- ژانگولر اینجا! ژانگولر اونجا! ژانگولر همهجا!
زنده باد ژانگولر!
زنده باد ارزشی بازی!
ریپر گازت میگیره!
بیا بلغاری بزن!
نـــــــــــــــــــه! من پیامای عمه مارجو نخوندم!
و در این لحظه، بی توجه به دیالوگهای فوقالذکر که اصن مهم نی از حلق ِ کی به در اومد، بیتوجه به دلو و نشان ِعلهکومان، بیتوجه به کویی و دستارش و حتی دستیارش، بیتوجه به تو کف موندن ِ خواننده و نگارنده از رول پیش و حتی همین رول، یک ممدی در اتاق فرمان، زرت انگشتشو گذاش روی دکمهی قرمز اتاق کنترل و برای بعدها میگم... Don't Do This At Home !
جماعت مجانین همچو گلهای کرگدن بیرون ریخته، از روی دلو رد شدن و خودش و نشان علهکومانش و شناسه و دسترسیهاشو با هم یکی کردن.
و البته که کسی از روی کویی و دستار و دستیارش رد نشد. بلکه همه دور تا دورشو گرفتن و نفری یه پلاکارد از اینجا و اونجا کشیدن بیرون.
- لرد ما رو دزدیدن... با شناسهش پز میدن!
- زندانی بالاکی، آزاد باید گردد!
- مورچه بزن خفهش کن.. رو گردنش چپهش کن!
جاسمی از بین جمعیت سعی میکنه مجانین رو آروم کنه:
- عاقا یه دیقه...
که مجنون شمارهی 35510 میپره رو کلهش، یه آوادا حرومش میکنه و جاسم میمیرد. جاسم مظلومانه میمیرد.
جاسم بی صدا میمیرد.
جاسم نقش اول همیشگی رولهای جادوگران میمیرد، بدون این که کسی حتی بداند او نامش قاسم بود.
مجنون شمارهی 35510 چوبدستیشو غلاف میکنه:
- خائن ِ بوقی ِ جاهطلب! فک کرده ما نمیفهمیم نمیخواست لرد برگرده!
کسی دیگه حرفی نداش؟! مخالفتا رو همینجا بگین ها، میشنفیم!
و چون نفس کسی در نیومد، به رهبری جمع آنقلابی باز میگرده:
- لُرد ما رو دزدیـــــــــــــــدن...
دستی از وسط جمعیت به زور بالا میاد:
- هیــــــــــــــــع...
ملت خشمگین لحظهای به زیر پا نظاره میکنن:
-
و وزغ تشریح شده رو میبینن که داره جان به جانآفرین تسلیم میکنه. بدون ریاکشن به رهبر آنقالابیشون نگاه میکنن تا مبادا به خیانتی چیزی متهم شن:
- عع، دلـــو؟!
یالا! کمک کنین بکشیمش بیرون!
و وزغ رو دوباره بهم میدوزن تا چش وا کنه ببینه جریان چیه:
- وات ده هل؟!
چه خبره؟ لُرد کجاست؟!
و صدایی از غیب شنیده میشه:
- ما پشت سر این مردک بیمقدار گیر کردیم!
کویی:
دستار:
دستیار:
رهبران آنقالابی: بریزیـــــــــــد سرشــــــــــــــــــون!!
و البته نباس از حال باقی مجنونها هم غافل شد خو. دکمهقرمزه در ِ همه اتاقا رو وا کرده لاکردار!