کرد و از جا بلند شد.
-پاشین ببینم.شما دو تا مگه قرار نبود نگهبانی بدین که ارباب در آرامش به خواب شیرین فرو بره؟آهای!با شما هستم!

دو مرگخوار با صدای فریاد لرد از خواب پریدند.لرد سیاه اشاره ای به لودو کرد.
-تو، بپر روزنامه رو بیار ببینیم دیشب خبری شده یا نه!

لودو دوان دوان رفت و در دفتر را باز کرد.پشت در نسخه ای از روزنامه پیام امروز یه چشم میخورد.لودو روزنامه را باز کرد و سرگرم خواندن شد.

به دنبال حمله ناگهانی دو گرگینه اعضای گروهک تروریستی موسوم به محفل ققنوس دچار رعب و وحشت فراوان شدند.به گزارش خبرنگار ما پس از حمله دو گرگینه به جمع محفلی ها، دو تن از اعضای محفل به نامهای بوق ممد و موق ممد با فوران حس فداکاری، خود را جلوی جمع انداخته و طعمه گرگینه ها شدند.یکی از اعضای خانواده ویزلی ادعا میکند که پس از فداکاری و از جان گذشتگی دو ممد زخمهایی به شکل صاعقه روی پیشانی همه اعضای محفل بوجود آمده و طلسم آواداکداورا دیگر روی هیچیک از آنها اثر ندارد.دو گرگینه بعد از خوردن ممدها مسموم شده و تا صبح در مقر محفل ققنوس بستری و از حمایت و پرستاری مادرانه مالی ویزلی بهره مند شده اند...

-کافیه دیگه!!!دیدین چیکار کردین؟همه شون کله زخمی شدن!این چه نقشه ای بود کشیدین؟کی گفت اون دو تا رو آزاد کنین؟این چه فکر احمقانه ای بود؟!هر دو تونو میکشم!دارتون میزنم.سراتونو از کاه پر میکنم میزنم سر در وزارتخونه.

لودو با خونسردی روزنامه را بست.
-ارباب...حالا شاید شایعه باشه.اینا که نمیرن روی همدیگه آواداکداورا رو امتحان کنن!ضمنا فکر نمیکنم به این سادگیا همشون در مقابل طلسم مرگ مصونیت پیدا کرده باشن!جریان لیلی پاتر یه استثنا بود.

لرد با عصبانیت از جا بلند شد.
-باشه...این دفعه که باهاشون روبرو شدیم خودت شخصا درجه مصونیتشون رو امتحان میکنی.پاشین جمع کنین برگردیم خانه ریدل.از خیر وزارت گذشتم!...هووومم!همین الان یه فکری به ذهن ارباب رسید...ارباب مقام نمیخواد.مقام به چه درد ارباب میخوره؟ارباب پول میخواد.پول برای ارباب قدرت میاره.بریم گرینگاتزو تصرف کنیم!


پایان سوژه




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۲۰ شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۹
بررسی پست شماره 196 مرگخواران دریایی،ویکتور کرام:


کمی اعتماد به نفس داشته باشین!من نمیدونم چرا هر کی میاد اینجا، فکر میکنه افتضاح نوشته!


نقل قول:
لرد همچنان حيران به دور خود مي چرخید و به دنبال راه فراري از جزيره بود.در همين حين روفوس همانند ديوانه ها به گونه اي فرياد مي كشيد كه صدايش به همه ي جزيره قابل سرايت بود.

-كيـــــــه؟!كيـــه؟!كــي كجاست؟!!

شروع بدی نبود.مخصوصا با توجه به اینکه پست قبلی کمی عجیب و غریب تموم شده و ادامه دادنش کمی سخت بود.وقتی پست قبل کمی مبهم یا کلی تموم میشه بهتره در شروع پستمون کمی موضوع رو شفافتر و قابل فهمتر کنیم.


نقل قول:
چندي بعد تمامي مرگخواران گرد هم جمع مي شوند و با تعجب به روفوس خيره مي شوند.

خوشبختانه اینجا اشتباه خودتون(در پست قبلی)رو جبران کردین و مرگخوارا رو قبل از اینکه پراکنده تر بشن دور هم جمع کردین.کلا بهتره نذارین موضوع یا شخصیتهاتون پخش و پلا بشن.هر چی متمرکزتر باشن بهتر و مطمئن تره.


نقل قول:
ايوان مي دانست كه كاري از دستشان بر نمي آيد و كار از كار گذشته، چوب دستي اش را به طرف روفوس نشانه گرفت و او را با طلسمي بيهوش ميكند.

-خيلي خوب! حالا چند نفر اين جنازه رو بلند كنن تا همه بريم دنبال لرد،خودم وقتي لرد و پيدا كرديم و رسيديم خونه درمانش ميكنم.

بیهوش کردن روفوس و مشکلاتی که حملش میتونه برای مرگخوارا ایجاد کنه میتونه جالب باشه.یه جورایی سوژه فرعی ایجاد کردین.حرکت مثبتی بود.


جای یکی دو تا شکلک در پستتون خالی بود.پستتون کوتاه بود،جمله ها خوب و کامل و درست و ظاهر پست منظم و مرتب بود.


نقل قول:
اما ناگهان صدايي عجيب و بسيار بلندي از طرف ديگر جزيره مي آيد كه لرد را به طرف خودش جلب مي كند...

پایان پستتون هم خوب بود.معمولا میگم بهتره تعیین کردن چیزی رو به عهده نفر بعدی نذارین ولی اینجا این کار شما خوب بود.چون مسئولیت سخت یا سنگینی به عهده نفر بعدی نذاشتین.نفر بعدی میتونه صدا رو هر طور مایله تفسیر کنه.


به نظر من خوب بود.سعی نکنین در پستهاتون کارهای بزرگ یا خارق العاده ای انجام بدین.همینجوری با گامهای کوتاهتر و مطمئنتر پیش برین.


موفق باشید.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.